پدرام پورامامعلی
پدرام پورامامعلی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

40 روز با پروکسیما؛ راهروی نظام وظیفه به کارآموزش ختم شد

«تو هم باید دوباره بری معاینه پزشکی. دو ساعت دیگه این کلینیکی باش که آدرسشو می‌نویسم. سرباز ما میاد اونجا.»

صبح پاییزی، هوای آفتابی سرد و رشت؛ این ترکیب را دوست دارم. اما شنیدن جملات بالا از افسر اتاق پزشکی در ادارۀ نظام وظیفه همه‌چیز را خراب کرد. البته که این پایان ماجرا نبود.

در زمان نوشتن این مطلب، چیزی حدود دو ماه از حضورم در کارآموزش تولید محتوای پروکسیما می‌گذرد. از آن روز کذایی در نظام وظیفه، تا امروز که چهلمین روز از کارآموزش است، اتفاقات جالبی رخ داد. ترن هوایی، چند بالا و پایین را پشت سر گذاشت تا به اینجا رسید. اگر قرار باشد 10 سال بعد، از ماه‌های اخیر یاد کنم، چند قاب وجود دارند که هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد. در این نوشته، آن‌ها را با شما به اشتراک می‌گذارم.

سرگردانی در راهروهای نظام وظیفه

ماجرای اینکه چطور توانستم برای معافی پزشکی اقدام کند، خودش یک داستان مفصل است. اینجا می‌خواهم از یک بلاتکلیفی بگویم؛ در زمان شروع دوره هنوز معلوم نبود که معاف خواهم شد یا نه. آنچه که در خط اول خواندید، جملاتی است که افسر یکی از اتاق‌های نظام وظیفه به من گفت. با فهمیدن اینکه دوباره باید معاینه شوم، ناامیدی بزرگی سراغم آمد.

قبل از آن یک‌بار دیگر هم معاینه شده بودم و در جلسه کمیسیون، سه پزشک مرا معاف دائم تشخیص دادند اما انگار قرار نبود کار به همین راحتی تمام شود. از معاینه بدم می‌آمد، نه فقط به‌خاطر اینکه سرنوشت سربازی‌رفتن یا نرفتنم را مشخص می‌کند. کابوس تمام مشمولانی که از طریق بند بیماری‌های چشم برای معافی اقدام می‌کنند، یک قطره است. این قطره، عضلات چشم را از کار می‌اندازد تا کار مردمک برای تطبیق دید سخت شود.

تأثیر قطره، فقط مختل‌کردن دید، اشک و سردرد نیست، بلکه یکی دیگر از الطاف آن، کاهش نمره چشم است. پایین‌بودن نمره معاینه چشم هم بدترین اتفاق ممکن برای مشمول دارای بیماری چشم است. پس می‌توانم بگویم که برای تنفرم از معاینه، دلایل خوبی داشتم. معاینه دوم هم انجام شد اما خبری از پاسخ نهایی نبود. سرگردانی در راهروهای نظام وظیفه برای پیگیری نتیجه ادامه داشت.

کارآموزش، فرصتی امیدبخش برای یک مشمول بلاتکلیف

درست در همان بلاتکلیفی بود که با کارآموزش محتوا در برابرم قرار گرفت. با وجود آنکه هنوز تکلیفم مشخص نبود، تصمیم گرفتم شانسم را امتحان کنم. با وجود پذیرش در آزمون ورودی، سایه شوم خدمت هنوز روی سرم بود. شروع دوره، درس بزرگی برایم داشت؛ تا قبل از آن فکر می‌کردم که نوشتن محتوا کار چندان دشواری نیست، تنها کافیست دربارۀ یک موضوع خاص بنویسی.

اما در همان اسپرینت مقدماتی متوجه شدم که بهتر است صبور باشم، چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود دارد. مثلاً برای نوشتن محتوا، باید خودت را جای مخاطب بگذاری، چیزی که من هرگز به آن توجه نکرده بودم. پس به دوره اعتماد کردم و پاسخ این اعتماد را هم گرفتم. از گستردگی ترفندها و نکات شگفت‌زده شدم. از طرف دیگر، با تمرکز کامل روی دوره، توانستم تاحدودی فکرم را از شر سربازی خلاص کنم، حداقل تا وقتی که تکلیفم مشخص شد.

چالش‌های سخت کارآموزش در کنار دوستان خوب

از همان ابتدا متوجه شدم که کارآموزش قرار نیست یک دوره ساده و آسان باشد. چالش‌های هر اسپرینت دشوار بودند و پروکسیما هم مثل زندگی، اول امتحان می‌گیرد، بعد درس می‌دهد. البته این دشواری ارزشش را هم دارد. جدا از یادگیری مهارت‌های مربوط به تولید محتوا و مدیریت زمان، شاید یکی از مهم‌ترین نتایج حضور در کارآموزش برای من، تنظیم منظم ساعت خواب و بیداری باشد. حالا دیگر می‌دانم که آدمِ شب بیدارماندن نیستم و صبح‌ها، مدل بهتری از خودم هستم.

تا اینجا، هرچه گفتم به خودم و کارآموزش مربوط می‌شود اما در یادگیری درس‌ها، انجام چالش‌ها و حتی شروع هر روز تنها نبودم. همیشه در جمع ترجیح می‌دهم ساکت باشم، علاقه‌ای به شروع‌کردن بحث ندارم و شاید همین باعث شود کمی «اجتماع‌گریز» به‌نظر برسم. نمی‌دانم واقعاً از جامعه گریزان هستم یا نه، اما خوب می‌دانم که پروکسیما، درس مهمی به من داد: کارکردن در قالب یک تیم تا چه اندازه فوق‌العاده و لذت‌بخش است. حضور کنار بچه‌ها تیم، به من یاد داد که چطور بدون ترس و رودربایستی، دربارۀ عملکرد دیگران بازخورد بدهم.

روزهای خوب سپری می‌شدند، چالش‌های دشوار و آزمون هر اسپرینت را در قالب یک تیم فوق‌العاده و دوست‌داشتنی پشت سر گذاشتیم تا آنکه اتفاقی که منتظرش بودم به عجیب‌ترین شکل ممکن رخ داد.

یک اتفاق شیرین برای کارآموزِ مشمول و بیمار!

روند روزهایی که به بهترین شکل ممکن سپری می‌شد، با بیماری به پایان رسید. امیکرون بالاخره یقه من را هم گرفت. شب اول بیماری آنقدر سخت بود که فکر نمی‌کردم حتی یک هفته بعد هم بتوانم به دوره برگردم. خبر بدتر این بود که دو نفر دیگر از بچه‌ها هم گرفتار امیکرون شده بودند و به همین خاطر، کارآموزش یک روز تعطیل شد. این روزهای بد را سپری می‌کرد و قبل آن نیز سخت مشغول دوره بودم، آنقدر که بزرگ‌ترین دغدغه‌ام را از یاد برده بودم. در دومین روز بیماری، متوجه شدم که کارت معافی خدمت صادر شده و خیلی زود به دستم خواهد رسید.

این اتفاق برایم باورنکردنی بود و از طرف دیگر، با وجود بیماری، حس‌وحالی برای خوشحال‌بودن هم نداشتم. عجیب‌ترین روزهای من در کارآموزش زمستان پروکسیما به همین روزها مربوط می‌شوند. درست وقتی که فکر می‌کردم شاید به‌خاطر امیکرون، مجبور به خداحافظی با دوره باشم، کارت معافی به خانه رسید. بار سنگین از دوشم برداشته شد و پس از آن می‌توانستم با خیال راحت زندگی کنم و بدون دغدغه، سراغ چالش‌های کارآموزش بروم.

پایان کارآموزش پروکسیما، آغاز یک مسیر تازه

هدفم از حضور در کارآموزش پروکسیما، نگاه‌کردن به تولید محتوا با یک دید نو بود. اکنون نه‌تنها این نگرش جدید وجود دارد بلکه کارآموزش چیزهای بیشتری هم به من داده است. البته هنوز چهار روز دیگر به پایان دوره مانده است. نمی‌دانم در این روزهای باقی‌مانده با چه چالش‌هایی روبه‌رو خواهیم شد، اما یک‌بار دیگر، می‌خواهم به پروکسیما اعتماد کنم. پروکسیما یک اتفاق خوب در روزهای پردلهره من بودم، پس مطمئنم که همیشه می‌توانم به آن اعتماد کنم.

تولید محتواپروکسیماخدمت سربازی
می‌خوانم، تماشا می‌کنم و گاهی می‌نویسم. فعال در زمینه تولید محتوا.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید