ورود
ثبت نام
گتاپ ؛ رسانه ی «فرهنگ» و «کتاب»
خواندن ۳ دقیقه
·
۲ سال پیش
خون آشامی !!
فیل در تاریکی
پیل اندر خانهی تاریک بود ** عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی ** اندر آن ظلمت همیشد هر کسی
1260
دیدنش با چشم چون ممکن نبود ** اندر آن تاریکیش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد ** گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید ** آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود ** گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست ** گفت خود این پیل چون تختی بدست
1265
همچنین هر یک به جزوی که رسید ** فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف ** آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی ** اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس ** نیست کف را بر همهی او دسترس
چشم دریا دیگرست و کف دگر ** کف بهل وز دیدهی دریا نگر
1270
جنبش کفها ز دریا روز و شب ** کف همیبینی و دریا نه عجب
ما چو کشتیها بهم بر میزنیم ** تیرهچشمیم و در آب روشنیم
ای تو در کشتی تن رفته به خواب ** آب را دیدی نگر در آب آب
آب را آبیست کو میراندش ** روح را روحیست کو میخواندش
موسی و عیسی کجا بد کفتاب ** کشت موجودات را میداد آب
1275
آدم و حوا کجا بد آن زمان ** که خدا افکند این زه در کمان
این سخن هم ناقص است و ابترست ** آن سخن که نیست ناقص آن سرست
گر بگوید زان بلغزد پای تو ** ور نگوید هیچ از آن ای وای تو
ور بگوید در مثال صورتی ** بر همان صورت بچفسی ای فتی
بستهپایی چون گیا اندر زمین ** سر بجنبانی ببادی بییقین
1280
لیک پایت نیست تا نقلی کنی ** یا مگر پا را ازین گل بر کنی
چون کنی پا را حیاتت زین گلست ** این حیاتت را روش بس مشکلست
چون حیات از حق بگیری ای روی ** پس شوی مستغنی از گل میروی
شیر خواره چون ز دایه بسکلد ** لوتخواره شد مرورا میهلد
بستهی شیر زمینی چون حبوب ** جو فطام خویش از قوت القلوب
حرف حکمت خور که شد نور ستیر ** ای تو نور بیحجب را ناپذیر
تا پذیرا گردی ای جان نور را ** تا ببینی بیحجب مستور را
چون ستاره سیر بر گردون کنی ** بلک بی گردون سفر بیچون کنی
آنچنان کز نیست در هست آمدی ** هین بگو چون آمدی مست آمدی
راههای آمدن یادت نماند ** لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند
1290
هوش را بگذار وانگه هوشدار ** گوش را بر بند وانگه گوش دار
نه نگویم زانک خامی تو هنوز ** در بهاری تو ندیدستی تموز
این جهان همچون درختست ای کرام ** ما برو چون میوههای نیمخام
سخت گیرد خامها مر شاخ را ** زانک در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لبگزان ** سست گیرد شاخها را بعد از آن
1295
چون از آن اقبال شیرین شد دهان ** سرد شد بر آدمی ملک جهان
سختگیری و تعصب خامی است ** تا جنینی کار خونآشامی است
چیز دیگر ماند اما گفتنش ** با تو روح القدس گوید بی منش
نه تو گویی هم بگوش خویشتن ** نه من ونه غیرمن ای هم تو من
همچو آن وقتی که خواب اندر روی ** تو ز پیش خود به پیش خود شوی
بشنوی از خویش و پنداری فلان ** با تو اندر خواب گفتست آن نهان
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق ** بلک گردونی ودریای عمیق
آن تو زفتت که آن نهصدتوست ** قلزمست وغرقه گاه صد توست
خود چه جای حد بیداریست و خواب ** دم مزن والله اعلم بالصواب
دم مزن تا بشنوی از دم ز نان ** آنچ نامد در زبان و در بیان
1305
دم مزن تا بشنوی زان آفتاب ** آنچ نامد درکتاب و در خطاب
دم مزن تا دم زند بهر تو روح ** آشنا بگذار در کشتی نوح
(( از سایت
مثنوی
))
تعصب
بینایی
فهم
فیل در تاریکی
سخت گیری و تعصب
گتاپ ؛ رسانه ی «فرهنگ» و «کتاب»
من پیمان رشادی ؛ گوینده پادکست کتابشنو هستم و در سایتهای کارلنسر ، انجام میدم ، پونیشا و ... بصورت فریلنسری ،مشغول به انجام پروژه های گویندگی ، تولید پادکست و... هستم. https://yek.link/peyman_reshadi
دنبال کنید
شاید از این پستها خوشتان بیاید