هلن اعتماد
هلن اعتماد
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

زندگی در خلال بودن

نوشتن این پست رو از آخرین ساعات ٣٠ اسفند ٩٩ شروع کردم و جمع‌وجور کردن ذهنم و کلمات تا امروز زمان برد. سالی که گذشت شبیه هیچ سالی نبود پس ارزشش رو داره که ازش بنویسم؛ حتی ۶ روز بعد از شروع سال جدید.

از سال ٩٩ با خودم چه چیزهایی رو به سال جدید میبرم؟

  • زندگی همین الانه. همین الان رو زندگی کن.
  • بخواه، خواستن آزادی‌بخشه. نیچه توی کتاب زایش تراژدی گفته: "خواستن آزادی‌بخش است" و چقدر خوب گفته. خواستن سرچشمه‌ی جوشش زندگیه. همون دلیلیه که وقتی صبح چشمات رو باز میکنی باعث میشه از تخت بیای بیرون و شب وقتی میخوای چشمات رو ببندی از خودت رضایت داشته باشی. خواستنه که به همراه آگاهی میتونه تغییر رو ایجاد کنه و نیروی محرکه‌ای باشه به سمت زیست اصیل. همون نقطه‌ای که به قول نیچه تبدیل میشی به چیزی که هستی و تازه اونجاست که شایسته‌ی زیستن میشی.
  • بخش بزرگی از سال ٩٩ برای من با اضطراب و افسردگی همراه بود که آثارش رو هنوز هم با خودم حمل میکنم. زندگی کردن زیر سایه‌ای اضطراب رو یاد گرفتم و از اضطرابم حرف زدم. به مدد حرف زدن از اضطراب با احساسات سرکوب‌شده و فروخفته‌م آشنا شدم و شاید بزرگترین برکت امسال برای من حس کردن و حرف زدن از احساساتی بود که زیر پوست فکر و منطقم جریان داشت. تمرین و صبر و تحمل زیادی می‌طلبید که بخوام با احساساتم آشتی کنم و این احساسات رو در جهت همدلی و ایجاد صمیمیت با دیگران به کار ببندم اما تا حدودی موفق شدم و امیدوارم بتونم با همین فرمون برم جلو:)
  • قدرت شالوده‌ی جهان‌بینی منه و اگر به انتخاب‌هایی که در طول زندگی داشته‌م نگاه کنم (چه با نگاه درونی و چه با نگاه بیرونی) عملا ردپای "قدرت‌طلبی" مشهوده. قدرت‌طلبی در نگاه درونی همیشه برای من به معنی تربیت خود در جهت زندگی مطلوب‌تر بوده و همین باعث شد از توجه به "لذت" غفلت کنم. خواستن "قدرت" باعث شده بود که تحت سلطه‌ی والد (یکی از شخصیتهای سه‌گانه‌ی فردی در نظریه‌ی تحلیل رفتار اریک برن) درونم باقی بمونم. در طول سال ٩٩ تلاش کردم با بها دادن به کودک درونم رفتار والدی رو متعادل کنم تا شخصیت بالغ نمایان‌تر بشه. در روزهای پایانی سال ٩٩ به یقین متوجه شدم قدرت فقط به معنی شکست‌ناپذیری نیست، و اینکه بخوای تلاش کنی بعد از هر شکست دوباره شروع کنی احتمالا قدرت بیشتری می‌طلبه. این مساله باعث شد مفهوم "آری‌گویی به زندگی" نیچه هم برام قابل فهم‌تر بشه.

سال ١۴٠٠ قراره چطور باشم؟

  • اولویت اول خودم باشم؛ من هیچوقت خودم اولویت خودم نبودم. مسولیت و وظیفه همیشه چیزی رو سر راهم قرار میداد که میخواستم ازش محافظت کنم. نیاز دارم که هر روز تمرین کنم تا این باور درونی بشه خودم اولین انتخاب و اولویت خودم هستم و خواهم بود.
  • بازیابی تمرکز هدف دوم من برای سال جدید خواهد بود.
  • همچنان یادگیری رو سرلوحه‌ی زندگی قرار بدم؛ یادگیری از چیزهاییه که باعث میشه از پوچی زندگی فاصله بگیرم و من قصد دارم حداقل تا ۴٠ سالگی به صورت جدی یاد بگیرم. امسال قصد دارم یادگیری رو موضوعی‌تر کنم تا بتونم از چیزهایی که یاد میگیرم استفاده کنم.
  • مصرف‌گرایی رو کنترل کنم؛ مصرف‌گرایی بازوی نهان کپیتالیسمه و ما (من) نمیخوایم برده باشیم. هوم؟
  • سال ٩٩ برای من سال شکستن تعدادی از کلیشه‌های ذهنی و اخلاقی بود. این رهایی نسبی باعث شد مسولیت انتخاب‌هام رو بیشتر بر عهده بگیرم و فشار روانی مضاعفی به دنبال داشت. امیدوارم بتونم همین رویه رو در سال جدید هم ادامه بدم.
  • نمیدونم جا داره بخوام اینجا بنویسمش یا نه اما یه چیزی هم که خیلی دلم میخواد بتونم دوباره به دستش بیارم اشتیاق‌ه. حس میکنم بخش بزرگی از شوق و ذوقم رو از دست داده‌م و همین بی‌حوصله‌م کرده. نمیدونم میتونم دوباره پیداش کنم یا نه، چقدر ممکنه طول بکشه و اصلا به امسال میرسه یا نه؛ در هر صورت فکر میکنم در این مورد بهتره به زمان اعتماد کنم.




بهار
در خط مقدم زندگی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید