در شرایط فعلی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، ممکنه به این فکر کنیم چطور باید خودمون رو در برابر خطرات بزرگی مثل قوهای سیاه مقاوم کنیم؟ چطور میشه سیستمهایی ساخت که نه تنها در برابر ریسکهای بزرگ آسیب نمیبینند، که حتی اتفاقات بد باعث بهبود و رشدشون میشه.
نسیم طالب در کتاب پادشکننده قصد داره در این مورد صحبت کنه. در معرفی کتاب اینطور میخونیم:
"بعضی چیزها هستند که از شوک بهره میبرند؛ آنها وقتی در معرض نوسان، تصادفیبودن، بینظمی و عوامل استرسزا قرار میگیرند شکوفا میشوند و رشد میکنند و عاشق ماجراجویی، ریسک و عدمقطعیت هستند. اما با وجود فراگیری این پدیده در همهجا، هیچ واژهای برای متضاد کلمۀ شکننده وجود ندارد. نسیم نیکلاس طالب در این کتاب نام این مفهوم را «پادشکننده» گذاشته است."
من تعدادی از جملات فصل 6 و 7 کتاب را انتخاب کردم که با هم مرورشون کنیم. اگر با این جملات ارتباط برقرار کنید، احتمالا کتاب را هم دوست خواهید داشت:
- ویژگی ریسک یک سیستم متمرکز، با ویژگی ریسک یک کنفدراسیون شلوغ پلوغ با هدایت شهرهای خودگردان متفاوت است. نوع دوم به خاطر مقدار نوسانی که دارد در طولانیمدت، پایدار است.
- در بازارها، تثبیت قیمتها یا به طور معادل، حذف دلالان، به اصطلاح «معاملهگران اخلالگر»- و نوسان ملایمی که آنها به وجود میآورند- توهم پایداری (ثبات) را ایجاد میکند، در حالی که با دورههای آرامش (سکون) همراه است و با جهشهای بزرگ قطع میشود.
- تنوعها نیز مانند پاکسازی عمل میکنند. آتشسوزیهای کوچکی که در جنگل رخ میدهد این سیستم را از بیشتر مواد اشتعالزا پاک میکند، به این ترتیب فرصت انباشته شدن ندارند. ممانعت سیستماتیک از آتشسوزیهای جنگل با هدف «امنسازی»، آتشسوزی بزرگ را در صورت وقوع بسیار بدتر میکند. به دلایل مشابه، عدم تغییر برای اقتصاد خوب نیست: بنگاههای اقتصادی در خلال دورههای طولانی رونق و پیوسته عاری از وقفه، بسیار ضعیف شده و آسیبپذیریهای پنهان، آرام آرام زیر سطح انباشته میشوند.
- ایده تزریق نویز تصادفی به درون یک سیستم به منظور بهبود عملکرد آن، در تمام زمینهها و رشتهها به کار بسته شده است.
- نکته طعنهآمیزش اینجاست که با افزودن تصادفی بودن به سیستمهای به اصطلاح آشوبناکی که نوعی از گوناگونیها به نام آشوب را تجربه میکنند، میتوان آن سیستمها را دارای ثبات کرد.
- باید شهروندانی داشته باشیم که به صورت تصادفی مشاغل حاکمان را عوض میکنند و بر اساس نوعی قرعهکشی به آنها منصب و عنوان میدهند و نیز به صورت تصادفی آنها را برکنار میکنند.
- کاشف به عمل آمد که مردمان باستان -باز هم باستانیها!- از آن آگاه بودند: اعضای انجمنهای آتنی با قرعهکشی انتخاب میشدند، روشی که هدفش محافظت سیستم از فساد بود.
- حقیقتا هدف این قرعهکشیها دستچین کردن یک حذف تصادفی بدون اجبار به تصمیمگیری بود، به این ترتیب کسی مجبور نبود بعدا بار عواقب آن را بر دوش بکشد.
- صلح- نوعی از صلح زوری، تحت فشار و غیر طبیعی- ممکن است هزینه جانی بالایی داشته باشد.
- در شروع هر سال تحصیلی دنبال واکسن زدن هستیم (یک ذره آسیب به خودمان تزریق کنیم که ایمنی بسازیم) اما در منتقل کردن این ساز و کار به زمینههای سیاسی و اقتصادی شکست خوردهایم.
- به یاد داشته باشید که نوسان، اطلاعات است.
- همینطور که ریسکهای خاموش زیر سطح دارند انباشته میشوند، تغییرپذیری بسیار کمی را نمایش میدهند.
- سیستمهایی که به صورت کاذب مهار شدهاند، مستعد قوهای سیاه میشوند.
- ثباتجویی از طریق دستیابی به ثبات برای سیاستهای اقتصادی و خارجی تبدیل به یک بازی فریب بزرگ شده است.
- تعریف من از مدرنیته، تسلط گسترش انسانها بر محیط زیست، هموارسازی سیستماتیک دستاندازهای دنیا و خفهسازی نوسان و استرسزاهاست.
- روحیهی زمانهای است که مشخصه بارزش عقلانیسازی (عقلگرایی سادهلوحانه) است، یعنی این خیال که جامعه، قابل فهم است بنابر این باید توسط انسانها طراحی شود. با چنین خیالی، نظریه آماری و در نتیجه آن منحنی زنگی شکل وحشتناک متولد شد. علم خطی هم از این دست بود. انگاره «بهرهوری»- یا بهینهسازی هم همینطور.
- لطمه ناشی از درمان که فزون بر فواید آن درمان (و معمولا پنهان یا با تاخیر) است، زیانزایی یا مشکلات درمانزاد (iatrogenics) نامیده میشود که به معنای واقعی کلمه «ایجاد شده توسط درمانگر» است.
- «اول، آسیبی نزن» یک اصل اولیه است که به بقراط نسبت میدهند.
- منشا آسیب در انکار پادشکنندگی و این تصور نهفته است که برای اینکه همه چیز درست کار کند باید انسان در آن دست داشته باشد.
- ما ایده زیانزایی را در علوم سیاسی، اقتصادی، برنامهریزی شهری، آموزش و پرورش و حیطههای دیگر وارد خواهیم کرد.
- تمایزی هست بین ارگانیسمها (بیولوژیکی یا غیر بیولوژیکی) و ماشینها. افرادی که ذهن مهندسیگرا دارند معمولا هر چیزی پیرامون خود را به چشم یک مسئله مهندسی میبینند و بررسی میکنند. این نگاه در مهندسی چیز خوبی است اما وقتی با گربه سر و کار دارید ایده بسیار بهتر آن است که به جای مهندس مدارهای الکترونیک، دامپزشک استخدام کنید- یا حتی بهتر است که بگذارید حیوانتان خودش خوب شود.
- یکی از منابع اصلی بحران اقتصادی که در سال 2007 آغاز شد نتیجه زیانزایی ناشی از اقدامات آلن گرینسپن، شکنندهگر دارای قدرت و نفوذ است- این آدم بدون شک بزرگترین ایجادکنندهی زیانزایی اقتصادی در تمام دوران است- که میخواست راهی برای «چرخهی رونق-رکود» پیدا کند اما باعث شد ریسکها بروند زیر فرش پنهان شوند و آنقدر آنجا انباشته شوند تا اقتصاد را بترکانند.
- این کوششها برای حذف چرخه کسبوکار به مادر تمام شکنندگیها ختم شد. درست همانطور که که ذرهای آتشسوزی تکوتوک باعث خلاصی از شر مواد آتشزا در جنگل میشود، ذرهای آسیب تکوتوک در اقتصاد، بنگاههای آسیبپذیر را خیلی زودتر از انتظار، غربال میکند و میگذارد که «زود شکست بخورند» (به این ترتیب میتوانند از نو شروع کنند) و آسیب به سیستم را در طولانیمدت به حداقل برسانند.
- این پیام را بد تفسیر نکنید. بحث علیه مداخله نیست، در واقع، قبلتر نشان دادم که به همان اندازه نگران عدم مداخله در مواقع اورژانسی نیازمند مداخله هستم. من فقط دارم علیه مداخله سادهلوحانه هشدار میدهم و درباره عدم آگاهی و پذیرشی که به واسطه آن وارد میشود.
- چه چیزی را باید کنترل کنیم؟ به عنوان یک قاعده، مداخله در محدودسازی اندازه (اندازه شرکتها، فرودگاهها یا منابع آلودگی)، تراکم و سرعت، در کاهش ریسکهای قوی سیاه سودمند است.
- مثلا از دهه 1970 بحث بر سر این است که محدودسازی سرعت در بزرگراهها (و اجباریسازی آن) منجر به افزایش بسیار موثر ایمنی میشود. این گزاره پذیرفتنی است چون ریسک تصادفات به طرز غیرمعمولی با افزایش سرعت زیاد میشود (یعنی به صورت غیرخطی) و بشر به صورت موروثی، چنین درک شهودیای را ندارد.
- بیشتر اوقات طرف دموکراتیک طیف سیاسی ایالات متحده، از مداخله بیش از حد، مهار و ساماندهی بیقید و شرط و دولت بزرگ طرفداری میکند در حالی که طرف جمهوری خواه عاشق شرکتهای بزرگ، قانونزدایی بیقید و شرط و نظامیگری است. اینجا برای من هردو عین هم هستند. وقتی بحث بدهی میشود که خیلی بیشتر عین هم میشوند، چون که هر دو طرف تمایل دارند به بدهکاری شهروندان، شرکتها و دولتها کمک کنند (که باعث ایجاد شکنندگی و نابودی پادشکنندگی میشود).
- پزشکی که از جراحی روی ستون فقرات خودداری میکند (یک عمل جراحی بسیار گران) و در عوض فرصت میدهد تا خودش خوب شود، به اندازه پزشکی که جراحی را ضروری جلوه میدهد و علیرغم اینکه بیمار را در معرض ریسکهای عمل قرار میدهد خیالش را راحت میکند که چیزی نیست و همزمان پاداشهای مالی عالی عاید خودش میکند، پاداش نمیگیرد و به طور مثبت قضاوت نمیشود.
- معدود افرادی میفهمند که اهمالکاری، دفاع طبیعی ماست که اجازه میدهد چیزها از خودشان مراقبت کنند و پادشکنندگیشان را به کار بیاندازند؛ این دفاع، از خود خرد زیستبومی یا طبیعتگرایانه ناشی میشود و همیشه هم بد نیست.
- در تصمیمگیریهای مربوط به کسبوکار و اقتصاد، تکیه بر دادهها عواقب وخیمی دارد- در حال حاضر به لطف متصل بودن، دادههای بسیاری در دسترس هستند و همینطور که فرد بیشتر غرق دادهها میشود، نسبت قلابی بودن دادهها نیز افزایش پیدا میکند. یکی از خصلتهای دادهها که بسیار به ندرت دربارهاش حرف زده میشود این است که دادهها در مقادیر زیاد- حتی در مقادیر متوسط- سمی هستند.
- هر چه دادهها را به دفعات و تکرار بیشتر بررسی کنید، احتمال اینکه نویز گیرتان بیاید (به جای بخش ارزشمند اطلاعات که سیگنال نامیده میشود) به طرز غیرمتناسبی بیشتر میشود.
- بهترین راه حل این است که فقط تغییرات بسیار بزرگ در دادهها یا شرایط را بررسی کنیم و به کوچکترها اصلا کاری نداشته باشیم.
- وقتی سیستمهای به زور مهار شده یعنی آنهایی که تشنه بینظمی طبیعی هستند فرو میپاشند، چون محکوم به فروپاشیاند، چون شکنندهاند، شکستشان هرگز نتیجه شکنندگی تلقی نمیشود. بلکه چنین شکستی حاصل پیشبینی ضعیف تفسیر میشود. همانند ربط دادن فرو ریختن کپه شن و ماسه به آخرین دانهای که رویش گذاشته میشود، اگر بخواهید فروپاشی یک پل شکننده را به آخرین کامیونی که از روی آن رد میشود ربط دهید کاملا بی ربط و غیر معقول است و حتی احمقانهتر از آن این است که سعی کنید از قبل پیشبینی کنید که کدام کامیون ممکن است آن را فرو بریزد.
- در سال 2011، باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، عدم پیشبینی انقلاب مصر را که در بهار آن سال رخ داد به عنوان یکی از شکستهای اطلاعاتی دولت سرزنش کرد (درست مانند رئیس جمهور سابق آمریکا جیمی کارتر که عدم پیشبینی انقلاب اسلامی 1979 در ایران را یک شکست اطلاعاتی خواند) و این نکته را فراموش کرد که آن ریسک سرکوبشده در «دمهای» آماری است که اهمیت دارد- نه قصور در دیدن آخرین دانهی شن و ماسه.
- اشتباه اوباما، پندار پوچ راجع به زنجیرههای علی موضعی را نشان میدهد- یعنی اشتباه گرفتن کاتالیزورها به جای علتها و این خیال باطل که میتوان فهمید کدام کاتالیزورها کدام اثر را ایجاد خواهد کرد.
- دولتهای میلیاردها دلار را برای پیشبینی رویدادهایی حرام میکنند که توسط سیستمهای در هم تنیده و به هم وابسته تولید میشوند، در نتیجه از نظر آماری و در سطح فردی قابل درک نیستند.
- این سیستم و شکنندگی آن است که باید مطالعه شوند نه رویدادها.
- رویدادهای سیاسی و اقتصادی «دم» غیر قابل پیشبینی هستند و احتمال آنها از لحاظ علمی قابل اندازهگیری نیست. فرقی هم ندارد که چند دلار صرف تحقیقات برای پیشبینی انقلابها شود، مثل ورقبازی نیستند.
آنچه خواندید بخشهایی بود از فصلهای 6 و 7 کتاب پادشکننده، نوشته نسیم نیکلاس طالب، با ترجمه مینا صفری و ویراستاری بهنام فلاح، نشر نوین.