به نظرم بخشی از فرایند بلوغ اجتماعی اینه که برای زندگی خودت محدودیتهایی رو تعریف کنی و بر اساس اون محدودیت ها به دیگران اخطار/انذار بدی که چقد میتوننن نزدیک باشن و یا چه رفتاری میتونن در قبالت داشته باشن. بازخورد دیگران در قبال محدودیتهای شخصی منِ نوعی، تعیین کننده ی ادامه دار بودن یا نبودن یک رابطه میتونه باشه. مسلماً و تحقیقاً این شکل از رفتار نتایجی رو هم در پی خواهد داشت و فکر میکنم منطقیه که بپذیریم وقتی انتفاع از رابطه برای بعضی آدما اولویت روابطشون باشه مساله عدم انتفاع میتونه به پایان رابطه و رفتارهای قهری منجر بشه (که اونم خوب بشه. زندگی خودشونه و اختیارشو دارن و منم که باید سطح روابطم رو تنظیم کنم!)
خوب؟
فرض کنیم در موقعیتی هستی که شخصی فکر میکنه میتونی کاری رو براش انجام بدی ولی خودت مطمئن نیستی که بتونی یا نه و تازه در شرایطی هم که بتونی بازم تمایلی برای انجامش نداری. در این شرایط چطور باید پاسخ منفی داد؟
1- متاسفم اما نمیتونم این کار رو براتون انجام بدم. (نمیتوانم)
2- متاسفم اما با اونکه مطمئن نیستم بتونم این کار رو براتون انجام بدم، تمایلی هم برای انجام این کار ندارم. (شاید بتوانم اما نمیخواهم)
کدوم دیدگاه درسته؟
اینی که من در هر صورت نمیتونم کاری براش انجام بدم و در نهایت خودش هم به همین نتیجه خواهد رسید (با خوردن به موانع قانونی و امثالهم). پس دلیلی نداره در مقابلش قرار بگیرم و موضع خودم صریح و روشن بیان کنم چون ممکنه به قیمت از دست رفتن یک رابطه تمام بشه و یا هزینه هایی رو برام در پی داشته باشه.
یا
من موظفم در برابر محدودیتهای اخلاقی خودم با خودم و دیگران صریح باشم و مواضعم رو روشن بیان کنم تا دیگران دچار سوء تفاهم نشن و هزینه ش رو هم بپردازم.
من خیلی وقتها راه اول رو ترجیح میدادم چون نمیخواستم/ نمیتونستم و یا حوصله نداشتم خودم رو توضیح بدم و یا هزینه ش رو بپردازم اما بعدتر دل رو به دریا زدم و در خط مقدم قرار گرفتم. الان فکر میکنم این یک لطف نیست و من در برابر خودم -حداقل- وظیفه دارم که در برابر بایدهای خودم صادق و شفاف باشم. در سطح روابط شخصی فکر میکنم اگرچه در کوتاه مدت ممکنه آدمهای زیادی از دور و برم پراکنده بشن اما در بلند مدت اثرات مثبتش بیشتر خواهد بود (البته اگر تا اون موقع هنوز آدمی دور و برم مونده باشه :دی). از لحاظ اجتماعی هم فکر میکنم باعث کاهش رانت و فساد و این طور چیزها بشه اما چون بلد نیستم در این مورد نظر نمیدم!
حالا با خلل وارد شده به رابطه چه باید کرد؟
همدلی.
توضیحِ اینکه من دلم میخواد بتونم توی مشکلی که داری کمک کنم اما به دلایل ایکس و ایگرگ و زد نمیتونم در شرایط حاضر چنین کاری رو انجام بدم اما همچنان خوشحال خواهم شد اگر در جای دیگه ای تونستم کاری براتون در وسع خودم انجام بدم تا جبران بشه.
سال گذشته موردی پیش اومد که طبق تئوری اولیه قول کمک به کسی دادم ولی بعدش خیلی فکرم رو مشغول کرد و توی تلگرام براشون پیام گذاشتم که نمیتونم کمکشون کنم اما امیدوارم ناراحتشون نکرده باشم و باز هم امیدوارم در آینده بتونم طبق رسم دوستی کمکشون کنم. بزرگوار قبول نکردند و من رو به خدا و پیامبر واگذار کردند و الخ. گذشت تا اینکه چند روز قبل همسرشون رو از دور توی خیابون دیدم و همزمان که داشتم خودم رو آماده میکردم سلام بگم در فاصله چند متری از روبروی من مسیرشون رو عوض کردند و ترجیح دادند از وسط خیابون رد بشن تا اینکه بخوان با من روبرو بشن. خوب آدم چی میتونه بگه؟
یا این تئوری مشکل داره، یا من بد اجراش میکنم و یا آدمای اشتباهی هی سر راهم قرار میگیرند. نمیدونم!
پی نوشت1: من اینجا دارم از دیدگاه خودم مینویسم و رفتار خودم رو واکاوی میکنم و شاید نظرات طرف مقابل بتونه کاملا طور دیگه ای باشه. مشخصا انتظار تائید هم ندارم. هدف بیشتر یادآوری مسولیت پذیری در قبال محدودیتهای اخلاقی خودم به خودمه.
پی نوشت2: یه قسمت فرندز مانیکا برای خونه تکونی طور چیزی دنبال کمک میگشت و وقتی از فیبی کمک خواسته بود حضرت ویردو Weirdo با لحن قشنگی فرموده بودن که "خیلی دوست داشتم میتونستم کمکت کنم اما نمیخوام"!
پی نوشت3: از دست دادن آدما برام سخته اما چه میشه کرد؟ از اول هم قرار نبود آسون باشه!