فریدون جیرانی یکی از معدود کارگردانان سینمای ایران است که فیلمِ ژانر میسازد؛ کارگردانِ کلاسیکباز فیلمبینی که عمرش را در سینما گذرانده و میداند که چطور میشود یک اتمسفر سینمایی خلق کرد. او حالا با فیلمی به میدانِ جشنواره آمده که نامش یادآور «خفگی» است و به گفتهی خودش ایدهی محوریاش متأثر از فیلمهای نوآر بوده است؛ پس انتظار میرود که مهناز افشار نقش یک فم فتال را داشته باشد و بهرام رادان هم نقش مردانِ مستأصل فیلمهای ژانر. به گفتهی رادان، جیرانی در فرم فیلم هم – با همکاری مجدد با مسعود سلامی- به سمت نورپردازیهای اغراقشده و خلق فضاهایی عجیب و بیزمان و بیمکان با کادرهایی کج رفته تا بیشازپیش در راه فیلمِ قبلی خود قدم بردارد. راهی که خود او هم تأییدش میکند: «تا پیش از خفگی بیشتر درگیر مخاطب بودم و سعی میکردم با سازوکارِ آشناتر برای او قصه بگویم. اما از «خفگی» اولویت را به فضاسازی دادم. البته همچنان و همیشه قصه برایم مهم است اما تلاش کردم که در روایت و ساختار به سمت مؤلفههایی بروم که سالها دوستشان داشتهام. «آشفتگی» بعد از «خفگی» دومین قدم من در این راه است؛ البته قصهگوتر و پر تعلیقتر از آن.»
حضور جیرانی و نماهای بدیعش و در کل فیلمهایی که میتواند در میان معمولیهای سینمای ایران بسازد، یک نعمت است.
پرویز شهبازی امسال با هفتمین فیلمش به جشنواره آمده است؛ کارگردانی که با نفس عمیق نامش در سینمای ایران ماندگار شد و هر فیلمش چیزی از آن فیلمِ کالت را به یاد میآورد. او بعد از مالاریا که حضور بینالمللیِ موفقی را تجربه کرد، حالا با تیم بازیگرانِ اسم و رسمدارش- هومن سیدی، نگار جواهریان، طناز طباطبایی- «طلا» را ساخته است. برخی از کسانی که فیلم را دیدهاند، این را یکی از بهترین فیلمهای شهبازی میدانند. اطلاع چندانی از داستان و جزییات فیلم در دست نیست، اِلا همان خلاصهای که بهطور رسمی توسط گروه سازندهی فیلم منتشرشده است:
«راهی برای پولدار شدن، خسته از نگاه تحقیرآمیز دوروبریها، احساس تباهی از کار کردن برای دیگران، اینها دلایلی است که سه نفر را به هم وصل کرده تا یک کاروکاسبی راه بیندازند.»
برای مایی که با نفس عمیق کیف کردیم و عیار ۱۴ را بیشتر و مالاریا و دربند را کمتر دوست داشتیم، حتماً فیلمِ جدیدی از پرویز شهبازی یک اتفاق مهم در جشنواره است.
صفی یزدانیان برای مخاطبان جدی سینما نامِ آشنایی است؛ منتقدی مسلط بر تئوری فیلم با قلمی توانا در تحلیل و تفسیر برخی از جدیترین و بهترین آثار سینمایی. در سالهای دهه ۸۰ ، با اینکه میشد از فیلمهای کوتاه و مستندش به این نتیجه رسید که آقای منتقد علاوه بر نقدنویسی میتواند کارگردانِ قابلی هم باشد که چارچوب زیبایی شناسانهی خاص و دقیقی دارد، اما با اولین فیلم بلندش، «در دنیای تو ساعت چند است» بود که دیگر بر اهالی سینما بیشتر از گذشته اثبات شد که با چه سلیقه و دید سینماییِ پرظرفیت و باظرافتی طرف هستند. یزدانیان در «دنیای تو» نشان داد که چطور میشود در ضیافت رنگ و نور و موسیقی و معماری یک داستان عاشقانهی آرام را تعریف کرد طوری که در آخر حس مبهمی از یک عشق غیرقابل تعریف، در گوشهی دل تماشاگرانش باقی بماند.
صفی یزدانیان حالا با «ناگهان درخت» با بازی پیمان معادی و مهناز افشار و تصویربرداری همایون پایور و تدوین هایده صفی یاری و آهنگسازی کریستف رضاعی، دومین ضیافتش را ترتیب داده است. با خلاصه داستانِ سادهای که قرار است یک مرد، داستان زندگی خود را از کودکی تا پنجاهسالگی برایمان تعریف کند. فیلمی که به گفتهی خودش، فیلمِ آدمهاست. فیلم چهرهها و دستها و فضاهای خالی. و همین توصیف است که قند را در دل یک مخاطب جدی سینما آب میکند. چراکه این یزدانیانی است که نهفقط بهترین نماهای چهره و دست و فضاهای خالی را در فیلمهای محبوبش دیده بلکه از آنها نوشته و ستایششان کرده و به درکی درونی از آنها رسیده است؛ چه آنکه در کتابِ «ترجمه تنهایی»اش مینویسد: «در این سالهایی که درباره سینما مینویسم فقط درباره فیلمهایی نوشتهام که دوستشان داشتهام. فیلمهایی که مرا به خود راه دادهاند و بهشان راهی پیداکردهام. نمیخواهم اغراقی کنم که از پسش برنیایم، اما فکر کنم بشود خیلی از متنهایی را که در این کتاب هست، نامهای عاشقانه دانست.»
ادامه در لینک زیر:
منبع: پتریکور (www.pettrichor.com)