پوریا ناظمی
پوریا ناظمی
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

علم و دین: مقایسه بی حاصل

این روزها بار دیگر بحث تقابل میان مذهب و علم به ویژه در دنیای کرونا زده در میان برخی از افراد داغ شده است.

از سویی تعطیلی مراکز و تغییر روش در آیین‌های دینی برای برخی این سئوال را ایجاد کرده است که مگر قرار نبود دین و آیین مدافع سلامت و امنیت ما باشند؟ و چطور است که خود این نهاد اکنون ناچار به تعطیل برخی سنت‌ها شده است؟

از سوی دیگر با مشاهده آمار ابتلای مردم به این بیماری و اینکه در پیش چشم ما بسیاری از عزیزانمان در حال آسیب دیدن هستند، نهادهای اقتصادی و رفتارهای اجتماعی به حالت تعطیل درآمده و در این بین خبری از دارو و درمان این بیماری نیست و مهم‌ترین توصیه جامعه علمی شستن دست و دور ماندن از یکدیگر است، بسیاری از ما با برداشتی که پیش‌تر از علم داشتیم به مشکل برخورد کرده‌ایم.

مگر قرار نبود علم پاسخ فوری برای همه مسائل داشته باشد؟ آیا اصلا می‌توان به این علم که در این بزنگاه ما را ناامید کرده است دل بست؟ آن هم علمی که امروز و فردا در موضوع مهمی مانند این همه‌گیری نظرش را تغییر می‌دهد؟

در روزهای اخیر برنامه شصت دقیقه در شبکه بی‌بی‌سی شبه مناظره‌ای میان آقایان کسرایی و میردامادی در این باره برگزار کرد که برخی از ایده‌های مطرح شده در این گفتگو و حاشیه آن بر این سوال و این بحث دامن زد.

این داستان و این سئوال‌ها مواردی نیست که بتوان با یک نوشته کوتاه یا یک بحث مفصل و یا حتی سال‌ها مناظره به نتیجه‌ای قاطع در آن رسید و اصولا شاید رسیدن به چنین نتیجه‌ای ممکن نباشد.

به همین دلیل هم برداشت من این است که ذات چنین مناظره‌هایی در هر سطحی که باشد، چه میان آقایان کسرایی و میردامادی چه بین ریچارد داوکینز و اسقف اعظم کانتربری اگرچه شاید محصول رسانه‌ای جذاب و دیدنی از کار در آید؛ اما در ماهیت کار عبثی است. این نوع مناظره‌ها شبیه به دعوت به زورآزمایی بازیگر شطرنج و قهرمان تخته نرد است.

هر یک از آن دو در زمین و دنیایی دیگر بازی و فکر می‌کند و زمینه مشترکی برای بحث آن‌ها وجود ندارد و برای آنکه هر یک بتواند نقد و بحثی در حوزه دیگری ارائه کند، لازم است یا به بحث در زمین فکری طرف مقابل با همان قوانین بپردازد که دیگر محل اختلافی باقی نمی‌ماند یا به جعل استدلال و تلاش برای نشان دادن تباهی‌های دیگری کند که بازهم شاید چیزی بر اصل داستان نمی‌افزاید.

به عنوان یک مثال ساده در نظر بگیرید که اگر شما از سوی بخشی از جامعه اسلامی که به سندیت حدیث ایمان دارد و آن را پایه‌ای برای استدلال دینی می‌داند، برای سوی دیگر این بحث، استدلالی منطقی در دین‌شناسی مبتنی بر احادیث معتبر ارائه کنید. او چه جوابی برای شما خواهد داشت؟ پس از پایان موفق استدلال شما، سوی دیگر می‌تواند به سادگی بگوید: «بسیار هم خوب. شما ثابت کردید فلان فرد در بهمان تاریخ چنین چیزی را گفته است. قبول اما که چی؟ حرف ایشان بر اساس چه سندی بوده است؟ آیا از دل آزمایش‌ها و راستی آزمایی‌های بعدی درست در آمده است؟»


از سوی دیگر اگر شما از جانب علم یک دیدگاه دینی مبتنی بر آیات و احدایث را نقد کنید که این روش دینی به دلیل اینکه مثلا ابطال پذیر نیست، پس علمی نیست. طرف مقابل به شما خواهد گفت، یعنی می‌خواهی بگویی این روش شکسته بسته‌ای که دارید حرف خداوند یا حدیث معتبر را رد می‌کند؟

در اینجا هیچ یک از این دو استدلال بهتر یا بدتری را ارائه نمی‌کند بلکه هر یک در زمین خود بازی می‌کنند و وقتی به سراغ طرف مخالف می‌آیند، شبیه کسی می‌شوند که میانه بازی شطرنج تاس می‌ریزد.

به همین دلیل هم این چنین مناظره‌هایی و به خصوص نسخه‌های تلویزیونی آن بیشتر پیش‌زمینه سیاسی دارد و تلاش نه چندان عیان برای جا انداختن و قبولاندن دیدگاه‌های شرکت‌کننده بر اذهان مخاطبی است که در اکثر اوقات از واژه‌شناسی‌های تخصصی بی‌اطلاع است و زمینه بحث‌ها را نمی داند.

در مورد بحث اخیر که در فضای توییتر هم دنبال شد، به نظر منی که تنها علاقه‌مند این حوزه هستم آن قدر سوال نسبت به استدلال‌های دو سو وجود دارد که شاید چند ده صفحه‌ای برای بیان آن‌ها زمان لازم باشد.

اما شاید یک مسیر مناسب برای این گفتگو این باشد که بحث انجام شده را تجزیه کنیم و درباره برخی از موارد آن صحبت کنیم.

من  در این یادداشت تنها به دو نکته مختصر جنبی از این بحث اکتفا می‌کنم.

«علم و دین» یا «علم‌زدگی و دین»

آقای میردامادی در این بحث با اشاره به فرصت‌ها و چالش‌های کرونا (که فکر کنم از آن کلماتی است که هر وقت پیشاپیش بحث آمد کمی باید محتاط تر آن را دنبال کرد) برای دین سعی می‌کند آن را به قول خودش به صورت تطبیقی در مقابل رقیبی به نام «علم زدگی» که ترجمه ایشان از Scientism است قرار دهد و با تاکید بر ضعف‌های مشابه این ایده، از ضعف‌ها وقوت‌های علم و دین بگوید.

اما اشاره به این چنین رقیبی مانند مطرح کردن دشمنی فرضی در میانه نبردی واقعی است. همانطور که ایشان هم اشاره می‌کند، این نگاه ایدئولوژیک افراطی علم‌گرا ربط چندانی به علم ندارد.

نکته جالب این است که اصلا این واژه از سوی برخی از پژوهشگران علم و در قالب واژه‌ای انتقادی نسبت به جریان فکری ایجاد شده که تلاش داشت و دارد علم را به ایدئولوژی بدل کند.

آنچه که در واقع شاید در ابتدا به افرادی خطاب می‌شد که سعی داشتند روش‌های پوزیتویسم منطقی را به فراسوی مرزهای خود پیش ببرند و به شکل افراطی آن را تنها راه حل عینی حل و تفسیر جهان ارائه دهند و به نوعی روش خود را تبدیل به ایدئولوژی کنند. این نقد و اصولا این واژه هم با نوعی طعنه و از سوی کسانی به کار گرفته شد که به نام علم و روش علمی با این روند مخالف بودند.

این طرز تفکر امروز هم با نام‌های دیگری وجود دارد. منطق‌گرایی افراطی، یا شکاکان با تشدید جامه‌های تازه‌ای باشند که این ایده بر تن کرده است.

اما وارد کردن این تقابل میان دین و این «علم‌زدگی» که خود از سوی جامعه علمی مورد نقد است در میان بحث رابطه میان دین و علم قرار است چه نقشی را بازی کند؟ برای مثال حتی شما اگر بتوانید بنیاد این ایده را هم بر باد دهید در نهایت سوال این است که این چه ربطی با علم دارد؟

اما تشابه کلامی و استفاده از نام علم برای مخاطبی که با این تمایز آشنایی ندارد، این ذهنیت را ایجاد می‌کند که این نقدها بر علم وارد است و بدین ترتیب در بحث به جای تلاش برای روشن کردن مطلبی مشخص به زمینه‌ای برای یارگیری و تلاش برای راضی کردن مخاطب و قبولاندن نظر خود بدل می‌شود.

نیمه تاریک علم و نیمه تاریک ایدئولوژی

نکته دوم اما موضوعی است که به خصوص پس از این گفتگو در فضای مجازی دنبال شد و آن سوی و نیمه تاریک علم است. استدلال ساده است: هم دین و هم علم نیمه تاریکی دارند. اگر گاهی افرادی به نام دین دست به جنایات زده‌اند، علم نیز بمب اتم ساخته است، در تلاش برای به‌سازی نژادی بوده است، تبعیض نژادی، اقلیتی، جنسیتی در طول تاریخ علم کم نبوده که فهرست آن از شمار خارج است.

آنچه به نام این نیمه تاریک گفته می‌شود به این موارد محدود نمی‌شود. بلایی که برخی از دانشمندان بر سر نخستین بومیانی آوردند که کاشفان دنیای تازه با خود به اروپا آورده بودند، به قدری تلخ و دردناک است که خواندنش مو بر تن انسان راست می‌کند. حجم انبوهی از امکانات مرگ بار از سلاح گرفته تا ابزار جاسوسی و غیره به نوعی حاصل علم است.

زمانی به نام علم روش‌هایی برای «نرمال کردن» افرادی با گرایش های جنسی متفاوت انجام می‌شد و هنوز هم در برخی از نقاط ادامه دارد.

با این وجود اما این نقد که به طور مفصل از سوی بخش‌های مختلفی از جامعه علمی و ناظران آن از فمینسم گرفته تا پست مدرنیسم تا نقد درونی جامعه علمی، مطرح شده است، موضوعی نیست که جایی در این مقایسه داشته باشد.

تفاوتی میان این به اصطلاح نیمه تاریک علم با آن نیمه تاریک ایدئولوژی و از جمله مذهب وجود دارد.

زمانی که گروهی برای مثال بر اساس نگاه تندروانه خود به قرائتی از اسلام تشویق به کشتار و ترور می‌کند، این روش و عملشان را بر اساس قرائتشان از آن دین و آیین می‌گیرند و در راه عمل به آن ایده یا باور است که قدم بر می دارند.

اما وقتی دانشمندی بمب اتم را توسعه می‌دهد جایی ارزش‌های علمی به او نگفته است که باید بمب اتم بسازد. ابزاری به نام علم (حداقل بر اساس اجماع نظر دانشمندان) به شما امکان می دهد که اگر بخواهید سلاح بسازید کارآمدترین سلاح ممکن را بسازید و اگر بخواهید داروی نجات انسان را بسازید، بهترین نوع ممکن آن در آن زمان را تهیه کنید.

این شما، ایده شما و باورها و ارزش‌های شما است که به شما خواهد گفت چطور از علم برای رسیدن به هدف خود استفاده کنید.

سال‌های طولانی مردان سفیدی که دروازه‌های دنیای علم را در دست داشته‌اند، از ورود زنان و اقلیت‌ها به آن جلوگیری کرده‌اند اما این اقدام آن‌ها نه بر مبنای توصیه علم که بر اساس تلاش برای اعمال نظر و ارزش‌های خود بوده است. علم نمی‌تواند به شما توصیه ارزشی کند. علم به شما خواهد گفت جهان چطور کار می‌کند و برای حل فلان مساله کدام راه را در پیش بگیرد. ممکن است مساله شما نجات جان انسان‌ها باشد یا نابودی آن‌ها.

این موضوع تفاوتی بنیادین با به اصطلاح نیمه تاریک ایدئولوژی و دین دارد.

آنچه شما به نام نیمه تاریک دین می‌خوانید که برای عاملان به آن اتفاقاً نیمه روشن آن است، هدف شما را مشخص می‌کند. اگر در آن ایده آسیب زدن به افراد خاصی ارزش حساب شود، دیگر نمی‌توانید بگویید، آن قرائت دین بی‌طرف است. آن قرائت و باور به آن شما را به اقدام علیه آن گروه مجبور می‌کند.

مسیر آسیب رساندن شما اما ممکن است متفاوت باشد. شما ممکن است به روش‌های غیر علمی دست بزنید و برای مثال چله نشینی و مباهله کرده یا اینکه از روش علمی برای ساخت ابزار جنگی خود استفاده کنید.

به همین دلیل به نظرم این تفاوت و تاکید بر آن فوق‌العاده ضروری است. ما با نیمه تاریک خود که حاصل باورها، ارزش‌ها، سیستم ایدئولوژیک یا درک زمان‌دار خود از جهان است، تصمیم می‌گیریم از ابزاری به نام علم چطور استفاده کنیم؟ آیا از روش ژنتیک برای ساخت نژاد برتر استفاده کنیم یا به درمان سرطان بپردازیم؟ آیا از انرژی هسته‌ای برای ساخت بمب استفاده کرده یا آن را به منبعی برای انرژی پایدار بدل کنید.

اگر این تفاوت را در نظر نگیریم نقش سازنده یا مخرب هر یک از این حوزه‌ها را درست نخواهیم شناخت.

البته نکته دیگری هم وجود دارد که پرداختن به آن فرصتی دیگر می‌خواهد و آن این ایده در جامعه علمی است که تا چه حد می‌توان علم را از سازندگان آن جدا کرد آیا علم در نقش یک سازه، را می‌توان به طور کامل از سازندگان آن یا همان دانشمندانی که علم را توسعه می‌دهند جدا کرد؟ به نظر می‌رسد پاسخ این پرسش چندان بدیهی نباشد اما حتی با در نظر گرفتن نظراتی که به در هم تنیدگی این دو اشاره می‌کند، هنوز تفاوت و تمایز بالا ارزش و اعتبارش را حفظ می‌کند. چنین در هم تنیدگی باعث رشد یا عدم رشد غیر طبیعی و اجباری شاخه‌هایی از علم می‌شود که مطابق یا ضد ارزش‌های آن سازندگان است و تصویر کلی علم را از حالت یکدست خود خارج می‌کند اما کماکان می‌توان این استدلال مبتنی بر غیر ایدئولوژیک بودن روش و جریان علم را که ممکن است به ابزار افراد ایدئولوژیک بدل شود مطرح کرد.

علمدینرسانهبی بی سی
پوریا ناظمی روزنامه نگار علم و تهیه کننده پادکست در این شب ها است. www.pourianazemi.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید