تا حالا شده یه چیزی، یه کتابی، یه نوشتهای، یه صحبتی، یه آهنگی یا حتی یه آدمی روتون تاثیر عمیقی بزاره؟ جوری که تاریخ زندگیتون به قبل و بعد از اون عامل تقسیم بشه؟
برای من اتفاق افتاده و میخوام از همون عامل تاثیرگذار بنویسم.
خیلی اتفاقی، من کتاب راه هنرمند رو از طرف بهترین دوستم، هدیه گرفتم. راه هنرمند نوشته «جولیا کامرون» هست که سال ۱۹۹۲ برای اولین بار تو آمریکا چاپ شده. این کتاب rate بالایی داره، تو سایت Goodreads ریت ۳.۹ از ۵ رو داره و ۹۲ درصد از افراد تو گوگل این کتاب رو دوست داشتن. اگه سری هم به آمازون بزنین، میتونین review هایی که نوشته شده رو بخونین که چه قدر همه کسانی که خوندن، از این کتاب راضی بودن. خود بنده به شخصه، ۱۰ تا از این کتاب رو به کسانی که دوستشون داشتم، هدیه دادم.
به نظر من، این کتاب، برخلاف اسمش فقط برای هنرمندا مناسب نیست، برای همه افراد مناسبه. چون خلاقیت ابزاری نیست فقط برای هنرمند بودن، خلاقیت برای زنده بودن نیازه، برای خلق کردن. معتقدم ما آدمها تا زمانی زندهایم که خلق میکنیم؛ حالا اینکه چیزی که خلق میکنیم حتماً قرار نیست یه اختراع یا یه اثر هنری یا چیزهای بزرگ باشه، گاهی خلق کردن یعنی حالِ خوب ایجاد کنیم، یعنی یه غذای خوشمزه، یعنی یه سفر و... پس این کتاب واسه همه خوبه!
زندگیِ منِ قبل از این کتاب، حقیقتاً زندگی هیجانانگیزی نبود. نه اینکه بگم زندگی کسلکنندهای داشتم، نه اصلاً. همهچیز در زندگیام اتفاق میوفتاد، سفر، مهمونی، کتاب، طراحی لباس، کارشناسی ارشد، استارتاپ، کافهگردی، ورزش و... ولی به جرات میتونم بگم، زندگیام از یه چیزی خالی بود. یه چیزی به اسم «معنی» که باعث میشد اون چیزهایی که داشتم، اون چیزهایی که تجربه میکردم، اون چیزهایی که به دست میآوردم، هیچ کدوم تاثیر عمیقی تو حال ِخوب من نداشته باشه.
ولی این کتاب واسه من، مثه یه زلزله بود. مثه یه ناجی یا منجی. مثه یه کسی که تا ته وجودم رو میخوند و درکم میکرد. بهم میگفت دلیل همه نداشتنهام، نرسیدنهام، نشدنهام چی هست... و من، تو اون برهه از زندگیام دقیقاً به یه همچین چیزی نیاز داشتم!
زندگیِ منِ بعد از این کتاب، روشنتره، عمیقتره، با معنیتره. آدم هدفدارتری هستم، آدم خلاقتری هستم، بیشتر تلاش میکنم، درست تر انتخاب میکنم حتی آدمهای دوروبرم رو. و همه اینها برای من مثه یه معجزه بود. نه اینکه بخوام بگم الان خیلی آدم موفقتری ام؛ نه. ولی از زندگیام بیشتر لذت میبرم و مسیر برام روشنتر هست.
واسه همه اینهاست که من تا الان از این کتاب واسه ده نفر از دوستام هدیه گرفتم. گرچه خیلیاشون نخوندنش، چون قلم سنگینی داره و حتی ترجمه خانم «گیتی خوشدل» هم نتونسته اون رو سبکتر کنه. نیازمنده که بیش از یکبار بخونیش.
این کتاب، درواقع به نوعی کتاب خودیاری محسوب میشه. یه برنامه ۱۲ هفتهای داره که هر فصل برای یک هفتهاش هست. ۲ تا ابزار اصلی برای خوندن این کتاب لازم دارید:
تو طول این دوره سه ماهه، شما موظفین هر روز صبح، قبل از شروع هرکاری ۳ صفحه بنویسین. مهم نیست که چی مینویسین. مهم فقط اینه که حداقل ۳ صفحه رو پر کنین. اینکار به تخلیه ذهنی کمک میکنه تا ذهن باز بشه و بتونه خلاقتر عمل کنه.
هفته ای یکبار هم باید خودتون و خودتون، باهم یه کاری بکنین. ممکنه برین بیرون، سینما، کافه، برقصین، دوچرخهسواری و... فقط باید خودتون باشین و کودک درونتون. با اینکار، به خودتون اجازه میدین که هرکاری که دوست دارین رو انجام بدین. به خودتون اعتماد کنین و از بودن با خودتون لذت ببرین.
الان بیش از یک ساله که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم، می نویسم. گاهی بیشتر از ۳ صفحه میشه. بعضی وقتا فقط غر میزنم، بعضی وقتا از خوابهایی که دیدم مینویسم، ولی بیشتر وقتا از چیزهایی که میخوام مینویسم!
هفتهای یه بار هم با خودم میرم بیرون، یا یه کاری که دوست دارم رو تجربه میکنم. خیلی لذت بخشه.. حتماُ امتحان کنین!
خوشحالم که با این کتاب آشنا شدم. به شما هم پیشنهاد میکنم، حتی لحظهای واسه خوندن این کتاب تعلل نکنین.
*** فقط یه پیشنهاد دارم. این کتاب رو خودتون بخونین. تو این کلاسهایی که داره تشکیل میشه، شرکت نکنین؛ مگه اینگه خود جولیا کامرون بیاد کلاس تشکیل بده. هر کسی از نگاه خودش با این کتاب ارتباط برقرار میکنه، قراره شما خودتون رو بشناسین، نه اینکه تبدیل به کپی ای از نگاه دیگران به یه موضوعی بشین!