بسم الله الرحمن الرحیم
فرهنگش رو دوست نداری، عقایدش رو باور نداری، شاید اصلاً از ریخت و قیافهش هم خوشت نیاد اما .. اما بعد از کلی جر و بحث متوجه میشی اون درست گفته! حالا باید چیکار کنی؟ آیا واقعاً میتونی بر خلاف میلت بهش بگی حق با اونه و تو اشتباه میکردی؟
شاید که نه! معمولاً گارد میگیریم و با استفاده از عنصر لجاجت هر حرف بیربت و بیمنطقی که میتونیم میزنیم تا یه وقت کم نیاورده باشیم! .. آخه این یارو با این ریخت وقیافهش باید بیشتر از من بفهمه؟؟ الان حالشو میگیرم!! ..
و اینطور میشه که عدالت زیر پاهایمون له میشه. زیر غرور و خودبزرگبینیمون، چون ما بجای دنبال حقیقت گشتن قضیه رو شخصی کردیم و کلاً فراموش کردیم که دنبال حقیقت میگشتیم نه اثبات خودمون! لجاجت .. این لجاجت چیه؟ وقتی احساس رو وارد بحث منطقی میکنی مثل عاشقی میشی که دنبال محبوبشه و هرکسی بخواد اون رو از محبوبش دور کنه، عاشقانه و نه عاقلانه در برابرش میجنگه تا باور نابحق خودش رو بزور نگه داره.
از نظر فنی وقتی ما یه نظر رو قسمتی از شخصیت فردیمون بدون و اگر توی گفتمانی اون نظریه زیر سوال بره، انگار که شخصیت و فردیت ما زیر سوال رفته و دوچار درگیری فردی و هویتی با طرف مقابل میشیم. یعنی یه نظر باید خارج از معنای ما برامون تعریف بشه تا در بحث وقتی زیر سوال میره دنبال جواب جایگزین باشیم نه دفاع از شخصیت و هویتمون.
اگر یه نظر و عقیده قابل اثبات و دفاع باشه نیازی به احساسی برخورد کردن نداره، ما در بحث شرکت میکنیم و اگر حرف بهتری شنیدیم قبول میکنیم تا پیشرفت بدست بیاریم و به حقیقت نزدیکتر شده باشیم. اگه اینطور باشه دیگه دچار پیشداوری و هیولاسازی از طرف مقابل نمیشیم چون همهی اینها بدلیل احساسی برخورد کردنه وگرنه هیچ قلب آرام و اندیشهی عقلمندی دست به قضاوت زودهنگام و کینهورزی نمیزنه.
پیروز و موفق باشید.