گاهی اوقات اتفاقی میوفته یا دچار بیماریای میشین که از روال معمولتون خارجتون میکنه، حس و حالتون بهم میریزه و روزگار بیحاصل میگذره براتون، دیگه نمیتونین به برنامههای صابقتون برسین و از دور خارج میشین؛ تا اینکه احساس میکنین دیگه وقتشه به شرایط قبل برگردین.
اما این خیلی سخته! بدن و فکرتون کرخت شده، شاید حتی روحیهتون رو باختین، زمان زیادی رو از دست دادین و از برنامهریزیهاتون عقب افتادین؛ اما خُب چه میشه کرد؟ زمان که به عقب برنمیگرده، باید شروع کرد.
با خودتون فکر کنین اگه شروع نکنین چی میشه؟ تا ابد یه آدم داغون و مغموم که به هیچ دردی نمیخوره، ده سال دیگه هم میخواین فکر کنین که فلان اتفاق شما رو از زندگی انداخت؟ هر کسی رو به اندازه اتفاقاتش میسنجن، یعنی نگاه میکنن چه اتفاقی زندگی فرد رو تغییر جهت داد، برای تغییرات مثبت شاید خیلی به چشم نیاد اما برای برای منفیها خیلی مهم میشه.
اگر کسی بخاطر یک تصادف یا مریضی، هر چقدر هم سخت، زندگیش رو باخته باشه از نظر اجتماع یک فرد ضعیف محسوب میشه، شاید بگین حرف مردم براتون مهم نیست اما جهت قضاوت و تعیین تکلیف خودتون مهمه، یعنی میفهمین چند مرده حلاجین!
پیروز و موفق باشین