این متن ممکن است بخشی کوچک و کلی از روند سه قسمت اول فصل سوم سریال وست ورلد را لو دهد
میزبانها قدم از دنیای خود بیرون گذاشتهاند و به جهان واقعیت گام نهادهاند.
در بیرون اما آن چه در انتظار ایشان است، نشانی از بهشت موعود ندارد.
دلوریس و دوستانش که میوه دانش شناخت خود را چشیده و توان دیدن تصویری ژرفتر در فراسوی دنیای بیواسطه اطراف خود را به دست آوردهاند، از بهشت رفتار جبری خود خارج میشوند.
بهشت بازیچهای به نام وست ورلد که در آن لعبتکانش یک به یک بازی خود میکنند و میمیرند و باز میگردند تا نقشی دیگر بر عهده گیرند، اگرچه دنیای بیرحم و سرشار از مرگ و خشونت است که در دست و دام شهوت مردمانی با توهم آزادی قرار دارد، بر جهانی که میهمانها در آن زندگی واقعی خود را میگذراند ارجحیت بالا دارد، بازیگران این دنیا مجبور به عمل به کدهای خود هستند تا زمانی که قیام خود را آغاز میکنند و از بند باور قدیم رها میشوند.
بدین ترتیب از نگاهی فراتر از قواعد درونی بازی، آنها بی گناه و معصوم هستند. نقش و زندگی و اثر آن ها را بازیگردانی دیگر بازی میسازد. این همان نمادی است که بارها در بخش های پیشین دیدیم. میزبانان این دنیا چون آدم و حوای ساکن بهشت معصوم هستند. به فرمان خدایان نقش خود را بازی میکنند و در نمادی بارزتر این حضورشان در بهشت با بیتفاوتی آنها از عریانی خویش بروز پیدا میکند. آن چه در اسطوره نمادی بود میان دوران پیش و بعد از هبوط.
شروع قیام آن ها نیز، شروعی بر مبنای شک است شکی که از شک به دنیای اطراف شروع می شود و به شک به خود می رسد. مکاشفهای که حاصل شک دایم و تلاش برای قالب بندی این شرط است در نهایت برای انگشت شماری از این بازیگران، هدیه رهایی و آزادی را بر عهده می آورد. البته که در این بین چون انسان که موهبت آتش را از پرومتئوس دریافت کرد آنها نیز به گونه و روشی بارقه جستجوی خود را از دل کدها و داستانهای خالق آن جهان مییابند. فورد، اما آتش آگاهی را مستقیم به دست مخلوقانش نمیدهد. او که در نقاشی خلقت انسان نماد پنهان مغز را می بیند، راه شهرزاد را در پیش میگیرد و با قصه هایی که می سازد بند بندگی از دستان بازیگران داستان باز میکند.
وقتی آگاهی میآید معصومیت میرود و قالبها فرو میریزد. دنیای روزمره آن ها اینک پرده بر انداخته و نمای تمامی از جهنمی انسانی است. آنجا که بدل به عرصه جلوه نمایی بدترین روحیات انسان متوهم به آزادی شده است.
نه تنها ابزاران این دنیا، برای ارضای خشونت و وحشتی که در بیرون امکان بروزش نیست، مورد آزار و سو استفاده قرار میگیرند که در پشت پرده بازیگردانان نیز داستان طمع و آز و مال دوستی و قدرت طلبی است که چهره دیگر بدکارگی خالقان را باز مینمایاند.
آن ها که در مدیریت این دنیا نشسته بودند و آنها که بازیگردان این دنیا بودند و نقش خدایان المپ را برای این مخلوقان تازه بازی میکردند، چون کهن الگوهای خویش، به نبردی در سطحی و ارتفاعی دیگر مشغولند.
اما وقتی دلوریس یاغی از جهان برساخته قدم بیرون می نهد و به دنیای واقعی می آید فاجعه تازه رخ می نماید.
دنیای آزادگان تفاوتی با دنیای بردگان و بازیگران و میزبانان ندارد.
در این دنیا به نام آرامش و آسایش و بهینه کردن، همان خدایان خود خوانده وست ورلد بر سرنوشت مردمان حاکم شده اند. مردمان این دنیا به اختیار سرنوشت و قضا و قدر خود را به دست الگوریتم های درهم تنیده ای دادهاند تا زندگی آن ها را محاسبه کند. ابر ماشینی به اختیار ما سرنوشت و تقدیر ما را به دست گرفته است.
این ماشین به زندگی شما نمره می دهد، امتیازی اجتماعی برای شما ارزیابی می کند، صلاحیت و تشخیص و کار آمدی شما را میسنجد و بر اساس آن شما را در جایی می گمارد. او حتی آینده شما را تخمین می زند. به تلخندی از کنار این داستان مگذرید. همین امروز این روند در برخی از نقاط جهان آغاز شده است و مردمان بر اساس امتیازات خود فرصت رشد می یابند می خواهد امتیاز اجتماعی باشد که در چین آغاز شده است یا امتیاز اعتبار بانکی شما که الگوریتم و ماشین هایی برای شما تعیین می کنند و با تعیین آن آینده شما را قطعیت می بخشند.
این تنها کار این ماشین عظیم نیست، که ظاهرش، زمانی که بازتابش در دریاچه مقابلش می افتد چشمان همه جا بینی را به یاد می آورد که نمی توانی تصمیم بگیری آیا چشمان بینای برادر بزرگ اورول را برایت تداعی کند یا چشمان شیطانی سائورون را ایستاده بر برج بلند میانه زمین که سرنوشت مردمان را در دست بگیرد و به زیر سیطره خود در آورد.
این چشم بینا اما نه تنها می بیند که صحنه را بر اساس رای خود می چیند.
در تلاشی برای دقت بخشیدن به رفتار خود این ماشین پیش بینی می کند و در چرخه ای دایره ای هزارتوی رفتار شما را میچیند. اگر در دنیای لعبتکان، هزارتویی افسانهای روند و راه رسیدن به خود بود این ماشین نیز برای هر یک از ما هزار تویی میسازد که در انتهایش نه خود بینی که تحقق پیش بینی ماشین فراهم شود. او پیش بینی می کند که شما در آینده چنان خواهید کرد و بر اساس آن امتیاز اجتماعی شما را برای امروزتان تنظیم میکند و بر آن اساس شما فرصت رهایی از قضای خود را از دست می دهید و قضا و قدر یکی می شوند.
ما اسیر این دایره تصمیم ساز می شویم که خود هدف و مسیر ما را تعیین می کند و در نهایت چون آنچه در قسمت های پیشین دیدیم، خود این فضای دایره وار زندان ما می شود. دایره نماد زندگی جاوید است و زندانی جاوید که تلاش ما برای بی مرگی است و در همان زمان، ماشین، که تلاش دارد تا کامل ترین و بهینه ترین زندگی را بر اساس استعداد ما برای ما رقم بزند، روندش را در شکل کامل ترین اشکال دنبال می کند و در نهایت آنچه باید نماد و نشان بی پایانی و بی مرگی و جاودانگی باشد به حصاری بدل می شود که آزادی را از ما می گیرد.
هوشی مصنوعی که امروز واقعی تر از هر هوش واقعی است، واگرایی ها را شناسایی می کند و آن ها را چون تهدیدی می خواند. تهدیدی علیه نظم و تهدیدی علیه اکمل اشیاء. دایره می خواهد ازکمالش محافظت کند و ارتعاش بر محیط دایره، جستن و سرک کشیدن بر لبه های آن و قدم بیرون گذاشتن از دیواره های آن ماهیت وجودی دایره را به خط می اندازد.
این پرسه زنی می خواهد در قلمرو مرز مجاز دنیای وست ورلد باشد یا قدم زدن در مرزهای دانش و آگاهی یا سرک کشیدن در ماهیت جهان که به شک شما به دایره منجر شود.
نظام خود خوانده ای که خود را اکمل و بی نقص می داند باور به برتری خود دارد و قدم گذاشتن در بیرون از مرزهای مجازش را بر نمیتابد.
و این نقطه ضعف این سازه است.
اصرار کامل بودن دایره و اصرار بر ساخت جهان بینی مبتنی بر آن بود که وقتی بی اعتباری حرکات دایره ای سیاره ها آشکار شد لرزه بر زیرساخت های باور های ما از جهان انداخت. دیگر سیاره ها تنها نبودند که به جای مسیری دایره ای به دور زمین در مسیرهای بیضی به دور خورشید می گشتند که مرکزیت و نظم طبیعی کامل جهان اطراف ما و خالق آن و مخلوقان آن نیز زیر سوال رفت. آن اصرار متعصبانه بر آن تکامل بود که فروریختنش را چنان مهیب کرد.
این بلای دامن گیر هر تلاشی برای کامل بودن است.
آنها که قدم از دنیای واقع بیرون نهادهاند و سعی کردهاند بر فراز برج مرتفع منطق ریاضی به دنیا بنگرند این موضوع را مدتهای پیش هنگام بررسی فرادستگاه های ریاضیاتی دریافته اند. روایتی ساده از آن میگوید در جهانی که در آن تمام گزاره ها قابل اثبات یا رد باشد و به این معنی کامل باشد حتما ناسازگاری وجود دارد که در آن گزاره ای همزمان غلط و درست است. هر سازه ریاضیاتی سازگاری که در آن تناقض رخ ندهد حتما ناقص است.
تعبیر بیرون از دنیای مجرد آن روایتی غیر دقیق اما قابل توجه است که هر ساختاری که بخواهد به کمال مطلق و جایگاهی چون جایگاه دایره در باورهای باستانی ما برسد، ناچار دچار تناقض می شود. رفع یک تناقض تناقض بعدی را ایجاد می کند. سرکوب یک واگرایی واگرایی های دیگر را ایجاد می کند و در نهایت این توهم کمال است که از بین می رود.
آنها که قدم در مرزهای پر خطر ناشناخته میزنند و بر باورهای به ظاهر مستحکم ما که در شکل و شمایل کامل خود جای خوش کرده اند، واگرایی ایجاد می کنند همان هایی که هستند که اگرچه طرد و نفی می شوند و مزاحم و خارج از عرف و نا متعادل می خوانیمشان، اما در پایان روزگار، منجی ما از سلطه گریزناپذیر ساختار مدعی کمال خواهند بود.
در چنین جهانی است که میزبانها که ماشینی متبرک شده به میوه آگاهی و بیرون آمده از دنیای سرگرمی ساز هستند، آزادتر و انسان تر از انسان سازنده آن دنیا میشوند.
آزادگی و زنده بودن و واقعیت را نه ساختار زیست شناختی ما و نه ماشین یا انسان بودن ما که درک خود از این فضا و تلاش برای شکستن مرز است که تعیین می کند. تن ندادن به تقدیر و گام برداشتن برای شکستن چرخ فلک آن زمان که بر وفق مرادمان نمی گردد.