کتاب جدیدی دربارهٔ مجید تهرانیان (۱۳۱۶-۱۳۹۱) به همت هادی خانیکی منتشر شده است. خانیکی سالهاست که در کلاسهای کارشناسی ارشد و دکترای علوم ارتباطات، عموماً در دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی همواره ذیلِ چترِ موسع «ارتباطات توسعه» از تهرانیان گفته و نوشته است. اینبار اما فراغت نسبی ناشی از دورهٔ درمان سرطان پانکراس این فرصت را به استاد داد تا پارهای از مکتوبات تهرانیان را که سالها موضوع درس و بحث او با دانشجویانش بوده است، برای علاقهمندان به ارتباطات توسعه بازخوانی کند و در قالب کتابی با عنوان «اندیشهٔ پیشرفت و تحولات جدید جامعهٔ ایران» عرضه کند.
شناخت مجید تهرانیان برای علاقهمندان به علوم ارتباطات ضروری است. این ضرورت برآمده از تجربهٔ نگارنده در مطالعه آثار و احوال تهرانیان در طول سالهای تحصیل است. بخش مهمی از این شناخت از خلال کلاسهای دکتر خانیکی به دست آمده است و به همین دلیل است که خانیکی کتاب «اندیشهٔ پیشرفت و تحولات جدید جامعهٔ ایران» را مهمترین ثمرهٔ مطالعاتی و تدریسش در حوزهٔ ارتباطات توسعه میداند. کتابی که خواندن آن به عنوان یک متن مستقل درباب پیشرفت و توسعه همچنان راهگشا و نغز و پرمغز است.
ضرورت شناخت تهرانیان و به تبع آن رجوع به آثار و احوال او را میتوان در چند گزاره کلیدی دربارهٔ او خلاصه کرد و از دل آن به این کتابِ جدید پرداخت که دستاوردی فراتر از شناخت تهرانیان برای مخاطب دارد.
یکم: میراث نهادی تهرانیان
نخستین گزاره به «پژوهشکدهٔ مطالعات ارتباطی و توسعهٔ ایران» باز میگردد. نهادی که در سال ۱۳۵۳ در چارچوب طرح «آیندهنگری سازمان رادیو تلویزیون ایران» پیٰیزی شد و در دورهٔ کوتاه فعالیت (تا پیروزی انقلاب ایران) تلاشها و پژوهشهای علمی گستردهای را در حوزههای میان رشتهای بین علوم ارتباطات و قلمروهای دیگر علوم انسانی سامان داد. عمدهٔ پژوهشهای باقیمانده از تهرانیان و سایر همکاران او، که از سرآمدن پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی در ایران و محققان مدعو آن از سرآمدانِ آن روزگار در جهان بودند، محصول هفت سال فعالیت این پژوهشکده و برآمده از استقلال نسبی آن از نهاد قدرت و پروژههای سفارشیِ به خوشامد دربار و دولت بوده است.
رجوع به کتاب دیگری که نشر نی دربارهٔ تهرانیان منتشر کرده است: «صدایی که شنیده نشد» (به همت عباس عبدی و محسن گودرزی) گواه خوبی بر این ادعاست. در این کتاب مروری برهمان طرح آیندهنگری صورت گرفته است. این طرح به همت مجید تهرانیان و علی اسدی اجرا شد و از نخستین پیمایشهای ملی در ایران به شمار میرود. یافتههای آن طرح در دههٔ پنجاه نشان میداد که در زیر پوست جامعهٔ ایران یک جریان دینی در حال رشد است و البته به دلیل ناشنوایی جریان حاکم در آن سالها این پژوهش که زیرگوش دولت انجام شد، شنیده نشد.
اکنون حدود نیم قرن از زمان تأسیس این پژوهشکده میگذرد و بخشهایی از پژوهشهای انجام شده در آن پیش از این، به جز کتاب عبدی و گودرزی، در کتاب دیگری به همت هادی خانیکی منتشر شده است. این کتاب که با نام «دانشگاه ارتباطات و توسعه ملی در ایران» توسط پژوهشکدهٔ مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم منتشر شده است چهار پژوهش کلیدی را دربارهٔ دانشگاه و در نسبت میان دانشگاه با جامعه، ارتباطات و توسعهٔ ملی در برمیگیرد. نکتهٔ جالب اینجاست که برخی مسائلی که تهرانیان ذیل «جنبههای اجتماعی و فرهنگی فرار مغزها» و یا «ارتباطات، فرهنگ و بحران دانشگاه» به آنها پرداخته است، خوشبختانه یا متأسفانه همچنان رنگ و بوی تازگی دارد. در فرازی از این کتاب تهرانیان با اشاره به بحران دانشگاه در آن سال مینویسد (ص ۲۷۴): «گسترش شتابزده آموزش عالی در دههٔ اخیر سنتهای گذشته را بیش از پیش سست کرده و هضم عناصر جدید را مشکل و بلکه امکانناپذیر ساخته است. کمبود استادان و مدیران ورزیده یکی از مشکلات این امر است، و سلب اختیار از استادان و مدیران با صلاحیت علمی دلیل دیگری بر تشدید این بحران». در جایجای پژوهشهای بازخوانی شده در این کتاب حذف تاریخ نگارش از سربرگ چنین گفتاری تشخیص دورهٔ زمانی مورد اشاره را برای پژوهشگران حوزهٔ آموزش عالی ناممکن و دشوار میسازد. پژوهشهای مورد اشار ه در این دو کتاب بخشی از مجموعه تلاشهای علمی و روشمندی است که در عمر پربار این نهاد میان رشتهای به میراث مانده است.
دوم. پژوهشگری در کلاس جهانی
گزارهٔ دوم به ویژگیهای علمیِ شخصِ مجید تهرانیان اختصاص دارد. مرور آثار به جای مانده از او در قالب تألیف یا سرپرستی نویسندگان در مجموعهٔ مقالاتی که در سالهای قبل و بعد از انقلاب ایران از او منتشر شده است ما را با پژوهشگر و اندیشمندی روبرو میکند که با اصحاب اندیشه همآورد است. مقاله «مهار مدرنتیه، به سوی یک پارادایم جدید» او که در سال ۱۹۹۷و در کتاب «ارتباطات بینالمللی و جهانیسازی: مقدمهای انتقادی» توسط انتشارات سِیج منتشر شد، نخستین مواجههٔ من در دورهٔ کارشناسی ارشد با مجید تهرانیان بود. مقالهای که جدای از تسلط حیرتانگیز نویسنده به تاریخ مدرنیته، دو ایدهٔ محوری پایان تاریخ فوکویاما و برخورد تمدنهای هانتینگتون را به چالش کشیده بود و به سیاقی همیشگی اش تلاش کرده بود از منظری ایرانی و شرقی و با تأکید مفاهیم توسعه و نوگرایی را بازخوانی کند. مرور دیگر آثار او از جمله پژوهشهایی که در کتاب جدید «اندیشهٔ پیشرفت و تحولات جدید جامعهٔ ایران» بازخوانی شدهاند و به طور خاص دو گفتار بلندی که با عنوان «اندیشهٔ پیشرفت: پیشگفتاری بر نظریههای رشد اقتصادی» و «ابعاد انسانی توسعه» در این کتاب آمده است نشان از پیوند عمیق او با فرهنگ و ادبیات در غرب و شرق دارد. نقل قولها و اشاراتی که تهرانیان در جایجای گفتارهایش به آنها ارجاع میدهد و پیوندهایی که به خوبی در مطالعات تطبیقی به آنها اشاره میکند بدون یک زمینهٔ گسترده و عمیق پژوهشی نشدنی هستند.
به طور خاص در سالهای دههٔ نود میلادی تهرانیان به سبب حضور و تدریس و پژوهش در ژاپن و ریاست مؤسسهٔ سیاستپژوهی و صلح جهانیِ تودا و پیش از آن مؤسسه صلح ماتسوناگا در ژاپن علاقه ویژهای به مقایسه میان روندهای توسعه در ایران و ژاپن پیدا کرد. برای نخستین بار پس از درگذشت تهرانیان در این کتاب مقالهٔ بلندی از او با عنوان «سنت و تجدد در تاریخ معاصر ایران و ژاپن» منتشر شده است. این مقاله در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده بود و بخشهای زیادی از آن را دکتر تهرانیان در زمان کوتاه حضورش در ایرانِ پس از انقلاب (دههٔ هفتاد شمسی) در اختیار دکتر هادی خانیکی قرار داده بود و خواندن آن برای مایی که از دو دههٔ قبل دنبال تبدیل شدن به ژاپن اسلامی بودیم خواندنی و درس آموز است.
سوم: اندیشمند شرقی
گزارهٔ سوم به ویژگی جهانوطنی تهرانیان باز میگردد. او در تجربیات آکادمیک خود در حوزهٔ علوم انسانی پژوهشگری فراتر از ایران و در عین حال وفادار به ایران بود. خلق مفهوم «توسعهٔ ملی» در روزگاری که برنامههای توسعهٔ آمرانه خریدار داشتند و طراحان توسعه برای کشورهای شرق در سوی دیگر اقیانوسها ایدهپروری میکردند، از جمله تلاشهای ارزشمند او بود. در آن سالها تهرانیان در کنار فرهاد حکیمزاده و مارچلو ویداله سرپرست تألیف یک کتاب مشترک میان پژوهشکدهٔ مطالعات ارتباطی و توسعهٔ ایران و انتشارات راتلیج شدند با عنوان: «سیاستهای ارتباطی برای توسعهٔ ملی». این پژوهش در سال ۱۹۹۷ به زبان انگلیسی منتشر شد و پژوهشگران شاخصی در حوزهٔ ارتباطات و توسعه در آن مقاله نوشتند که مرور تجربههای ملی توسعه در ایران، برزیل،هند و بنین در کنار نظریهپردازی برای توسعهٔ ملی و طرح یک «سیاست ملی ارتباطات» برای ایران در این کتاب مورد بحث و مداقه قرار گرفته بود. رویکرد اصلی تهرانیان پل زدن میان دو سوی اقیانوس بود. تجربههای شرقی برای او در همهٔ شرقهای جهانی قابل سنجش و فهمیدن بود و در عین حال ممزوج با فرهنگ و تاریخ غرب و دارای فهمی گسترده از مدرنتیه و پیامدهای آن در هردوسوی عالم بود.
با این همه باز هم میتوان این نظر را داشت که بالاخره روزگار عوض شده است و صدها موضوع و مسأله جدید بر جهان و بر ایران حادث شده است و به دلیل این حوادث، دشوار است که بتوان به اندیشههای تهرانیان که ده سالی هست چشم از جهان فروبسته است بسنده کرد. میتوان ادعا کرد مفهومی که تهرانیان از ارتباطات در دهه ۱۹۷۰ میلادی میفهمیده از اساس با آنچه امروز از آن میفهمیم متفاوت بوده است. نقدی که هم درست است و هم نباید درستیاش ما را از اهمیت کار تهرانیان غافل کند.
نکتهٔ اولی که برای نگارنده در مواجهه با تهرانیان به چشم میآید، سوای از همهٔ لذاتی که بردهام و سعی کردم در این گفتار به اشتراک بگذارم این است که خواندن پژوهشهای تهرانیان برای ما بیشتر به کشف «روش» و «منطق» مواجهه با موضوع منجر میشود. آنجا که تهرانیان از جهانهای توسعه سخن میگوید و سلطهٔ بلاغی ادبیات توسعهٔ برآمده از غرب را که پژوهشگران دیگری مانند دانیل لرنر در کشورهای «درحال توسعه» دنبال میکردند و به دنبال افزایش سواد و شهرنشینی و توسعهٔ رسانهها و مشارکت در انتخابات برای توسعهیافتگی بودند، به چالش میکشد و به ریشههای فرهنگیِ توسعه در جوامع غربی و شرقی میپردازد و برهمین اساس هم از «اندیشهٔ پیشرفت» سخن میگوید و تلاش میکند تا فهمی جهانی و همتراز میان شرق و غرب از پیشرفت را ارائه کند.
نکتهٔ دوم اما به شارح کتاب یعنی دکتر هادی خانیکی باز میگردد. تهرانیان در سالهای پس از انقلاب فرصت اندکی برای حضور در ایران پیدا کرد. یکسالی در دانشگاه درس داد و سپس با داستانی که بارها تکرار شده است مجبور به ترک میهن شد. در همان دوران کوتاهِ حضور، مباحثات و مکالمات میان او و هادی خانیکی به علاقه و اعتماد متقابل منجر شد و تهرانیان دستنوشتهها و پژوهشهای کمتر در دسترسش و همچنین طرح و شرح درس کلاسیاش را به هادی خانیکی سپرد و به اضطراری ناموجه و تأسفبار از ایران رفت. در سالهای بعد نیز به دلایل مختلف، اجرای برنامهٔ پژوهشی مشترکی که میان این دو صحبتش شده بود میسر نشد اما خانیکی مهمترین شارح «منطق» و «روش» مواجههٔ تهرانیان با مسائل حوزهٔ ارتباطات و توسعهٔ ملی ماند و بسیاری پژوهشهای او را گرد آورد و به موضوع مباحثهٔ کلاسهای درس دانشگاهی تبدیل کرد. از دل این مباحث رسالههای دکتری به نگارش درآمدهاند و مقالهها و سخنرانیهای دانشگاهی مختلفی در سالهای اخیر منتشر شدهاند و پژوهشگران مختلفی با میراث فکری تهرانیان آشنا شدهاند.
این کتاب علاوه بر بازخوانی پژوهشهای تهرانیان دو فصل مهم در ابتدا و انتها دارد که به خصوص فصل پایانی کتاب با عنوان «تحولات جدید جامعهٔ ایرانی و مسئلهٔ توسعه و ارتباطات در ایران» عملاً جمعبندیِ اینزمانیِ اندیشهٔ تهرانیان است. در حقیقت انتخاب و چینش این گزارشها و توضیحات مؤلف در ابتدای آنها و در ابتدا و انتهای کتاب در مجموع اثری خواندنی و کارا برای علاقهمندان حوزهٔ ارتباطات و توسعه فراهم آورده است.