زن چه باشد؟ عالَم چه باشد؟ اگر گویی و اگر نگویی، او خود همان است و کارِ خود نخواهد رها کردن، بلکه به گفتن بَتَر میشود. مثلاً نانی را بگیر زیر بَغل کن و از مردم مَنع کن و میگو که: این کس را البتّه نخواهم دادن، چه جای دادن؟ که نخواهم نمودن. اگرچه آن نان [بر درها] افتاده است و سگان نمیخورند، از بسیاری نان و ارزانی، امّا چون چُنین مَنع آغاز کردی همه خَلق رغبت کنند و در بندِ آن نان گردند و در شَفاعت و شَناعت درآیند که: البتّه خواهیم که آن نان را که منع میکنی و پنهان کردهای ببینیم. علیالخصوص که آن نان را سالی در آستین کُنی و مُبالغه و تأکید میکنی در نادادن و نانمودن. رغبتشان در آن نان از حَدّ و اندازه بگذرد که: اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ.
هرچند که زَن را اَمر کنی که: پنهان شو، او را دَغدَغۀ خود را نمودن بیشتر شود و خَلق را از پنهان شدنِ او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشستهای و رغبت را از دو طرف تیز میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی. آن خود عینِ فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعلِ بَد کند، اگر مَنع کنی و اگر نکنی، او بر آن طَبعِ نیک خود و سِرشتِ پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور و اگر به عکسِ این باشد، باز همچنان بر طریقِ خود خواهد رفتن. مَنع، جُز رغبت را افزون نمیکند، عَلَی الْحَقیقَة.
فیه ما فیه