نوشتن از آلوتِ امیر خداوردی کار آسانی نیست. شاید یکی از بهترین و در عین حال عجیبترین کتابهایی باشد که تا به حال معرفی کردهایم. داستانی است با روایت غیرخطی و با محوریت مردی به نام فخرالدین. عالِمی که درس دین خوانده و رئیس مدرسهای دینی به نام دارالدرس است که مُحصّلان برگزیدهاش انتخاب میشوند برای عملیات استشهادی و انتحاری در میان حابطیهمذهبها. شیخ و مقتدایشان هم همان فخرالدین است و شاگردانش کراماتی از او دیدهاند. اما عجیبِ ماجرا اینجاست: راویِ داستان، آلوت است، یکی از نوادگان شیطان، که در فخرالدین حلول کرده و ما این را از دلِ داستان میفهمیم. اساسا روایت به شکلی است که در طول آن مدام مکان و زمان عوض میشود، اما این جابجاییها و قصههای فرعی و عقبگردها آنقدر چفت و بسطدار هستند که سیر داستان را گم نمیکنید. شخصیتها اول وارد قصه میشوند و اتفاقها میافتند و بعد کمکم داستان و سرگذشت هرکدام مشخص میشود. کما اینکه داستان از شبی شروع میشود که فردایش قرار است در عملیاتی با مسئولیت میرزاجمال (دستِ راستِ فخرالدین)، شش محصّل جوان خودشان را در یک اجتماع پنجاه هزار نفری منفجر کنند «تا حابطیهای بیوند از صحنهی روزگار حذف که نه ولی جمعیتشان کمتر شود و دیگر نتوانند با خیال راحت مراسم مشرکانهاشان را برپا کنند». بعضی از اسامی واقعیاند مثل اصفهان و کرمان و حکومت صفوی و بعضی تخیلی مثل کهستان و فجستان و بیوند. روایتی سیال از ترکیب واقعیت و خیال. قبل از حملهی ارتش فخرالدین به کرمان و اصفهان با سلاحهای جدید و موشک بالستیک و ورود موبایل و ماشینها به داستان، صحنهها و شخصیتها به گونهای هستند که گویی در بین مردمان هزار سال قبل هستیم. طنازی نویسنده هم در روایتها آنقدر زیاد و خواندنی است که حتی شاید بتوان کتاب را در دستهی کتابهای طنز جای داد. کتابی که به قول رامبد خانلری زبانی «ویراسته و محترم» دارد و خیلی راحت و باوقار حرفهایش را میزند و شوخیهایش را میکند. و اینها همه هنر نویسندهای جوان به نام امیر خداوردی است که توانسته با دومین کتابش، به موضوع پیچیدهی جریانهای تکفیری بپردازد و در عین حال اثری ادبی بسازد که توجه منتقدان بسیاری را جلب کند و همزمان جزو نامزدهای نهایی دو جایزهی معتبر این روزها یعنی جایزه ادبی جلال آل احمد و جایزه احمد محمود شود. نویسندهای که از خواندن کتاباش لذت خواهید برد و می تواند شما را به آیندهی داستان نویسیِ ایران امیدوار کند.