ویرگول
ورودثبت نام
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷IRAN MY LOVE
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷
خواندن ۶۲ دقیقه·۳ ماه پیش

۱۱۳۱ /ساختار نهاد ولی امر

💠 کلبه کرامت - جلسه ۱۱۳۱

سرفصل:‌ نقشه خدا و هندسه الهی (۱۰۳)

ساختار نهاد ولی امر

برگزارشده در ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصرا و معین

همون طوری که همیشه تاکید شده که فلسفه در غرب با مسئله وجود آغاز کرد و اینکه نگاهش به وجود و وجودگرایی بود و همچنان هم هست و پرسش اینه که چرا موجودات به جای اینکه نباشن، هستند. و بودن موجودات و اشیا که از اون در قالب وجود یاد می‌شه، نسبت بین موجود و وجود و در نقیض اون یعنی عدم وجود و عدم. حالا این موجودی که به وجود اومده، کی اراده کرده که این به وجود بیاد و چرا چنین اراده‌ای وجود داشته و اصلاً اقتضا اش چی بوده؟

همان‌طور که می‌دونید، اساساً پرسش از منشأ وجود و پرسش از اینکه این وجود چه اقتضایی داشته، این‌ها در تفکر فلسفه غرب مغفول‌ست و صرفاً مسئله اینه که موجودات چرا نباید به جای اینکه نباشند، چرا هست؟ و خب این سوال هم در نزد هایدگر و اگزیستانسیالیست‌های دوره مدرن بسیار پررنگه: موجودات چرا به جای اینکه نباشن، هستن؟ اما به هر جهت، رویکرد قرآن چیز دیگه‌ای است و اینی که هنگامی که اقتضا می‌کنه وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمْرًا هنگامی که امری اقتضا می‌کنه، فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ. کسیست که تشخیص می‌ده اقتضا یعنی تقاضا. مقتضی است. مقتضی است. تقاضایی وجود داره، اقتضایی هست. یه کسی هست اون اقتضا رو تشخیص می‌ده و هنگامی که اقتضای اون امر تشخیص داده شد، این است و جز این نیست که به او می‌گوید: يَقُولُ لَهُۥ یعنی به اون می‌گه، به اونی که باید باشه، به اون می‌گه که باش: كُن! و اون می‌باشد فَيَكُونُ.

از همین جا حساب حکمت در قرآن با کل فلسفه دو تا می‌شه. اینکه فلسفه یونانی و فلسفه غربی هیچ ربطی به اسلام و قرآن نداره چون از پرسش اصلیشون اینقدر تفاوت دارن که هیچ جوری قابل جمع با هم نیستن. از همین جاست. اونجا سخن از وجود که موجودات چرا هستن به جای اینکه می‌تونستن نباشن؟ آخرین نظریه‌ای که دارن در مورد اینکه چرا کلاً همه اشیا هستند، چرا کهکشان‌ها هستند، چیه؟ در فیزیک مدرن بعد از بیگ‌بنگ؛ یعنی اصلاً بیگ‌بنگ که رخ داده، یعنی از قبل از بیگ‌بنگ تصادف؛ یعنی بر اثر تصادف، بر اثر تصادف عالم به وجود اومده. موجودات به وجود اومدن به حسب تصادف، تکوین پیدا کردن. ببخشید، تطور پیدا کردن. هی یه جور دیگه شدن، یه جور دیگه شدن، یه جور دیگه شدن. همه هم تصادفی بوده. یعنی اِولوشن در موجودات زنده، گیاهان، نباتات و حیوانات و خود انسان، این اولوشن و تطور تصادفیه. اصلاً اینکه حیات روی کره زمین شکل گرفته تصادفیه. یه سنگی بوده، شهاب‌سنگ از آسمان اومده، خورده به زمین. اون موقع زمین پر از آب و گل بوده، زمین امروز نبوده. یک عنصر حیات روی این سنگه بوده، اومده خورده به زمین، بعد این عنصر حیات بعد این یواش‌یواش شکل گرفته توی گل و لای، تبدیل شده به این گیاهان. بعد این گیاهان یواش‌یواش میلیون‌ها سال یا هزاران سال، صدها هزار سال، بعد شدن حیوانات گوناگون. اون حیوانات اومدن جلوتر، بعد یه دوره‌ای یکیشون شده بشر از همون میمون‌ها و بشر اومده رسیده به امروز. تصادف.

این رویکرد اکسیدنتال و تصادفی به همه مسائل که به حسب تصادف عالم به وجود اومده، بعداً شده بیگ‌بنگ؛ یعنی اون ذره که اول منفجر شده، شده بیگ‌بنگ. در اون انفجار عظیم مثلاً ۱۴ میلیارد سال پیش، تصادفی بوده. بعد تصادفی همه این منظومه‌ها به وجود اومدن. همه جا یه ستاره‌ایست و یه تعدادی سیاره دورش. یکیشونم استثناً همین خورشید ماست و پیرامون خورشیدم یه سری سیاره است. اتفاقی یکی از این سیاره‌های دور خورشید در مدار درستی قرار گرفته، نه خیلی جلوتره که سوزان باشه مثل سیاره ناهید، نه خیلی دورتره که سرد باشه، شده زمین. روی زمینم اتفاقی دوباره یه شهاب‌سنگ یه چیزی اومده خورده و همون طوری که می‌دونید موجودات به وجود اومدن. همه چیزم تصادفیه. پشت اینم هیچ نظمی نیست، هیچ خالقی نیست، هیچ خدایی هم نیست. اونطوری که استیون هاوکینگ مدعی شد که نه نظمی نیست، نه خداییست، نه غیبی است، هیچی نیست. فردای مردن ماها هم خاکستر می‌شیم با همین املاحی که در زمین هست ترکیب می‌شیم. قیامتی، آخرتی، هیچ چیزی نیست.

از ابتدای فلسفه ملطیون که اصالت رو دادن به اینکه آب اصالت داره، خاک اصالت داره، آتش اصالت داره یا هوا اصالت داره. اساساً وجود هر کدوم از اینا چیست که مفهوم آرخه شکل گرفت؟ یعنی ماده المواد پیدایش هر چیزی. تا به امروز که ۸۰۰-۲۷۰۰ سال از اون موقع می‌گذره، کل آنچه که استادان فلسفه می‌گن و درباره‌اش نوشتن و تلاش می‌کنن اثبات کنن، اینه که موجودات به جای اینکه نباشند چرا هستند؟ تصادفی هستند. حالا چیستی و چرایی بودن رو مطالعه نمی‌کنن، بلکه چگونگی بودن رو مطالعه می‌کنن. چگونگی بودنم در این رویکرد اکسیدنتال هیچی نیست جز تصادف. تصادفی هستن همه چیز. این رو شما باور می‌کنید؟ این گل به این زیبایی و لطافت، این تصادفی به وجود اومده و تصادفی هم اینقدر متنوع؟

مشکل و انحراف اصلی اینه که حالا این تلقی غلط این اومده در جهان اسلام، ۵-۴ تا آیه‌ مالی و حدیث مالی شده، اسمش شده مثلاً فلسفه. نمی‌دونم با نگاه اسلام. خب اساس فلسفه از اساس غلط. پرسش اصلی فلسفه از چیستیه از کیستی نیست. نمی‌پرسه که کیست عامل این نظم، عامل پیدایش و خلقت این گل و گیاه و انسان و عالم هستی؟ می‌پرسه که عالم هستی چیست و چگونه پیدا شده؟ تازه پاسخی هم که پیدا می‌کنه غلطه دیگه که همه چیز تصادفی به وجود اومده.

حالا اصرار و لج گروهی که معتقدند نه، چون حالا آدمای ما چون گفتن کلمه مثلاً فلسفه اسلامی، نه این اصلاً فلسفه دیگه الان یونانی نیست، اسلامی شده و درسته. عزیز من قرآن داره می‌گه حکمت. و حکمت قرآنی با آنچه که در یونان تحت عنوان فلسفه گفته شده، زمین تا آسمون متفاوت و متمایز.

اما علی‌ای‌حال یک نکته برای ما روشن شد، اونم اینه که پرسش از وجود از چیستی وجود، چیستی اشیا بهش می‌گن آرخه. آرخیا، ماده اولیه پیدایش هر چیزی چیست؟ نمی‌پرسن که خالق هر پدیده‌ای کیست؟ می‌پرسن که اول می‌پرسن که ماده اولیه همه پدیده‌ها در عالم چیست؟ نه اینکه کیست؟ خالق کیست؟ این سوال غلط اولی. مسئله دوم اینه که خب این موجودات به جای اینکه نباشند چرا هستند؟ خب این سوال هم غلط. یعنی ما می‌خوایم نگاه کنیم ببینیم که شأن نزول هر کدوم از این پدیده‌ها چیست؟ خب این که نکته بنیادی‌تر و کلیدی‌تری داریم. اون نکته بنیادی‌تر و کلیدی‌تر هم اینه که ببینیم اقتضا رو کی تشخیص داده؟ کی تشخیص داده این گل خلق بشه؟ بعدم متنوع، هزاران نمونه گیاهی داشته باشیم با کارکردها و رویکردها و رنگ و لعاب‌های متفاوت؟ اون کیست و انگیزه‌اش چی بوده؟

اما بارها در قرآن عظیم تکرار شده درباره امر که وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمرا هنگامی که اقتضا می‌کنه یه امری فَإِنَّمَا این است و جز این نیست که خالق می‌گه: يَقُولُ لَهُۥ به اون می‌گه که يَقُولُ لَهُۥ تو باش! كُن فَيَكُونُ اون می‌باشد. پس اول یه خالقیست. اون مطرحه. کیستی خالق. دوم انگیزه خالق. خالقی انگیزه‌ای داره. این انگیزه خیلی مهمه. با این انگیزه می‌آد می‌گه که این انگیزه رو که همون اقتضاست، اقتضا رو شناسایی کرده و اقتضایی داره. حالا به حسب اون اقتضا به این گل می‌گه که باش! این گل می‌باشد.

قبل از اینکه کن یعنی باش، فیکون، باشیدن. بین باش تا باشیدن، به جای کلمه وجود و موجودیت. قبل از اینکه باش و باشیدن و وجود و موجودیت مطالعه بشه، اول باید چی مطالعه بشه؟ اول باید اون کسی که یه اراده‌ای داره. جای دیگه به جای این اقتضا، تو قرآن هست که اراده می‌کنه، می‌گه باش، می‌باشد. یه کسی اراده کرده. این اراده‌اش در قالب چه چیزی متبلور می‌شه؟ در تبیین این اقتضا چه چیزی اقتضا می‌کرده که این به اون گفته که باش؟ بله: هنگامی که امری ضرورت داره إِذَا أَرَادَ شَيْئًا اونجا اراده می‌کنه بر شیئی أَنْ يَقُولُ لَهُۥ بهش می‌گه که كُن فَيَكُونُ اون می‌باشد.

پس چهار تا مسئله است: یک اقتضا، دو امر، سه اون قولی که باش کُن، چهارمش اینه که اون می‌باشد. از این چهار تا، سه تاش رو فلسفه غرب می‌ذاره کنار: یک اقتضا، دو امر، سه اون قولی که می‌گه باش.

هنگامی که مریم سلام‌الله‌علیها سوال می‌کنه از اون ملک که من با هیچ مردی رابطه نداشتم، چجوری من صاحب بچه خواهم شد؟ حضرت عیسی علیه‌السلام رو. اونجا همون ملک می‌گه که اگر امری اقتضا کنه، فقط حضرت الله به او می‌گه باش، او می‌باشد. حالا الان اونی که باید باشد کیست؟ عیسی. عیسی اقتضای خلقتش چیه؟ چرا عیسی باید باشه؟ اول از این پرسش باید شروع کنیم. یعنی قَضَىٰٓ أَمرا این امر خلقت عیسی بدون پدر برای چیست؟ اون اقتضا رو وقتی شما پاسخ بدید، اون می‌شه حکمت. دیگه یه پله می‌ریم جلوتر. حالا اقتضا روشن شد، امر می‌کنه که این باشه. اون امر چیه؟ به عیسی می‌گه که باش. يَقُولُ لَهُۥ به عیسی می‌گه. اون يَقُولُ لَهُۥ یعنی به اون عیسی يَقُولُ لَهُۥ به اون می‌گه که باش. عیسی هم خلق می‌شه و می‌باشد.

این روند مطلقاً در فلسفه مطالعه نمی‌شه. این خاص حکمت در قرآن. از خودتون سوال کنید که اقتضای خلقت شما چی بوده که به شما فرموده يَقُولُ لَهُۥ به شما فرموده که باش و شما باشید. هر کدوم از آقایون و خانم‌ها از خودشون در خلوت خودشون سوال کنن که اقتضای خلقت هر کدوم از ماها چیست که به ماها گفته که يَقُولُ لَهُۥ باش! اون باشیده. پس این متغیر اصلی است. اگر این نکته روشن، تبیین و تطبیق شد، اول ما از کیستی اون خالق می‌پرسیم. اول می‌پرسیم که او کیست که چنین اقتضایی رو تشخیص می‌ده؟ سپس می‌گیم که این اقتضا چیه؟ حالا این اقتضا وقتی روشن شد، ضرورت اون امر. تقاضایی وجود داره. مقتضی است. اقتضایی رقم خورده. قَضَىٰٓ أَمرا امن وقتی این اقتضای وجود داره و تقاضا وجود داره، حالا امری وجود داشته باشه. خود به خود ضرورت اینکه این باید حکم کنه که این به وجود بیاد، اون رقم می‌خوره. این وقتی شکل گرفت و امر برای ما مسجل شد.

اینکه چجوری محققش می‌کنه؟ اون چگونگی در اینه که بهش می‌گه. نه اینکه با دستاش اون رو می‌سازه. این خدای یهوی یهود رو توی این انیمیشن‌هاشون و فیلماشون هالیوودی‌های یهودی نشون می‌دن که یه پیرمردیه که سرش طاس و ریش بلندی داره و یک ردای بلندی هم تنشه و پدیده‌ها رو داره با دست خودش با گل می‌سازه. نه. خدای قرآن یعنی حضرت الله قولی داره: يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ. بهش می‌فرماید که باش، او می‌باشد. پس ساختمان از جنس اینکه یه کسی با یه دستایی یه کاری کنه نیست. اون اراده می‌کنه و در اراده‌اش حالا اون ملائکه‌ای که کارگزارند باید چیزی رو بسازن، شکل بدن و آنچه که به شکل ماهوی تغییر و تحول پیدا می‌کنه، اون از یک قید برخوردار. قید گفتن یعنی بهش گفته می‌شه که باش. حالا مشخصاً همون طوری که عرض کردم در مورد خودتون در خلوت خودتون رو این زیاد تعمق کنید که ضرورت خلقت شما چی بوده که به شما فرموده باش، شما باشید؟ ضرورت خلقت ماها چیه؟ عبودیت. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ خلق نکردم جن و انسان را إِلاّ لِیَعْبُدُونِ. لذا ما رو گذاشته اون روبه‌رو، به ما گفته که باش، باشیدیم برای چی؟ برای عبودیت لِیَعْبُدُونِ و لیعرفون.

پس دو راهی فلسفه و حکمت تکلیفش روشن شد. اونجا دعوا سر وجود و ماهیته، وجود و عدم، وجود و ماهیت. نحله ماهیت‌گراها، نحله وجود‌گراها در فلسفه. و در قرآن مسئله اینه که اقتضائی وجود داشته، اون اقتضا رو کسی به نام الله تبیین کرده و به حسب اون اقتضا تاکید کرده که به اون گفته که باش، اون شی باشیده. مسئله وجود عدم نیست، مسئله هستی و نیستی نیست، مسئله باش و باشیدنه. كُن فَيَكُونُ تکوین.

سخن اسلام چیه؟ کلاً حرف اسلام چیه؟ شما به عنوان مسلمان، دین شما حرفش چیه در یک جمله؟ یک جمله: لا اله الا الله. شعار مسلمانی لا اله الا الله. سخن یک مسلمان اصلاً سخن اسلام اینه: نیست الهی الا الله. نفیه با نفیه شروع می‌شه: قولوا لا إله إلا الله، تفلحوا. اینکه هیچ الهی نیست، اعم از اله درون خودمان یعنی هوای نفس، اله بیرون یعنی طاغوت و الهی به نام ابلیس یا این بت‌هایی که با دست خودمون می‌سازیم. هیچ کدوم از این الهه‌ها اصالت ندارن. اصل حضرت الله‌ست. این یعنی توحید. منظور از توحید شعار مسلمانی است یعنی لا اله الاالله. اینکه فرمود: لا اله الا الله حصنی و من دخل حصني امن من عذابی یعنی چی؟ یعنی اینکه این یک دژی، یک پادگان و ساخلوییه که اگه داخل اون بودی شما از عذاب در امنیت و امانید. که شرط و شروطی داره. یکی از شروطش ائمه هستن. حالا اینجا مشخصاً از امام رضا علیه‌السلام ما نام می‌بریم که یکی از شروطش خب ایشونه. در آستانه روز سالگرد ولادت ایشون.

اگر که ما نسبت به پدیده‌ها و مخلوقات عالم مسئله‌مون این بود که این‌ها دعوامون سر اینه که ماده اولیه شکل‌گیری اینا چیه؟ این شیشه‌ای که اینجا ساخته شده ماده اولیه‌اش چیه؟ این میکروفون ماده اولیه‌اش چیه؟ این گل ما ماده اولیه‌اش چیه؟ انسان ماده اولی‌اش چیه؟ هی مدام در شیمی بیش از ۱۰۰ عنصر رو آنالیز کردیم ببینیم ماده اولیه موجودات عالم چیست؟ ماده اولیه خدا چیه که بخوایم از این راه بشناسیمش؟ هیچ. ماده اولیه ملائکه چیه؟ هیچی. ماده اولیه غیب چیه؟ هیچی. ماده اولیه وحی چیه؟ یعنی از اصالت ماده و متریالیسم هیچ گاه راه به حقیقت و کنه پدیده‌ها در ما برای عالم ماده برده نمی‌شه. اینه که علی النهایه بالاخره آخرین فیزیکدان مهمشون یعنی استیون هاوکینگ اقرار کرد که پشت عالم غیبی اللهی کسی نیست.

اما اگر مسئله ما وجود و مسئله ماهیت نبود، مسئله ما اون کنشگری بود که نیتی داشته عالم رو خلق کرده و انگیزه‌اش چی بوده و چگونه این اقتضا رو رقم زده و به حسب این اقتضا چگونه این امر پیدایش عالم رو محقق کرده و چگونه بهش گفته باش و او چگونه باشیده؟ اگر به این پرسش‌ها پاسخ بدیم، این یه چیز دیگه‌ای می‌شه. اینجا این سلسله پرسش‌ها رو پاسخ بدیم می‌رسیم به اینکه لا اله الا الله. چون همین الهه‌هایی که ما تصور می‌کنیم از الهه هوای نفس خودمون که به ما دستور می‌ده، امر می‌کنه تا طواغیتی مثل مثلاً دونالد ترامپ و فرعون، تا بت‌هایی که هست افراد می‌پرستنش مثل اوبلیسک‌هایی که از جلوی کاخ سفید تا وسط میادین همه‌ی شهرهای اصلی غرب و شرق هست، همه این‌ها با همدیگه در یک نکته‌ای مشترکند: اینه که این‌ها الهه‌های دون الله هستند. مدام در قرآن تاکید فرموده که کسانی رو می‌پرستید که دون الله هستن؛ یعنی شأنشون از الله پایین‌تره و خودشون مخلوقند.

بر سر این دو راهی آنچه که نجات و رستگاری رو رقم می‌زنه یعنی فلاح رو رقم می‌زنه، همون کلمه الله، کلمه‌ی لا اله الا الله. قولو بگید که لا اله الا الله تفلحوا اونه که رستگاری می‌ده.

یک نکته روشن شد، اون نکته هم این بود که در جلسه گذشته که حکم و امر که حکم تابعی از امر. اگر کسی حکم کنه و آنچه که مبتنی بر آنچه که الله نازل کرده در آیات الهیش در قرآن به غیر اون حکم کنه، این حکم حکم جاهلیتی. یعنی داره ابتقا می‌کنه می‌جویه حکم جاهلیتی رو. و کسی که حکم کنه به غیر آنچه که نازل شده در آیات او، اول کافره، بعد ظالمه و علی النهایه فاسقه. یعنی در سایه‌ی جدا درباره‌ی یهود و مسیحیت و اسلام فرمود که اگر حکم کنه کسی و من لم یحکم به ما انزل الله، اون چیزی که نازل شده از سوی خدا رو بذاره کنار، ناظر به اون حکم نکنه، فاولئك هم الكافرون، اونا کافرن. کسایی که این گونه باشند. فاولئك هم الظالمون ظالم اند. که تا اینجا در مورد شقوق عمل یهود بود. بعد که می‌آد درباره شقوق عمل مسیحی‌ها می‌فرماید که و من لم یحکم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون. فاسق کسیه که اطاعت الله رو نمی‌کنه، حکم الله رو به جا نمی‌آره، بیرون از حیطه طاعت و اطاعت الهی است. کسی که فسق مرتکب می‌شه بیرون از طاعت و اطاعت الهی.

پس درباره حکم تکلیف ما روشن شد: حکم باید مبتنی بر آنچه که نازل شده از سوی الله باشه. و حکومت اگر غیر از این باشه، اون حکومت حکومت ظلم، کفر و فسقه. پس چیزی به نام جدایی دین از سیاست نداریم. مطلقاً هر آنچه که می‌بینید ریشه‌اش در اینه. و می‌پرسه که آیا یبغون یعنی می‌جویید حکم جاهلیتی رو؟ و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون احسن‌تر، نیکوتر از اون چیزی که الله حکم کرده نیست. و این رو اون قومی که یقین دارن و موقن هستن، صلاحیت و لیاقتش رو دارن دریابند و برگیرند.

سبیل امروز و طریق امروز برخلاف اینه دیگه. الان همه در عالمی که می‌شناسید در کره زمین در این ۸ میلیارد نفر متاسفانه همه حکم رو، حکم جاهلیتی رو یبغون یعنی دنبال می‌کنن. در کشورهای اسلامی الان در همین سعودی که کتاب قرآن با خط عثمان‌طاها تولید و منتشر می‌کنه در سراسر دنیا، امارات، قطر، همین کشورهای عربی که زبانشون هم عربی اسلامی هم هستن، الان قراره این ایام پیش رو فرعون کاخ سفید ترامپ وارد اونجا بشه و مثلاً خواسته همه رو شوکه کنه. همون طوری که نام خلیج مکزیک رو عوض کرد تبدیلش کرد به خلیج آمریکا، حالا مثلاً یه باجی هم به اینا بده و بیاد اینا رو به قول خودش بدوشه، تریلیون‌ها دلار از اینا پول بگیره به اسم سرمایه‌گذاری، کسری بودجه‌اش رو حل کنه و اینا رو خوشحال کنه. اسم خلیج فارس رو مثلاً تبدیل کرده به خلیج عربی. مثلاً می‌خواد پاتک بزنه که چرا شهید کوروش بابایی گفته که کاخ سفید رو می‌کنیم حسینیه. مثلاً ترامپ اومده مواجهه صورت بده با شهید کوروش.

خب این ادا اطوارهای که اینا در می‌آرن و متقابلاً کسانی که از این چیزا خوششون می‌آد حالا در داخل کشور که خیلی اصلاح‌طلبا ماله‌کشی رو شروع کرده بودن ۴۸ ساعت گذشته که نه اصلاً همچین چیزی رو حضرت مستطاب عالی جناب ترامپ نفرموده بودند. اعلیحضرت ترامپ! ببینید چقدر یه سری مفلوکند که اینا بلند می‌شن ماله‌کش فرعون کاخ سفید می‌شن تو کشور خودشون. و کشورهای عربی هم که کشورهای عربی و اسلامی محسوب می‌شن، اون‌ها هم چون حکم جاهلیتی رو دنبال می‌کنند، به تبع این ساختار حکم جاهلیتی که دغدغه و مسئله‌شونه، از این چیزا خوششون می‌آد. اما احسن حکم همون احسن من الله حکما.

پس تکلیفمون با حکم روشن شد: حکم مربوط به الله‌ست مبتنی بر آنچه که در قرآن عظیم نازل شده و مبتنی بر بینات. باید ساختار اون صورت بگیره و ظرافتم داره. کسی هم که خلاف این عمل کنه، کافر و ظالم و فاسقه.

اما یه مرحله ما قبلش رو بررسی کردیم جلسه گذشته: ماقبل حکم شد امر. امر ولی امر داره دیگه: اطیعوا الله. به مومنین فرموده که مومنین اطاعت کنید از الله: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اطاعت کنید از رسول و اولی الامر منکم از اونی که صاحب امر شماست. صاحب امر میشه امام معصوم علیه‌السلام و می‌شه ولی فقیه. کسی که صاحب امر شماست. این اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم یه چیزی رو می‌ده اونم اینه که غیر از اینکه الله تبارک و تعالی اقتضا رو تشخیص می‌ده، به حسب اقتضا امر می‌کنه و وقتی امر می‌کنه به اون شی می‌گه که باش و او می‌باشد. فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ.

ساختار امر نزد حضرت الله که این چهار مرحله بود، نزد اولی الامر هم همینه، منتهاش از چهارتا بیشتره دیگه چون این در طول اون باید عمل کنه و ذیل اون باید عمل کنه. امرش باید همون خصوصیات رو داشته باشه چون امر الهی داره محق می‌شه. اینکه از خودش که امر نمی‌کنه. اگر خضر علیه‌السلام قایق رو سوراخ کرد، موسی ناراحت شد گفت که قایق رو چرا سوراخ کردیم؟ پیرمرد داشت با این قایق امرار معاش می‌کرد، این ما رو اونور رودخونه سوار کرده و آورده این طرفه، به جای اینکه ازش تشکر کنی اومدی قایقش رو سوراخ می‌کنی. گفتش که تو استطاعت صبر نداری. لن تستطیع معی صبرا. من که از طرف خودم این کار رو نمی‌کنم، خدا گفته. الله گفته این کار رو بکن. الله گفته این کار رو بکن.

اقتضا اینکه اون قایق باید سوراخ بشه چیه؟ اقتضایش چیه؟ حاکم ظالم دستور داده به کار به اصطلاح نیروهاش، سربازهاش دارن میان همه قایق‌ها رو مصادره کنن. اگر قایق سوراخ باشه اون رو مصادره نمی‌کنن. این اقتضا رو کی تشخیص می‌ده؟ حضرت موسی پیامبر؟ نه. حضرت موسی پیامبر چشمش چیو می‌بینه؟ اینکه کار قبیحی انجام شد، سوراخ شد این قایق مردم. چرا قایق مردم رو سوراخ کردی؟ اونجا اقتضای امر که شکل می‌گیره، تشخیص این اقتضا با حضرت الله‌ست. قراره حاکم ظالم بیاد این قایق رو، قایق‌ها رو مصادره کنه. اگه قایق سوراخ باشه این رو نمی‌بردش. حالا امر می‌کنه به خضر، وحی می‌کنه به خضر. خضر این کار رو انجام بده. يَقُولُ لَهُۥ به اون می‌گه که خضر اینگونه باش، این کار رو انجام بده، سوراخ کن این قایق رو. و خضر این کار رو می‌کنه.

حتی تشخیص این برای پیامبر اولی‌العظمی مثل موسی هم سخت. یعنی اینکه اقتضا اش چی بود که قایق سوراخ بشه؟ امر کرد به خضر که این کار رو بکنه. يَقُولُ لَهُۥ اینگونه باش. و خضر این عمل رو انجام داد. فَيَكُونُ. شناخت این چهار تا حتی برای موسی کریم هم سخته که سه بار این اتفاق می‌افته. سه تا مثلاً مثل همین قایقه با اون بچه و اون دیواره که باید بسازنش رخ می‌ده. بعد هر سه بارش اعتراض می‌کنه: داره چیکار می‌کنی؟ می‌گه که ببین دیگه نمی‌تونیم پس با هم همراهی کنیم. بین من و تو فراق. بعد توضیح می‌ده که من که از طرف خودم این کار رو نکردم، الله گفته.

پس اگر اولی الامر خضره، امام معصومه، رسوله، هر کسی هست، اولی الامری که ما دستمون رو گذاشتیم داخل دستمون داره ما رو می‌بره، اون اولی الامر باید همون طوری که الله اقتضا رو تشخیص می‌ده، امر می‌کنه، بهش می‌گه که باش، اون می‌باشد، این هم باید همین روند رو طی کنه.

پس فرق مدیریت (دانش منیجمنت) در تفکر مدرن با آنچه که علم هدایت در قرآن هست در اینه: در علم مدیریت ما کاری به کیستی عوامل تابع و مدیر نداریم. ما به یک ساز و کار و روندی در تمشیت امور و مدیریت سازمان و اداره و جامعه می‌پردازیم که کاملاً وجوهش وجوه مناسبات مکانیکی و ارگانیکی و مادیه. اما در قضیه هدایت اصلاً اینجوری نیست. در قضیه هدایت مسئله انگیزه‌ها مطرحه، مسئله اقتضائات مطرحه، مسئله کننده کار و مدبر و اون کسی که مدبر الامر اون مسئله است. به این دلیل که نمی‌دونید شما چیزی رو به نام این ساختار منیجمنت و مدیریت غربی رو ورداری بیاری مثلاً یه اسلامی بذاری پشتش بگی حالا ما مدیریت اسلامی تولید کردیم با دیدگاه‌های تیلور و مینتزبرگ و دیگران. اومدیم مثلاً مدیریت اسلامی تولید کردیم. پشت هر کدوم از اون فعل و انفعالات نظرات اونا یه دونه آیه و حدیث گذاشتیم شد اسلامی.

پس این نکته روشن شد. حالا این اول الامر، این ولی امر، مثلاً این خضر که داره موسی همراهش می‌ره که به رشد برسه و داره بهش می‌گه که یه اعمالی رو ازش سر می‌زنه، موسی اعتراض می‌کنه. یا اون اولی الامر که امام معصومه مثلاً در پرده غیبت یا ولی امر در ساختار حکومت ولایت فقیه، این هم باید همون قواره چهار وجهی رو: اقتضا و امر و قول به باشیدن و خود باشیدن رو، این چهارتاش رو یعنی در تکوین رو رقم بزنه. اما البته تعدادش بیشتره دیگه. حالا من فقط به هفت تاش اشاره می‌کنم. البته تعدادش بیشتر ها. گفتم که من توی قرآن این موارد زیاده.

امر الهی
امر الهی

اما تصور کنید شما یه اول الامری هستید. یه اداره‌ای، جامعه‌ای، خانواده‌تون، اطرافیانتون، کشورتون، تمدن تون. شما اولی الامرید مبتنی بر آنچه که در آیات قرآن نازل شده دارید امر و حکم می‌رانید. امر و حکم شما همون امر حکم الله‌ست. ولایت فقیه استمرار حرکت انبیاست. این چیزی بود که امام می‌گفت. و مثل انبیا همون طوری که انبیا اطاعت ازشون واجب بود در اون ساختار، اینجا هم این وجوب شکل می‌گیره.

اما ولی فقیه و امام معصوم و نبی و رسول اینا سوای از آنچه که امتداد حکم الله‌ست و امتداد امر الله است، حکم و امر نمی‌کنند. یعنی آنچه که عمل می‌کنن همون امر و حکم الله‌ست. امتداد اون رو دارن محقق می‌کنند. اگر انقطاع صورت گرفت، این انقطاع دیگه اون امر الله نیست و وقتی فقهیده نشد، جدایی صورت می‌گیره. یعنی وقتی همین امتداد امر الله یعنی امری که خضر داره انجام می‌ده، داره قایق سوراخ می‌کنه، یه امتداد امر الله است دیگه. الله گفته تو این قایق سوراخ کن. اگر این توسط موسی فقهیده نشد؛ موسی نه اینکه نفهمید، فهمید که این قایق دارد سوراخ می‌شود. کار بدی است، زشت است، قبیح است. لذا اعتراض کرد از روی حس عدالت‌خواهی‌اش. این اعتراض موجب شد که جاموند؛ چون فهمید اما نه فقهید. آن کار باید فقهیده می‌شد. کار حضرت خضر باید فقهیده می‌شد، چون ظاهر امر سوراخ کردن قایق است، اما باطنش مسئله بسیار مهمی است به نام اینکه «آقا دارد عدالت محقق می‌شود». اگر این قایق سوراخ بشود، ماموران آن حاکم می‌آیند، نگاه می‌کنند، می‌بینند قایق سوراخ است، می‌روند. این پیرمرد قایقش را بعداً تعمیر می‌کند. تمایز «فقهیدن» از «فهمیدن» اینجا روشن شد.

این است که موسی بعداً وقتی که خودش نبی می‌شود، می‌خواهد برود سمت فرعون و سمت بنی‌اسرائیل در مصر. آنجا از خدا می‌خواهد که کاری کند که قولش فقهیده بشود: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي» امرم را آسان کن «واحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»؛ قول من فقهیده بشود. قول خضر برای موسی فقهیده نشد، کار خضر برای موسی فقهیده نشد. امتداد پس برامون روشن شد تکلیفش.

هرکس امری را رقم می‌زند به عنوان مومن و مسلمان، در همان حصن «لا اله الا الله حصنی» در آن دژ. هرکس در نظام توحیدی و زیست و زندگی توحیدی و سبک زندگی توحیدی و جامعه توحیدی، حکمی و بالاتر از آن امری را رقم می‌زند، حکمش و امرش امتداد حکم الله و امر حضرت الله‌ست. اگر غیر از این باشد، می‌شود مشرکانه. عنوان قرآنی‌اش می‌شود «فسق». فسق یعنی بیرون از طاعت و اطاعت الهی. و هرگاه و هر لحظه در زندگی حکمی می‌کنید به اطرافیانتان و خودتان و امری را رقم می‌زنید که در این سلسله نیست، امتداد امر و حکم الله نیست، مراقب فسق آن حکم و امر باشید.

خیلی دعا می‌کنید، خیلی هم زحمت می‌کشید، می‌بینید راست به کارتان نمی‌آید. تلاش‌های عجیب و غریبی دارید ولی بعضی از مسائل زندگیتان به بن‌بست کشیده. چون شما خوبید، شما را دوست دارد اما نمی‌گذارد که این کار شما جلو برود، چون بیرون از این دایره است، بیرون از آن حیطه و حلقه است، بیرون از آن دژ است.

خب، این روند چهار مرحله‌ای که مربوط به حضرت الله‌ست را، ساختار امر را بیاوریم در نهاد ولایت امر تصور کنیم. الان ما قرار است ساختار حکومت حضرت حجت (عج تعالی فرجه الشریف) را طراحی کنیم. ما در بیانیه گام دوم می‌خواهیم ساختار مثلاً نظام ولایت فقیه و حکومت ولایت فقیه را طراحی کنیم. آنجوری که نمی‌شود! همه جای دنیا یک معاونت فرهنگی دارند، همه وزارتخانه‌ها یک معاونت آموزش دارند، یک معاونت اجرایی دارند، یک معاونت پشتیبانی دارند، یک معاونت اداری مالی دارند، یک شورای عالی امنیت ملی دارند، یک شورای مثلاً پول و اعتبار دارند. خب، همین چیزی که تو آمریکا هست، ما برداریم بریم تو ایران؟ تو همه وزارتخانه‌ها همین معاونت‌ها؟ توی مثلاً دفتر ولی فقیه هم همین؟ مثلاً دفتر رهبری: معاونت فرهنگی و معاونت امور بین‌الملل و مثلاً چی چی اقتصادی را نمی‌دانم. خب این ساختارها که ساختارهای سکویلاره و همان‌طوری که در درون وزارتخانه‌ها این ساختارها غلطند و شکست خورده‌اند، همین ساختارها در نیروهای مسلح هم هستند، آنجا هم شکست خورده‌اند. همین ساختارها مبتنی بر نظام صف و ستاد، دانش مدیریت غربی که از نظامی‌های غربی گرفته شده است، آمده داخل ساختار دولت‌ها و حکومت‌ها. همه همین معاونت‌های ثابت را همه دارند.

حالا توی ارتش‌ها بهش می‌گویند رکن یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت. رکن یک مثلاً نیروی انسانی (پرسنلی)، رکن دو مثلاً جمع‌آوری اطلاعات برای ارزیابی که بهش می‌گویند رکن اطلاعات، رکن سه‌اش عملیات (حالا طراح عملیات می‌کند)، رکن چهارش لجستیک و پشتیبانی. همین‌جوری این رکن‌ها می‌چینند. اینها آمدند از این کلمه «رکنا» (ارکان). ساختار ارکان، ارکان ستاد. این رکن‌ها و ارکان ستاد را آورده‌اند تو وزارتخانه‌ها شده: معاونت نیروی انسانی (پرسنلی، اداری، مالی)، معاونت پشتیبانی، معاونت نمی‌دانم عملیات. حالا معاونت عملیات در وزارت بهداشت می‌شود معاونت سلامت، در وزارت مثلاً صنعت و معدن می‌شود فلان، در معاونت جهاد کشاورزی در جهاد کشاورزی می‌شود... یعنی هرکدام آن معاونت‌های تخصصی، هرکدام از آن دستگاه، همان معاونت رکن سه یعنی رکن عملیات. خب این روش هم شکست خورده در دنیا.

حالا همین روش را بردارید برید مثلاً ساختار حکومت ولایت فقیه را هم مثلاً در دفتر ولی فقیه هم دوباره مثلاً همین معاونت و معاونت فرهنگی، معاونت امور بین‌الملل، معاونت فلان، معاونت فلان. اما فرض بگیرید شما الان به عنوان اندیشه‌ورز تفکر استراتژیک در قرآن که به قدر‌ریزی فقهی به موازات طرح‌ریزی استراتژیک تسلط پیدا می‌کنید، شما بخواهید الان مبتنی بر قرآن نظامات را طراحی کنید، چه کار می‌کنید؟

شما خب دیروز متنی که رهبری درباره صدسالگی تولد حوزه‌های علمیه (در دوره جدید، حوزه‌ها توسط شیخ عبدالکریم حائری رقم خورد)، متنی که ایشون آنجا مرقوم فرموده، سخن بر این است که وظیفه اصلی حوزه‌های علمیه این است که نظام‌سازی کنند دیگر. آنجا یکی از اصلی‌ترین وظایف حوزه‌های علمیه امروز را نظام‌سازی و تبیین نظامات رقم می‌زند به حسب آنچه که فقهیده نشده: کلام انبیا، کلام ائمه علیهم‌السلام و کلام ولی فقیه.

من اینجا لازمه یادآوری کنم که ۴۰ سال پیش، ایشون همین مطالب را در دانشگاه رضوی فرموده؛ یعنی در ۱۳۶۴. آن موقع ایشون رئیس‌جمهور بوده. در دانشگاه رضوی آنجا سخن ایشون این است که فقه و ساختار تفقه شیعی، چون شیعه یک گروه منزوی بوده، کنار بوده، یک سری علما بودند که برای اینکه همین شیعه منزوی کنار نشسته را زندگی دینیشان را سر و سامان بدهند، یک احکامی را درآوردند (احکام فردی). این احکام فردی را برای مردم رقم زدند، اما اینها مناسب حکومت کردن نیست. الان حکومت دست علمای شیعه است.

ما می‌خواهیم الان حکومت کنیم بر مبنای فقه اسلام. اسلام اقتصاد دارد، روابط اجتماعی دارد، سیاست مالی دارد، سیاست پولی دارد، روابط خارجی دارد، جنگ دارد، صلح و مذاکره دارد، آتش‌بس موقت دارد، نظام کارگری و کارخانه دارد، مسائل حکومتی دارد، قانونگذاران دارد، مدیران دارد، بیعت دارد، اولی الامر دارد، اطاعت از اولی الامر دارد، ارتش دارد، سلسله مراکز دارد. اینها در اسلام هست. مگر می‌شود بگویید نیست؟ خیلی خب، پیدا کنید. پیدا کنید ببینیم. باید کاری کنید که وقتی کسی رساله عملیه را باز کرد، بداند چرا مالیات دارند می‌گیرند و چجوری باید بگیرند و اگر نگیرند چگونه می‌شود و بقیه چیزهای دیگر. از اسلام باید اینها را به اصطلاح استقصا بشود. این کار را شما باید بکنید.

۵۰ سال وقت داریم. (البته ۴۰ سالش گذشته، ۱۰ سال دیگرش مانده.)

۵۰ سال وقت داریم. ما برای این کار (۵۰ سال). بنده نمی‌گویم اینها از اینها را شما سه چهار ساله درست کنید. ۵۰ سال وقت دارید. ۵۰ سال زمان زیادی است، اما این کار هم بسیار کار عظیمی است. اگر شما قدم اول را برنداشتید، قدم پنجاهم برداشته نخواهد شد. این را بدانید. امروز ما داریم حکومت می‌کنیم، اداره می‌کنیم کشور را، اما این اداره امروز ما با ناشی‌گری، با بی‌اطلاعی، با عدم تجربه، با ندانستن نظر اسلام در بسیاری از موارد همراه است. همین مقدارش هست که در دنیا این غوغا را به پا کرده. همین مقدارش است که قدرت‌ها را از ما می‌ترساند. اگر آن جور کامل و به اصطلاح صحیحش بود، ببینید چه می‌شد. (بیانات در دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۶۴/۱۱/۰۶)

۴۰ سال پیش ۴۰ سال پیش ایشون گفته. حوزه علمیه، ببینید، یک دو سه چهار پنج تا قدم برنداشتیم.

۲۱ تیر ۱۴۰۲ فرمود که به همین علمای حوزه فرمود: «حفظ نظام اوجب واجبات است.» قوام حکومت به مردم است، قوام مردم به ایمان مردم است. پس حفظ ایمان مردم می‌شود اوجب واجبات. اندازه این یک وجبی که من بگیرم، ببینید. یک وجب! حوزه علمیه در مورد این حکمی که بهشان شد، هیچ قدمی برنداشتند. من چون عمده کانال‌های طلاب و علما را عضو هستم دیگر در ایتا، با دقت و کنجکاوی دقت کردم ببینم که کاری چیزی می‌کنند؟ فقط چند تا متن منتشر شد که این چیزی که آقا گفته که باید ایمان مردم را حفظ کرد و حفظ نظام از اوجب واجبات از حفظ ایمان مردم. قرار است مثلاً فردا موسساتی راه بیفتد، پول‌هایی خرج شود. این را به کیا می‌خواهید بدید؟ یعنی دعوا باز سر آن پول است. دوباره دیروز که این متن منتشر شده و نمایش برگزار شده، تو کانال‌های طلاب از دیروز دعواست که فردا همایش‌ها برگزار می‌شود برای این رو، موسسات راه می‌افتد و پول‌ها خرج می‌شود، به کیا می‌خواهید بدید؟ یعنی الان ما با چی مواجهیم دوستان؟ با این مواجهیم که هر بار از علمای دین آقا یک نکته‌ای را در این زمینه‌ها خواسته که ناظر به نظام‌سازی بوده، هیچ کاری انجام نشد.

خب، نهاد ولایت امر چه نهادی است؟ چجوری ساماندهی می‌شود؟ همان‌طوری که سازوکار اربعه اقتضای امر، امر در قالب قول و قولی که «کن» باش و سپس آن شی تکوین پیدا می‌کند می‌باشد. این سازوکار اربعه‌ای که نظام امر حضرت الله را شکل می‌دهد، این برای کسی که در امتداد امر حضرت الله می‌خواهد امر کند یعنی اولی الامر، آنجا هم این ساختار هست، البته با اضافاتی.

نکته اول اینکه ما فقیریم. فقر داریم به غنای خدا. یعنی ما کلاً کم داریم. دیگر همه چیز که مد نظر باشد، فقط خورد و خوراک و اینها نیست. ما در حیات و ممات فقر داریم به حضرت الله. او غنیه و ما فقیر. هنگامی که این‌گونه است، برای استمرار حیات ما نیاز به رزق است. وقتی رزق مطرح است، در ساختار قدر، در قدر‌ریزی، اول رزق اصالت دارد. لذا نهاد «دار الرزق» نهاد نخست. نهاد دار الرزق همان سازوکاری که به شما معیشت را می‌دهد: عیش و معاش و معیشت شما و عیش شما در اینکه زندگی دنیایی قابل تحمل بشود. این ناظر به رزق است. چرا؟ چون ما فقر داریم. «الفقر فخری». فقر ما به حضرت الله فخر است. چرا؟ چون معلوم می‌شود ما بنده‌ی اللهیم و ما هیچ‌گاه در تراز حضرت الله نیستیم که غنی باشیم. این در نهاد توسعه‌اش می‌شود «دار البیع». نهادی که نهاد سازوکار فروش است.

پس ابتدا هر شی، هر موجودی، هر مخلوقی، رزقی باید شامل حالش بشود. آن رزق معیشتش را رقم می‌زند چون او فقر دارد به حضرت الله. در نظام توحیدی، فقری که ممدوح است یعنی نیاز ما به حضرت الله ممدوح است، ستایش شده است. نهاد اجرایی‌اش در توسعه و تسخیر می‌شود «دار البیع».

نهاد دوم نهاد اقتضاست. خب، حالا وقتی قرار شد رزقی شامل حال یک مخلوقی بشود، آن یک اقتضائاتی دارد. این اقتضائات حقیقت آن را شکل می‌دهد. مثل آن مثال حضرت عیسی(ع) را که آنجا فرموده که وقتی اقتضا امر کند، مثلاً این مولود به دنیا بیاید، خدا حضرت الله امر می‌کند، می‌گوید که «یقول له کن فیکون»؛ او باشد. این اقتضای اینکه چرا حضرت عیسی باید شکل بگیرد و خلقت پیدا کند. یا این اقتضای اینکه چرا موسی کلیم باید آن عصا را داشته باشد که آن معجزه‌ها را رقم بزند. یا اقتضای اینکه چرا باید آن کشتی (آن قایق) توسط حضرت خضر سوراخ بشود. شناخت این اقتضائات، حقیقت است. حقیقت هر چیزی را کشف کردن.

لذا موسی کلیم ظاهر قضیه را دید که این قایق را سوراخ کرد، تصور کرد این حقیقت است. دیدی؟ واقعیت حقیقت نیست. واقعیت این است که قایق سوراخ کردی، ولی حقیقت این است که قرار است یک حاکم ظالمی مامورانش را بفرستد بیاید این را بگیرد. در فاصله بین واقعیت تا حقیقت (فاصله بین خضر تا تشخیص موسی علیه‌السلام)، «دار الاقتضا» دار الحقیقت است. و دار الحقیقت ناظر به تبیین آیت‌هاست. هر چیز آیه است. همان‌طور که عیسی آیه است، عصای موسی آیه بینه است، همان‌طور که قرآن آیات البینات است، همان‌طور که سوراخ کردن آن قایق توسط خضر آیه است. این آیت‌ها، علامت درشان حبس شده. شما وقتی رفع علامت از حبس می‌کنید، می‌شوید آیت‌شناس، می‌شوید حکیم. حکیم کسی است که وقتی دید خضر دارد قایق را سوراخ می‌کند، متوجه بشود برای چیه. هنگامی که دید عیسی بدون اینکه پدر داشته باشد (یتیم ذاتی است) ولی شکل گرفته در رحم مریم سلام‌الله‌علیها و به دنیا آمد، بداند چرا. آیت‌ها که «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»؛ چرا نمی‌بینید که من در زمین و در نفس خودتان نشانه‌هایی گذاشتم برای شما اهل یقین؟ این آیت‌ها اقتضای آن پدیده‌اند. خلقت این گل چه اقتضایی داشته؟ آن اقتضا آیت است. این آیت آن اقتضاست.

که اول نبات و گیاه است، بعد حیات حیوان، بعد حیات جن، بعد حیات ملک. انسان و آدم کجاست؟ هیچ‌کجا. بعضی از انسان‌ها حیاتشان مثل گل و گیاه است، بعضی‌ها شدت بیشتری دارد مثل حیوان، بعضی‌ها شدت بیشتری دارد مثل جن، بعضی‌ها شدت بیشتری دارد مثل ملک، بعضی‌ها هم از ملک پران شوند، آنچه اندر وهم ناید، آن شوند که بهشان می‌گویند شهید. آیت بودن هر پدیده‌ای، کشف آن آیت و شناخت آن آیت می‌شود تبیین اقتضا. اقتضای پیدایش هر چیزی آیت است. اگر این اقتضا را شما کشف کردید، شما حکیم هستید. به چی دست پیدا می‌کنید؟ به حقیقت. لذا دارالاقتضا دار الحقیقت است. و دار الحقیقت ناظر به آیت است.

و وقتی این شناخته شد، آنجا در نهاد توسعه و تصویرش می‌شود «دار الحکمت». نهاد ولی امر ابتدا نهاد دار البیع دارد زیرمجموعه‌اش، سپس نهاد دار الحکمت.

اقتضا وقتی مشخص شد چرا باید عیسی خلق بشود، چرا باید موسی آن عصا را داشته باشد، چرا باید خضر آن قایق را سوراخ کند، چرا این گل آیت است، چرا فرعون وقتی غرق می‌شود آیتی است برای بقیه. هنگامی که این اقتضا روشن شد (این تقاضا و این مقتضی بودن روشن شد)، حالا امر ضرورت پیدا می‌کند. «إِذَا قَضَىٰٓ أَمرا». وقتی امری اقتضا می‌کند (اقتضای امر را که شناختیم)، حالا خود امر مطرح می‌شود. «دار الامر» ناظر به «بینه» است. بینه‌ها گزاره‌های روشنی هستند که سازوکار امر را بر ما می‌نمایانند. چون اقتضا مشخص شد، معلوم شد چرا تقاضا وجود دارد. شما چرا تقاضا دارید برای خرید نان؟ برای ریختن بنزین در باک ماشینتان؟ برای روشن شدن لامپ داخل منزلتان؟ همه این‌ها پاسخ داده دیگر. شما می‌دانید چرا باید غذا بخورید، می‌دانید چرا باید آب بنوشید، می‌دانید چرا باید بخوابید، می‌دانید چرا باید خانه روشنایی داشته باشید، می‌دانید چرا باید سوخت بریزید داخل باک ماشینتان. هنگامی که این اقتضائات روشن شد، حالا اینها «بینه» است دیگر، روشن شد. بینه روشن است که چرا باید غذا خورد، توضیح نیاز ندارد دیگر. وقتی این مسئله رقم خورد، امر شکل می‌گیرد.

اینجا «طریقت» است: دار الطریقت. یعنی آن راهی که شما را می‌رساند به مقصود. از دروازه دار الامر این مشخصاً بهش می‌گوییم «دار الصراط». دار الصراط چون می‌گوییم که طریق راه است، سبیل هم راه است، اما صراط راهبرد است. امر و دار الامر منتج می‌شود به دار الصراط. و اینکه چطور شما امری که رقم می‌زنید، آن راهبردی است که شما را می‌رساند به آن میدان اصلی، یعنی دار القاعده القواعد. شما یک قواعدی می‌خواهید برای اینکه آن امر محقق بشود. آن قواعد خودش یک قاعده‌ای دارد: قاعده القواعد. غربی‌ها بهش می‌گویند دکترینولوژی.

پس امر در دار الطریقت ناظر به بینه است و نهاد توسعه‌اش می‌شود دار الصراط.

خب، هنگامی که حضرت الله امر را می‌خواهد رقم بزند، فقط می‌فرماید: «یقول له»؛ به آن شی می‌فرماید که کن «باش»؛ آن می‌باشد. اما اولی الامر چون آدم است، چون مخلوق است، هنگامی که می‌خواهد امر را اعلام کند، باید به اذن الله باشد. تاکید قرآن بر این است که اگر شما امری را رقم زدید، توفیقی داشتید، به اذن الله است. «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله». کم شما به کثیر آنان غلبه کرد به اذن الله، چون الله می‌خواست.

پس هنگامی که دار الامر در قالب دار الصراط، بینه را مبتنی بر آن رقم خورد، امری که بخواهد اعمال بشود و اعلام بشود، باید به اذن باشد. اذن الهی باید در آن باشد. هر موفقیت نظامی جایی دیدید توسط نیروهای اسلام در تاریخ اسلام تا به امروز و همین امروز غزه و یمن، این به اذن الله است. اگر جایی اذن الله درش نباشد، آن شکست پشتش. هر توفیق فکری و علمی، هر توفیق اجتماعی و معیشتی و خانوادگی و تربیتی، همه این‌ها به اذن الله‌ست. باز این نکته فراموشتان نشود. امر الهی جاری است. استمرار و امتداد امر الهی، امر شماست. امر شما و امر اولی الامر امتداد امر الله است. اگر امتداد امر الله باشد، به اذن است. «دار الاذن» ناظر به تفویض است. «افوض امری إِلَى اللَّهِ»؛ واگذار کردن امر به الله است. چون امتداد امر الله‌ست دیگر. شما که از خودتان امر را ابتدا به ساکن شروع نکردید. هنگامی که تفویض می‌کنید، این یک گام عقب‌تر در دار التوکل است. وکالت دادید به الله. وکالت دادید به الله. تفویض کردید امر را به حضرت الله. حالا نهاد اجرایی‌اش می‌شود «دار العزم». عزم و عزیمت. هر نوع عزمی، هر نوع عزیمتی برای تحقق کاری باید ناظر به اذن الهی باشه.

چگونه ما این اذن رو بشناسیم؟ چگونه بدونیم که کاری که الان انجام می‌دیم، اذنش رو از الله گرفتیم، مشکلی نداریم شروع کنیم؟ ساده است: اینکه اصلاً کل امر رو واگذار کنید به خودش. «و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد، توکل علی الله». تکرار می‌کنم: شما می‌خواید بدونید که اذن الله رو دارید یا ندارید در کاری که می‌خواید انجام بدید. در این امر، وکالت بدید الله. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ». آیا الله کفایت نمی‌کنه بر عبدش؟ اگر که ما تفویض امر کردیم به الله «و افوض امری الی الله»، من از اینجا می‌خوام برم تا خونه، واگذار کردم به خودت. هر اتفاقی تو مسیر می‌افته، دیگه دست خداست. دیگه این رفتن، این شدن و صیروت مبتنی بر اذن الهیه.

اما اگر کنشگری و فعال ما یشا بودن رو در خودم دیدم، من هستم که دارم برنامه‌ریزی می‌کنم که برم، و من هستم که می‌رم، و من هستم که مقدرات رو رقم می‌زنم، این امر منقطع می‌شه. به خصوص اگه یه جایی ببینید یه اتفاقی برات افتاد تو خیابون، بعد می‌بینی که تو محاسبات من این نبود که تو مسیر رفتم تصادف کنم. بله، تو محاسبات شما نبود، اما در مقدرات عالم بود. حالا اگه می‌تونی جلوی اون اتفاقات غیرمترقبه رو تو مسیرت بگیر، پس دار الاذن ناظر به تفویض و یک گام عقب‌تر ناظر به توکل در دار التوکل. زمینه عزم هر عزمی در امورتون دارید، وقتی عزم می‌کنید کاری انجام بدید و عزیمت نمودید، اذن رو، اذن الهی رو داشته باشید که من دارم با اجازه تو عمل می‌کنم. اگه تو بخواهی، ان شاء الله. این قید «ان شاء الله» ناظر به اینه.

خب، اذن رو رقم زدید، عزم کردید و عزیمت نمودید. حالا دار القول باید بگید. به قول امروزیا، دستور بدید. حالا کلمه عربی «دستور» که عرب‌ها خودشون می‌گیرنش، معادل قانون. دستور بدید دیگه. اونجا «قوله»، دیگه می‌خواید بگید، بگید که بشه. «دار القول»: «إِذَا قَضَىٰٓ أَمرا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ»، بهش می‌گه، به اون می‌گه که باش، اون می‌باشد. این «يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ». شما هم می‌خواید به اون کاری که می‌خواد انجام بشه امر کنید، دستور بدید، بگید. این «دار القول» برای رسیدن به حکم، حتماً باید از بنیان‌های «ما انزل الله» باشه. دیگه فرمود: اگر حکم می‌کنید که مبتنی بر «ما انزل الله» نباشه، کافر و ظالم و فاسق می‌شید. اگر این اتفاق نیفته، قول ما باید ناظر به وحی باشه، ناظر به کلمه طیبه باشه. پس می‌شه نظام دار الشریعت. شریعه رقم می‌خوره و مناهج، اون روند، نهج و شریعت مبناى عمل ماست. قول شما یک قول شرعی می‌شه، قول عرفی نیست. چون عرف می‌پسنده، چون رسمه، چون رسومه، چون فرهنگ شده، چون باور جامعه اینه. نه! شریعت چی گفته؟ شما زیست شرعی داری، نه عرفی. سکیولار نیستی. سکیولاریسم یعنی چی؟ یعنی دار الشریعه رو ببر به جای شریعت، رو بگذار عرفی اندیشی می‌شه سکولاریزم.

پس هنگامی که «دار القول» مبناش وحی و کلمه طیبه است، دار الشریعه رقم می‌خوره. دار الشریعه نهاد توسعه‌ای اش می‌شه دار السعی، که انسان هیچی نیست جز سعی او، «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌». انسان هیچی نیست جز سعی. و منتهاش سعی یا باطله یا حق. سعی باطل: سعی بیرون از طاعت الهیه، یعنی سعی منتج به فسقه. اما سعی ممدوح و ستایش شده، همون عمل صالح. دارالعمل که «الا الذین آمنو و عمل الصالحات». اگر کسی ایمان داشت، حالا به تبعش عمل صالح هم انجام داد، نه عمل فاسد، او رستگاره. ۶۵ بار این تکرار شده تو قرآن: دیگه «الا الذین آمنو و عمل الصالحات». دارالعمل یا دار السعی، این ناظر به سازوکار دار الشریعت و دار الشریعت از آن رو دار الشریعته که ریشه اش در وحیه، مبتنی بر آنچه که توسط حضرت الله نازل شده. تکلیف ما با قول هم روشن شد و نهاد اجراییش یعنی دار السعی و دارالعمل.

حالا این قول شما می‌خواد در قالب حکم به اجرا در بیاد: دار الحکم. جایی که حکم صورت می‌گیره و حکومت رقم می‌خوره. این حکومت ناظر به یک سلطه است. یه کلمه‌ای تو قرآن هست که با تلقی ای که افکار عمومی ما از مفهوم سلطه و تسلط و سلطنت داره، چهار کلمه: سلطه، تسلط، سلطنت، سلطان، بد فهم شده. سلطه، مثلاً یه دفعه می‌بینید یه پیامبری فرموده، مثلاً به اون قوم ظالمی که روبروش هستن فرموده: من در این موضوعی که می‌پرسید، مثلاً سلطان نیستم، مثلاً سلطه ندارم. یعنی چی؟ یعنی من به آیین و مقررات و قوانین اون تسلط ندارم، حاکم نیستم. سلطه سازوکار آیین‌نامه‌ایست که مبتنی بر اون آیین‌نامه شما دارید نظم و انضباط را در یک جایی اجرا می‌کنید. اگر یه آیین‌نامه‌ای داشتید برای اداره جلسه، از تنظیم حضور و غیاب آقایون و خانم‌ها تا سازوکارهای دیگه‌اش، و همه به این گردن نهادن و تابع این عمل کردن، اون مفهوم، مفهوم سلطه است. سلطه و سلطان و سلطنت و تسلط یعنی سیطره اون آیین‌نامه بر اون جامعه و اون گروه و اون نحله و اون طایفه. دار الحکم در واقع دار السلطه است. شما نمی‌تونید حکومت کنید و حکم کنید مگر اینکه برای اون سیستم، اون سازوکاری که می‌خواید حکومت کنید، آیین‌نامه نداشته باشید، قوانین و مقررات نداشته باشید.

اینجا یه ذره نزدیک می‌شید به نظام بروکراسی و ساختاری که ماکس وبر در جامعه‌شناسی آلمانی در رویکرد بروکراتیک اعلام کرده بود. یا در واقع درست‌ترش اینه که ماکس وبر در جامعه‌شناسی آلمانی در مقوله بروکراسی و نظام دیوان‌سالاری و اداری نزدیک شد به مفهوم دار الحکم و دار السلطه. در این سازوکار، بله، این دست آیات که می‌بینید، مثلاً در همین آیه ۷۱، این کلمه مثلاً سلطان یا نمونه‌هایی از این دست، با اون ذهنیتی که شما از کلمه سلطان دارید یا از سلطنت یا از تسلط یا از سلطه، بعد به معنی این آیه که می‌خواید برسید، یه ذره براتون نامفهومه. ولی اینجوریه. پس دار الحکم، نهاد دار السلطه.

حکم مبتنی بر حدود الهی و شعائر الهی است. شعائر الهی و شریعت الله و حدود الهی اصالت داره. حفظ حدود الهی یکی از ویژگی‌های ۱۲-۱۰گانه مومن دیگه. در آیه ۱۱۲ سوره توبه که ۱۲-۱۱ تا ویژگی مومن رو برمی‌شمره، آخرش اینه که «و الحافظون لحدود الله». مومن: آمر به معروف، ناحیه از منکر، رکوع می‌کنه، سجده می‌کنه و سازوکارهایی که داره: «ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلعَٰبِدُونَ ٱلحَٰمِدُونَ ٱلسَّٰٓئِحُونَ ٱلرَّٰكِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ»، همینجوری می‌شماره، می‌آد پایین و «و الحافظون الحدود الله». اونی که حدود الهی رو حفظ می‌کنه، مومنه. کسی که از حدود الهی تخطی کنه و از گاردریل حدود الهی بزنه بیرون، رفته، افتاده تو دره‌ی کفر دیگه. حدود الهی رو تنظیم کنید، معین کنید، اون سلطه ایجاد می‌کنه. چطور؟ دو طرف جاده یه گارد ریلی زده شده، اگه بخوری به اون گاردیل، میری می‌افتی داخل دره. اون گاردریلی که زده شده، اون سلطه بر شما داره، تسلط داره، آیین ایجاد کرده، مقررات ایجاد کرده، تو اون چارچوب باید حرکت کنید که صدمه نخورید. شعائر الهی و حدود الهی اساس حکمن. دار الحکم، مبتنی بر دار الحدود، مبتنی بر دار الشعائره که می‌شه دار السلطه. اون حدود الشعائر، آیین‌نامه‌ها و مقررات و قوانینی هستند که در واقع سلطه ایجاد می‌کنن و سلطه می‌دن برای تحقق اونا و برای درون چارچوب عمل کردن. حتماً باید جهاد کنید.

اینجا سعی و عمل نیست. اینجا یه پله کاربردی‌تر، جدی‌تر و عینی‌تر، اسمش جهاد. چرا جهاده؟ چون حتماً با یک نیروی مقاوم و مخالفی درگیرید. تبیین تمایز عمل از سازوکارهای جهادی در دید رهبری اینه که جهاد وقتی جایی صورت می‌گیره حتماً روبرو دشمنیه، حتماً رو یک نیروی مخالفیه، حتماً با یک مقاومت و اصطکاکی روبروست. شما دار الحکم مبتنی بر شعائر و حدود رو در دار السلطه که رقم بزنید، نهاد کاربردیش در اون ساختار می‌شه دار الجهاد. غربی‌ها بهش می‌گن تاکتیک. اما خب، حالا حدود رقم خورد، شعائر رقم خورد، جهاد واقع شد. شما حکم کردید، حکم کردید که اون کار بشود: «یقول له کن فیکون»، دستور دادید بشه، شد. می‌خواد بشه. این شدن اسمش تکوینه. شما یک دار التکوین اونجا نیاز دارید. این دار التکوین مبتنی بر مناسک دیگه. اون مناسک و مقررات و آداب و رسومی که براش مترتبه، سنت. دار السنت یعنی دار التکوین از دروازه دارالسنت رقم می‌خوره، مبتنی بر یک ابزاریه. به اون ابزار می‌گن سبب در عربی. یه واژه‌ایست که در قرآن نیست، بهش می‌گن فن. یونانیش می‌شه تخنه، انگلیسیش می‌شه تکنیک، تکنولوژی. شما وقتی بخوای یه چیزی رو محقق کنی، اول باید تکنیک و تکنولوژیش رو رقم بزنی، بعد با اون تکنیک و تکنولوژی اون امر رو محقق کنی. دیگه اون صنع و صنایع و اون ابزار و تکنیک و تکنولوژی زمینه عینی اون تکوین کاری که شما می‌خوای انجام بدی رو رقم می‌زنه در دار التکوین. در قرآن ما فن نداریم، فنی که معادل فن عربی که معادل تخنه و تکنیک، بلکه سبب داریم. مسبب الاسباب یعنی حضرت الله که خودش سبب ساز این اسبابه. اون اسباب سنت رو برای شما ممکن و تحقق می‌کنن و مناسکی که دارید مبتنی بر همین سبب‌هاست. اسباب. که دیگه این کاربردی می‌شه. دیگه این همونی است که غربی‌ها دار السبب، همونی که غربی‌ها ما به ازاش می‌گن تکنولوژی. اون دار الجهاد همونی که غربی‌ها بهش می‌گن تاکتیک. اون دار السعی همونی که غربی‌ها بهش می‌گن استراتژی. و وقتی همینجوری می‌رید عقب، اون دار السرا، دار القاعده القواعد، همونی که غربی‌ها بهش می‌گن دکترینولوژی. اون دار الحکمت همونیه که غربی‌ها بهش می‌گن سازوکار فلسفی و نظام به اصطلاح نالج. و قس علی هذا.

نهاد ولایت امر
نهاد ولایت امر

خب، اگر که همون ابتدای گام یعنی در دار الرزق، کسی رزق رو که یرزقه من حیث لا یحتسب، رزقتون می‌کنه از جایی که حسابش نمی‌کنید. اگر کسی این گونه دید، چه اتفاقی براش می‌افته؟ به جای دار الرزق، نهاد دار الکسب رو شکل می‌ده. دار الکسب که رقم خورد، دار المعیشت دیگه ناظر به فقر از حیث الفقر و فخری نیست. فقر به حضرت الله رو فخر نمی‌دونه، بلکه سعی می‌کنه رزق رو ریسک بپندار. کلمه رزق رو تبدیل کردن، همین ایتالیایی‌ها تبدیلش کردن به ریسک و معیشت رو گفتن باید تضمین شده از سوی خود ما باشه. به جای دار البیع، اسمش رو گذاشتن دار الاکانومی. یعنی جایگزین رزق شد کسب و به مرچنت بودن رسیدن برای اینکه فقر رو بزدایند. شدن مرچنت و سوداگر. معیشتشون از سوداگری گذشت. دار البیع تبدیل شد به اون بنای اکونومی و علی النهایه شدن کپیتالیست، نظام سرمایه‌داری.

در لایه اول، آنچه که تقدیره، قدر دیگه. «قَد جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيء قَدرا» قدر رو برای هر شی قدری رقم زده؛ در مقابل عجز «قَد جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيء عجزا». اونقدر می‌شه دار الرزق و دار القتضا و دار الامر و دار الاذن و دار القول و دار الحکم و دار التکوین. البته باز تکرار می‌کنم، این تعدادش بیشتره ها، من فقط ساده کردن برای اینکه شما نهادسازی‌های قرآنی رو ببینید. مثلاً در اون دارالقتضا، آیه‌ای هست که می‌فرماید که نمی‌گه اگر اقتضا کنه می‌فرماید: هرگاه که اراده کنه، اراده کنه، می‌فرماید: باش، او می‌باشد. پس شما یک دار الاراده هم اینجا در نظر بگیرید. من تلطیفش کردم که شما با همون دار العزم فعلاً اون رو هم در نظر بگیرید. ولی اون خودش اینجا سطور مستقل می‌خواد. تو بحث‌های تفسیری هم آیت الله جوادی نکات کاملی رو فرموده که خب اونجا محفوظه.

یا اینکه از امر سماوات از آسمان می‌آد به سمت زمین و هنگامی که بعداً همین امری که آمد، بعداً عروج می‌کنه سمت حضرت الله. یعرج. این یعرج که رقم می‌خوره سمت حضرت الله در روزی که می‌فرماید از دید شما با محاسبات شما از ۱۰۰۰ سال بیشتره. یعنی این امر الهی مدام هی نازل می‌شه از آسمان به زمین، بعد در قالب اعمال ما جمع می‌شه، همه ما انسان‌ها در طول دوره گذشته و فعلی، بعد اون روزی که برمی‌گرده بالا حدود ۱۰۰۰ سال اون روز و این اعمال یعرج عروج می‌کنه، می‌ره بالا. بله، دیگه «یدبر الامر» تدبیر می‌کنه امر رو «من السماء الی العرض» تدبیر می‌کنه امر را از آسمان به زمین «ثم» سپس «یعرج الیه» عروج می‌کنه، برمی‌گرده به خود حضرت الله، در روزی که مقدار اون از ۱۰۰۰ سال بیشتره. مدام یک آیه تکرار می‌شه که امر رجعت می‌کنه به الله «ترجع الامور» امور شما رجعت می‌کنه به الله. می‌گیم که «ما انا لله» ما از الله اومدیم «و انا الیه راجعون» از الله اومدید و رجعت می‌کنیم به الله. مدام این آیه تکرار می‌شه که این امور رجعت داده می‌شن به الله.

خب، هنگامی که ما هر کاری داریم انجام می‌دیم، رجعت پیدا می‌کنه به الله، مثبت و منفی عمل ما، کاری که می‌کنیم، پلکی که می‌زنیم، حرفی که بر زبان می‌آریم، قدمی که برمی‌داریم، هر کاری ما داریم انجام می‌دیم این امور رجعت می‌کنه به سمت الله. در زیست توحیدی، هنگامی که اینگونه می‌اندیشید و جهان‌بینیتون اینطوریه، متوجه می‌شید که بیرون این چارچوب خودتون رو ببینید، می‌شه فسق. و هنگامی که می‌دونید هر کاری می‌کنید انعکاسش می‌رسه نزد حضرت الله دیگه؛ به قول اون حکیم: این جهان کوه هست و فعل ما ندا. ایستادید توی کوه بیابون، یه داد می‌زنید، بعد از چند ثانیه صداتون که می‌ره، می‌خوره به اون کوه، برمی‌گرده می‌آد بعد سه بار، چهار بار پژواک و انعکاس داره. اون آیت چیه؟ آیت همین ترجع الامور، آیت همین یعرج الیه. این جهان کوه هست و فعل ما ندا. هر کاری انجام می‌دیم یه صداست و این می‌ره، می‌خوره به اون کوه، برمی‌گرده. اما چجوری برمی‌گرده؟ برمی‌گرده به خودمون؟ نه! برمی‌گرده به الله. این تعداد موارد رو در اون بیش از ۲۰۰ آیه برید ببینید. خب طبعاً شما به نظامات بیشتری از این ساز و کار می‌رسید.

اما در این جلسه به یک نکته پاسخ داده شد. اون نکته چی بود؟ اون پرسش چی بود؟ اگر اصالت با وجود نیست، اگر اصالت این نیست که موضوعات و اشیا به جای اینکه نباشند چرا هستن، اگر پرسش ملطیون که ماده اولیه عالم از چیه و ما چه کار داریم که کی خلق کرده. همین الان نگاه می‌کنیم ببینیم: آتش اصالت داره؟ هوا اصالت داره؟ خاک اصالت داره؟ باد اصالت داره؟ چی اصالت داره؟ اگر به جای این متریالیسم و ماده‌گرایی و وجودگرایی و اگزیستنسیالیسم، ما مسئله رو داریم ببینیم که کسی است به نام الله، این الله اقتضائی رو تشخیص می‌ده، تقاضایی برای چیزی وجود داره، به حسب اون اقتضا امر می‌کنه، اراده می‌کنه، امر می‌کنه. امر که می‌کنه می‌گه به اون شی می‌گه: «يَقُولُ لَهُۥ كُن» باش «فَيَكُونُ» اون می‌باشد. اگر این بر ما روشن شد، این چهار گزاره رقم می‌خوره: اقتضا، امر، قول باش و تکوین در باشیدن. این چهار تا که می‌آد، اینا بستر حکمته. در مقابل فلسفه که فقط مسئله‌اش وجود یا ماهیته، بدون اینکه بدونه مبناش کیه و می‌گه اساس چیز هم تصادفه.

هنگامی که این موضوع روشن شد، حالا ما می‌خوایم نهاد سازی کنیم در امتداد امر الهی. یعنی اگر امر الهی است، امتداد امر الهی رو ما بگیریم، بیاریم در زندگی شخصی خودمون و در زندگی اجتماعی و تمدنی‌مون جاری کنیم. این نهادسازی ناظر به چیه؟ ناظر به یک نکته است که نهادهای ما باید امتداد نهادهای الهی باشه، از جنس و سنخ همون نهادهای الهی باشه. یعنی او اقتضای امر کرده، ما هم اقتضای امر کنیم. او امر کرده، ما هم امرمون در امتداد امر او باشه چون «یدبر الامر» او هنگامی که امر می‌کنه، خودش از خودش اذن نمی‌خواد. ولی ما وقتی می‌خوایم امر کنیم، باید از الله اذن بگیریم. هنگامی که امر رقم می‌خوره در قالب قول، ما هم باید قولمون قول طیب باشه، مبتنی بر وحی باشه. هنگامی که این قول رقم می‌خوره، باید حکم صورت بگیره. فرمود: حکمتون اگر بیرون از «ما انزل الله» باشه، کافر و ظالم و فاسقید. می‌شه حکم جاهلیت. ما که نمی‌خوایم حکم جاهلیتی صادر کنیم. و هنگامی که این رقم می‌خوره، تکوین شکل می‌گیره. اینجا تکوین و محقق شدن اون پدیده ناظر یک نکته است: ناظرم اینه که شما اسبابت رو مسبب الاسباب در اختیارت گذاشته باشه. پیرزن، پیرمردهای قوم و خویش تون رو نگاه کنید، می‌گن: خدا وسیله‌سازه. این «خدا وسیله‌سازه» ترجمان چیه؟ اینکه خدا مسبب السبابه؛ خودش اسباب آنچه رو که باید شکل بگیره در مسیر شما رو رقم می‌زنه. اگر رقم نمی‌زنه و نزده، حتماً یک مسئله‌ای هست؛ حتماً یه فتنه‌ایه.

۱- سخن اسلام چیست؟ «لا اله الا الله حصنی و من دخل حصني امن من عذابی» سخن اسلام توحیده که نفی هر اله به جز الله‌ست.

۲- الله به اقتضای امر به شی می‌گه: «يَقُولُ لَهُۥ كُن» باش و او می‌باشد. این روند چهارگانه اقتضا، امر، قول کن و سپس فَيَكُونُ روند خلقت و جعله و در تلقی توحیدی با این یقین که کل امر از آن الله‌ست و حکم از آن الله‌ست رقم می‌خورد. مسئله اطاعت از الله در برابر اطاعت از هر اله یعنی طاغوت یا هوای نفس تمایز آدم از کسانی که از حیوان در ضلالت بیشتری هستند این رو می‌نمایاند: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم». لذا این تفکیک و تمیز اینکه اگر کسی اطاعت از الله می‌کنه، این آدمه؛ اگر کسی اطاعت از طاغوت یا هوای نفسش یا هر اله دیگه‌ای می‌کنه، این از حیوان در ضلالت و گمراهی بیشتریه که «كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» اما در نسبت با «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» سوال اینه که این اول امر کیه و نهاد او چیه؟

۳- ولی امر امام معصوم علیه السلام یا ولی فقیه صاحب نهادیه که متولی قدر ریزیه. برای هر شی قدری جعل شده «قد جعل اللّه لکل شىء قدرا». موسع سازی قدر آن شی در مسیر هدف خلقت اون محصول قدر ریزی فقهی ولی امر مثلاً هدف خلقت انسان‌ها عبودیته که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ» حالا قدر انسان‌ها رو برای عبودیت موسع کردن قدر ریزی فقهی امام معصوم و ولی فقیه، که مردم جامعه رو قدرشون رو موسع کنه تا روند عبودیت شون به خوبی رقم بخوره.

قادر - عاجز
قادر - عاجز

۴- روند قدر ریزی فقهی از تقدیر تا توسعه و تسخیر در ساختار حداقلی نهاد ولی امر، ۷ تا زیر نهاد رو در بر داره. ببینید: ما یک قدر داریم، یک عجز. تا یه جایی قادریم، از یه جایی به بعد عاجزیم. اون عجزی که داریم، خدا اراده می‌کنه در عالم خلق به ما امکان تسخیر می‌ده اونجا به تسخیر ما در می‌آد مثلاً «سخر الکم البحر» به ما امکان می‌ده کشتی بسازیم، غواصی کنیم، بریم دریا رو تسخیر کنیم. یک بار در عالم جعل این کار رو می‌کنه. در عالم جعل می‌شه سعه و وسعت و توسعه. پس تسخیر در عالم خلق، سعه و توسعه در عالم جعل. کلمه تقدیر رو ناظر به اون قدر بگیرید. قدر هر شی، قدر هر شی رو در تقدیر و مقدراتش وقتی شما موسع کنید، می‌شد حوزه عالم جعل به اراده الهی موسع می‌شه اونجایی که در عالم خلق توانایی بیشتری پیدا می‌کنه می‌شه تسخیر. لذا در قدر ریزی فقهی برای اینکه عجز رو بزداییم یک طرح توسعه داریم در قرآن یک طرح تسخیر. طرح تسخیر مربوط به عالمه خلق، طرح توسعه مربوط به عالم جعل. انبیا چه چیزی رو رقم می‌زنن؟ تمنا. لذا در قرآن می‌فرماید: تمنا رقم می‌زنید. این تمنا رو که رقم می‌زنن طرح تمنا یا توسعه است یا تسخیر. منظور از این دو تا کلمه توسعه و تسخیر اینه.

تمنا در عالم خلق - تسخیر
تمنا در عالم خلق - تسخیر

روند قدر ریزی فقهی از تقدیر تا توسعه و تسخیر در ساختار حداقلی نهاد ولی امر، ۷ تا زیر نهاد حداقلی رو در بر داره چون ولی امر امر و حکم رو در امتداد امر حکم الله صادر می‌کنه، ساختار امر او همون روند امر الهیه. یعنی همون اقتضا و امر و قول که می‌گه باش و سپس او می‌باشد همونه. بر همین روند، ساختار نهادهای تابع نهاد ولی امر اینجوری چینش می‌شه:

الف- شی و مخلوق در فقره نسبت به غنای الله. پس باید رزق او بشه تا از فقر او کاسته بشه. دار الرزق نهاد متولی ساماندهی رزقه که ملک مقربی به نام میکائیل داره. رزق معیشت رو رقم می‌زنه و دار الرزق به دار المعیشت منجر می‌شه. نهاد توسعه در رزق دار البیعه که بایع مبیع رو مبایعه می‌کنه. اختلال در این روند موجب شده که بشر مدرن دار الکسب رو جایگزین دار الرزق کنه و به سوداگری و کپیتالیزم تن در بده. رزق من حیث لایحتسب از جایی که حسابش نمی‌کنی بهتون می‌رسه و اقتضای اون به تشخیص الله‌ست نه به تشخیص ما. از این روست که بشر غربی رزق رو ریسک می‌دونه چون می‌خواد خودش مبنای محاسبه اون و تشخیص اون باشه.

دار الاقتضا نهاد تبیین اقتضای امر یعنی دار الحقیقته. تبیین حقیقت شی از راه آیت اون مثلاً اقتضای خلقت عیسی چی بود؟ اقتضای نبوت موسی علیه السلام در کوه تور چی بود؟ اقتضای اینکه کرم ابریشم می‌شه پیله، پیله دور خودش می‌پیچه و بعد از اون پیله می‌آد بیرون می‌شه پروانه. اقتضای این چیه؟ اقتضا اینه که انسانی که داری نگاه می‌کنی به این کرم ابریشم، این دوره کرم‌وارگی توئه، اون دوره پیلگی و انانیت توئه، اونم دوره پروانگی تو هست. این کرم ابریشم، این پیله و این پروانه اصالت ندارن. حقیقتش در اون نشانی و آیتی است که در او نهفته هست. اقتضای خلقت کرم ابریشم و پیله و پروانه، اقتضایش تعلیم به آدم و ذریه آدم که ببین: سه تا مرحله تو زندگیت داری، دوره کودکی، جوانی، پیری. دوره کرم‌وارگی، دوره پیلگی، دوره پروانگی. اگر شما گفتید که این کرم ابریشم خودش دوره پیلگیش و دوره پروانگی‌اش اصالت داره، پشت این هیچ آیتی، نشانی، چیزی نیست، شما مادی‌گرا هستید؛ شما ناظر به فلسفه یونانی و علم مدرن دارید ارزیابی می‌کنید. به شما می‌گن ساینتیست. اما اگر شما در پس این کرم ابریشم و پیله و پروانه آیت سه مرحله‌ایه حیات و اسطناعت انسان رو دیدید؛ اونجا به شما این نکته اطلاق می‌شه که شما حکیمید. شما ربطی به فلسفه ندارید. شما به علم دینی دست پیدا کردید. شما از علم ساینس مدرن فاصله گرفتید. این اقتضاست. اقتضای خلقت کرم ابریشم رو اگر شما مشخص کنید به آیتش دست پیدا می‌کنید. به آیتش دست پیدا کنید کشف رمز از آن آیت بکنید به حقیقتش دست پیدا میکنید. به حقیقت که رسیدید شما حکیمید.

اقتضای خلقت صدف که وقتی ریگی داخلش می‌افته زیر آب نمی‌تونه اون ریگ رو بیرون کنه، مجبوره اون ریگ رو بهش ترشح کنه تبدیلش کنه به مروارید. اقتضای خلقت صدف که بهش فرموده: «ای صدف، باش» و او باشیده اقتضایش اینه که به ما نشون بده تهدید که می‌آد باید به تهدید ترشح کنیم، ارزش خودمون رو با تهدیدی که بهمون صورت می‌گیره بیشتر کنیم. لذا به لبنان حمله می‌شه توسط رژیم صهیونیستی ۴۰ سال پیش، می‌شه حزب الله لبنان. سعودی حمله می‌کنه به یمن می‌شه انصارالله. داعش حمله می‌کنه به عراق می‌شه حشد الشعبی. صدام رو آمریکایی‌ها آماده می‌کنن حمله می‌کنه به ایران می‌شه مفهومی به نام بسیج و سپاه. خب، هر تهدیدی آمد چگونه باید بهش ترشح کنی؟ از اون مروارید درست کنی. این رو چجوری به شما باید درس بده؟ با آیتی به نام صدف. اقتضای خلقت صدف این آیت است. این آیته رو کشف رمز کنی به حقیقت صدف پی بردی نه به واقعیتش. وقتی به حقیقت صدف پی بردید شما اونجا حکیمید، فیلسوف نیستید ساینتیست نیستید دانشمند نیستید. پس اقتضاشناسی یعنی به اصطلاح دار الحقیقت اقتضای هر چیزی رو کشف کردن ناظر به آیت مداریه و «وَ فِی الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ» در زمین آیت‌های قرار دادن برای اهل یقین و «وَ فِی أَنْفُسِكُمْ» و در نفس خودتون. خب چرا نمی‌بینید؟ «أَ فَلا تُبْصِرُونَ» زمین پر آیت.

اینکه الان این تعداد گلی که اینجا دوستان زحمت کشیدن آوردن خودشون گلن. حالا متبرک کردن بابت این ایام عزیز و ولادت حضرت رضا علیه السلام این گل آیت چیه؟ از این زیبایی و طراوت و پیچیدگی چه اقتضایی بوده که حضرت الله به این فرموده باش این الان باشیده؟ اگر فقط طراوت و زیبایی و شادابی و بوی خوش این رو ببینیم و بشنویم، یه حظ دنیوی مادی کوتاه مدت بردیم دیگه چون «گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت» این یک دوره کوتاهیست فوری پژمرده و پلاسیده می‌شه. اما چشم آیت‌بین از این بوی خوش از این طراوت و زیبایی عبور می‌کنه به حقیقت این راه پیدا می‌کنه. حقیقت این چیه؟ چرا؟ چی می‌خواسته بگه حضرت الله؟ دفتر هستی و عالم رو مطالعه می‌کنید کلماتش همین اشیا اند دیگه. این کلمه طیبه، اینی که الان خلق شده اینجا جلو ماست چه اقتضایی داشته خلقتش؟ پرسش از اقتضائات می‌شه حکمت. پرسش از اقتضائات از کانال آیت‌ها و نشانی‌ها می‌رسه به حقیقت. اینکه حافظ تاکید کرده که جنگ ‎۷۲ ملت ملت یعنی ‎۷۲ تا دین ‎۷۲ تا آیین

جنگ ‎هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

منظورم اینه که حقیقت رو ندیدن این شده این مکتب فلسفی اون شده اون مکتب فلسفی اون شده این دین اون شده اون مذهب اینا اگر به حقیقت راه می‌بردن متوجه می‌شدن حقیقت خلقت هر چیزی در اقتضای خلقت اون چیه یک ملت می‌شدن دیگه. چرا نمی‌تونن یک ملت بشن؟ یک دین بشن؟ یک آیین بشن؟ عذرشون رو بپذیر حقیقت رو ندیدند.

جنگ ‎هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

پس مسئله ما اقتضاشناسیه. علم الاقتضا دار القتضا «إِذَا قَضَىٰٓ أَمرا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ» حضرت الله اقتضا رو مشخص می‌کنه بعد امر می‌کنه. اگر مخلوقی شیی اقتضا نداشته باشه خلقش نمی‌کنه و «إِذَا قَضَىٰٓ أَمرا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ» اول باید یه امری اقتضا کنه که اون خلقتش رو دستور بده. ما چرا هر کاری می‌خوایم انجام بدیم اقتضائش رو مطالعه نمی‌کنیم و نمی‌سنجیم به حقیقتش پی نمی‌بریم؟

ب- دار القتضا نهاد تبیین اقتضای امر یعنی دار الحقیقته تبیین حقیقت شی از راه آیت اون. اقتضای خلقت عیسی علیه السلام چه بود؟ اقتضای نبوت موسی علیه السلام در کوه تور چه بود که اون توضیح رو فرموده حضرت الله اونجا. تبیین اقتضای امر که تبیین حقیقت شی هست یک نهاد توسعه داره به نام دار الحکمت. دار الحکمت نهادیه در ساختار یک حکومت دینی و نهاد ولی امر که وظیفه‌اش تبیین اقتضائات هر امریست که قراره در حکومت صورت بگیره. شما یک دار الاقتضا و دار الحکمت دارید در حکومت و در نهاد ولایت امر که این کارش اینه که اقتضای آنچه را که باید انجام بشود و باید حکم بشود اون اقتضائات رو فهرست می‌کنه و تبیین می‌کنه.

الان رو به روش چی دارن تو دستگاه‌های حکومتی و دولتی؟ بهش می‌گن که از غربی‌ها گرفتن می‌گن نظام مسائل می‌شینن مسائل رو فهرست می‌کنن. بعد می‌گن برای این مسائل باید پاسخ پیدا کنید و پاسخ‌ها رو بدید بشه قانون و طرح. خب چرا نظام مسائل؟ چرا نظام اقتضائات نه؟ مگه شما توی این نظام مسائل می‌رسه به اینکه هدف خلقت انسان عبودیته؟ در نظام اقتضائات می‌رسی. روزی که نسل شما بتونه دایره المعارف اقتضائات رو بنویسه تبیین کنه بذاره کنار. اون روز نهاد ولایت امر جهت‌گیریش در قانونگذاری در تعیین دستورالعمل‌ها در تعیین آیین‌نامه‌ها و در تعیین امر و حکم روی ریل طبیعی خودش قرار گرفت.

پ- تقاضا و اقتضا تبیین شد. بشر سراسر تقاضا دریافت که تقاضای لحظه به لحظه او باید به تشخیص اقتضای الهی با تشخیص اقتضای الهی منطبق باشه. الان شما متوجه شدید که تک تک اون چیزایی که تقاضا دارید در زندگیتون اقتضا می‌کنه آرزو می‌کنید دعا می‌کنید این رو می‌خواید اون رو می‌خواید این همه‌ی چیزایی که فکر می‌کنید و می‌خواید و طلب می‌کنید و ابقا بهش دارید. همین مطالبات و ابقای و آرزوها و آمال و خواسته‌ها این‌ها اگر اقتضا و تقاضایی که شما براش رقم می‌زنید مبتنی بر اقتضاشناسی حضرت الله نباشه و منطبق با اون نباشه خدا دعای شما رو مستجاب نمی‌کنه. خودتون خسته نکنید. اقتضای الهی رو تبیین کنید. اقتضای خودتون رو در امتداد اقتضای الهی تبیین کنید.

آیه هست که می‌گه، گفتن که اون تدبیر امور چیه ما نمیریم جنگ که کشته بشیم. می‌فرماید: وقتی قرار باشه مرگ بیاد سراغتون جوری خودتون از خونه می‌آد بیرون می‌رید تو همون می‌دون تا کشته بشید که خودتون رو نمی‌دونید از کجا خوردید؟ آقا این یه جبره بخوای یا نخوای، خوشت بیاد یا نیاد، تو بالاخره از خونه می‌آی بیرون میری اونجا و اون گلوله می‌خوره تو کشته می‌شی. دو تا راه داری حالا که این اتفاق می‌افته یا به حسب این اقتضای امر لطفاً خودت تشریف بیار برو بیرون منتش رو بذار گردن خدا بگو منم برای تو شمشیر بزنم یا اینکه رفتی نشسته تو خونه یه کاری می‌کنه بیای بیرون همون گلوله رو بخوری. جدال احسن می‌کنه ها.

اکنون امر برای تحقق اون تقاضا لازمه. دار الامر. دار الامر نهاد اعلام و اعمال امر در قالب بینات. بینات طریقت رو می‌نمایونه و دار الطریقت معطوف به صراطه که طریق اعم از راه است اما صراط راهبرد اوست. نهاد توسعه‌ای دار الامر دار الصراط که نهاد قاعده القواعد و دار القاعده القواعده.

ت- امر آدمی به اذن الهی «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله» اذن الهی رو برتافتن منوط به توکل و تفویض امر به الله‌ست نهاد توسعه دار الاذن، نهاد دار العظمه. عزم مومن به امور عزم مومن در امور به اذن رب و با توکل به الله‌ست همین.

ث- با اذن الهی قول مشروعیت می‌یابد «يَقُولُ لَهُۥ» اکنون ولی امر برای تحقق امر به اون می‌گه که باش کن. قول مبتنی بر وحیه که بر رسول اعظم صلوات الله علیه نازل شده که هر کس حکم می‌کنه بدون ابتنا به آنچه که الله نازل فرموده کافر و ظالم و فاسق و می‌جوید حکم جاهلیتی رو. قول شرعی برآمده از دار الشریعت پس سکولار نیست که نهاد توسعه اون دار السعی و دار العمل. منظور عمل صالح پس از ایمان.

ج- از وادی قول حکم صادر می‌شه شعائر و حدود الهی آیین‌نامه‌هایی است که سلطه نام دارند و سلطان از این رو سلطه داره که عامل اون آیین‌نامه‌هاست که بارها در قرآن انبیا نسبت به بهره‌مندی از اون در موضوعی خاص اظهار فقدان می‌کنن. نهاد توسعه حکم دار الجهاده که از میدان سعی و در میدان عمل ضرورتاً جهاد که ضامن تحقق حکم محسوب میشه.

چ- هنگامی که حکم در مراتب امر به تکوین شی باشه، دار التکوین پدید می‌آد که دار السنت است. نهاد توسعه نهاد توسعه تکوین دار السبب که مسبب الاسباب همه اسباب تحقق امر رو مبتنی بر اون فراهم می‌سازه.

۵- فرآیند تقدیر در نهاد ولی امر: رزق و اقتضا و امر و اذن و قول و حکم و تکوین.

۶- فرایند توسعه و تسخیر در نهاد ولی امر: بیع و حکمت و قاعده القواعد و عزم و سعی و جهاد و سبب.

‎۷- این فرایند فرایند تفقهی است که قدر ریزی فقهی متضمن اونه.

در این بیش از ۲۰۰ آیه‌ای که درباره امر تدبیر امر و سازوکارهای امر آمده که دریایی از سازوکارهای حکمی در اون هست نهادهای تابع نهاد ولی امر به خوبی تبیین و تزریق شده که شما الان با ‎۷ تاش به عنوان یک نمونه کار عمومی آشنا شدید و با اون شان نزولش و ضرورتش که طبیعتاً در بحث‌های تفسیری برید سراغ تسنیم با ابعاد بیشتری از این سازوکارها آشنا می‌شید.

اما من حیث المجموع اینکه چه کسی حکم می‌کند خیلی مهمه. الله حکم می‌کنه و مبتنی بر زاویه نگاه الله شما حکم می‌کنید یا دور از جونتون مبتنی بر حکم جاهلیت. اینکه چه کسی امر می‌کند این امر از آن ست یا از برخاسته از هوای نفس ماست که حضرت یوسف علیه السلام فرمود: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» این نفس امر می‌کنه به سو، فقط خدا رحم کنه. بدترین نوع امر، امر جاهلیت امر هوای نفسه دیگه «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» خب اون یوسفی که هنگامی که زلیخا مطالبه نامشروعی ازش داره برهان ربش رو می‌بینه می‌ذاره فرار می‌کنه. امر خودش رو در امتداد امر الهی می‌بینه و امر دیگران مثل امر زلیخا یا امر نفس خودش رو در تقابل و تخالف با امر حضرت الله می‌بینه و نوعی فسق بیرون از اطاعت الهی، لذا می‌ذاره فرار می‌کنه. او می‌تونه بیاد این دکترین رو ارائه کنه که ان می‌آره می‌شه این است و جز این نیست که «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» نفس امر می‌کنه به عمل سو «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» فقط مگر خدا رحم کنه. چون زور ما نمی‌رسه که از دستش فرار کنیم. این منطق اصلی سازوکار نظام امر و نظام حکمه. همیشه بپرسید که کی حکم می‌کنه و کی امر می‌کنه؟ آنکه از درون من و شما اذن می‌ده و این ساز و کار رو می‌طلبه اون کیه؟ لذا بازم بریم سراغ عمان سامانی:

کیست این پنهان مرا در جان و تن / که زبان من هم می‌گوید سخن

این قولی که الان من می‌گم این قول منه یا قول حضرت الله‌ست که داره می‌گه باش این می‌باشد

کیست این پنهان مرا در جان و تن / که زبان من هم می‌گوید سخن

آن که گوید از لب من راز کیست؟ / بشنوید این صاحب آواز کیست؟

می‌گریستم در دلش با درد دوست / او گمان می‌کرد اشک چشم اوست

وقتی گریستن در دل به یاد دوست در امتداد امر الهی باشه، امر گریستن رو خدا داره رقم می‌زنه. می‌گه خودم داشتم گریه می‌کردم این فکر می‌کرد خودش داره گریه می‌کنه.

می‌گریستم در دلش با درد دوست / او گمان می‌کرد اشک چشم اوست

بر رخ لیلی نمودم خویش را / سوختم مجنون خام اندیش را

اون زیبایی که در لیلی می‌دید که مال اون نبود، زیبایی لیلی امتداد امر من بر زیبایی و جمیل بودن بود.

بر رخ لیلی نمودم خویش را / سوختم مجنون خام اندیش را

من هم می‌کندم تیشه کوه را / عشق شیرین می‌کند اندوه را

در نسبت رابطه علت و معلولی، خب همه دیدن که این داره با تیشه کوه را می‌کنه. اما من بودم که کوه رو کندم، نه تیشه

من هم می‌کندم تیشه کوه را / عشق شیرین می‌کند اندوه را

من همان عشقم که در فرهاد بود / او نمی‌دانست و خود را می‌ستود

او نمی‌دانست فکر می‌کرد مال خودشه، امر مال خودشه

من همان جامم که گفتم غم گسار / با دل خونین، لب خندان بیار

من همان نایم که گر خوش بشنوی / شرح دردم با تو گوید مثنوی

هر وقت این خروش رو و این ندا رو از درون خودتون شنیدید، شما در امتداد امر اللهید و هر وقت که ان شاءالله این اتفاق نمی‌افته. هر وقت که هوای نفس از درون محرک و آمر شما شد، شما در تقابل با حضرت اللهید. امر به معروف و آمر به معروف در مقابل اون گزاره قبلیش یعنی نهی از منکر، امر، امر به معروف آنچه حضرت الله از ما انتظار داشته، معروفاتی است که خودش در «ما انزل الله» رقم زده و مشخص کرده. امر به معروف امر به همون سازوکارها در امتداد حکم حضرت الله و امر حضرت الله‌ست ما امر می‌کنیم به آنچه که حضرت الله معروف کرده «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» امر می‌کنه به عدل و احسان، امر نمی‌کنه به فحشا و منکر. و این سازوکار نظام امر. امروز نظام امر در جامعه ما و کشور ما مبتنی بر سازوکارهای انحرافی علوم ذاتاً مسموم به اعوجاج کشیده شده. یه بخشیش در نظام مدیریت با نظام تدبیر و منیج کردن است که یه چیزی که توش در می‌آد یه بخشیش برمی‌گرده به علم حقوق و قوانینی که بشر توی مجلس‌ها و پارلمان‌ها می‌شینن مبتنی بر سازوکارهای سکولار رقم می‌زنن. یه سری‌هاش مبتنی بر احکامی است که در روانشناسی و جامعه‌شناسی برای درون فرد و برای اجتماع رقم می‌زنن. یه سریا هاش مبتنی بر محاسبات کمی ریاضی در علم اقتصاد. همه این علوم انسانی که ذاتاً مسموم اند. این‌ها حکم‌ها و بالاتر از اون امرهایی در درونشون هست که این‌ها در مغایرت به ما با آن چیزی است که در قرآن نازل شده. لذا می‌جویند، یعنی ابقا دارند حکم و احکام جاهلیتی رو. و خودشون مبتنی بر احکام جاهلیت مدرنند. لذا تبعات داره. تبعاتش هم این نیست که جامعه غربی رو درش می‌بینید و این مشکلاتی است که امروز در جامعه‌مون داریم و اینه دیگه.

موفق و موید باشید ان شاء الله والسلام.


aparat.com/v/zuyrx8d

◀️ مشاهده در یوتیوب:

youtu.be/01IAGJTDO1o

◀️ مشاهده در آپارات:

aparat.com/v/zuyrx8d

ولایت فقیهولی فقیهاللهحکمتحکیم
۲
۰
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷
IRAN MY LOVE
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید