به خودم آمدم و دیدم دقایقی است که به کلاغی خیره ماندهام. راس بلندترین تیر برقی که در این حوالی یافت میشود، نشسته است و اطراف را میپاید. چنان با وقار که گویا کسی است و شخصیتی دارد؛ چیزی ورای تصوری که از جانوری داری. من را یاد کودکیم میاندازد. بابت داستانهایی که برایمان روایت میشد انتظار داشتم حیوانات در واقعیت هم بتوانند صحبت بکنند و گهگاهی شروع میکردم به صحبت کردن با آنها. این کار را آنقدر با آرامش و روی خوش انجام میدادم که باورشان شود که من از راز آنها خبر دارم و نیازی نیست جلوی من خودشان را به لالی بزنند.
اما این باوری بود که در کودکی داشتم. به مرور زمان دست از سلام دادن و احوالپرسی با حیوانات داخل خیابان برداشتم و فقط با سگمان و بعدتر با گربهای که به سرپرستی گرفتیم وارد مکالمه میشدم. حرف زیادی برای گفتن نداشتیم و خب طبیعی هم بود. زندگی یکدست و ملال آور آنها داستان جدیدی برای تعریف نداشت و آنها هم خیلی سر از کار من در نمیآوردند، مگر شرح حالی سطحی در همین حد که امروز کمی بابت چیزی ناراحتم یا من هم نگرانی تو را درک میکنم. دروغ چرا؟ بیشتر همین مکالمه هم توسط زبان نبود و با لمس یکدیگر و مالیدن صورتهامون به هم بحث رو جلو میبردیم. بگذریم.
هنوز چشم از او برنداشتهام. حتما متوجه حضور من شده است، زیرا خیلی پر سر و صدا به پشت پنجره آمدم، اما از همان ابتدا سرش را سمت من برنگردانده است. یک بی محلی شبیه به ستارگان سینما. آنها خوب بلدند که در شب اول اکران فیلمی که مدتهاست پوسترهایش سطح شهر را پر کرده است، روی فرش قرمز قدم بگذارند و خیره به افقی دور، عکاسانی که اسم آنها را فریاد میزنند را به جا نیاورند.
خوشحالم که جای دیگری کاری برای انجام دادن ندارد. مدتی است که مدام فیگورهای جدیدی به خود میگیرد و هرکدام گویی از قبل بارها جلوی آینه تمرین شده باشند. مایل به من که تنها بیننده اون هستم رویش را برمیگرداند، اما نه آنقدر که رخ به رخ شویم. البته با این سری که بالا گرفته، کامل هم به سمت من میچرخید، باز هم مسیر نگاهمان به هم نمیافتاد.
تمام کارهایش از همان ابتدا که با آمدنش نظرم را به خودش جلب کرد تا همین الان که این پا و آن پا میکند و بالهایش را به فخر باز کرده و نمایش میدهد، فکر شده و روی حساب کتابی است که کمتر از دیگر حیوانی سراغ دارم. کلا کلاغ را جانور باهوشی یافتهام اما این یکی حسابش از دیگری جداست. دوست داشتم ازش همین را بپرسم. که هستی؟ نام تو چیست و این غرور از کجاست؟ حتما که بین کلاغها دارای ارج و قربی است. نمیشود این بالا نشینی و باد به غبغب انداختن پشتوانهای نداشته باشد.
نسبت به دیگر کلاغها جثه بزرگتری دارد و از تمیزی و آراستگی پرهایش مشخص است همین لختی پیش به آنها رسیدگی کرده است و قسمت روشن پرهایش به جای چرک بودن به نقرهای …!
پرید. داشتم از تو حرف میزدم احمق. هنوز توصیف حالاتت مانده بود که پریدی. به این بودن و نرفتنت -خلاف دیگر پرندگان که تاب یکجا نشستن را برای چند دقیقه ندارند،- عادت کرده بودم.
من داشتم تو را دوست میداشتم.