پیتر دراکر میگه کسبوکارها دو و فقط دو عملکرد اساسی دارند: بازاریابی و نوآوری. این دو عملکرد هستند که نتیجه ایجاد میکنند. بقیه هرچه باشد هزینه است. برای دقیقتر فهمیدن منظور دراکر، بهتره به کتاب People and Performance از او مراجعه کنیم (من نسخه سال 2013 رو دیدم) و ببینیم که توضیحات دراکر چیه؟
در متن کتاب همونطور که انتظار داریم، دراکر به مفهوم اصلی بازاریابی اشاره میکنه نه چیزی که خیلیها با شنیدن واژه بازاریابی به ذهنشون میرسه و بیشتر نزدیک به مفاهیم تبلیغات و فروشه. دراکر میگه بازاریابی واقعی با شناخت دموگرافی مشتریها، واقعیت اونها، نیازها و ارزشهاشون شروع میشه. بازاریابی نمیپرسه "ما میخوایم چی بفروشیم؟" میپرسه "مشتری چی میخواد بخره؟". نمیگه "این کاریه که محصول یا خدمت ما انجام میده." میگه "اینها ارزشها، نیازها و مایههای رضایتی است که مشتری دنبالشونه."
احتمالا مثال فروش یخچال به اسکیمو رو شنیدید. این مثال رو برای فروختن به هر قیمت و یه جورایی به اجبار به مشتری به کار میبرند. متقاعد کردن مشتری برای خرید چیزی که به دردش نمیخوره.
دراکر یه مثال جالب در مورد نوآوری میزنه. میگه گاهی اوقات نوآوری این جوریه که برای یک محصول قدیمی، کاربردی جدید پیدا کنی. میگه فروشندهای رو فرض کنید که یخچالی رو به یک اسکیمو میفروشه. اما برای چه کاری؟ برای جلوگیری از یخ زدن غذاها در سرمای منجمدکننده شمالگان. فروش یخچال به اسکیمو برای جلوگیری از یخزدگی غذا در واقع خلق یک محصول جدیده. و فروشندهای که موفق شده این کار رو انجام بده همونقدر نوآوره که توسعهدهنده یک فرآیند یا محصول جدید رو نوآور میدونیم.
در مورد نوآوری خیلی مفهومپردازی شده. مثلا در کتاب ده گونه نوآوری که به فارسی هم ترجمه شده، به این اشاره شده که نوآوری فقط به معنی خلق محصول جدید نیست. طبق چهارچوب این کتاب، ده گونه از نوآوری وجود داره که عبارتند از نوآوری در:
1- مدل سودآوری
2- شبکه
3- ساختار
4- فرآیند
5- عملکرد محصول
6- سیستمی از محصولات
7- خدمت
8- کانال ارائه
9- برند
10- درگیر شدن مشتری (انگیجمنت)
شما اگر بخواهید نوآوری از جنس فروش یخچال برای جلوگیری از یخ زدن غذاها مثال بزنید چی به ذهنتون میاد؟