ویرگول
ورودثبت نام
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷IRAN MY LOVE
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷
خواندن ۵۶ دقیقه·۳ ماه پیش

۱۱۳۵ /إنَّ الحَیاةَ قاعِدَةٌ و جِهادٌ

💠 کلبه کرامت - جلسه ۱۱۳۵

سرفصل:‌ نقشه خدا و هندسه الهی (۱۰۶)

إنَّ الحَیاةَ قاعِدَةٌ و جِهادٌ

برگزارشده در ۱ خرداد ماه ۱۴۰۴


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نستعین انه خیر ناصر و معین

در مسئله تضاد در عقیده و عمل، که در جامعه‌شناسی باور، سرفصل بسیار مهمیه، که افرادی عقایدی دارن و اعمالشون تضاد داره با اون عقایدشون، آگاهانه یا ناآگاهانه؛ یعنی می‌دونن یا نمی‌دونن. گاهی بعضی‌ها می‌دونن که عقیده‌ای که دارن، عملی که انجام می‌دن خلاف اونه و برعکس، گاهی برخی واقعاً نمی‌دونن که عقیده‌ای که دارن، اعمالشون در نسبت به اون عقیده در تضاد و تقابله.

حالا همین تعاریفی که از جهل می‌شناسید: کسی که جاهله، نمی‌دونه آنچه که باور داره و الان داره عمل می‌کنه و تصورش اینه که این عمل، عمل صالحه، اما اون مبنای باورش مخدوش و مشکوکه. حالا اون سازوکار شاخص رو در معرفت شنیدید که:

آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند

حالا این خیلی هم زیبا و شکیل و شاعرانه است، اما در عمل موضوع خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. یعنی بسیاری از مکاتب با یک معضلی روبرو هستند: باوری که شکل می‌گیره و بعضی‌ها بهش اعتقاد دارن، در عمل یه کار دیگه‌ای می‌کنن. یا اصلاً خود باور رو، یعنی یه ذهنیتی دارن از اینکه این باور درسته، در صورتی که ابعاد این باور رو به درستی نمی‌شناسن؛ عقیده رو کامل نمی‌شناسن؛ به اون ایده‌ها تسلط ندارن؛ قواعد رو نمی‌دونن. حالا با یه ذهنیتی عمل می‌کنند. این خیلی بدتره.

حالا در اسلام، که ۶۵ بار در قرآن روی این دو تا مولفه تاکید شده که: «الا الذین امنوا و عملوا الصالحات». اول اصالت با ایمانه، بعد با عمل صالح. به این معنا که اگر ایمان نباشه، عمل صالحی انجام بشه، فاقد ارزشه و اگر در واقع ایمان باشه و عمل صالح پشتش نباشه، خب اینم به نتیجه نمی‌رسه.

از این رو، تبیین این نکته به‌ویژه اینکه یه مکتبی وقتی شروع کرد در عرصه عمل، میدانداری کردن و رسیدن به حکومت و حکمرانی کردن، تبیین این بسیار مهمه. یعنی یکی از آسیب‌شناسی‌های هر مکتبی همینه. در مکتب مارکسیسم و سوسیالیسم، آسیب‌شناسی بعد از فروپاشی شوروی این بود که چرا شوروی فروپاشید؟ مگر مبانی مارکسیسم یک دو سه چهار، یک محورهایی رو مشخص نکرده بود؟ چرا اینجوری شد؟ خب این مسئله مطرح شد که بین آنچه که مبانی نظری شون بود و عقیده شون، با آنچه که در صحنه عمل می‌کردن، یک افتراق و جدایی وجود داشت و اصلاً اعمالی که انجام دادن مبتنی بر مارکسیسم نبود. حالا ادعای شارحان خودشون اینه.

در ایدئولوژی به اصطلاح اصالت ملیت، یا به قول خودشون نیشن یا ناسیونالیزم، هم باز دوباره نمونه‌های ناسیونالیستی وقتی سراغشون می‌رید که این چرا در عمل شکست خورده یا مشکل داشته، باز می‌گن این مبانی خوب بود، بعد پیاده شد.

هنگامی که به لیبرالیزم می‌رسید، خب کلمه ترجمه هم که می‌شه مثلاً فری (Free) و اون آزادی (Freedom) بعد Liberty. تلقی‌هایی که از این ماجرا دارن: آقا آزادی، خب خیلی خب، آزادی عجب چیز خوبی. حالا مبانی چیه؟ یک دو سه چهار، اونم مشخص شده، شده ایدئولوژی.لیبرالیسم، در مکتب لیبرالیسم باز دوباره وقتی به اجرا در می‌آد و عملی می‌شه، بین آنچه که عمل می‌شه با آنچه که در عالم نظر وجود داره، یک منطقه الفراغی است، یک فاصله‌ایست که به نتیجه نمی‌رسه. اون ساز و کار و این مسئله مطرح می‌شه که لیبرالیسم مبانیش خوبه، بد اجرا می‌شه.

حتی در کسانی که امروز در جمهوری اسلامی، نظریه‌های اقتصاد لیبرالی رو می‌بینن پیاده می‌شه و در جریان مثلاً نحله اصولگراها هستن، وقتی بهشون می‌گی که خب چرا لیبرالیزم رو می‌ذارید پیاده بشه؟ چرا اجازه می‌دین اقتصاد لیبرالی پیاده بشه؟ صراحتاً مکلّا و معمّم شون می‌گن: لیبرالیسم خوبه، بد اجرا می‌شه. یعنی بارها این نکته توسط افرادی که اقتصادخوان هستند، مکلّاها و معمّی‌شون، دستی در شوراهای اقتصادی و مالی و پولی و این جور چیزها هم دارن، مسئولیت‌هایی دارند، بارها این نکته مطرح شده که آقا شما چرا موضعی نسبت به لیبرالیزم و لیبرالیزم اقتصادی ندارید؟ می‌گن که لیبرالیسم، لیبرالیسم اقتصادی خوبه، بد اجرا شده تو غرب. اونی که غربی‌ها اجرا کردن از این مبانی، اون غلطه. ما اون پیاده کردن غربی‌ها رو قبول نداریم و الا ما دستمون برسه خودمون همین رو پیاده می‌کنیم.

اما شما می‌بینید بین عقیده و عمل این افراد یک شکاف عمیقی وجود داره. بعد وقتی خود عقیده این افراد رو تجزیه و تحلیل می‌کنید، می‌بینید اصلاً عقیده شون دینی نیست، اسلامی نیست؛ یه ملغمه‌ایست، شتر گاو پلنگی است از یه چیزی که اونا گفتن و چیزی که اینجا شنیدن. چون هیچ کس الان نمی‌تونه ادعا کنه که یک متن منقح اقتصاد اسلامی در اختیار داره. در مبانی، در عقیده، اینا دچار التقاط هستن. بعد به عمل که می‌رسه می‌بینید وقتی وارد عرصه عمل می‌شن، دقیقاً همون لیبرالیزم رو پیاده می‌کنن. یعنی هیچ، اونجا دیگه فرقی بین آقای هاشمی و تیم اقتصادش با آقای خاتمی با تیم اقتصادش نیست. فرقی بین احمدی نژاد با تیم اقتصادش با اون دوتا نیست. فرقی بین حسن روحانی با تیم اقتصادش با اونا نیست. فرقی بین آقای رئیسی و تیم اقتصادش با اونا نیست. همشون یه چیزی رو پیاده می‌کنن.

حالا یه نحله‌شون کینزی‌ان، همین جریان حسن روحانی و هاشمی و این‌ها، اینا نئوکینزی‌اند، طرفدار مکتب مینارد کینز. به‌طوریکه خود حسن روحانی در کتاب «نظام‌های اقتصادی» تو مجمع تشخیص اعلام کرده که الگوی مطلوب توسعه جمهوری اسلامی، مکتب نئوکینزیانه. اون جناح موسوم به اطرافیان آقای احمدی‌نژاد، خب اونا فریدمنی بودن دیگه. همین جریانی هم که الان مطرحه که بیان کار رو دست بگیرن توی فضای اقتصادی، اینا بهشون می‌گن مکتبی شیکاگویی، فریدمنی‌اند.


پس در تضاد عقیده و عمل، آنچه که مسئله است اینه که گاهی برخی نمی‌دونن که عقیده شون در نسبت با عملی که انجام می‌دن تضاد داره. گاهی نمی‌دونن این عملی که انجام می‌دن با مختصات عقیده شون نمی‌خونه. یا برعکس، نمی‌دونن عقیده‌ای که دارن مشکلاتی داره که اگر این عقیده پیاده و اجرا بشه، ازش اون عمل مورد نظر متصاعد و به اصطلاح صادر نخواهد شد.

اینکه این دو ستون عقیده و عمل تبیین نشه دقیق برای هر کس، و هر کس نسبتش رو در عقیده‌اش به اصطلاح شفاف نکنه و بعد نسبت به اون عقیده‌اش دست به عمل نزنه، به طور جدی، این وقتی خوب رقم نخوره، اولاً مسلمانی ما در زیست فردی و شخصی زیر سوال می‌ره. ثانیاً وقتی حکومت دست ماست و ما در ساختار حکمرانی داریم یه همچین کاری رو پیگیری می‌کنیم، اونجا جنس حکمرانی ما از یکی از این دو سو دچار مشکل، یا از عقیده مون یا از عملمون.

که کارنامه مسئولین جمهوری اسلامی در ۴۵ سال گذشته، در ۴۵ سال اول عمر انقلاب اسلامی، حاکی از اینه که این تضاد بین عقیده و عمل، این تعارض بین باورها و نتایج و برون‌دادها و کنش‌ها در بین توده مسئولین قوای سه‌گانه بیداد می‌کنه. و در آسیب‌شناسی حکومت جمهوری اسلامی در حرکت به سمت آینده، این نقیصه یکی از نقیصه‌های بسیار چشمگیری که باید حلش کرد و این بیماری و مشکل سیستمی و حکومتی رو درمان کرد.

برای درمان این، غربی‌ها بعد از اینکه در دویست سال گذشته مکاتب ایدئولوژیک گوناگون شون رو مبنا قرار دادن و کار رو جلو بردن، به چی رسیدند؟ هم در بخش لیبرالیزم، کپیتالیزم، ایندیویدوالیزم، هم در بخش سوسیالیزم و مارکسیسم و کمونیسم. اینا آسیب‌شناسی‌هایی که کردن، نسبت بین نظر و عمل رو در قواره تفکر فلسفی شون، اون ریل یکپارچه‌ای قرار دادن که امروز دیگه براشون به مناسک تبدیل شده، به سنت تبدیل شده، قواره است، روشه.

از فلسفه تا به سبب، این یکپارچگی داره. از فلسفه تا به تکنیک یکپارچگی داره. یعنی اول در مبانی اعتقادیشون فلسفه دارن، اتوپیا تعریف می‌کنن، یک ناکجاآباد، یه جامعه آرمانی. ازش فلسفه موضوعی درمیارن. این فلسفه‌های موضوعی و متنوع که صدها مورد از دلشون دکترین درمیارن. در دانش دکترینولوژی میان مشخص می‌کنن که در واقع در وجه تئوری می‌خوان به چی برسن. بعد می‌برنش در میدان عمل. طرح‌ریزی استراتژیک می‌کنن. در حوزه از تئوری می‌برنش به، از وجه تئوریکال می‌برن به سمت پراکتیکال. و در وجه پراکتیس، وجوهی رو مبنا قرار می‌دن که تحت عنوان مباحث استراتژیک شناخته شده. استراتژی می‌دن برای اینکه اون نظر رو پیاده و عملی کنن، اون تئوری رو پیاده کنن. استراتژی قواره و قواعد پیاده کردن تئوری‌هاست. تئوری‌ها استراتژی نیستن، تئوری‌ها مربوط به دکترین‌اند.

بعد از اینکه از دل فلسفه تئوری دراومد شد دکترین، دکترین‌ها برای عمل، در وجه پراکتیک می‌آد تبدیل می‌شه به استراتژی. استراتژی‌ها وقتی تنظیم شد، می‌آد می‌رسه به تاکتیک. و وقتی تبدیل شد به تاکتیک، یعنی علم اداره میدان. اونجا ابزار نیاز دارن، وجوه تکنیکی نیاز دارن که می‌شه سطح تکنیک و تکنولوژی.

هنگامی که اون وجوه دکترینی و مسئله تئوری‌ها رو درآوردن، می‌دنش به دستگاه قانون‌گذاریشون، اون رو تبدیل می‌کنن به قانون. و از اونجا به بعد، مبانی نظری وجه الزام‌آور قانونی برای اجرا پیدا می‌کنه. یعنی عقیده برای رسیدن به عمل باید بشه قانون.

روند تصمیم و اجرا
روند تصمیم و اجرا

در الگویی که غربی‌ها دارن، این پنج مرحله‌ی: فلسفه، دکترین، استراتژی، تاکتیک، تکنیک. که لولای این پنج تا می‌شه نظام قانون‌گذاری. وقتی که از تئوری میان به عمل و وجه پراکتیک، بین عقیده و عمل یک روش حکمرانی دارن که یکپارچگی داره. برای اینکه کسی که مثلاً لیبرالیست، ناسیونالیست یا سوسیالیست، یه اعتقادایی داره، همین در عمل اجرا و پیاده بشه، قوانینی می‌ذارن، نظام‌سازی‌هایی می‌کنن که خلاف اون مبانی نظری پیاده نشه. یه ریل، و این ریلی که گذاشته شده، قطاری که روی این قرار می‌گیره، قطار حکمرانی از این ریل بیرون نمیره، همین ریل رو طی می‌کنه، حتی اگر اون راننده اون قطار خواب باشه.

لذا مشکل تضاد در عقیده و عمل رو با یکپارچه کردن ساختار حرکت از باور تا اجرا، قاعده‌مند کردن و قواره‌مند کردن و تبدیلش کردن به یک روش و علم.

در اندیشه اسلامی و عقلانیت قرآنی، در هوش تمدنی هم همین قواره رو از دل آیات قرآن دیدیم که ابتدا حکمته. و جامعه آرمانی نیست، کس آرمانیه. یعنی به جای اتوپیا یا آکرونیا، اینکه ناکجاآباد، یک جامعه آرمانی که نمی‌دونیم چیه کجاست یا کیه، اون کس آرمانی، اون انسان آرمانی، اون ولی، اون آدم تراز. از او از حکمتی که از دید ما در قرآن، حکمت تبیین اقتضای امر دیگه. چون همه ساز و کار اینه که امر حضرت الله اقتضا داشته. «قَضَىٰ أَمْرًا» امری اقتضا داشته، فرموده: «قولٌ» به اون امری که اقتضا داشته فرموده «قولٌ کن» باش «فَيَكُونُ» اون باشیده.

در این وجهی که «إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ». وقتی یه امری اقتضا داشته، می‌فرموده باش، اون می‌باشیده. ما با خود امر الان کار نداریم، ما با اون اقتضای امر کار داریم، با اون «قَضَىٰ أَمْرًا» چه اقتضایی بوده که حضرت الله امر کرده که این اتفاق بیفته؟ مثلاً وقتی می‌فرمود به حضرت مریم که حضرت مریم می‌گه: «خب من چجوری باید بچه داشته باشم؟» می‌فرماید که این برای خدا کاری نداره، وقتی امری اقتضا می‌کنه، می‌فرماید باش، اون می‌باشد. اقتضای اینکه حضرت عیسی یتیم ذاتی به دنیا بیاد، این اقتضاش چیه؟ تبیین این اقتضائات می‌شه حکمت. حکمت در قرآن یعنی تبیین اقتضائات امر الله، نه تبیین امر الله. چون امر الله که تقریباً مشخصه. اگر امر الله بر این بوده که کره زمین باشد، خورشید باشد. حالا که ما داریم می‌بینیم که خورشید رو داریم می‌بینیم، زمین رو می‌بینیم، حیوانات رو می‌بینیم، گیاهان رو می‌بینیم، انسان‌ها رو می‌بینیم، این اقتضای امر اون اقتضای چی بوده؟ شناخت اون اقتضا می‌شه حکمت.

این حکمت وقتی رقم خورد، می‌آد در یک سطح بالاتر. امر وقتی قراره جاری بشه و ساری بشه و محقق بشه، قواعدی داره، در عالم هم در عالم خلق هم در عالم جعل. تبیین اون قواعد می‌شه قواعد فقهی. این قاعده‌القواعد، قاعده‌ای که اون قواعد رو می‌شه باهاش تبیین و تطبیق کرد، اون می‌شه لایه‌ی دوم: قاعده‌القواعد.

حالا شما یه باوری دارید، یه عقیده‌ای دارید. این عقیده داره می‌آد قاعده‌مند می‌شه. هنگامی که از این مرحله اومد بیرون، دیگه این باور شما که یه قاعده‌ایه، باید اجرا بشه. هنگامی که می‌خواد اجرا بشه، شما باید سعی کنید. انسان هیچی نیست جز سعیش. دیگه «وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ». انسان همون سعیش. حالا بعضیا سعیشون ممدوحه، بعضیا مذموم. بعضیا سعیشون بر حقه، بعضی‌ها سعیشون بر باطله. سعی بر حق چه سعیه؟ سعی‌ایست که الی صراط مستقیم، یعنی هدایت. سعی بر حق سعیه که در واقع همون صراط مستقیم. شما افتادید داخل یه جاده‌ای دارید درست حسابی می‌رید. یه بار هم افتادید تو بیابون و کوه و در و دشت دارید همینجوری روی تپه و پا می‌رید، دارید غلط می‌رید، اونجا سعیتون سعی باطله. سعی بر حق همون خود صراط. اینجا حوزه عمله. شما از حوزه ایمان و باور و نظر وارد حوزه عمل شدید. «إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ» حالا «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ».

در مرحله وادی، یعنی سعی و صراط. وادی تعریف می‌شه و ساز و کار این چنینی. حالا وقتی وارد اون وادی شدید، باید جهاد کنید. سعی با جهاد نسبتشون چیه؟ سعی اعمه از جهاده. یعنی سعی یه دامنه بزرگی داره که یه جزئیش می‌شه جهاد. جهاد چه صغیر باشه چه کبیر، چه اکبر باشه چه اصغر، این جهادها در میدان‌های گوناگون بخشی از سعی شماست. پس یه کسی می‌گیم انسان چیزی نیست جز سعی او. حالا گاهی انسان که چیزی نیست جز سعی او، اون همون مجاهده می‌گن. مجاهده مثلاً کبیر، مجاهد فی سبیل الله. اون مجاهد نستوه. اون مجاهد بودن، یه صفتیه که نشون می‌ده این خیلی سعی مشخصی داره. سعیش روبروی یک دشمنیه، نسبت به یک جریان مخالفیه داره، اون رو خنثی می‌کنه که همه‌ی زندگی اون مبارزه است دیگه، اون جهاد است و خنثی کردن اون. این می‌شه جهاد.

جهاد ابزار نیاز داره، ساز و کار و جوانبی نیاز داره، به اون می‌گن سبب. و سبب، نسبت عمل و عکس‌العمل و اون کنش و واکنشی که هست. پس ما به ازای تکنیک و تکنولوژی غربی‌ها، کنش و واکنش تکنیکی، اینجا می‌شه عمل و عکس‌العمل سببی. به نسبت آنچه که اونا می‌گن تاکتیک در میدان، اینجا می‌شه جهاد. اونجا تلاش تاکتیکیه، اینجا سعی‌ایست که تبلور مبارزاتی داره به نام جهاد. اونجا بهش می‌گن استراتژی در وجه عمل‌گرایی، اینجا بهش می‌گیم صراط «صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»، سعی، عمل صالح. اونجا بهش می‌گن دکترینولوژی، وجه تئوریکال، اینجا بهش می‌گیم قاعده‌القواعد، نظریه و بصیره. اونا بهش می‌گن فلسفه و مقوله‌ای به نام آکرونیا و اتوپیا، جامعه آرمانی ناکجاآباد، اینجا بهش می‌گیم حکمت و اون انسان آرمانی، آدم آرمانی یعنی ولی. اون حوزه بیشتر ناظر به مفهومیه به نام توهم و تفهم.

اما این سیر و مسیر ناظر به مسیریه به نام روند تفقه. اینجا فقهیدن مطرحه، اونجا فهمیدن و وهمیدن. علی النهایه این دو مسیر وقتی طی می‌شن، می‌رسن به انتها. یکیش به کسب می‌انجامه، یعنی فرد و جامعه می‌شه مرچنت و دیگری به رزق منتج می‌شه و توحید عملی محقق می‌شه. توحید عملی اینه که شما کاسب نباشید، تقوای الهی رو بورزید، شما رو خارج می‌کنه از یک مصیبت و منجلاب و بدبختی و رزقتون می‌کنه از جایی که حساب نمی‌کنید، مشروط بر اینکه «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» توکلتون بر الله باشه که اون بر شما کفایت می‌کنه، «فَهُوَ حَسْبُهُ». چرا؟ چون «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ».

این دو دسته ریل: ریل‌گذاری در تفکر مدرن و غربی، در عقلانیت قرآنی و هوش تمدنی قرآنی، هوش هجری. این دو تا مانع وقتی مبتنی بر این عمل بشه، یعنی نقشه راه و منهاج و منحج شما، نهج شما این باشه، بین عقیده و عمل شما افتراق به وجود نمی‌آد.

کسی که باور به فلسفه غربی داره، در هر کدوم از مکاتبش، و از دل اون باور به فلسفه‌های مضاف اون داره، و از دل فلسفه مضاف اون باور به تئوری‌ها و دکترین‌های اون داره، و از دل اون قوانینی در اومده که تصویب شده در پارلمان‌هاشون. حالا اون اومده تبدیل شده به استراتژی، از دل اون استراتژی تاکتیک دراومده، و اون تاکتیک برای اجراش تکنیک‌هایی نیاز داشته. شما از اون ابتدای فلسفه‌اش در ابتدای باور و اندیشه و نظر، تا انتهاش تو اجرا، نسبت به اون ابزار، یکپارچگی می‌بینید. بین این چیزی که داره عمل می‌شه با آنچه که در حوزه نظره، افتراقی وجود نداره، تضادی وجود نداره، تخلفی وجود نداره، یکیه. لذا راحتن، غربی‌ها الان تو این زمینه راحتن. هر کدوم، هر بخشی از این پنج مرحله رو در اختیار دارند: فیلسوف‌هاشون، تئوریسین‌هاشون، استراتژیست‌هاشون، قانونگذارهاشون، تاکتیسین‌هاشون یا تکنیسین‌هاشون، همه سر جای خودشونن. تضاد در عقیده و عمل تقریباً به حداقل رسیده. خروجیش همینی که هست دیگه. حالا خوبه یا بده؟ بالاخره مبنای فکر غلطه که تو عمل داره غلط در می‌آد دیگه.

اما در ریل‌گذاری اسلامی، اگر باور شما به حکمت بود، از این منظر که اقتضای امر الهی چی بوده برای هر کدوم از این سازوکارها، شما حکیم شدید، اون اقتضائات رو شناختید. با تسلط بر آیت‌ها، اومدید یه گام بالاتر، قاعده‌القواعد رو شناختید و به قواعد مسلط شدید. حالا وارد مرحله عمل می‌شید. در مرحله عمل، از اینجا به بعد ارزش شما به اون اندازه سعی و تلاش شماست. این سعی و تلاش شما اگر بر سبیل کذا و کذا باشه، بر طریق کذا و کذا باشه، باختید. اما اگر بر صراط مستقیم باشه، بردید.

این یه میدان تعریف می‌کنه. اون میدان، تلاش مضاعف داخل اون میدان نیاز است. چون هر میدونی دشمنان خودش رو داره، موانع خودش رو داره. اون میدونه وقتی داخلش تلاش می‌کنید، می‌شه جهاد. یکی درگیر جهاد نظامی (جهاد اصغر)، یکی درگیر جهاد اکبر، یکی درگیر جهاد فکری و نظری (جهاد کبیر)، یکی درگیر جهاد صغیره، یکی درگیر جهاد تبیین، یکی درگیر جهاد خودکفایی، یکی درگیر جهاد سیاسیه، یکی درگیر جهاد اقتصادی. حالا بالاخره اون میدونی که تعریف شده براش، این یه موانع و کشمکش‌ها و اصطکاک‌هایی داره. اونجا جنگیدن و مقابله کردن و خنثی کردن یک هنری داره. این حرکت جهادی بالاخره ابزاری نیاز داره، سببی می‌خواد و مسبب الاسباب این ساز و کار رو تدقیق می‌کنه، تعریف می‌کنه، می‌شه نسبت به اون عمل کرد.

اینجا هم بین نظر و عمل، بین عقیده و عمل، افتراق، تخالف، تعارض، تقابل وجود نداره.

بدبختی و فلاکت کجاست؟ یه کسی مبانی فلسفی اون باند بنفش رو بگیره، قواعد اونا رو بگیره، دکترین‌ها و استراتژی‌های اونا رو بگیره، بیاره این طرف، در حوزه جهاد، با اون قواعد و فلسفه و مبانی نظری و تئوری‌های اونا، این طرف بیاد جهاد کنه، تو این میدان بخواد با این جهاد، جهاد رو تبیین کنه و سبب رقم بزنه، جامعه دینی بسازه. به این می‌گن التقاط.

اینجا امام می‌فرماید: التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است. کسی که از اون ریل یه چیزی رو برداره، بیاره این ریل، مبانی نظریش مال اونجاست، اینجا در حیطه عمل می‌خواد خروجی دینی بگیره ازش.

عمده‌ی مدیران جمهوری اسلامی اینجوری‌اند. رفتن دانشگاه، دکترای روانشناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه، مدیریت، سیاست، هر چیز دیگه گرفتن. مبانی اون علوم مربوط به یک فلسفه دیگه است، مربوط به یک جهان‌بینی و اعتقادات دیگه است. به قول رهبر انقلاب می‌گه: اونا یه مبانی دیگه‌ای داره، یه بنیان‌های دیگه‌ای داره که با اصل اسلام و اصل نظام در تعارض. اون بنیان‌ها، اون بنیان‌ها رو خوندن، اینا رو یاد گرفتن، دکتراش رو گرفتن. حالا اومدن اینجا در مصادر امور در جمهوری اسلامی، می‌خوان با اونا عمل اسلامی تشکیل بدن، تمدن نوین اسلامی بسازن. کار اینا التقاطه، ارتباط بین عقیده و عملشون، تعارض و تضاد وجود داره، هم‌سنخی و هارمونی و هماهنگی وجود نداره. نتیجه‌اش اینه که هر چه در جمهوری اسلامی این مدیران بیشتر تلاش می‌کنند، جامعه بیشتر از دین فاصله می‌گیره، جامعه بیشتر غیر دینی می‌شه.

هر چه این مدیران وزارت علوم، این دانشگاه‌ها دانشجوی بیشتری بگیرن، بچه‌های بیشتری فارغ‌التحصیل کنن، نسل بعدی کشور از دین بیشتر فاصله می‌گیره. چون به تعبیر رهبری، این دانش‌ها مسموم‌اند. یعنی شما نسل بعد رو بیشتر مسموم کردی و ضد دینی کردی. هر قدر این وزارت ارشاد، با این بچه حزب‌اللهی‌ها، با اون مبانی فلسفه هنر، بیشتر به این هنر دامن بزنند، جامعه بیشتر غیر دینی می‌شه. هر قدر در وزارت ورزش جوانان، این مدیران حزب‌اللهی با اون قواعد فلسفی و تئوریک، بیشتر به مسائل این چنینی دامن بزنن، شما مطمئن باشید جامعه با اون ورزش‌ها بیشتر از این فاصله می‌گیره.

خب این یعنی چی؟ یعنی همینی که اینجا به سادگی رهبری گفته: این علوم انسانی که امروز رایج است، محتواهایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است. ماهیتشون معارضه با اسلامه، یعنی از نظر ماهوی ضد اسلامن. یه جوهریه مثلاً سَمه. این سم رو به جای چای، سم رو بریزید تو آب جوش، بعد بنوشید، خب نابود می‌شید دیگه. ماهیت اون چیزی که شما اضافه کردید به این آب جوش، از توش دمنوش در نمی‌آد، سَمه، شما رو می‌کشه. متکی بر جهان‌بینی دیگریست، حرف دیگری دارد، هدف دیگری دارد. وقتی این‌ها رایج شد، مدیران بر اساس این‌ها تربیت می‌شوند. همین مدیران می‌آیند در راس دانشگاه، در راس اقتصاد کشور، در راس مسائل سیاسی داخلی و خارجی، امنیت و غیره و غیره قرار می‌گیرند و بیچارمون می‌کنن.

حالا حوزه‌های علمیه و علما پشتیبانی هستن که باید برن این نظرات اسلامی رو استخراج کنن بیارن. اگر ان‌شاءالله یه همچین حوزه‌ای یه روزی پیدا شد، یه همچین کاری بکنه، اونم به من نشون بدید.

این موضوع الان برای شما روشن شد. مسئله‌ی جامعه‌شناسی باور در مکاتب گوناگون، در تضاد بین عقیده و عمل، نکته‌ای است که تا یه مکتبی به حکومت نرسیده باشه و زمینه ظهور و بروز اجتماعی نداشته باشه، این اشکالش خودش رو نشون نمی‌ده. لذا گفته:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد

بشینی تو دانشگاه ادعا کنی، بشینی تو حوزه علمیه ادعا کنی، معلوم نمی‌شه مکتب تو چقدر در عرصه عملی کاربردی و موثره. حکومت رو دادن دستت، رفتی شروع کردی تو وزارتخونه، تو مجلس این کار رو جلو ببری، حالا معلوم می‌شه: مکتب لیبرالیسم، مکتب مارکسیسم، مکتب اسلام، مکتب هر نحله دیگه‌ای، حالا در صحنه عمل چی برای گفتن داره.

و امروز معلوم شده که اسلام‌گراها به شدت دستشون خالیه. اینجوری نیست بگیم آقا نذاشتن. مثلاً شاه نذاشت، گفت شاه رفت. آمریکا نذاشت، خب آمریکا هم رفت. اسرائیل نذاشت، اسرائیل هم سفارتش بسته شد، دادیم دست فلسطینی‌ها. این لیبرال‌های فلان فلان شده، بازرگان بود، خب بازرگان هم گذاشتیم کنار. بنی‌صدر، جبهه ملی، خلافکار بود، اون رو هم گذاشتیم کنار. دادیم دست هاشمی. این هاشمی یه لیبرال بورژوا، نذاشت. هاشمی هم رفت، دادیم دست حسن خاتمی. چون خاتمی اینا چپ بودن، هاشمی این رو راست. این خاتمی سوسیال، خب خاتمی هم خراب کرد رفت. یاد دادیم دست احمدی‌نژاد، اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر. احمدی‌نژاد هم هی گفت اینا نذاشتن. دادیم دست حسن روحانی. دادیم دست آقای رئیسی. دست کی بدیم کار دینی میشه؟ شما به من بگید. ما به دست کی بدیم این جمهوری اسلامی رو، این دولت رو، این مجلس رو، کی می‌تونه کار رو دینی کنه؟

خب، موضوع براتون روشن شد. من طرح مسئله کردم؛ تضاد در عقیده و عمل. شعریه می‌گه که شعر عربیه می‌گه: «پای رایتون بایستید. پای رایتون بایستید مجاهدانه. کوتاه هم نیاید از رای و نظرتون که حیات چیزی نیست جز عقیده و جهاد.»

خب، این شعر که حکیمانه است، دوپهلو دیگه. چون قرار نیست انسان پای هر عقیده‌ای بمونه. حالا یه کسی لج کنه، یه عقیده باطلی داره، عقیده جاهلانه‌ای داره، پای اون عقیده جاهلانه بایسته. خب، کی گفته که باید پای عقیده جاهلانه ایستاد تا مثلاً سر حد مرگ و مجاهدانه؟ بله، حیات و زندگی انسان در اینه که انسان یک باور بر حقی داشته باشه، یک عقیده برحقی داشته باشه، برای تحقق اون عقیده برحق جهد و جهاد کنه. اگه اینجوری باشه، درست. اینجوری باشه درست. این جمله حکیمانه اونجا درست بر می‌آد. در غیر این صورت، اصرار بر هر عقیده‌ای و موندن بر هر رای و نظری، معلوم نیست که درست باشه.

اگر زندگی چیزی نیست جز اون باور دقیق، اون دریافت حکمی دقیق، اشراف بر اون قواعد فقهی و جهاد مبتنی بر اون‌ها. زندگی اگر چیزی نیست جز این، اگر با همین خط کش عقلانی اندازه بگیریم زندگی خودمون رو، چقدر ما الان عقیده‌مون دقیقه؟ و قاعده‌مون چقدر؟ و چقدر بر اون عقیده‌مون جهاد می‌کنیم؟ آیا تضاد وجود داره بین عقیده و عمل ما یا نه؟

نمره قابل قبولی نمی‌گیره جامعه. جامعه از حیث اینکه الان عقیده‌ها خالص و ناب و دقیق نیست، آلوده به هوا و هوس است. یک. یعنی عقلانی نیست، قرآنی نیست، مبتنی بر اسلام ناب نیست. دو، در حیطه عمل، هم کسایی که عقیده‌ای دارن، خیلی در حیطه عملشون جهاد نمی‌کنن، مجاهدانه سعی نمی‌کنن اون باور و اعتقاد و قاعده‌ای رو که براش معتقد هستن رو جاری و ساری و پیاده کنن.

اون باوری که شما دارید، امر الهیه دیگه، امر ائمه است. فرمود: خدا رحمت کنه کسی رو که امر ما رو احیا می‌کنه. شما وقتی یه قاعده‌ای رو از قرآن، مربوط به حضرت الله یا از انبیا یا از ائمه می‌گیرید، روی دست سعی می‌کنید اجراش کنید، محققش کنید در زندگی و در جامعه. شما دارید امر الهی رو و امر ائمه رو و امر انبیا رو احیا می‌کنید. حضرت فرمود: خدا رحمت کنه کسی رو که امر ما رو احیا می‌کنه. احیا امر الله، احیا امر ائمه، احیا امر انبیا نیاز به جهاد داره. امکان نداره کسی بتونه یک امر بر حق الهی رو جاری و ساری کنه مگر اینکه از راه مجاهدت طاقت‌فرسا، مجاهدت نستوه. مجاهدت نستوه کسیه که خستگی‌ناپذیره. امکان نداره امر الهی رو شما محقق و جاری کنید، امر انبیا و ائمه رو محقق و جاری کنید، مگر از راه جهاد و تلاش، تلاش مضاعف، یعنی سعی مجاهدانه. امکان نداره.

پس ما یه مسئله جامعه‌شناختی داریم در حوزه جامعه‌شناسی باور. الان مشکلمون اینه که تضاد در عقیده و عمل داریم. این مشکل جامعه‌شناسی باور و جامعه‌شناسی عمل در «الا الذین امنوا و عملوا الصالحات» در تضاد بین عقیده و عمل و ساز و کارهای مربوطه‌اش، نیاز به مباحث گسترده و کلیدی داره که حالا از حوصله جلسات ما خارجه دیگه. چون کلی مبحث در فهرست کلی برای تدریس وجود داره که حالا این موضوع رو من به این دلیل بهش پرداختم که اولاً یه فتح بابی باشه. شما این حساسیت رو بدونید که حیات چیزی نیست جز داشتن قاعده و قاعده‌مند بودن، مبتنی بر قواعد فقهی، قواعد قرآنی، قواعد الهی و جهاد در تحقق اون قواعد. چون اون قواعد مربوط به امر الهیه دیگه. کسی می‌خواد امر الهی رو احیا کنه، باید اون قواعد الهی، قرآنی و نبوی و قواعد ائمه رو احیا کنه. وقتی حکمت رو می‌دونه، یعنی اقتضای امر الهی رو می‌دونه. اون اقتضای امر الهی در عمل قواعدی داره.

حیات و زندگی انسان چیزی نیست جز مشرف بودن به قواعد الهی در قاعده‌القواعد و جهاد برای تحقق این‌ها در زندگی شخصی و زندگی جمعی. إِنَّ الْحَيَاةَ قَاعِدَةٌ وَ جِهَادٌ. حیات انسان انقلابی مومن مسلمان، هیچی نیست. زنده بودنش هیچی نیست جز اینکه وقتی بهش بگی قاعده‌ات چیه؟ بر اساس چه قواعد و قاعده‌القواعد زنده‌ای؟ امر الهی چیه؟ اقتضای امر الهی در مورد الف و ب و جیم و دال چیه؟ حالا اون امر الهی وقتی اقتضا مشخص شد، حکمی که شده، این حکم الهی و حکم ولی امر برای اجرا و اقامه چه قواعدی داره؟ این قواعد رو بشناسه، بعد نسبت به تحقق این قواعد و اجراشون قیام کنه و جهاد کنه. مجاهدانه هر مانعی سر راهش هست رو مثل بولدوزر تیغ بندازه، بزنه، موانع رو بزنه کنار تا می‌تونه بره جلو. إِنَّ الْحَيَاةَ قَاعِدَةٌ وَ جِهَادٌ این سبک زندگی قرآنی انسان مومن معتقد مصلح.

یکی دو روز دیگه، سوم خرداد و سالگرد آزادی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ در عملیات «الی بیت المقدس» و روز مقاومت نامیده شده. برای گرامیداشت این روز به عنوان یکی از یوم‌الله‌های الهی که کنشگران در حکمرانی و در نیروهای مسلح و در مجاهدان و در مردم، بین قواعد و به اصطلاح اعتقاداتشون با بین اعمالشون هیچ تقابل و تخالفی نبود. عملی انجام شد که امام فرمود: خرمشهر را خدا آزاد کرد. امر الهی بود. کنشگرانی که اون سازوکارها رو رقم می‌زدن، مطالعه‌ی زندگیشون به ما این چگونگی عدم تضاد در عقیده و عمل رو نشون می‌ده.

یکی از کسانی که یک زندگی مجاهدانه اینچنینی داشت، شهید ستاری بود؛ منصور ستاری که بعداً شد فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی. برای گرامیداشت این ایام و روز مقاومت و سالروز آزادی خرمشهر و یاد و خاطره رزمندگان دفاع مقدس، امروز تصمیم گرفتم برای اینکه این نکاتی رو که عرض کردم در حوزه نسبت بین عقیده و عمل و تبیین اینکه حیات و زندگی هیچی نیست جز داشتن قاعده؛ غربی‌ها بهش می‌گن به اصطلاح پرنسیپ (Principle) یعنی کسی که مثلاً دِ پرینسیپل یعنی یه اصولی داره، بر یک اصولیه، برای خودش یه پرنسیپی داره و از اون اصولش کوتاه نمی‌آد. ما می‌گیم فرد یه قاعده‌ای داره، قاعده‌مند، قواعدی داره برای خودش و از اون قواعدش کوتاه نمی‌آد. دیگه رفاهی نداره، بیشتر گیر همون مجاهدت خودشه. اما اون زندگیه. إِنَّ الْحَيَاةَ قَاعِدَةٌ وَ جِهَادٌ

اینکه چطور این مرد شریف و مصلح در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی وقتی شد فرمانده نیروی هوایی. خب، نیروی هوایی یعنی تجهیزات. تجهیزاتم که مستشارای آمریکایی رفتن. قطعات یدکی هم که نمی‌آد. چجوری شما می‌خوای یک نیروی تخصصی رو فرماندهی کنی، مدیریت کنی که نه تجهیزات داری، نه قطعات یدکی داری، نه مهمات داری، نه نیروی متخصص مونده؟ و سیستم استعماری اینجا بوده، نمیذاشتی شما متخصص بپرورانید.

کار رو جوری پیگیری کردن که وقتی بلند شدن رفتن، شما اینجا مستاصل بشید. الان به عربستان ۱۴۶ میلیارد دلار سلاح داره می‌فروشه آمریکا. خب، عربستان سعودی که سالی ۵۰-۴۰ میلیارد دلار، ۶۰ میلیارد دلار بودجه نظامی داره، هر سال داره هی سلاح می‌خره از کشورهای غربی. امسالم ترامپ اومد بهش، هفته گذشته ۷-۱۴۶ میلیارد دلار سلاح فروخت. آخه این سلاح‌ها کجا قراره استفاده بشن؟ متخصصش کو؟ کسی که باید آموزش ببینه چجوریه؟

ایران قبل از انقلاب هم اینجوری بود. سلاح رو می‌آوردن، کارشناسا و مستشارا هم می‌اومدن. وقتی می‌رفتن، قطعات یدکیش دیگه نمی‌اومد. خود اون مستشارا و کارشناسا هم دیگه نبودن. زمین‌گیر می‌شد پدیده. حالا شما می‌شید فرماندهی نیروی هوایی در یک چنین شرایطی. می‌خواید یک سیستمی رو اداره کنید که تجهیزات نداره، قطعات یدکی نداره. دشمن هم داره می‌آد بمبارون می‌کنه. بعد تو عذاب وجدان گرفتی که من وظیفه دفاع از این مردم رو دارم که دارن بمبارون می‌شن. من باید این دشمن رو دفع کنم. چجوری باید من تجهیزات بگیرم؟

یک. می‌افتم تو بازار قاچاق بین‌المللی، ببینم می‌تونم چهار تا قطعه یدکی و هواپیمای فرسوده اینور اونور گیر بیارم، بیارم.

دو. داخل کشور می‌گردم متخصصینی پیدا کنم، ببینم می‌تونن بیان این قطعات یدکی رو تولید کنن، این هواپیماها اورهال بشه، راه بیفته، تکون بخوره.

سه. حالا اونایی که اهل بخور بخورن تو این کارخونه‌ها و تاسیسات پیرامون حکومت و دولت و وزارت دفاع و جای دیگه، اینا چون می‌خوان سفر خارجی برن و برن قطعه بیارن و دلار بگیرن و منفعتشون حکم می‌کنه که نذارن شما تو خودکفایی جلو برید و چیزی رو بسازی.

چهار. یه تشکیلات کذا هم تو مجلس هست، می‌شینه بالا سرت و هر کسی بلند شد رفت اونجا یه گزارشی داد، بلند می‌شن میان کل بر اون مدیر می‌شن، اون مدیر رو زمین‌گیر می‌کنن، نمی‌ذارن کار کنن. بعدم می‌رن انگ جاسوسی می‌زنن به اون کارشناس‌های که پیدا کردی، از اینور انور آوردی. بعد دادستانی و دستگاه امنیتی می‌آد اینا رو می‌گیره می‌بره.

از اون ور با دستگاه امنیتی گیر داری. از اون ور با دادستانی گیر داری. از اون ور با مجلس گیر داری. از اون ور نیروها حقوق ندارن، نون ندارن، پول ندارن. از طرف دیگه هم دشمنی هست که باید بری بشونی سر جاش. چجوری شما در یک چنین شرایطی مدیریت می‌کنید؟ شما چطور در یک چنین شرایطی نیروی هوایی یا هر نیروی دیگه‌ای رو سازماندهی می‌کنید؟ شما چطور هم پرسنلت رو جلو می‌بری، هم ماموریتت رو انجام می‌دی، هم تجهیزات جدید به وجود می‌آری، هم سیستم رو معماری می‌کنی، تشکیل می‌دی و حرکت رو جلو می‌برید؟ چطور مدیریت می‌کنید؟

چون مدیریت بر نیروی هواییه مثلاً امروز عربستان و امارات و قطر یا اون روز دوره پهلوی، مدیریت سختی نبود. پول نفتی بود می‌دادن، هواپیما می‌اومد، مستشارا هم می‌اومد، قطعات یدکی هم می‌اومد. فرمانده نیروی هوایی هم نشسته بود بادشون می‌زدن. اما وقتی فرمانده یک نیروی هوایی بودی که باید قطعات یدکی رو بری خودت اینور اونور بدی تولید کنن، هواپیما هم بری اینور اونور بگردی پیدا کنی، متخصصم بری از اینور اونور تو کارگاه‌ها پیدا کنی بیاری که یه سوله‌ای بدی بهشون شروع کنن هواپیمای جدید طراحی کردن، ساختن، هر روز هم ببرنت دستگاه امنیتی و ببرنت دادستانی و ببرنت مجلس سین جیمت کنن و فشار بهت بیارن، چجوری مدیریت می‌کنی؟

این کاری که این فرد انجام می‌ده می‌شه جهاد. داره جهاد می‌کنه. این جهاد یه مبنایی داره مبتنی بر یه مبانیه. اون مبانی رو گذاشته مبنا، اون قواعدی که می‌دونن گذاشتن مبنا، روی اون قواعد پافشاری می‌کنه و جلو می‌ره. حالا می‌زننش، ولی این می‌ره تا توپ رو برسونه به دروازه.

آنچه شما الان از فیلم منصور می‌بینید، تبیین این نکته است که چگونه یک مجاهد وقتی قراره جهاد کنه، راه براش باز نیست. اگر کار نکنه، اتفاقاً بیشتر هواش رو دارن. اگر تلاش نکنه، جهاد نکنه، نخواد خودکفایی ایجاد کنه یا مدیریت بی‌خطری داشته باشه، همه بیشتر طرفدارشن. اما هنگامی که اومد وسط صحنه تا کمبودها رو جبران کنه، وظیفه‌اش رو انجام بده و ریل‌گذاری کنه، تمدن‌سازی کنه، یک خودباوری به وجود بیاره به بدنه سیستم ارتشی بگه که آقا دیگه اون ولخرجی‌های قبل از انقلاب نیست و دیگه اون پول‌ها نیست و دیگه اون قطعات یدکی و مستشارا و امکانات شیک و لوکس دیگه نمی‌آد. خودت باید بنشینی تو این کارگاه، خودت تولید کنی، خودت به نتیجه برسی.

این کاری که در نیروی هوایی ارتش شد و بعد در نیروی دریایی ارتش کارخانجات ایجاد شد و ناوهای بزرگ رو ساختن و بعد در به اصطلاح نیروی زمینی، تانک ذوالفقار رو چه و چه و شروع کردن ساختن. همزمان با اینا، حالا اینا چهار تا هواپیما و ناو موشک و هلی‌کوپتر هم داشتن سپاه که اینا هم نداشت. از همون اول شروع کردن یه ساز و کارهایی رو ساختن.

شما یه فیلمی رو دیدید به اسم مهاجر. بارها دیدید. بیش از ۳۰ سال پیش ساخته شد که این پهپادهای اولیه‌ای که درست شده بود با موتور. موتور گازی می‌آوردن تو هور پرواز می‌کرد. سری‌های اول اینا رو که آورده بودن پشت هور، من به چشم خودم دیدم. یادمه که این تیوپ موتورسیکلت و دوچرخه، این کش تیوپش هست باد می‌کنن، اینا رو قشنگ ۵ سانتی می‌بریدن به عرض ۵ سانتی، یه چوبی بود، این رو می‌کشیدنش می‌اومد می‌افتاد پشت یه چوبی، بعد این می‌ذاشتن رو این. وقتی می‌خواست بپره، نیروی پیشران اولش چی بود؟ این کش رو ول می‌کردن، این پرتاب می‌شد بعد دور می‌گرفت.

امروز وقتی پهپادهای جمهوری اسلامی در جنگ‌های مختلف دنیا می‌درخشند. ۴۰ سال پیش توی میدان جنگ اینا ابتکاراتی بود. یه کسایی پشت جبهه ابتکار می‌زدن، یه چیزی رو سرهم می‌کردن ور داشتن می‌اومدن. تو همین ساختارها که می‌بینید. دوربین عکاسی بیرون رو تو بازار رو نصب می‌کردن زیر این، می‌ذاشتنش رو اتوماتیک که این شروع کنن همین جوری تیک تیک تیک عکس گرفتن. مثل امروز نیست که شما گوشی موبایلتون راحت کلی عکس می‌گیرید. اون موقع فیلم‌ها ۲۴ بود و ۳۶ تایی. یعنی یه حلقه فیلم که مینداختن تو دوربین یا ۲۴ تا عکس می‌گرفت یا ۳۶ تا. حالا این وقت می‌ذاری رو اتومات، تنظیمش می‌کنی، این تا بلند شه بره بالای سر دشمن بخواد عکس بگیره، مثلاً فیلمه تموم شده یا فیلمبرداری که می‌کردن. ببینید چه شکل ابتکاری اولیه‌ای بود. امروز رسیده به این پهپادهایی که الان می‌بینید.

یا در سیستم موشکی، یا در مسئله قایق‌های تندرو، یا در بخش‌های دیگه، در الکترونیک، در هر چیز دیگه‌ای. کسانی که یک قواعدی داشتن، یک فخری‌زاده‌ای بود، یک حسن تهرانی مقدمی بود، یک عبدالله رودکی بود، یک منصور ستاری بود. اینا یه قواعدی داشتن، به این قواعد و اصول پایبند بودن. حالا چیکار می‌کردن؟ حالا می‌اومدن مجاهدانه همه موانع رو از سر راه برمی‌داشتن. خدا برمی‌داشت دیگه البته. می‌رفتن جلو تا اون ایجاد بشه.

اینا درس داره. در بخش چگونه مرد شویم. این صد نفر اصلی، کتاب‌های زندگیشون، فیلم‌های زندگیشون، مستند یا داستانی و سینمایی یا سریال یا دوستانشون که هنوز در قید حیات مادی هستن، اینا باید مبنا باشن. شما چگونگی اینکه اینا بر یک اصول و قواعدی پایبند بودند برای تحقق اون، همه چیز رو می‌ذاشتن زیر پا، خانواده و زندگی و اطرافیان و سلسله مراتب و مجلس و دولت و دستگاه امنیتی و دادستانی و اینور و اونور.

صیاد شیرازی رو بنی‌صدر عزلش می‌کنه، می‌ره می‌شینه خونه. مجروحم بوده. حضرت آقا، شورای عالی دفاع بوده، نماینده مجلس بوده و امام جمعه تهران می‌ره پیگیری می‌کنه. خب، با امام هماهنگ می‌کنه، برش می‌گردونن، دو تا درجه اضافی بهش می‌دن. میشه سرهنگ، می‌آرنش کف صحنه. صیاد شیرازی مخالفت جدی توسط فرمانده وقت کل قوا یعنی بنی‌صدر رو به روش بود. اما این بالاخره نیروی زمینی رو بلند کرد و کار خودش رو انجام داد.

ستاری یه بخش کوچیکیش داخل فیلم نشون داده شده. مجلس و دادستانی و امنیتی و همه رو به روش بودن. و همون مجموعه صنایع هوایی که در وزارت دفاع و پشتیبانی وزارت دفاع و جای دیگه بودن، همه رو به روش بودن. اما این کار خودش رو انجام داد. حسن تهرانی مقدم همین‌طور، عبدالله رودکی همین‌طور، فخری‌زاده همین‌طور، همه‌ی کسایی که یک حرکت‌های انقلابی مجاهدانه انجام دادن. این‌ها در چهارچوب نمی‌گنجیدند. کسی رو که قالب بگیره و تو چارچوب باشه تربیت کنید، به درد نمی‌خوره. رک، افراد باید در چارچوب نگنجند. به قول آوینی (رحمت‌الله علیه)

آنان که مامور به تحول در عصر خویشند اگر از قواعد عصر خودشون تبعیت کنن، هیچ تحولی رخ نخواهد داد.

پس از فیلمی که الان می‌بینید (ممکنه بعضیتون قبلاً دیدید)، این چند تا نکته رو در بیارید:

یک. در این فیلم ببینید که یک انسان مصلح اجتماعی چگونه قاعده‌منده، چگونه پرنسیپ و اصول داره برای خودش، چگونه بنیان‌های اعتقادی داره نسبت به مسئولیتی که به عهده گرفته و جایگاه خدمتیش و نسبت به اون باورهاش، چگونه مجاهدانه عمل می‌کنه در صحنه.

دو. و این مجاهدتش در صحنه چگونه منشا ریل‌گذاری می‌شه برای خودکفایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در سه دهه بعد و در ساز و کارهایی که امروز در نیروهای مسلح حاصل همین به اصطلاح خودباوری که امثال ستاری تونستن ایجاد کنن.

این دو وجه رو ببینید. حالا سبک زندگی منصور ستاری دست شما رو می‌گیره: إِنَّ الْحَيَاةَ ؛ زندگی چیزی نیست جز قَاعِدَةٌ وَ جِهَادٌ. منصور ستاری زندگیش چی بود؟ یه قواعدی داشت از خودش و جهاد در راه اون‌ها برای تحقق حداکثری شون. همه‌ی زندگیش رو وقف این کار کرد. نتایج کارش، نتایج اون سبک زندگیش امروز در جامعه‌ی جمهوری اسلامی و برای مردم ایران، بخشی از ساختارهای افتخار و سربلندیه که وقتی کنار دست همین کار در کارخانجات نیروی دریایی ارتش قرار می‌گیره و اون ناوهایی که ساخته شد و در نیروی زمینی ارتش تانک‌هایی که ساخته شد، در نیروهای مختلف زمینی، دریایی، هوایی، سپاه اون موشک‌ها و پهپادها و قایق‌ها و این‌ها… تجمیع همه این‌ها و آنچه که در وزارت دفاع رقم خورده و رقم می‌خوره به گونه‌ای جلو رفت که جمهوری اسلامی مردم اگر نسبت به وزارت صنعت، معدن، تجارت و آنچه که در ایران خودرو و سایپا و جای دیگه عمل می‌شه شک و تردید داشته باشند، نسبت به قابلیت‌های تکنولوژیک نیروهای مسلح در ارتش، سپاه, وزارت دفاع تردید ندارن. می‌دونن که اینا بالاخره یه اعتقاداتی دارن، یه باورایی دارن، یا تلاش‌هایی کردن، چیزایی تولید کردن.

این تولید، حمایت‌های خیلی کلی تو حکومت نداشته. البته ستاری همون طوری که داخل فیلم هم اشاره می‌شه، مورد حمایت فرمانده جنگ یعنی آقای هاشمی یا مورد حمایت ویژه‌ی حضرت آقا به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع و رئیس جمهور بوده. اما بیشترین فشار رو خودش تحمل کرده. ایناست که انسان سازه.

پسرهای ما نباید فیلم‌های هالیوودی ببینن فکر کنن مدیر و رزمنده و هر کسی یه همچین قابلیتی داره که تو فیلم‌های هالیوودی و بالیوودی نشون داده می‌شه. باید این واقعیت‌ها رو تو زندگی مردهای واقعی ببینن و از اینا درس بگیرن، خودشون تبدیل بشن به مردهایی که اولاً قاعده داشته باشن، ثانیاً برای تحقق این قواعدشون مجاهدت کنن. ببینید:

🎬 پخش فیلم سینمایی منصور (۱۳۹۹)

نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی به عنوان یک نیروی فنی و تکنولوژیک که تجهیزات‌محوره، و با رفتن مستشاران آمریکایی و محاصره اقتصادی بعد از سال ۱۳۵۹ که لانه جاسوسی اشغال شده بود و آمریکایی‌ها اومدن شکست خوردن در طبس، با وضع کردن تحریم‌های اولیه بعد از ماجرا، شکست طبس، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، سایر مجموعه‌ها دیگه تجهیزات نداشت و تجهیزات آمریکایی بهشون نمی‌رسید، مستشارها هم که نبودن. نتیجه طبیعیش این شد که با مشکلات بسیار عدیده‌ای روبرو بود نیرو و مقوله جهاد خودکفایی که در همه نیروهای مسلح از ارتش، سپاه، کمیته، ژاندارمری، شهربانی و وزارت دفاع، وزارت سپاه… توسط خود مقام معظم رهبری مدیریت می‌شد به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع و بعداً به عنوان رئیس جمهور و بعداً هم به عنوان رهبر, فرمانده کل قوا. ماجرای ایجاد جهاد خودکفایی در همه‌ی مجموعه نیروهای مسلح و پیگیری ساخت تجهیزات در همه‌ی نیروها، یکی از ابتکاراتی بود که در چهل سال گذشته (بیش از چهل سال گذشته) توسط شخص رهبر معظم انقلاب شخصاً دنبال شده؛ یعنی شخص ایشون خودشون در تک‌تک سازمان‌ها و نیروها کارها رو دنبال کردن و تقریباً عمده این ابتکارات و نوآوری‌ها که به نتیجه رسیده، دور و نزدیک با مدیریت خود ایشون بوده، با گزارش لحظه‌به‌لحظه توسط خود ایشون بوده.

و یک بخشی از شخصیت ایشون که باید بعداً تئوریزه بشه و مواردش تنظیم بشه، نوشته بشه و تبیین بشه، این نقش موثریست که در این چند تا نیرو، در ساختار تجهیزات تسلیحاتی‌شون به عنوان پایه نظام تکنولوژیک جمهوری اسلامی دیده شده. مشخصاً در سپاه، تقریباً همه‌ی پروژه‌ها رو خودشون نظر دادن، نظر می‌دادن، هنوز هم کنترل می‌کنن. و همه روند تایپ موشک‌ها در نیروی هوافضا، در نیروی دریایی، در ساختار پرنده‌ها و شناورها در نیروی دریایی، در ارتش جمهوری اسلامی هم تا جایی که اطلاع دارم همین‌طوره؛ یعنی کلاً مستقیماً خودشون پیگیری کردن.

یه نمونه‌اش رو اینجا شما در ماجرای نیروی هوای ارتش جمهوری اسلامی دیدید. در نیروی دریایی هم همین‌طور بود. اصلاً برای ناو جماران، خود ایشون بلند شد رفت برای افتتاح حرکتش در سال ۸۸-۸۹ بندرعباس. این حرکتی که ایشون مدیریت کرد از ابتدا این بود که همه این مجموعه‌ها به خودکفایی برسن. همه این تشکیلات یک سازمانی داشتن به نام سازمان جهاد خودکفایی که داخل این نیروها بود، با وزارت دفاع مرتبط بود. وزارت دفاع کارهای اصلی رو انجام می‌داد، اینا هم کارای در محل رو انجام می‌دادن.

رده تعمیراتی در نیروهای مسلح، خب به سه قسمت تقسیم می‌شه: رده تعمیراتی او (O) یعنی Organization، یعنی تعمیرات در داخل سازمان. یه رده تعمیراتی لایه دوم دارن به اسم (I) Intermediate یا لایه تعمیرات میانی. یه تعمیرات دارن به اصطلاح تعمیرات لایه‌ی بالاست که تعمیرات اساسیه که می‌فرستن وزارت دفاع. یعنی هر سازمان باید بتونه تجهیزات خودش رو تعمیر کنه، یه رده بالاتر باید بفرسته رده بالاتر خود نیروهای مسلح، یه لایه بالاتر که نهایی، تعمیرات اصلی می‌ره داخل وزارت دفاع.

این رو خود رهبری مدیریت کرد که همه مجموعه‌ها بتونن از وابستگی به خرید بیان به حوزه تولید و حوزه‌ی تأمین قطعات و تجهیزات از حیث ساخت. در همه حوزه‌ها این‌جوری بوده. خب الان ما زنجیر تسلیحاتی بالای صد موردی داریم که: ده‌ها تایپ موشک، ده‌ها تایپ در واقع پرنده (هلی‌کوپتر، هواپیما و پهپاد)، ده‌ها تایپ شناور از قایق تندرو تا ناوها و شناورهای سنگین پشتیبانی، ده‌ها تایپ خودرو زرهی (تانک، نفربر و غیره)، ده‌ها تایپ توپ و هویتزر و غیره هست، صدها نمونه اسلحه کوچیک و بزرگ و مین و چه و چه. همه زنجیره تسلیحاتی که مطلقاً وابستگی بود، همه اینا به مرحله خودکفایی رسیده.

شما فقط در ششصد روز گذشته‌ی جنگ غزه، خب می‌دونید بالای ۸۴-۸۵ درصد از سلاحی که رژیم صهیونیستی استفاده کرد، آمریکایی و اروپایی بود. یک مسیر ترانزیت تسلیحاتی هست که مدام از اروپا و آمریکا سلاح رو می‌رسونن به سرزمین‌های اشغالی. اما جبهه مقاومت در این ششصد روز، تقریباً همه سلاح‌هایی که استفاده کرد، ایرانی بود. این بخشی که مدیریت شخص رهبری بود و این امکان رو ایجاد کرد در همه نیروهای مسلح که این زنجیره تسلیحاتی بالای هزار موردی رو تک‌تک این حوزه‌های هزارگانه به این مرحله برسه، به خصوص در دوره‌ای که ایشون دیگه فرمانده کل قوا بود، مدیریت مستقیم و موردبه‌مورد داشته.

و الان زنجیره تسلیحاتی بالای هزار موردی جمهوری اسلامی کاملاً بومیه. تو این حوزه‌ها، این یک بخش کلانش دست رهبری بود. یک بخش عملیاتی و جهادیش در میدان توسط افرادی انجام شده که یک نمونه‌اش رو شما در این فیلم سینمایی «منصور» دیدید که هواپیمای آذرخش و تایپ‌های بعدیش که در حالت‌های بعدی بعداً ساخته شد و الان به پرواز در می‌آد. سوای از اینکه خود این یک کپی بود از روی هواپیمای سوپرسونیک اف پنج (F5)، ولی یه چیز مهم‌تری بود: این بود که این باور رو ایجاد کرد که می‌شه هواپیما ساخت و می‌شه از تجهیزات خرد شروع کرد، آروم آروم، آروم آروم در یک کارگاه ساده با یک سری افراد محدود.

با موانعی که رقیب در مجموعه‌های دیگه‌ای ایجاد می‌کرد، با موانعی که دادستانی ایجاد می‌کرد، موانعی که مجلس ایجاد می‌کرد، موانعی که دستگاه امنیتی ایجاد می‌کرد و نابسامانی‌هایی که بود. دیگه حالا یه همکاری بلند می‌شد، مثلاً پناهنده می‌شد. یه هواپیمای مثلاً اف‌۱۴ (F14) رو ور می‌داشت می‌رفت مثلاً پناهنده می‌شد به عراق. خب آمریکا اف‌۱۴ رو به کسی دیگه نداده بود، فقط نیروی دریایی آمریکا داشت و نیروی هوایی ایران. یه دفعه شنیده شد که یک هواپیمای اف‌۱۴ رفته مثلاً عراق. ضربه روانی بسیار شدیدی به نیروهای مسلح وارد می‌شد. این موارد.

خب تو این شرایط که نه می‌شد از جایی هلی‌کوپتر، هواپیما، موشک، ناو خرید. کسی این چیزها رو به ما نمی‌داد. همچین پول زیادی هم نداشتیم تو اون شرایط. حقوق نیروها هم داده نمی‌شد توی چنین شرایطی اصرار بر ساخت، فقط یه آدمایی باید یه قلب قوی داشته باشن. همین طوری که این مرحوم ثنایی انتهاش گفت که اون قلب قویه کار می‌کرد و شهید ستاری در خودکفایی در نیروی هوایی ارتش. خب چند تا حرکت عظیم بود دیگه. یکی اینکه همه این افسرها قبلاً برای دریایی و هوایی خارج از کشور آموزش می‌دیدند. حالا ارتباط ما با اونا قطع شده بود بعد از انقلاب. امکان اینم دیگه وجود نداشت که مستشار بیاد. نتیجه این بود که ما حالا توی مسئله آموزش باید خودکفا می‌شدیم. در ۱۳۵۹ که هنوز این افراد باید می‌رفتن دانشگاه دریایی خارج از کشور آموزش می‌دیدند، طرح دانشگاه علوم دریایی نوشهر ارائه شد. دانشگاهی که امروز اسمش دانشگاه امام خمینی(ره) و نیروی دریایی از نظر آموزش و تحصیلات تکمیلی خودکفا شد.

در نیروی هوایی هم با دانشگاهی که بعدا اسمش شد دانشگاه ستاری، با ایجاد این دانشگاه، این خودکفایی به وجود اومد. یعنی در واقع این رو در نظر بگیرید که ما از نظر دانش تخصصی در این نظام دانشگاهی نیروهای مسلح وابسته بودیم، از نظر تجهیزات و تکنولوژی هم به همین نسبت. خب این اتفاق مهم افتاد و با مدیریت ویژه مرحوم شهید ستاری این خودکفایی شکل گرفت و تایپ‌های اول آماده شد و به پرواز در اومد و بعدش هم که دیگه روی غلطک افتاد، و تو قطعه‌سازی کارهایی انجام شد که الان بعد از گذشت مثلاً ۵۰ سال از عمر خیلی از این هواپیماها، هم اون اف‌۱۴ها، هم اون فانتوم‌های اف‌۴، هم خود این اف‌۵ها، هلی‌کوپترهایی مثل شینوک (CH-47 Chinook) و نمونه‌های کارهای دیگه، سیستم‌های راداری، داپلرشون، تجهیزات گوناگون موشک هاگ. همون چیزی که گفته می‌شد، خب یه موشکی زمین‌ظبه‌هوا در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی هست به اسم هاگ که این رو بعداً تدبیر زدن. حالا که دیگه موشک فینیکس نبود برای هواپیمای اف‌۱۴ چون هواپیمای اف‌۱۴ ارزشش به اون موشک فینیکس شه. موشکی داره که توی هوا وقتی جنگ هوایی می‌شه، این می‌تونه مثلاً چند تا هواپیما رو آسمون بزنه تو فاصله خیلی دور، مثلاً ده‌ها کیلومتر دورتر. خب وقتی که آمریکایی‌ها نذاشتن دیگه موشک فینیکس به ما برسه، از وسط‌های جنگ، همین شش‌تایی که الان می‌بینید سفیده زیر شکم اف‌۱۴، اینا موشک‌های فینیکس که برتری هوایی توسط این هواپیما هنگامی که موشک‌های فینیکس باشه، هر هواپیمایی تو جنگ هوایی باشه، این رو از فاصله خیلی دور می‌زنه و منهدم می‌کنه.

خب دیگه این موشک‌های فینیکس هم نبود. قرار شد زیر بال این هواپیما هاگ نصب بشه و موشکی که زمین‌به‌هوا بود، حالا هوابه‌سطح بشه. این ابتکارات که موشک‌ها رو جابه‌جا می‌کردن، تغییرات در ساختار هواپیمای گوناگون ایجاد می‌کردن و همچنین اینکه نوآوری‌ها و ابتکاراتی می‌زدن تا کار جلو بره با وجود محدودیت‌هایی که بود. این کار شجاعانه خودش فی‌نفسه جهاده. اصلاً جرئت فکر کردن به اینکه می‌شه این ساختارها رو بشکستی.

اما یه بخش مهم‌تر جهادش اینه که ما مزاحم‌ها سر کار داریم. یه کسایی منافعی دارن و نمی‌ذارن. اونی که علی‌النهایه کار جلو بره، مرحوم شهید ستاری با اون ایستادگی که داشت، یعنی اصلاً کوتاه نیومد در مقابل وزارت دفاع وقت، در مورد مجلس و تشکیلات مربوطه، در مورد دادستانی، در مورد تشکیلات امنیتی و مقام قضایی. اومده آقا حکم آورده می‌گه بگیرید بندازیدش توی کانتینر، درشم جوش بدید، کانتینر ببرید بندازید یه مثلاً صحرای کویر. یا ... ببین، اینجوری کار جلو رفته. اگه کسی تصور کنه غیر از این، خب نمی‌شه دیگه.

یا کاری که در نیروی دریایی شد، بالاخره ناو جماران ساخته شد در کلاس سهند. خب اون یه کار عظیم که چند دهه طول کشید تا اینا بتونن یه همین کاری رو بومی‌سازی کنن. یا کاری که در موشک‌ها انجام شد، خب اون به شدت بی‌نظیر بود. کاری که حسن تهرانی مقدم کرد، همین‌جوری، اونم با همین وضعیت، با همه درگیر بشه، دعوا راه بندازه تا بتونه کار رو جلو ببره. یا کاری که در نیروی دریایی سپاه شد، چه خود مرحوم حاجت‌زاده که معاون جهاد خودکفایی بود، چه خود مرحوم شهید رودکی و افراد دیگه و همین‌ها که الان در قید حیاتند، مثل آقای احمدیان در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، و یا همین آقای فدوی و این‌ها.

این حرکت‌ها مدام توأم با یک اصطکاک، توأم با یک درگیری کشمکش، بدون بودجه، بدون امکانات. خب این جور موارد هم وقتی تهیه می‌کنید، تو تست‌های اولیه‌اش مشکل پیدا می‌کنه دیگه. همین رو می‌کردن، سند می‌زدن توی سر اینا. اما علی النهایه، امروز کشور بالای هزار مورد تو زنجیره تسلیحاتش سلاح ویژه داره. همون طوری که گفتم: ده‌ها نوع شناور، ده‌ها نوع توپ و تانک، ده‌ها نوع پرنده (انواع هواپیما، هلی‌کوپتر، یا به خصوص پهپادها)، ده‌ها نوع تایپ موشک و موارد دیگه. سرجمع همه اینا بالای هزار زنجیره‌ی تسلیحاتی بومی تو کشور شکل گرفته.

که خب همه تعجب می‌کنن چرا تو این ساختارها می‌شه این کار رو کرد، ولی بیرون در حوزه مثلاً فرض کنید خودرو یا موارد دیگه نمی‌شه. چون منافع اونجا وجود داره، داره منافعی هست. افرادی بلند می‌شن، می‌رن دلار می‌گیرن، می‌رن... یعنی دلالی می‌کنن، روابطی دارن. اون چیزی که مطرحه اینه که کسانی باشن یک قواعدی رو باور داشته باشن، به قول غربی‌ها پرنسیپ داشته باشن، یا یک اصولی باور داشته باشن. وقتی قاعده‌مند بودن، حالا کار دوم انجام بدن. این کار دوم اینه که جهاد کنن؛ یعنی بر مبنای این قواعد و بنیان‌هایی که بهش اعتقاد دارن، حرکت جهادی انجام بدن و همه موانع رو دربنوردن. هر لحظه هم ممکنه باهاشون برخورد کنن دیگه، عزل‌شون کنن، تخریبشون کنن، دادگاهی‌شون کنن، پرونده‌سازی کنن براشون.

اما هم ستاری، هم اردستانی، هم قبل از اینا بابایی، همه این‌ها مسئله‌شون نوآوری بود. این بود که این نیرو نباید وابسته باشه به بیرون مرزها. همین اتفاقی که در نیروی دریایی افتاد، همین اتفاق که در سپاه افتاد. اینا درس داره. چون نوجوون و جوونی که امروز تحت تأثیر بمباران روانی دشمنه، و احساسش اینه که مثلاً خب هیچ اتفاقی نیفتاده، کاری نشده، وقتی این سازوکارها رو ببینه، اینجوری مرد می‌شه.

این افراد یک قواعدی رو پایه گذاشتن که این قواعد امروز جمهوری اسلامی رو تا اینجا آورده. در هر حوزه‌ای: در فرهنگ، در سیاست، در اقتصاد، در امنیت، در دفاع، در پزشکی، در هر بخشی، اگر کسانی بودند به یک قواعدی پایبند بودند، در راستای اون جهد و تلاش کردن، زندگیشون همون‌جوری بوده که داشتن فکر می‌کردن. این حیاتشون تعارض نداشته بین عقیده و عملشون. نتیجه طبیعی شده که ما در اون حوزه بردیم. حالا سلول‌های بنیادی مثلاً شهید کاظمی آشتیانی، انرژی هسته‌ایه شهید شهریاری و احمدی‌روشن و رضایی‌نژاد و دوستان دیگه، موشکی حسن تهرانی مقدمه، هوایی خود شهید ستاری و موارد دیگه.

تبیین این‌ها، تشخیص این‌ها، درآوردن نخ تسبیح نوع حیات این‌ها که چه قواعدی رو در زندگی مبنا قرار داده بودند و چگونه در اون حیطه جهاد می‌کردن، چجوری موانع رو خدا از پیش پای اینا برمی‌داشت، شناخت این خیلی مهمه. اینا ویژگی اصلیشون در چی بوده؟ اینه که برای ولی، بسط ید کردن، یعنی دست ولی رو باز کردن. یعنی تک‌تک اینا در یه چیزی مشترکند: یعنی حسن تهرانی مقدم دست ولی فقیه رو باز کرد، ستاری دست ولی فقیه رو باز کرد، کاظمی آشتیانی، فخری‌زاده، شهید شهریاری، همه شهیدهای حوزه‌های گوناگون، اینا با این گزاره‌های تکنولوژیک، علمی، پیشرفت‌های فناوری، زمینه ایجاد کردن که ولی فقیه دست به اصطلاح بازی داشته باشه برای انجام مثلاً وظیفه ولایت امر و بهتر بتونه کشور رو جلو ببره و از کیان ملی و دینی دفاع کنه. خب این خیلی جایگاه ارزشیه. ضمن اینکه می‌دونی همه می‌زننت، می‌دونی از همه طرف بهت حمله می‌کنن، تخریبت می‌کنن. و شناخت این و تبیین این، یک اصله.

امروز در تربیت کادر انقلابی برای دولت و مجلس. مدام ما در جلسات از دولتی‌ها و مجلسی‌ها این رو می‌شنویم که اون قواعد تربیت یک مدیر تراز از چه محورهایی تبعیت می‌کنه و چجوری می‌شه یه کسی مدیر تراز باشه. خب خیلی دلشون می‌خواد کار کنن، خیلی دوست دارن که حرکت رو به جلو داشته باشن، اما گاهی انقدر سیستم بروکراسی پیچیدگی داره که فرد رو مستهلک می‌کنه، خسته‌اش می‌کنه، زمین‌گیرش می‌کنه، نابودش می‌کنه و از خاصیت می‌ندازه.

چقدر شما باید قدرت و قوت داشته باشید که این ساز و کارهای اداری رو دربنوری و به اینا تن در ندی؟ یعنی قواعد رو بشناسی، زیر بارشون نری. هزینه داره دیگه، اون هزینه رو بپردازی، کار رو جلو ببری. کار رو تو یه میلی‌متر بردی جلوتر. حالا قواعد اداری با این تعریف می‌شه اینکه بشینن تو مجلس تو کمیسیون تصمیم بگیرن با حضور وزیر دفاع که این دو تا سوله‌ای که درست کردید، چهار تا دستگاه گذاشتید داخلش، دارید هواپیمای بونانزا مثلاً ملخی طراحی می‌کنید یا می‌خواید مثلاً اف‌۵ رو کپی کنید یا می‌خواید تعمیرات خودتون رو خودتون انجام بدید، این رو از زیر نظر نیروی هوایی بیارید بیرون، ببریدش تو وزارت دفاع که یه گروهی اونجا باشن. دلالان می‌خوان برن مثلاً بخرن و بیان.

ببینید روبروی مجلس بایستی، بعد بلند شی پاره کنی بندازی تو صورتشون، بری کار خودتو بکنی. این حرکت‌هایی که یه آدم‌های اینجوری دارن. وظیفه رهبران، وظیفه مدیران خیلی عالی اینه که این آدمای با دل و جرئت رو حمایت کنن. پس خود این آدما باید وجود داشته باشن. یعنی آوینی باید باشد. بعد کی باید آوینی رو حمایت کند؟ علی‌النهایه حتی بعد از اینکه شهید می‌شه، یه دفعه وسط تشییع جنازه می‌بینن که مقام معظم رهبری از ماشین پیاده شد. آوینی باید باشه که تو قواعد رسانه و فرهنگ و هنر همه چیز رو به هم بزنه. ممنوع‌التصویرش، تصویری که نداشت دیگه، صداش رو روایت فتح بود، ممنوع‌الصداش کنن، در حوزه هنری منزویش کنند، در زندگی دچار مشکلش کنن، منابع مالیش محدود. اما علی‌النهایه اونی که این خط رو داره تایید می‌کنه، دنبال می‌کنه، خودش شخص رهبری می‌آد.

در مسائل علمی همین‌جور می‌آد، در مسائل نظامی همین‌جور می‌آد، در مسائل انتظامی همین‌جور می‌آد، در تکنولوژی همین‌جور، در کشاورزی همین‌جور. پس در نوع نگاه به رهبری، شناخت وظایف یک رهبری: رهبری باید بدونه که ضمن اینکه داره این سیستم اداری به اصطلاح اداری رو مدیریت و رهبری می‌کنه، داخلش یه آدم‌های انقلابی هستند که در نظام اداری نمی‌گنجن. اینا سرکشند، طغیان‌گرن، می‌زنن به خط، پیشران حرکت رو به جلو دارن. رهبری ضمن حفظ این ثبات نظام اداری در کشور، باید این افراد ویژه رو ویژه حمایت کنه تا کار با اینا جلو بره.

خود این آدم‌ها هم باید بدونن که انتظارشون از رده‌های بالاتر زیاد نباشه؛ یعنی اینکه فکر کنن آقا دیگه حالا حمایت مطلق دارن. اما با حداقل منابع، حداقل امکانات و فشارهایی که از همه طرفشون وارد می‌شه، کار رو جلو ببرن. آشنایی با این ساختار جامعه‌شناسی مدیریت در نظام اداری یا حکمرانی و تبیین ابعاد این، موجب می‌شه کسانی که می‌رن تو سطوح مدیریتی، انتظار زیادی از کار نداشته باشن. می‌رن یه دفعه می‌شن وزیر، معاون وزیر، نماینده مجلس، می‌برن می‌ره می‌بینه عقل باید به ده جا پاسخ بده، هزار جور حساب‌کتاب داره. این اتفاقاً باید بیفته که اینا یاد بگیرن که در اصطکاک که جلو می‌رن.

آمریکایی‌ها برای این کار ورزش راگبی و فوتبال آمریکایی رو رقم زدن. در ورزش راگبی و در فوتبال آمریکایی، برخلاف فوتبال انگلیسی که یه قواعدی وجود داره و می‌دونم هرچی که تو ایران مرسومه، شب میان تو برنامه‌ی تلویزیونی ببینن کی پیراهن کیو کشیده، کی تکل زد و پا گذاشته جلو پای اون و داور رو می‌آرن رو خط توضیح بده. در فوتبال آمریکایی و در راگبی، اینا تجهیزات عجیب می‌پوشن. اون توپی که می‌افته دستشون، باید ببرن برسوننش به دروازه. در طول مسیر، خودی و غیرخودی طرف رو می‌زنن، می‌زنن، یعنی نابودش می‌کنن. اصل اینه که توپ تا دست شما نیفتاده، کسی با شما کار نداره. ولی وقتی توپ دست شما افتاد، همه شما رو می‌زنن. شما باید توپ رو برسونید. اصلاً مهم نیست که شما تو این مسیر چه بلایی سرت بیاد، مهم اینه که توپ رسید به دروازه.

با راگبی چه حسی رو در نوجوان و جوان آمریکایی نهادینه می‌کنن؟ که ببین مسئولیت گردنت افتاد، شکایت نکن، این کارت قرمز بده، اون کارت زرد بده، داور اینجوریه، اعتراض کن به داور فلان. نه، خودتی و خودت تجهیز شو، مجهز شو: کاسکت، هلمت، موارد دیگه، هوگو نمی‌دونم فلان. بعد مجهز برو وسط زمین، کتکت هم بخور، اما ضمن اینکه کتک می‌خوری، برو برسون توپ رو به دروازه. اینه که نیروهای ویژه صبح‌ها ۴۵ دقیقه ۵۰ دقیقه راگبی بازی می‌کنن برای دریدگی شخصیت. دریدگی شخصیت به معنی اخص کلمه دیگه، یعنی به قدری این ورزش دریدگی به انسان می‌ده و جسارت می‌ده که حد و حصر نداره.

این برای چیه؟ برای اینکه یاد بگیرن در مدیریت، شروع کنی، می‌زننت، هم تیم خودتون، هم تیم اون‌وریا. یاد می‌گیره. اما تو ایران فکر می‌کنن آقا من یه ایده دارم، خب الان زمین و زمان بیاد در اختیار من که من ایده رو انجام بدم. نامه بزنید مقام معظم رهبری، جواب ما رو بده، رئیس‌جمهور، کمیسیون فلان در مجلس، این ور نیروهای مسلح، اون ور. آقا بیا پایین عزیز من. یه ایده داری، زمین و زمان نباید بیاد در خدمت تو. توقعات و انتظارات موجب می‌شه که هیچ وقت کار به نتیجه برسه. یه مشت آدم نق‌زن می‌مونه رو دست شما.

اما وقتی فرد یاد گرفت که باید کارش رو انجام بده، توپ رو برسونه به دروازه از بین همه این موانع، اینجا شما مدیر تربیت کردید. به جای رشته مدیریت و مزخرفاتی که در کتاب مدیریت نوشته شده، به جای اون چیزایی که از مینتزبرگ و تیلور و کی و کی در علم مدیریت افراد می‌خونن، بشن مدیر. وقتی این نکات رو نشون می‌دید که چگونه یه کسی مثل شهید ستاری از صفر و از هیچ، این بدنه ستادی نیروی هوایی توانستند در ساختار جهاد خودکفایی، باور به اینکه می‌شود جنگنده ساخت. چون اینا کارخونه که ندارن، اینا صنایع نظامی که نیستن، نیروی عملیاتی‌اند، نیروی عملیاتی می‌آد دو تا سوله رو جدا می‌کنه، داخل اون سوله‌ها یه سری مهندس می‌آرن و یه سری جوون می‌آرن و یه سری دستگاه‌ها هم تهیه می‌کنن، یواش یواش، یواش یواش از روی اون کتاب‌ها شروع می‌کنن ساختن و طراحی. نتیجه این شده که می‌تونم برسم به این مرحله. بعد اینکه چه موانعی داره، چه فشارهایی داره، چه گیری داره.

خب اون رابط که می‌رفت اینا رو می‌خرید از اون ور دنیا می‌اومد اون قطعات رو، چک نیاز داشت. این ورداشت پول خونه خودش رو داد، چکم رفت. از اون طرف هم اون وضعی بود که خودش رو درگیر می‌کرد با دادستانی. رفته اونجا، مقام امنیتی حفاظت می‌گه آقا این جاسوسی کردی. چون ببینید به یه کسی انگ جاسوسی بزنن، همه پاشون رو می‌کشن کنار، می‌گن حتماً سیستم حفاظت اطلاعات یا دستگاه اطلاعاتی یه چیزی می‌دونه، یه چیزی رو شنود کرده، درآورده، ماها خودمون رو درگیر نکنیم. اگه ما درگیر کردیم، ممکنه پای ما هم گیر باشه. دستش رو کرد زیر لباس، اون یکی درجه‌اش رو در آورد گذاشت اونجا، گفت اینم ضمیمه. یعنی اومدم این رو بردارم ببرم از بازداشتگاه، اینم ضمیمه پرونده. و اون گفت نکن، از این کارا برات خطرناکه.

ببینید این آدم با دل و جرئت، یعنی اینجوری پای فرد بمونه، روبرو دستگاه امنیتی بمونه، روبروی دستگاه قضایی بمونه، حکم دادستان رو بذاره زمین، بگه این رو بندازیدش توی کانتینر، جوش بدید، بعد بندازیدش بیرون. بره تو مجلس، جلو کمیسیون امنیت ملی رو پاره کنه. حالا می‌دونه تو محل اومدن عوامل ذلیل امنیتی، به این انگ جاسوسی زدن. جلو اون همسایه‌ها و اینا بلند می‌شه، انقدر درایت داره که با لباس می‌ره تو محل که مردم بدونن هیچی نبوده. بعد هم مثلاً بره داخل خونه بگه که اصلاً تفقد کنه، از دلجویی کنه از خانواده‌اش که آقا این انگی که زدن به شوهر شما. خب این به همین سادگی.

یعنی حالا اگه یه مدیر ترسوی ببویی بود، اگر یک مدیر ترسو و ذلیلی بود، تا می‌رفت اونجا می‌گفتن که آقا این مهندس جاسوسی کرده، اطلاعات هواپیماها رو برده به خارجی‌ها. آخه احمق، این هواپیما ساخت خود اون خارجی‌هاست. این مثلاً اف‌۴ و اف‌۵، چه اطلاعاتی داره که این مهندسه می‌خواسته بدزده ببره بده به اون خارجی‌ها؟ بعد طرف هم می‌گفت خودمون رو درگیر نکنیم، چه دردسری داریم، حالا این رو بهش انگ جاسوسی زدن، ما چرا بریم درگیر بشیم؟ اما یه کسی که شجاعه، وجود داره، می‌ره تو تو قضیه رو در می‌آره. بعد می‌گه اعتماد می‌کنه به طرف، بعد درجه‌اش رو می‌ذاره اونجا، می‌گه آقا این ضمیمه پرونده، این رو بده من ببرم، نگرانم نباشید.

خب این فردی که قبل از اینکه از دنیا بره، شما دیدید این انتهای تیتراژ، اون جمله ازش گفته شد که: «هر چی کار انجام می‌شد، به خاطر قلب قوی خود ستاری بود.» اون بنده خدا رو انگ جاسوسی بهش زده دستگاه امنیتی. چون اون گروه سازنده تو وزارت دفاع جلوی بخور بخورشون گرفته شده بود. حالا باید به این بنده خدا که اومده بود کار رو برای اینا داشت جلو می‌برد، انگ مثلاً جاسوسی می‌زدن. دستگاه امنیتی هم تا بیاد ثابت کنه که این درست بود یا هر کی یه چیزی بگه، می‌خواد بذاره مبنا. دیگه به همین سادگی طرف رو از خاصیت می‌ندازن. یعنی اون فردی که این کاره بود رو بهش انگ می‌زنن، درگیر کشمکش اطلاعاتی می‌کنن، می‌برنش زندان و بازداشتگاه. اونی که می‌تونه یه همین هواپیمایی بسازه در میان‌مدت، درازمدت، اون رو می‌برن فرسودش می‌کنن تو بازداشتگاه‌ها و بازجویی‌ها و موارد دیگه.

بعد اون مدیر قالتاقی که فقط دنبال اینه که دلار بگیره بره تو خارج یه گشتی بزنه، دوتا قطعات پیدا کنه ورداره بیاره، اون راست راست تو مملکت می‌چرخه. بعد اونه که می‌ره مجلس مشورت می‌ده. اونی که می‌ره توی مثلاً دستگاه امنیتی انگ می‌زنه به این و اون. هیچ وقت دستگاه امنیتی و مجلس و دستگاه قضایی نمی‌رن یقه اون رو بگیرن، میان یقه این رو می‌گیرن که داره هواپیما رو می‌سازه، این مهندسه. حالا از خاصیت انداختن اون فرد مهندس از یه طرف، از خاصیت انداختن مدیر و فرمانده‌ای که می‌تونه این فرد رو بیاره مدیریت کنه باهاش هواپیما بسازن، از خاصیت انداختن این فرد هم یک مسئله.

خب یه فرماندهانی می‌ذارن، مدیرانی می‌ذارن، وزیرانی می‌ذارن بی‌دل و جرئت. جرئت نکنن ریسکی کنن، به قول غربی‌ها کلمه ریسک، رزقشون نباشه. یه لایه بالاتر هم رهبرانی هم که اونا هم جرئت ریسک کردن ندارن. کسی مثلاً رهبر باشه تو یه کشوری، بگه خب چرا خودمو درگیر کنم. اما ببینید وقتی یه رهبری شجاع بود، به تک‌تک این زیرمجموعه‌ها گفت برید نوآوری، ابتکار، بسازید، بگید تولید کنید، فکرتولید کنید، علم تولید کنید، تکنولوژی تولید کنید، فیلم بسازید، تحول به وجود بیارید. قدرت داره، شجاعت داره. همین پریروز سخنرانی عادی داشت، یه دفعه گفتش که غلط می‌کنه کسی مثلاً به مردم ایران بگه غنی‌سازی کنید یا نکنید. این شجاعت، این حریته، یه ملتی رو می‌بره جلو.

خب این سطح که بود، حالا تو لایه پایین‌ترم یک منصور ستاری‌ها، حسن تهرانی مقدم‌ها و فخری‌زاده‌ها و شهریاری‌ها می‌خواد که اینا از هیچ پدیده رو به وجود بیارن، بدونن که خدا حمایتشون می‌کنه از طریق همون رهبری که خودش مدام این چیزا رو درخواست می‌کنه. یه لایه پایین‌تر که می‌آد، حالا یه مهندسین هستن که نگاهشون به ایناست. نگاهشون به ایناست که اینا هی هر روز خون دل می‌خورن، هی هر روز میان به اینا سر می‌زنن، می‌گن نگران نباشید، کار جلو می‌ره، کار رو پشتیبانی می‌کنن.

مدیریت در این لایه میانی چجوریه؟ یه مدیر یه میز بزرگ چند متری داره، روش صد تا دونه فرفره است. کار این مدیر چیه؟ فرفره شماره یک رو نذاره از چرخش بایستد، فرفره شماره دو، فرفره شماره سه، فرفره شماره ده، فرفره شماره پنجاه، فرفره شماره شصت و هفت. این پنجمی می‌خواد سرعتش کم بشه، دوباره این رو شتابش رو بیشتر کنه. شتاب‌دهنده است و پیشرانه. و شما دیدید به عنوان یک پیشران و شتاب‌دهنده، مدام می‌اومد سرکشی می‌کرد، پیگیری می‌کرد، دنبال می‌کرد. چون به عنوان فرمانده نیروی هوایی باید هواپیما داشته باشه بتونه بره بجنگه. کی بهش می‌دن؟ خارجی‌ها که نمی‌دن. ما تو تحریمیم، تو جنگیم، شرایط انقلابه. خودت باید بسازی. خودت باید بسازی. همینا برات می‌تونن بسازن. موجودیت همیناست. همین‌ها رو باید بچسبی بهشون، پیگیری کنی.

لذا زندگیشون رو می‌ذارن، مالشون رو می‌ذارن، خانواده‌هاشون صدمه می‌خوره. اما در سبک زندگیشون بین عقیده شون و عملشون هیچ شکافی نیست. ولی تو محافظه‌کاری امروز، نه، افراد یه عقیده‌ای دارن، یه چیز دیگه است، تظاهر می‌کنن. صبح زیارت عاشورا برگزار می‌کنن، صبحونه هم می‌خورن، نماز اول وقت هم می‌رن، اوف افه‌های اینجور عجیب و غریبی دارند. اما خروجی صفر، خروجی صفر.

لذا الان این ساختار وقتی براتون روشن شد، در اون روند از فلسفه تا تکنیک و اون طرف از حکمت تا سبب، این یکپارچگی، کسی که در این مسیر یکپارچه می‌افته، یک سبک زندگی داره. حیاتش و زندگیش اینه که ابتدای کار یعنی حکمت رو متصل کنه به انتهای کار یعنی سبب. یعنی وقتی اون حکمت رو گرفت، آورد تو حوزه قواعد، قاعده رو وقتی می‌دونه، در سعی کار رو ببره جلو به سمت جهاد، این قاعده رو جهادی عمل کنه و بین قاعده و زیست جهادی پیوند به وجود بیاره، سبب رو به دست بیاره و کار به نتیجه برسونه.

اینجا شما با یک سبک زندگی روبرو هستید: إِنَّ الْحَيَاةَ قَاعِدَةٌ وَ جِهَادٌ. زندگی هیچی نیست جز داشتن قاعده‌ی الهی و جهاد برای تحقق اون امر و حکم الهی. زندگی هیچی نیست غیر از این. هر کس غیر از این سازوکار داره زندگی می‌کنه، زنده نیست اصلا. اینکه إِنَّ الْحَيَاةَ قَاعِدَةٌ وَ جِهَادٌ نه عقیدةٌ وَ جِهَادٌ. چون عقیده، عقیده‌ای که ساخت مناسبی نداره، عقیده‌ای که ممکنه غلط باشه و جاهلانه باشه، نباید روی اون عقیده ایستاد و براش جهاد کرد. اما هنگامی که شما قاعده‌ی الهی رو متأثر از حکم الهی و امر الهی در اختیار دارید، اون قاعده رو وقتی بذارید مبنا، و امر انبیا، امر ائمه و امر حضرت الله در قرآن رو بخواید احیا کنید، باید کار جهادی کنید. کار جهادی هم یعنی درگیری و کشمکش با این و اون و از چنگ این‌ها درآوردن کار و به نتیجه رسوندنش. مجاهد بودن اینجا خودش رو نشون می‌ده. هزینه داره، شجاعت می‌خواد، دردسر داره. انسان باید اون آمادگی هزینه دادن رو داشته باشه.

نکته‌ای بود که لازم بود من بهش بپردازم. ما دو روز دیگه که روز سوم خرداد و آزادی خرمشهر رو جشن می‌گیریم و گرامی می‌داریم و روز بعدش که روز مقاومت دزفول هست، اون رو گرامی می‌داریم، یاد اون همه شهدا رو گرامی می‌داریم. این ۶-۴۵ سالی که بر انقلاب اسلامی گذشت، بر دوش ابرانسان‌هایی بوده که در عصر خودشون نمی‌گنجیدند، در قواعد عصری تعریف نمی‌شدن و این قواعد عصری رو شکستن.

همون طوری که مستحضرید، روزی که محمدرضا پهلوی متوجه شد هواپیماهای اف‌چهارش رو (فانتوم‌ها رو) بدون اجازه‌اش از پایگاه‌های نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی برده بودن ویتنام برن برای آمریکایی‌ها تو ویتنام بجنگن. پس شاه متوجه می‌شه هواپیماهاش رو بردن. بعد غر می‌زنه، عصبانی می‌شه که لااقل یه کسی از ما اجازه می‌گرفت. مملکت اینقدر بی‌در و پیکر بود که چهار تا فانتوم هم به محمدرضا پهلوی داده بودن، اینا رو بدون اجازه‌اش ور می‌داشتن می‌بردن تو جنگ‌های دیگه شرکت کنن، استفاده می‌کردن ازشون. چند هزار کیلومتر اون طرف‌تر از این کشور، بعد دوباره برشون گردونن بیارنشون. بعد حتی از شاه مملکت اجازه نمی‌گرفتن هواپیما رو می‌بردن. یعنی بعد از اینکه بردن، تازه فهمیده بود، بعد غر زده بود که چرا به ما حداقل اطلاع ندادن.

همین کاری که الان با امارات و قطر و سعودی می‌کنن. انجا رو کردن انبار تسلیحات اینا، اصطلاح بهشون می‌دن. اینا که بلد نیستن استفاده کنن، متخصصش رو ندارن، تأمین قطعاتش رو ندارن. و از همه مهم‌تر اینه که در واقع مستشارا اگه از اونجا برن، این انبار تسلیحاتی که تو این کشورها ایجاد شده، کارایی نداره. اون انسان‌هایی که مجاهدت می‌کنن تا ساختار بومی بشه، اصالت داشته باشه و خودکفایی صورت بگیره، این افراد عرق ملی دارن، عرق دینی دارن.

و تبیین شخصیت این‌ها در آنچه که یعنی هماهنگی و انطباق بین قاعده و عمل و عقیده و عمل این‌هاست، می‌تونه بسیار راهگشا باشه. انشاالله خدا توفیق بده که در معرفی شخصیت این افراد که زیست قرآنی و زیست دینی و انقلابی و مصلحانه داشتن، خدا توفیق مضاعفی به ماها بده که ما بتونیم این‌ها رو به عنوان الگو ارائه کنیم که از دل زیست و زندگی این‌هاست که ساز و کار مدیریتی در می‌آد برای ادامه حرکت نهضت ان شاالله.

پیشاپیش روز سوم خرداد، روز آزادی خرمشهر، سالروز آزادی خرمشهر و عنایت حضرت الله در آزادسازی خرمشهر رو تبریک عرض می‌کنم. موفق و موید باشید ان شاالله والسلام.


https://www.aparat.com/v/yiy66h9

◀️ مشاهده در یوتیوب:

youtu.be/luaodJiJyI4

◀️ مشاهده در آپارات(همراه با فیلم سینمایی):

aparat.com/v/yiy66h9

نیروهای مسلحجهادجنگندهمدیریتمدیریت جهادی
۵
۰
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷
IRAN MY LOVE
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید