💠 کلبه کرامت - جلسه ۱۱۴۰
سرفصل: جنگ جهانی چهارم (۶۷)
رژیم صهیونیستی (۱۴)
اصل تعقیب و تعاقب
برگزارشده در ۱۲ تیرماه ۱۴۰۴

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصرا و معین.
در جنگ غدیر — جنگ ۱۲ روزه غدیر که با اقدامات تروریستی و کودتایی شروع شد — آنچه که پرسش همگان بود، قابلیت اشراف اطلاعاتی دشمن در انتخاب اهداف و انتخاب افراد و حملاتی بود که انجام داد. بود اشراف اطلاعاتی از دو تا بخش کلی تشکیل میشود: از اصل تقرب و اصل تعاقب. کسی اشراف اطلاعاتی دارد که بتواند نزدیک شود به آن پدیدهای که قرار است از آن اطلاعات داشته باشد، یا اینکه مشخصاً اگر آن در حال فرار کردن یا رفتن یا دور شدن باشد، بتواند تعقیبش کند. لذا در ساختار اطلاعاتی، اصل تقرب و اصل تعاقب، اصولی هستند که روح حاکم بر اشراف اطلاعاتی را تشکیل میدهند.
در تاریخ بیش از ۳۰۰۰ ساله یهود، جوهره عمل اجتماعی یهود هم اصل تقرب و تعاقب است. یعنی اگر الان در دوره مدرن، سازمانهای اطلاعاتی مسئلهشان شده اصل تقرب و تعاقب، یهود از نظر اجتماعی اهل تقرب و تعاقب اند و مطلقاً شگردش این است که از نظر اجتماعی عادیسازی میکنند، اسمشان را عوض میکنند. مثلاً در محیط اسلامی شبیه مسلمانها، در محیط مسیحی شبیه مسیحیها، به رنگ جامعه درمیآیند. بعد که به رنگ جامعه درآمدند، میروند و نزدیک میشوند. بسیار اصرار دارند بر ازدواج کردن؛ ازدواج میکنند با طیفهای مخالف خودشان و از نظر تقرب اجتماعی میروند توی خانهی در واقع طیف مقابل اجتماعیشان. کلونی تشکیل نمیدهند؛ یعنی خودشان را خیلی منحصر و دور و مجزا نمیکنند.
ضمن اینکه به این اصل معتقدند. یعنی پایبندند به این اصل که باید خودشان را حفظ کنند و سازوکارهای انحصاری خودشان را داشته باشند. در همهٔ ۳۰۰۰ سال گذشته، اینها از اصل تقرب استفاده کردهاند و هنوز هم استفاده میکنند. حل میشوند توی جوامع طیفی دارند به نام «سایانی»، یعنی یهودیان مخفی؛ یهودیهایی که هیچکس نمیداند که اینها یهودیاند. اصل تقیه را در اعلی درجه استفاده میکنند و همینطوری که میدانید، کاملاً ساختیافته میتوانند جوری عمل کنند که کسی متوجه نشود اینها یهودی هستند. و اما ضمناً به اعتقاداتشان هم پایبند باشند یعنی آن چیزی را که مایلند که دنبال کنند، آن را، مسائل دینیشان را به آن بپردازند.
پس اصل تقیه و کتمان کردن اینکه چه اعتقادات و نگاهی دارند، یک عامل اصلی است که اینها در طول بیش از ۳۰۰۰ سال گذشته موفق شدهاند که خودشان را حفظ کنند. خب، این در بقیهٔ نحلهها نیست. یعنی یک مسیحی، یک مسلمان، اگر برود توی جمع دیگری، اولاً به سرعت رنگ آنها را میگیرد و حتماً تغییر میدهد اعتقاداتش را. اگر هم یک اعتقاد قبلی داشته باشد، اعلامش میکند و از آن اعلام برائت میکند. و به ندرت یک بودایی، یک هندو، یک مسلمان، یک مسیحی — یعنی کسانی که از نحلههای اعتقادی دیگری هستند — اینگونه عمل میکنند که تقیه کنند، اعتقادات خودشان را مخفی کنند، در محیطی که ناامن است، کلونیهای خودشان را داشته باشند، گروههای خودشان را داشته باشند، خودشان را پشتیبانی کنند. از نظر اجتماعی اینها این روش را دارند و مراقب همدیگر هستند؛ از دورترین نقاط کرهٔ زمین به همدیگر میرسند.
این ضعفی بود که در جنگ کودتایی غدیر — جنگ موسوم به جنگ ۱۲ روزه — رخ داد و همه غافلگیر شدند و تعداد زیادی از فرماندهان و دانشمندان هستهای در خانهشان شهید شدند و یک کودتای حرفهای که میرفت که کل نظام را دچار مشکل کند. بیتعارف، یک مبانی نظری دشمن دارد که در مطالعات دشمنشناسی و مبانی نظر دشمنشناسی، این موارد را باید بررسی کرد و با حوصله ارائه کرد.
امروز چون من قبلاً مباحث تقرب را زیاد گفتهام، نشان دادم که چطوری میآیند، میروند، نزدیک میشوند، دخترانشان را میبرند، به زور میچپانانند توی خانهٔ طرف — مثلاً بشود عروس آنها. پسرانشان را به زور میبرند، میکنند مثلاً داماد خانوادههای دیگران. اینها را وقتی میگویم، دوستان شوخی میگیرند. یعنی وقتی میگویی: آقا، تو همدان... یعنی هیچ تشکیلاتی از هخامنشیان توی ایران نیست که شما بری بگویی: «آقا، یک جای آرامگاهی از چیزی هست...» ولی ۲۵۰۰ ساله توی همدان قبره، مثلاً استر و مردخای اونجا هست.
این موقع میشنیدم که توی همدان قبلاً مردم متدین مسلمان میرفتند آنجا، زیارت میکردند. دیگر از بس ماها رفتیم توی همدان، داد زدیم توی دانشگاه بوعلی که: «بابا، اینها ماجرای خشایارشاه و نمیدونم فلان... ولی ببینید، همانطوری که ۲۵۰۰ سال پیش دخترانشان را به زور میبردند، تبدیل میکردند به ملکه، میکردند توی دربار شاه ایران یا در دربار مثلاً فرانسه آن کاترین مدیچی را از ایتالیا بردند آنجا...» ببینید، این را جدی نمیگیرند.
همانطوری که عرض کردم، آیتش آیت انگل است دیگر. در آیتشناسی، شما وقتی انگل را بشناسید، زالو را بشناسید، کنه را بشناسید، انواع انگلها را بشناسید، اینها آیت یهودند. یهود مثل انگل میچسبد به یک مجموعهای و از آن ارتزاق میکند و همش هم تعقیبش میکند. آنها خب، درک این یک مقداری دشوار است. من اینجا با حوصله و سر کلاس به شما سریال «طبلزن کوچک» را نشان دادم که وقتی میخواهند به یک فرمانده فلسطینی نزدیک شوند، چطوری تیم تشکیل میدهند، بعد چطور یک دختر بیهویتی را توی انگلیس شناسایی میکنند، میکشنش توی یونان، دختره را آموزش میدهند، دختره را میبرند، نزدیک میکنند به طرف، میفرستند توی تشکیلات آن فلسطینیها.
شما یک پدیده را میخواهید بشناسید مثلاً دیگریه. باید کامل بدانید دارد چیکار میکند و باور کنید دارد آن این کار را میکند. یعنی باور کنید اینها میگویند: «ما یهودیها از روز اول توی خانهٔ دشمنمان بزرگ شدیم.» شریعتشان دیگر. میگویند: «آقا، حضرت عیسی، حضرت موسی توی سبد گذاشته شد، توی نوزادی آب این را برد، آب رود نیل جلو کاخ فرعون، آسیه، زن فرعون این را گرفت، بزرگش کرد.» پس ما یهودیها، خدا نشانی داده توی این کار، خدا به ما گفته: «شما یهودیها باید بروید توی خانهٔ دشمنت، آنجا بزرگ شوید، دشمنت باید تو را بزرگ کند.»
بعد در ماجرای مثلاً قبلیاش، حضرت یوسف که: «آقا، تو باید بروی توی خانهٔ دشمنت، مثلاً با آنها زندگی کنی.» این را ببینید. همانطور که ما از حضرت امیر و امام حسن و امام حسین و سایر ائمه درسهایی توی سیره زندگی میگیریم، سیره یهود میگوید: «آقا، ما اگر غیر از این بود، خدا پیامبر ما را نمیبرد توی خانهٔ دشمنش.»
خب، شما میخواهید ببینید با یک کسی بجنگی، دارد میآید. اولاً میخواهد دینت را از بین ببرد، بعد میخواهد کشورت را تجزیه کند، بعد میخواهد مردمت را بکشد. دیگر خطر جدی است. دیگر قبول دارید که خطر جدی است. وقتی خطر جدی است، شما باید دشمن را دقیق بشناسی. دشمن وقتی دقیق میشود، میگوید: «آقا، من کار خودم را میکنم.» کار اطلاعاتی همین دو به علاوه دو مساوی با چهار است. همه جای دنیا شنود است. جاسوسی هست. عزیز من، این نیست؛ آن مال فیلمهای جیمز باند است. کار اطلاعاتی، تقرب است.
ببینید، توی یهودشناسی، شما ایدئولوژیشان را میخواهی بشناسی، نگاهشان به هستی و جهان. اینها میگویند: «ما قوم برتریم. هر کی غیر از ما آمد بالا، باید بزنیم توی سرش.» لذا در ۳۰۰۰ سال گذشته، اینها هرکی آمد بالا، بهش نزدیک شدند، فاسدش کردند.
یعنی بعد از یهود، مسیحیت آمد. مسیحیت از دل خود یهود آمد بیرون دیگر. چون حضرت عیسی، اجدادش یهودیان بودند. این از دل جامعهٔ یهودی آمد بیرون. خود جامعهٔ یهودی، مسیحیها را گرفتند توی چنگشان، فاسد کردند، مصادرهاش کردند. اسلام هم که آمد، فوری چسبیدند به دور و بر پیامبر، آمدند گفتند: «ما مسلمان شدیم» و اسلام را منحرف کردند. نتیجهاش این شد که ائمه یکی پس از دیگری در مظلومیت به شهادت رسیدند، دوازدهمی همدیگر غیبت کبری رفتند.
یک دفعه جمهوری اسلامی شد، دیدند عجب کلاهی سرشان رفت! اینها غفلت کردند. خب، جریانی که داخل داشتند رو فعال کردند. این صدها هزار سایانیمی که دارند... بعد گاهی یک دفعه آن ور کرهٔ زمین، توی آمریکا یک همایش میذارند، یارو میگوید: «ما مثلاً کل بازار فلان دستمان بود، هیچکس نمیدانست ما یهودیم.» آن یکیاش مثلاً علناً علناً و ویدئوهاش هم هست. من چند بار تأکید کردم: کتاب «فرزندان استر» را بخوانید، ببینید که مثلاً اینها روشها و شگردهایشان چی بوده.
خب، من میدانم یهود همیشه در ۳-۴ هزار سال گذشته به این دلیل سروری کرده بر دنیا که میآید همهجا را میچسبد، از نزدیک اضافههاش را میزند، آن چیزی که به درد خودش در آینده میخورد، آن را میآورد، استفاده میکند. به هر ملتی نزدیک شدند، به هر جایی که یک حرف جدیدی داشت، تکنولوژی جدیدی، فکر جدیدی، کار جدیدی داشت، نزدیک شدند، مصادرهاش کردند برای خودشان.
در اصل تقرب، اینها مبناشان حضرت موسی کلیم علیهالسلام که در خانه، در کاخ فرعون رشد و نمو کرد و رسید به جوانی. میگویند: «این یک سنتی است. سیره موسوی برای ما یهودیها این است که ما باید توی خانهٔ دشمنمان شکل بگیریم و زندگی کنیم و جلو بیایم.» از همیشه تاریخ، تاریخ یهود اینها میرفتند، میچسبیدند به دشمنشان.
آیاتش همان آیت نظام انگلی است. مورد مشخص ایرانیاش که میشود استر و مردخای که استر آمد با یک ترفندی یهودی را آورد، تبدیلش کرد به ملکهٔ خشایارشاه.
تا امروز که الهام علیاف در جمهوری آذربایجان، دخترش یک شوهر یهودی دارد. ترامپ در آمریکا، دخترش ایوانکا، شوهرش کوشنر یهودی است. تا نظربایف که دخترش سر و سری با آن یهودیه دارند. تا اخیراً همین دو ماه پیش که پسر پهلوی، دخترش را داد به یک پسر یهودی.
یعنی همهٔ افرادی که الان در کرهٔ زمین بروید، نگاه کنید در سطح وزرا، فرماندهان عالینظامی کشورها، نخستوزیرها، رئیسجمهورها، شاهها، دخترهاشان را پسرهای یهودی میروند، میگیرند. پیوند با عناصر قدرت. حالا اگر فرد ثروت اقتصادی داشته باشد، تکنولوژیست باشد مثلاً ایلان ماسک باشد، فلان قهرمان ورزشی باشد، فلان سلبریتی سینما یا فوتبال و غیر و ذلک باشد. ببینید هر کس چهره بود، مشهور بود، تأثیرگذار بود، این سنت در یهود که دخترانشان میروند با پسران آنها ازدواج میکنند، پسرانشان میروند دختران آنها را میگیرند.
یعنی یهود برای اینکه بچسبد مثل زالو به یک مجموعهای، این پیوند را چطوری شکل میدهد؟ از طریق ازدواج. لذا استر را هداسا را که اسمش را میذارند استر، میفرستدش توی دربار هخامنشی، میشود زن خشایار. از خانوادهٔ یهودی مدیچی، دخترشان را از ایتالیا میفرسته توی فرانسه، کاترین مدیچی میشود زن شاه فرانسه و همان فتنهگری که بعداً آن جنگ مذهبی ۳۰ ساله و آن کشتوکشتار پروتستانها و کاتولیکها را رقم میزند.
چون پروتستانها اول با اینکه فهم یهود، فهم خوبی است و اینها شروع کردند توی مسیحیت؛ بعداً پروتستانتیستها فهمیدند که اصل مشکل اینها توی مسیحیت با یهود است. وقتی شروع کردند اعتراض کردند، حالا دیگر این یهودیها کاترین مدیچی و اینها باید اروپا را میانداختند به جان پروتستانها تا آنها را خنثی کنند مثلاً. نتیجهاش این شد که آن جنگ مذهبی را شروع کردند از توی فرانسه هم شروع کردند. آن عید سنت بارتلمی که ۸ هزار نفر را در یک شب کشتند.
از این رو، شیوهٔ تقرب یهود را باید مطالعه کنید: اینها چطوری میروند توی خانهٔ دشمنشان؟ چطوری پیوند ایجاد میکنند؟ چطوری میچسبند و مثل زالو شروع میکنند خون را مکیدن؟ اصل تقرب براتون مشخص شد. حالا کسی که داخل خانهٔ خشایارشاه است، کسی که داخل خانهٔ ترامپ داماد است، کسی که داخل خانهٔ هر شاه و نخستوزیر و وزیر و غیره و ذلکی بود، کسی که توی هر کنار دست هر مرجع تقلیدی بود، کسی که کنار دست هر فرماندهای بود، آن آنجا اشراف اطلاعاتی دارد. ۵۰ درصد اشراف اطلاعاتی محقق شد: فرد رفت، تقرب حاصل کرد، نزدیک شد.
اما یک بخش دوم دارد: بخش تعاقب. نظامیها در عملیات نظامی ۴ تا کار انجام میدهند دیگر. نظامیها اول سرپلگیری میکنند، بعد تصرف میکنند. منطقهٔ تصرفشده را تثبیت میکنند. منطقهٔ تثبیتشده را حالا میافتند دنبال دشمن، نمیذارند بمونه، تعقیبش میکنند تا جایی که نابودش کنند.
الان شما میخواهید این خط را بگیرید: اینجا یک سرپله، اینجا را میگیرید، آنجا را میگیرید، آنجا را میگیرید، آنجا را میگیرید، آنجا را میگیرید. یک تپه است، یک کوه است، یک پل است، یک شهر است. تکتک اینها را نیرو پیاده میکنید، آن سرپلها را میگیرید، اینها را الحاق میکنید به هم، یکپارچهشون میکنید، وصلش میکنید. الحاق که شد، تصرف انجام شده.
مرحلهٔ بعد از تصرف این است که این زنجیرهٔ خطی که به وجود آمده، یکپارچه شد، حالا باید تثبیتش کنید. تثبیت که خاتمه یافت، شما الان راه میافتید، میافتید دنبال دشمن، نمیذارید بره، خودش را سازماندهی کنه. انقدر میرید دنبالش، تعاقب میکنید، میرید تا نابودش کنید.
همین اشتباهی که در جنگ سوریه شد: بعد از اینکه حاج قاسم و اینها داعش رو تار و مار کردند، جبههالنصره و همین به اصطلاح جریان تحریر شام، اینها فرار کردند سمت ادلب. دولت حسن روحانی و جواد ظریف رفتند در اجلاس آستانه آنجا با وساطت اردوغان، ترکیه، سوریه و ایران و غیره هم بودند. قرار بر این شد که دیگر تروریستها را تعقیب نکنند. آنها هم گفتند که ترکیه هم گفتش که اینها نیان توی خاک ترکیه، بمونند توی همان ادلب توی سوریه، هزینهشان را ترکیه میدهد.
خب، خدا رحمت کنه حاج قاسم، عصبانی شد از این توافقی که صورت گرفته، ولی دیگر دستش به جایی بند نبود. توافق کردند و زد و بند شد. این تروریستها آنجا توی ادلب موندند. ۱۳۹۶ — ۱۴۰۳: ۷ سال بعد، همانها راه افتادند، آمدند سوریه را گرفتند.
شما پس در اصول نظامی با این آشنا شدید که وقتی زدی دشمن را تار و مار کردی. اینکه تار و مار شد ولشون نکن. اسانددی (S&D) یعنی «Search and Derstroy» بهش میگویند. به فارسی کاو و بکش، بکاو و بکش، پیداشون کن، نابود کن.لذا واحدهای ضدچریکی چیکار میکنند؟ اینها توی بیابان راه میافتند، چریکها را که دارند فرار میکنند، هی تیکه تیکه توی این کوه، توی تپه، توی جنگل پیدا میکنند، میکشند. همین کاری که ویروسیاب کامپیوترتان انجام میدهد. ویروسیاب کامپیوترتان میگردد فایلها را. پیدا میکند، نابود میکند، دوباره فایل بعدی را میگردد، پیدا میکند، ویروسهاش را نابود میکند. به این کار میگویند «سرچ اند دیستروی».
واحدهای نظامی باید دشمنی که پراکنده شد را برن دنبالش، نابودش کنند. حالا خیانت دیپلماسی به میدان این است که دقیقاً وقتی که دشمن را شکست دادی، آواره شده، باید بیفتی دنبالش، بری تا آخرین نفس، نابودش کنی، نذاری یک نفرشون بمونه. حالا خیانت دیپلماسی این است که میآید به میدان، حکم میکند، میگوید: «یک ولش کن، یک کار نداشته باش. اینها ول شو، برن همان گوشه توی ادلب بمونند.» خب، ۷ سال بعد، آنها آمدند، هر چی شما زحمت کشیده بودید، شهید داده بودید، داعش را شکست داده بودید، همش را خنثی کردند. نتیجهٔ طبیعیاش هم این شد که سوریه افتاد دست همان تروریستهایی که اگر اینها نمیرفتند در اجلاس آستانه یک همچین توافقی با ترکیه کنند، خب، نیروهای حاج قاسم بالاخره یک هزار تا دیگر شهید میدادند، آنها را جمعشون میکردند.
شما الان با ضرورت مسئلهٔ تعاقب و تعقیب در علوم نظامی، در دانش تاکتیک آشنا شدید. شما الان یک مبحث از دانشکدهٔ فرماندهی ستاد دافوس را گذراندید که: سرپلگیری، بعد سرپلهای گرفتهشده رو الحاق میکنند، بعد الحاق میشود، تصرف. تصرف که صورت گرفت، بعد تثبیتش میکنید منطقهٔ تصرفشده را. باز پس نمیدهید به دشمن. بعد میرید سراغ تعقیب و تعاقب، میافتید دنبالش تا نابودش کنید. الان شما با این مفهوم و مفقوه آشنا شدید که نظامیها چیکار باید بکنند. اگر یک نظامی عملیات تعاقب را انجام نداد، کارش ناقص است. نمیتواند بگوید: «من جنگ را تموم کردم.» اگر اجازه بدهید آنها بمونند، کار شما ناقص است.
حالا دو تا مثال میزنم: شما سریال «روزی روزگاری» یادتان هست؟ اخیراً دوباره دیدم؛ بعضی شبکهها پخشش کردند. در سریال «روزی روزگاری»، این راهزنها وقتی همدیگر را میزدند، تار و مار میکردند. راهزنان میزدند به همدیگر. وقتی اینها فرار میکردند، یکیشان وظیفه داشت برود آن سردستهٔ راهزنها را که الان تار و مار شدهاند، اینقدر با اسب دنبالش کند تا پیداش کند، بکشدش. چون اگر آن سردستهٔ راهزنها میموند، دوباره میرفت چند نفر را اجیر میکرد، تیم تشکیل میداد، میآمد کار اینها را خراب میکرد. ولی وقتی سردست راهزنها زده شد، بقیهٔ راهزنها میآیند با این راهزن جدید همکاری میکنند.
در به اصطلاح ساختار عالم وحش، حیات وحش که قبلاً گفتم دیگر. وقتی یک شیر — مثلاً ۳ تا ۴ تا شیر، سنشان یک ذره بالاست — یک قبیلهای دارند، ۲ تا ۳ تا شیر جوان که میآیند میخواهند این قبیله را تصاحب کنند، اولاً میآیند با این شیرها میجنگند. بعد که توی مبارزه با این شیرها پیروز شدند، حالا کار دوم شروع میشود: اینکه باید بچههایی که از آن شیرهای قبلی بوده را جلو چشم مادرانشان نابود کنند. لذا بچهها را میگیرند، تیکهتیکه میکنند جلو چشم مادرها، تا میل این مادرها از طریق محبت به این بچهها به آن شیرهای قبلی نابود بشود که بتوانند در واقع نسل جدیدی از بچهها را به دنیا بیاورند.
این آیت را حضرت الله در خانوادهٔ شیرها برای چی گذاشته؟ برای این گذاشته که اگر شما اجازه بدهید از نسل قبلی، از شیرهای قبلی، بچههای مونده باشد، اولاً آن بچهها بعداً دردسر میشوند برای تو بزرگ که بشوند. بعدش هم آن بچهها، مادرها به دلیل محبتی که به آن بچهها دارند، هیچوقت باردار نمیشوند از این شیرهای جدید. خدا آمده در آیتی که اینجا رقم زده در قضیهٔ شیرها میگوید: عملیات تعاقب را باید جوری انجام بدی که هر چی از آن جریان قبلی مونده را باید نابود کنی.
این است که شیرها توی این صحنههای فیلمهای «راز بقا» وقتی میبینید که وقتی آن شیرهای اصلی را فراری دادند، میآیند بچههای آن شیرها را جلو چشم مادرانشان میگیرند، تیکهتیکه میکنند به طرز بسیار وحشیانهای. این همه درس است یعنی عملیات تعقیب را باید انجام بدی.
شما انقلاب کردید، یک جایی باید نهادهای قبلی را همه را از بین ببری. چون آن نهادهای قبلی بعداً نمیذارند شما کارت را جلو ببری، شما را یعنی انقلاب شما را، حکومت جدیدی که به وجود بیاری رو براندازی میکنند.
پس با این نکته آشنا شدید: سنتهای غلط، اگر انقلاب کردی، باید بزنیشان. نمیتوانی با سنتهای غلط. لذا مسئله این است که رسول جلیل القدر اسلام بعد از آمدن اسلام، کدام سنتهای جاهلی را امضا کرد، تأیید کرد، کدامش را زدود؟ مثلاً در «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» دختران را زنده به گور میکردند. حضرت این سنت را زد. خب، بعضی سنتها بودند مشکلی نداشتند، ابقا شون کرد.
در مطالعات یهود، شما اصل تعاقب را بشناسید. در مطالعات نظامی، اصل تعاقب را بشناسید. در مطالعات امنیتی، اصل تعاقب را بشناسید. در مطالعات تمدنی، اصل تعاقب چی میگوید؟ انقلاب کردی، انقلاب را تثبیت کردی. الان شما انقلاب کردید، یک انقلاب اسلامی. گرفتید سرپلها را، دستگاههای مختلف را گرفتید، اینها را به هم پیوستید، یک خط مقدم ایجاد کردید. این خط مقدمی که درست کردید، یک سازوکار دارد. الان توی مرحلهٔ تصرف هستید. یعنی انقلاب کردید، جامعه را گرفتید، حکومت را گرفتید، تصرف کردید.
مرحلهٔ تثبیت یک چند وقت طول میکشد تا تثبیت کنید دستگاهها را، مشخص کنید. تعاقب چی میشود اینجا؟ تعاقب اینکه دیگر در تکتک دستگاهها — نه اینکه فقط آدمهایی که از رژیم قبلی بودند، آنها را باید دنبال کنید — بلکه آییننامهها، قوانین، مقررات، ساختارهای فاسد و غلط را همه را باید منحل کنید. نه اینکه بگویید: «ما همین آموزش و پرورش نگه میداریم، همین وزارت علوم نگه میداریم، همین وزارت کشاورزی را نگه میداریم، همین پلیس را نگه میداریم، همین دستگاه قضایی را نگه میداریم، فقط آدم خوب میذاریم بالا سرش.» آدمهای قبلی فاسد بودند.
این اشتباه است توی یک انقلاب. توی یک انقلاب، شما باید نهادهای بر جایمانده از آن رژیم قبل را نابود کنید. مبتنی بر آن ساختاری که در آن ماجرای طول شیرها هست: که وقتی یک ۲-۳ تا شیر جوان میآیند، قبیله را میگیرند، شیرهای قبلی را تار و مار میکنند، شیرهای نر قبلی را، بچههایی که از آن شیرهای قبلی مونده را همه را میزنند، میکشند جلو چشم مادرانشان تا قبیله بتواند به چنگ اینها در بیاید. این یک آیت الهی است، یک سنت است.
اما اگر شما آمدید گفتید: «خیلی خب، ما همان نهادها را نگه میداریم.» الان در این کودتایی که شده در جمهوری اسلامی، اینها گفتند که ۲ تا نهاد هست که باید بزنیم: ایران میافتد دست ما. نهاد اول که نهاد ایمنی است، سپاه است. سپاه را بزنیم، با بقیهاش هیچ مشکلی نداریم. نهاد دوم هم نهاد ولایت فقیه. جمهوری اسلامی ۲ تا نهاد توش است؛ اگر زده شود، دیگر جمهوری اسلامی نیست.
ببین، الان اگر ایران روز ۲۳ که این اتفاق افتاد و این جنگ کودتایی شروع شد، اگر آنجوری که اینها میخواستند براندازی صورت میگرفت، براندازی شده بود: فقط سپاه را نابود میکردند. همین بانک مرکزی کامل توی رژیم بعدی جواب میداد، همین آموزش و پرورش توی رژیم بعدی جواب میداد.
در مسائل تمدنی هم که به شما تعاقب را گفتم: تعاقب در مسائل تمدنی این است که تمدن قبلی را شما نمیتوانی الان پیامبر اسلام باشی، رفتی مکه را گرفتی، بری بگویی: «خب، این لات و هبل و عزّی داخل خانهٔ کعبه، اینها هوادار دارند. الان چون این لات و هبل و عزّی اینجا توی خانهٔ کعبه هست، ما چون میخواهیم جذب حداکثری کنیم، اول اسلامه، این بتها را نشکنیم. خب چه کار کنیم؟ ببین، بلال، برو آن بالا اذان بگو، ولی کاری به این بتها نداشته باش. ما بیرون طواف میکنیم، بتپرست و مشرکین هم برن داخل، هدیه بذارند جلوی این بتها.»
میشد اینجوری؟ اول میآمد، عصای مبارکش را میاندازد، گردن این بتها را میاندازد، میشکند. آنجا پر از آت آشغال شرک میشود. بعد فرمود که اینها را ببرید، بریزید بیرون. اینها آمدند، بچهها با خاکانداز و سطل زباله و جارو و اینها، این بتهای شکستهشده را جمع کردند، ریختند بیرون. فرمود به بلال که برو بالا اذان بگو. شرکزدایی کنید. این میشود تعاقب در صدر اسلام. شما تعاقب در صدر اسلام را یاد گرفتید.
ولی کوروش چه کار میکند؟ کوروش میآید، میره مثلاً توی بابل، میگویدکه: «باج و خراج به من بدهید، این بت مرداک را بپرستید، آن بت مثلاً کذا را بپرستید. بتها را بپرستید، فقط به من — به من کوروش — باج و خراج بدهید، برا پسر من هم دعا کنید.» این میشود لوح کوروش. فرق کوروش با حضرت ابراهیم این است که حضرت ابراهیم اول بتها را میشکست. فرق کوروش با پیامبر اسلام این است که پیامبر اسلام نمیگوید: «هر کس به دین خود» میگوید: «شما مشرکید، این بتپرستی اشکال دارد.» میزند بتها را میشکند. نمیخواست پیامبر جذب حداکثری کند. این میشود تعاقب، عملیات تعاقب در نگاه انبیا، تعاقب در نگاه اسلام.
پس هنگامی شما با یهود به خوبی آشنا میشوید که بدانید یهود اشراف اطلاعاتیاش از ۲ اصل کلی تبعیت میکند: اصل تقرب و اصل تعاقب. تعقیب کردن. ممکن است شما بگویید: «خیلی خب، همهٔ سازمانهای اطلاعاتی و دستگاه اطلاعاتی از همین دو اصل استفاده میکنند.» نه! یهود این را در نظام اجتماعیش استفاده میکند. یعنی در نظام اجتماعی خودش، یهود دخترانشان را میفرستند توی خانهٔ دشمنشان بشه عروس، پسرانشان را میفرستند توی خانهٔ دشمنشان بشه داماد، نزدیک میشوند، خودی میشوند، به رنگ آنها درمیآیند، آنها را مثل خودشان میکنند، مثل زالو شیرهی آنها را میمکند، خون آنها را میمکد، مصادره میکند همه چیز آنها را.
با این ۲ تا اصل، الان آشنا شدید. پس هرگاه سخن از اشراف اطلاعاتی شنیدید، ۲ تا نکته یادتان بیاید: اصل تقرب، نزدیک شدن؛ اصل تعاقب، دنبال کردن. آن وقتی فرار میکند، دنبالش کنی بری تا انتها. به این میگویند اشراف اطلاعاتی. چرا دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی اشراف اطلاعاتی ندارد؟ چون دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی هیچکدامشان اصل تقرب را رعایت نمیکند، اصل تعاقب را هم رعایت نمیکند.
مثال میزنم برای شما: به ایران حمله شد در قضیهٔ استاکسنت. سازمانهایی که با ویروس استاکسنت تأسیسات اتمی نطنز را نابود کردند، باید دستگاه اطلاعاتی سپاه و دستگاه اطلاعاتی وزارت میرفتند، ۵ سال میگشتند، یکییکی آنها را پیدا میکردند، میکشتند. این کار را یهود انجام میدهد. یهود ویژگی ممتازش این است که یک کسی بهش ضربه بزند، اگر برن در کهکشانهای دیگر، یهود میره دنبال میکنه، میره، میره، میره، پیداشون میکنه، میکشتشان. این را باید از یهود یاد بگیرد شیعه. شما اگر کار را تموم نکنید، کار را انجام ندادید. شما اگر کار را تموم نکنی، انجامش ندادی. کار نظامی، کار امنیتی، کار تمدنی، کار انقلابی تعاقب است.
در اصل تقرب همانطور که در خانوادهٔ علیاف، یک پسر یهودی را گذاشتند کنار دخترش؛ در خانوادهٔ آن نظربایف، قزاقستان، رئیسجمهور قبلی، یک یهودی گذاشتند کنار دخترشان؛ در خانهٔ ترامپ، برای ایوانکا، کوشنر، داماد یهودیه ترامپ را گذاشتند؛ اخیراً در خانوادهٔ پهلوی هم برای دخترش، این پسر یهودی را به عنوان شوهرش در نظر گرفتند. همهٔ افراد ذینفوذ در اقتصاد، فرهنگ، هنر، سیاست و غیره را یهود شناسایی میکند، فهرست میکند، با یک برنامهٔ مشخص و مدون با احکام خاخامهایشان، دخترانی از یهود باید برن، با پسران آن افراد متنفذ ازدواج کنند و پسرانی از یهود باید برن با دخترانی از خانوادهٔ آن افراد متنفذ ازدواج کنند.
از استر در دربار خشایارشاه که الان قبرش در همدان است، تا کاترین مدیچی، دختر یهودی خاندان مدیچی که ادعا کرده بودند مسیحی شدهاند. رفت شد ملکهٔ فرانسه؛ تا مونیکا لوینسکی که کنار دست بیل کلینتون در کاخ سفید گذاشتندش چون دموکراتهای کمی نسبت به جمهوریخواهها، دموکراتها کمتر همراهی میکنند با صهیونیستها. یکیشان که مخالف ساخت بمب اتمی اینها بود یعنی کندی را که یهودیها کشتندش در سازمان سیا و افبیآی توی دموکراتها، جان اف کندی را. بیل کلینتون هم آنجوری که اینها انتظار داشتند، اینجوری که الان ترامپ همراهی میکند با یهود. خب، آن یک ذره کمتر همراهی میکرد یک دختر یهودی گذاشتند توی کاخ سفید آبرویش رو برد مونیکا لوینسکی را. همیشه یهود از این ترفندها استفاده میکند در این تقرب: یا جذب میکند و به کار میگیرد، یا نزدیک میشود و میکشد.
پس یک اصل هست که نزدیک میشوند، فاسد میکنند، توی چنگ خودشان میگیرند. ازشون یه چیزی میگیرند. مدلی که زیپی لیونی اجرا کرد وزیر خارجهشان. به مردای دیپلمات و سران دستگاههای سیاست خارجی کشورهای عربی و اسلامی و غیره نزدیک میشد. باهاشون رابطه نامشروع برقرار میکرد فیلم و عکس میگرفت. و بعد اومد این رو علنی کرد بعد بهش گفتن که از کجا چرا با دستور کی این کار رو کردی؟ گفت: «به دستور عالی ترین خاخام یهود که گفته باید این کار رو بکنی برای بقای اسرائیل.» پس تقرب حاصل میکنند برای جمعآوری اطلاعات نیست. برای آتو گرفتن، فاسد کردن، تو چنگ خود گرفتن است. و اگر که فرد یا اون سازمان یا اون کشور فاسد نشد. تو چنگ اینا نیومد. تقرب حاصل کردند می زنند اونا رو می کشند.
پس تقرب و تعاقب دو تا حالت داره: یا تقرب و تعب برای به چنگ آوردن و فاسد کردن و تو چنگ خود گرفت از طریق آتو داشتن از آنهاست که الان جمهوری آذربایجان، صدر تا ذیلش، سرانشان چیزی دست یهودیها دارند که همراهی میکنند با یهود. سران کشورهای عربی که اینجوری ذلیل، رژیم صهیونیستی هستند، یک چیزی دست صهیونیستها دارند. سران کشور آمریکا که ذلیلن توی چنگ یهود، همانطوری که آن مجری تلویزیونی آمریکا گفته بود که موساد اسرائیل آمده کنار دست همهٔ مقامات آمریکا، توی همهٔ نهادهای ۳ تا قوهاش، دخترهای نوجوانی را گذاشته از آمریکاییها، و این دخترهای نوجوان فاسد را گذاشته، آنها را ازشان فیلم و عکس گرفته، الان همه توی چنگ موساد هستند. و آن مجری دیگر، بنده خدا، آخرش جیغ میکشد، میگوید: «خدا آمریکا را نابود کنه! بابت این...» خودش میگوید مثلاً بابت این اتفاقی که افتاده.
پس وقتی صهیونیستها و یهودیها تقرب حاصل میکنند، میروند یک کسی، یک جامعهای، یک سازمانی را، یک حکومتی را توی چنگ خودشان میگیرند با اشکالاتی که دارد، با فسادی که دارد، فاسدش میکنند، در واقع توی چنگ خودشان میگیرند. اگر به چنگ آوردنی نباشد، میکشندش.
اینم انتهای یعنی الان سؤال شما میشود اینکه خب، کسی تقرب حاصل کرد، رفت نزدیک شد، مقرب آن شد. الان دیگر فقط ازش اطلاعات کسب میکند؟ نه! اطلاعات که میخواهد کسب کند، این را بگیرد توی چنگ خودش، مدیریتش کند. چطوری؟ با فاسد کردن. اگر که فاسد نشد و جوری نبود که به تلهٔ فساد اینها بیفتد، چه کارش میکنند؟ میکشندش.
حالا متوجه شدید چرا جنگ کودتایی که در ۲۳ خرداد امسال تحت عنوان جنگ غدیر رقم خورد، چرا دشمن موفق نشد؟ چون همهٔ مقامات جمهوری اسلامی را که براشان پیامک تهدید فرستاده بودند، یا همهٔ فرماندهان و دانشمندان و مسئولینی را که آمدند شهید کردند، اینها هیچکدامشان اهل باج دادن، فساد اخلاقی و فساد فکری و فساد سیاسی و فساد مالی و غیره و ذلک نبودند. و چون اهل فساد نبودند، چه کارشان کرد؟ آمد کشتشان، شهیدشان کرد، به قتل رسوندشان. افتخار عظیمی است که انسان مثل حاکمان کشورهای عربی در قطر و امارات و سعودی و بحرین و اردن و مصر، جای دیگر، بابت شهواتش و دنیاگراییش ۴ تا فیلم دست دشمنش نداشته باشد. خیلی عزت بالایی است. مثل جمهوری آذربایجان و ترکمنستان و نمیدونم ترکیه و خود سران آمریکا که مشکلاتی دارند، چیزهای دست دشمن دارند. دشمن از طریق این اهرم فشار، آنها را توی چنگ خودش میگیرد.
و نکتهٔ دوم اینکه وقتی دیگر زورش نمیرسد، نمیتواند اینها را فاسد کند، توی چنگ خودش بگیرد، باید بیاید بکشتشان. این ارزش بسیار زیادی دارد. الهامبخش بودن جمهوری اسلامی و الگو بودن جمهوری اسلامی از این راه است که مقامات و مسئولینش گافی ندادند، چیزی دست دشمن ندارند، دشمن مجبور است بیاید، شهیدشان کند. فرماندهان و رهبران جبههٔ مقاومت در حماس، حزبالله، انصارالله، نیروهای جبههٔ مقاومت در ایران مثل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و موارد دیگر. چون هیچی دست دشمن ندارند، دشمن مجبور است بیاید، بزند، شهیدشان کند. این خیلی افتخار عظیمی است.
رهبر حزب جناح راستهٔ هند هفتهٔ گذشته یک متنی را، یک ویدئویی را ازش منتشر شده بود که همه دیدید که میگفت: «باید ببینیم راز شجاعت جمهوری اسلامی چیست؟ راز شجاعت رهبر جمهوری اسلامی چیست؟ چرا جمهوری اسلامی میتواند به سادگی روبروی آمریکا و اسرائیل بایستد، بگوید "نه"؟ ما در هند باید این را کشف کنیم.» که در همهٔ شبکهها، در پلتفرمهای مختلف منتشر شد، دیدید میگفت: «راز را باید کشف کرد.» خب، معلوم است راز چیست: تأسی اباعبدالله در «هیهات من الذلّه» است زیر بار ذلت نرفتن. و از همه مهمتر، وقتی کسی پیرو اباعبدالله شد، زیر بار ذلت نرفت، مسئلهاش این است که در جایگاهی که هست، برای دشمن سکو تعریف نمیکند، خودش را نمیفروشد مفت به دشمن که دشمن بتواند از طریق این، نابود کند جامعه را.
چرا ایران الهامبخش است برای رهبر حزب دست راستی هند؟ نخستوزیر پیشین ژاپن هم که پریروز ویدئو آمده بیرون، دیگر میگوید: «باید ببینیم که جمهوری اسلامی و رهبر جمهوری اسلامی این شجاعت را از کجا آوردهاند؟ چرا رهبر جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی میتواند به آمریکا بگوید "نه"، میتواند جرئت کند، موشک بزند توی پایگاه آمریکا در قطر؟ این جمهوری اسلامی این شجاعت را از کجا آورده؟» چون ژاپن مستعمرهٔ آمریکاست؛ هر چی آمریکا دستور بدهد، باید بگوید «چشم». هندیها الان مستعمرهٔ رژیم صهیونیستیاند. اینها مستعمرهٔ آمریکاییاند.
خب، این خیلی عزت عظیم و جایگاه عمیقی است که شما بتوانی کاری کنی که دشمن شما ذلیل این سازوکارها بشود و خراب این چارچوبها باشد. بداند شما، یک همچین قابلیت عظیمی دارید. این الهامبخشی جمهوری اسلامی که در سند چشمانداز ۲۰ ساله در ۱۳۸۴ آمده بود که جمهوری اسلامی در سال ۱۴۰۴، در انتهای سند چشمانداز بیستساله، باید کشور الهامبخشی باشد.
امروز در کلام بسیاری از رهبران سیاسی، وزرا و نخستوزیرهای قبلی کشورهای مختلف، فرماندهان نظامی پیشین، خبرنگارها و تحلیلگران سیاسی و رسانهای، جمهوری اسلامی کشوری است الهامبخش. دلیل این الهامبخشی هم مشخص است: جمهوری اسلامی، هیچی مقاماتش دست دشمن ندارند، رهبر جمهوری اسلامی، فرماندهان نظامی. و نتیجهاش این است که دشمن وقتی برای چند صد نفر و چند هزار نفر پیامک میفرستد که: «یا زود تسلیم بشوید، والا خودتون و خانوادهتون رو میکشیم» یک نفر هم براشان جواب مثبت نمیفرستد. نتیجهٔ طبیعیاش میشود اینکه کودتایی که فکر میکردند محقق میشود، شکست خورد، مجبورند بیایند ساعت ۳ صبح هنگام اذان صبح همه را شهید کنند. این ارزشی است که امروز در جهان آگاهان و اهل فن متوجه حساسیتش شدهاند. این ارزش را باید بشناسیم.
تقرب یهودیها برای به فساد کشیدن دیگران دربارهٔ ایرانیها جواب نداده توی این سطح، در مورد مقامات اصلی انقلابی. وقتی جواب نداده، چه چیزی پیامدش شده؟ مقامات جمهوری اسلامی را باید شهید کنند. پس هنگامی که یک مقامی در جمهوری اسلامی شهید میشود توسط رژیم صهیونیستی و یهود، این ارزش است. چون این مقام در جمهوری اسلامی به انحطاط و فسادی که موجب بشود که اسیر آنها بشود، به آن انحطاط و فساد تن نداده بود. ارزش در این است. این الهامبخش است. کسانی که این کار را میکنند در دنیا از هند و ژاپن گرفته تا آمریکا و جای دیگر دارند تحسین میکنند جمهوری اسلامی را بابت این قضیه. اینها را باید بدونید، باید باهاش آشنا بشوید در مطالعات یهود.
یک نمونه از تعقیب را مطالعه کنیم: ترور شهید عماد مغنیه، معروف به حاج رضوان، در شهر دمشق در سوریه. خب، همانطور که میدانید، عماد مغنیه یا حاج رضوان، فرماندهٔ عملیات نظامی حزبالله لبنان بود و بازوی سمت راست سید حسن نصرالله محسوب میشد. در ساختارهای نظامی، نسبتی که حاج قاسم سلیمانی برای مقام معظم رهبری داشت، این را در نظر بگیرید: نسبت حاج رضوان یا عماد مغنیه با سید حسن نصرالله یک همچین نسبتی بود.
در سال ۱۹۸۲، ۱۳۶۱، این وارد عرصهٔ مجاهدت شد و فرماندهی واحدهای عملیاتی حزبالله لبنان را در اختیار گرفت. همان اول که حزبالله به وجود آمد تحت عنوان جنبش مقاومت اسلامی لبنان، تا روزی که شهید شد.
روایت رژیم صهیونیستی از شهادت عماد مغنیه در فیلمی که ساختند، روایت تروریستهایی است که آمدند ایشان را ترور کردند. یک مینیسریال کوچولو درست کردند برای ایشان و نشان دادند که مثلاً از دید اینها، ایشان تروریست بوده. اما اصل ماجرا چیست؟
در سال ۱۳۶۱ همان حول و حوشی که خرمشهر اینجا آزاد شد، عملیات آزادی خرمشهر اینجا بود. برای اینکه شما تقریباً به ذهن داشته باشید توی بحثهای تاریخی، چهل و چند سال قبل اینجوری میگویم سال ۱۳۶۱، ما پیروزی عظیم آزادی خرمشهر را داشتیم و یک بعد از یکی دو سال که جنگ دچار مشکلاتی بود، حالا یک پیروزی خیلی شیرینی رقم خورد و حضرت الله رقم زد و امام فرمود: "خرمشهر را خدا آزاد کرد." مردم خیلی کامشان شیرین شد. همان حول و حوش، اریل شارون، یک صهیونیست خبیث، حمله کرد به جنوب لبنان و تا بیروت رفت. یعنی پیشروی کرد، رفت، رسید به بیروت. کل جنوب لبنان سقوط کرد. آنجا یک جریان مقاومتی شکل گرفت.
خب، شیعیان تا قبل از این مرحله یک تشکیلاتی داشتند به نام «امل» حرکت محرومین موسوم به امل که امام موسی صدر و شهید چمران این را ایجاد کرده بودند. رهبرش هم نبیه بری بود همین که الان رئیس مجلس لبنان است.
اما یک جریانی متاثر از انقلاب اسلامی شکل گرفت. توی این حملهٔ رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان که اسمش شد جهاد اسلامی و بعداً تبدیل شد به حزبالله لبنان. اسم عامش این بود: مقاومت اسلامی لبنان. منتهاش مقاومت اسلامی لبنان اول یک عنوانی داشت به نام جهاد اسلامی، بعداً تبدیل شد به حزبالله لبنان. یا همزمان که شد حزبالله لبنان، یک بخشیاش معروف بود به جهاد اسلامی. این جهاد اسلامی، بخشی از کارهایش را همین عماد مغنیه یا حاج رضوان انجام میداد.
ماجرا چی بود؟ اینها وقتی پیشروی کردند، آمدند، رسیدند تا بیروت. شگرد رژیم صهیونیستی این است: حمله میکند، یک جایی را میگیرد، فوری پای آمریکا، اروپا را میکشد وسط. اینها میآیند، میایستند حائل میشوند. یعنی همیشه سرزمینهای فلسطینیها را که گرفته، چند سال یک بار یک جنگی راهانداخته، رفته تا یک جایی گرفته. آمریکا و انگلیس و فرانسه و اینها آمدهاند وایستادهاند آنجا. و بعد سازمان ملل آوردهاند، وایستادهاند آنجا. آنجا تثبیت شده در حالت آتشبس و نه جنگ و نه صلح. موضوع حل نشده. چند سال بعد دوباره یک پیشروی کرده، یک جای دیگر را گرفته. دوباره نیروهای آمریکایی، اروپایی و سازمان ملل آمدهاند، حائل شدهاند. این بازی را ادامه داد.
توی همین آتشبس خودمان هم دیدیم دیگر. ۸ روز اول با ما جنگید بعد که کتک خورش بالا رفت و موشکهایی که میرفت، میخورد. آنجا براشان سنگین تموم شده بود. فوراً پای آمریکا را کشیدند وسط که آمریکا بیاید مثلاً فوردو را بمباران کند. بعدشم ایران هم جواب بدهد، پایگاههای آمریکایی توی قطر را بزند. توی این زد و خوردها، رژیم صهیونیستی یک حاشیهٔ امن پیدا کند و اوضاع همینجوری بمونه تا یک دورهٔ دیگر. یعنی یک آتشبسی بشه تا یک دورهٔ دیگر. این دوباره خودش را بازسازی کند، دوباره ۴ تا ترور انجام بدهد و ۴ جا را بمباران کند. مثلاً ۲ تا پاسخ هم بهش داده بشه. این شگرد تاکتیکی رژیم صهیونیستی است. هی شلوغ میکند، بزرگترهاش را میآورد حائل بشوند.
در ماجرای حمله به جنوب لبنان هم همین کار را کرد. آمد تا بیروت. حالا رسید بیروت. رسید به بیروت، جنوب لبنان را کلاً گرفت. آمریکا و اروپا آمدند وایستادند توی بیروت که بین این دوتا که درگیری نشه، بین مردم لبنان که سازمانیافته نبودند و ارتشی نداشتند و رژیم صهیونیستی. آمریکاییها وقتی آمدند آنجا مستقر شدند، در یک ورزشگاه و ساختمان بزرگی مستقر شدند. سپاه تفنگداران دریایی آمریکا. یک جوان لبنانی از نیروهای جهاد اسلامی لبنان با یک کامیون پر از مواد منفجره زد به آن مجموعه. مجموعه ویران شد و ۲۹۰ نفر تفنگدار دریایی آمریکا کشته شدند.
حالا مجلهٔ تایم و نیوزویک آن موقع را برید ببینید که عکس آن ساختمان بتونی فروریخته و بعد وضعیتی که براشان پیش آمده بود. خب، هیچوقت تفنگدار دریایی آمریکا یک همچین تلفاتی نداده بودند. وقتی این اتفاق افتاد و عقبنشینی کردند. البته برای این یک فیلم ساخته شد توسط آمریکاییها سال ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۶ من دیدم. یعنی آمریکاییها خودشان را فیلمی ساختند که نشان میدهد چطوری حزبالله لبنان حمله کرد به مقر تفنگداران دریایی و در یک عملیات استشهادی ۲۹۰ نفرشان را کشت. چون خیلی براشان بد بوده برای آمریکاییها، سعی کردند هرچی اطلاعات و فیلم و غیر و ذلک در مورد این ماجرا هست را حذف کنند. اما ضربهای که هیچوقت نخورده بودند، خوردند: ۲۹۰ نفر کشته دادند.
هنگامی که شروع کردند یعنی بعد که آمریکاییها گذاشتند، فرار کردند. آمریکاییها فرار کردند از لبنان. فرار کردند. آمریکا یک ناوی داشت نبرد ناو، از آن ناوهای جنگ جهانی دوم، خیلی غولپیکر بودند. یک لولههای توپی داشت آن ناوها که انگار بشکه پرتاب میکنند. این قدر لولههاش قطور بود. مثل ناو میسوری، ناو آیووا. اسم ایالتهای آمریکا رویشان هست.
آن نبردناو مثلاً میسوری، تیپ آن ناو، اینها را گذاشتند توی ساحل لبنان و از ساحل لبنان، بیروت را گلولهباران وحشتناک کردند. مثل همین چیزی که توی این جنگ غدیر که ۱۲ روز طول کشید، آخرش آمریکا آمد خودش دست به بمباران زد. آنجا هم آمریکا بیروت را بمباران کرد که موازنهٔ وحشت ایجاد کند. اما خب، آمریکا خودش فرار کرد از لبنان. نیروهای نظامی آمریکا.
اسرائیلیها مجبور شدند عقبنشینی کنند. هنگامی که داشتند عقبنشینی میکردند، ستون زرهیشان که داشت عقبنشینی میکرد، حسن قصیر پسرعموی احمد قصیر، با یک اتومبیلی که پر از مواد منفجره بود، خودش را زد به کاروان صهیونیستها و چند تا تانک و اینها را منهدم کرد. اینها تلفاتی دادند، دیدند خیلی جنوب لبنان خطرناک است، عقبنشینی کردند، رفتند آن پایین رود، کنار رود لیتانی و اینها یک باریکهای در جنوب لبنان مستقر شدند. اولین بار رژیم صهیونیستی عقبنشینی کرد. سال ۱۳۶۱، آن عملیات قبلی را احمد قصیر انجام داد که با یک ماشین رفت، کوبید به آن ساختمانها، ریختند. پسرعموش حسن قصیر این عملیات علیهش صهیونیست را انجام داد.
خیابون آرژانتین را از میدان آرژانتین به سمت پایین اسمش خیابون بخارست بود قبلاً؛ این اسمش عوض شد، شد احمد قصیر. آن خیابون احمد قصیر که قبلاً اسمش خیابون بخارست بود، پایین میدان آرژانتین. آن احمد قصیر همین رزمندهای است که به اسرائیلیها و آمریکاییها حمله کرد از نیروهای عماد مغنیه.
پس صورت مسئله این است: اسرائیلیها حمله کردند به لبنان، آمدند، رسیدند به بیروت. جوانان انقلابی چیکار باید بکنند؟ دشمن میخواهد بریزند بیرون. به اسرائیلیها حمله میکنند مثل حسن قصیر یا آمریکایی که آمده وایستاده بین اینها، تفنگدارهای دریاییاش میگوید: «کسی به اسرائیلیها کار نداشته باشه، من مراقب و محافظ اسرائیلیها هستم.» اینجا هم آمریکاییهایی که محافظ اسرائیلیها بودند، هم خود اسرائیلیها، مورد هجوم جوانان انقلابی قرار گرفتند. کسی که این عملیات را طراحی میکرد، اجرا میکرد، اسمش عماد مغنیه بود، حاج رضوان.
خب، شما آن صورت مسئله براتون مشخص شد: حاج رضوان یا عماد مغنیه کسی است که دارد اشغالگر و متجاوزی که کشورش را گرفته، تا بیروت آمده، دارد با این مبارزه میکند. بعد اینها بلند شدند، سریال ساختند که یک تروریستی بوده. آمریکاییها کاری به کسی نداشتند، اسرائیلیها کاری به کسی نداشتند و آمریکاییها را میزدند. اینها وقتی از لبنان عقبنشینی کردند، نیروهای نظامی آمریکا، بعضی از افسرانشان موندند برای جاسوسی. یکی دو تا از اینها اسیر شدند؛ یک سرهنگ دومی بود و یک شخصیت امنیتی اطلاعاتی بود. اینها هم گروگان گرفتند آمریکاییها.
یک دورهٔ طولانی با ایران مذاکره میکردند از طریق آلمان. آلمان واسطه بود که مقدماتی فراهم بشود که جهاد اسلامی اینها را آزاد کند، یعنی عماد مغنیه اینها. ولی خب، کشور آنها مشکلات پیش آمده بود. دشمن باید حساب میبرد از نیروهای انقلابی. آن صحنه را آمده چطوری طراحی کرده که بدون اینکه آمریکاییها به کسی کار داشته باشند، یک گروه تروریست لبنانیها آمدند، آمریکاییها را گروگان گرفتند.
حالا چون صحنهٔ آن ورزشگاهی که این تفنگدارهای دریایی آمریکا داخلش بود، آن ساختش مثلاً خیلی پرهزینه است و اینها. این وایستادند توی ساحل بیروت، یک دفعه انفجاری وسط بیروت میشود، بعد میگویند که آن تفنگدارهای دریایی آنجا کشته شدند. ۲۰۰-۳۰۰ نفر، آنها جانشان را از دست دادند.
آن انفجار وسط بیروت، همان ماجرای واکنشی آن لحظه وقتی انفجار میشود، شما آن را بذارید به حساب اینکه تا جنوب بیروت افتاده دست رژیم صهیونیستی، یعنی کل جنوب لبنان گرفتند، رسیدند به پایتخت. حالا آمریکاییها آمدند مستقر شدند توی شهر بیروت، بین اسرائیلیها با لبنانیها. بچههای مقاومت اسلامی دارند علیه آنها عمل میکنند. ولی شما وقتی فیلم را نگاه میکنید، اصلاً چنین وجهی نمیبینید که اشغالگری شده و جنگ و اینها دارند از کشورشان دفاع میکنند، اشغالگر را بیرون کنند.
اول سفیر ایران در سوریه یک کسی بود به اسم محتشمیپور که از افراد جناح چپ مجمع روحانیان مبارز بود. این هماهنگی برای کار حزبالله لبنان و مجموعهٔ دیگر با ایشان بود. خب، یک نامهای فرستادند اسرائیلیها به سفارت. این وقتی نامه را باز کرد، منفجر شد و توی دستش منفجر شد، انگشتاش قطع شد. داخل فیلم وقتی میگوید «محتشمیپور»، سفیر محتشمیپور، منظورش این مرحوم محتشمیپور است.
از سپاه، خب، آن موقع وقتی که لبنان جنوبش اشغال شد، جریانی که از سپاه رفت آنجا، زیر نظر حاج احمد متوسلیان بود. خب، آنها بعداً توسط فالانژها و گروههای نزدیک به رژیم صهیونیستی دستگیر شدند و به اسرائیل — به رژیم صهیونیستی — داده شدند که هنوز هم ازشان خبری نیست. آن ۴ نفر.
یک نفر دیگر آنجا بود که علیرضا عسگری بود، ولی نقشش مثل احمد متوسلیان نبود. داخل این فیلم، نقش این را خیلی بزرگ کردند. نقش علی عسگری. علی عسگری چند سال قبل در ترکیه ناپدید شد. یعنی بعد که از سپاه رفت، وزارت دفاع در دورهٔ آقای شمخانی، شد معاون وزارت دفاع. بعد ظاهراً از نیروهای مسلح کلاً رفت بیرون، کار تجاری کند، شرکت بزند و از این دست موارد. در ترکیه ناپدید شد که دو تا روایت است: یک روایت این است که پناهنده شد به آمریکا یا به رژیم صهیونیستی یا جای دیگر. یک روایت دوم هم این است که اسرائیلیها آنجا پیداش کردند و دزدیدنش چون ترکیه کلاً در دست رژیم صهیونیستی است. و سازمان موساد آنجا هر کاری دلش میخواهد میکند. لذا این هم بیاحتیاطی کرده بوده مثلاً رفته آنجا و آن اتفاق افتاد.
حالا هر دو تا روایت را مد نظر داشته باشید. داخل این فیلم، آن علی عسگری را نشان میدهد و یک توضیحاتی در موردش میدهد که از زبان حاج قاسم یعنی صحنهٔ حاج قاسم را نشان میدهد، آنجا یک بار ازش توضیحاتی در موردش میگوید.
ابتدا در بخش اول سریال، علی عسگری را شما میبینید که میآید با همین حاج رضوان اینها — عماد مغنیه — هماهنگیهایی انجام میدهد که اینها دست به عملیات بزنند. اما وقتی میرسد به انتهای کار، وقتی رفته دیگر پناهنده شده — سالها بعد، ۳۰ سال بعد — حالا حاج قاسمی که دیگر سر و ریشش سفید شده، آنجا حاج رضوان دارد ازش دربارهٔ عسگری میپرسد. حاج قاسم میگوید که این رفته، پناهنده شده و مثلاً یه ۳۰ میلیون دلار هم برداشته، فرار کرده و از این دست نکاتی که میگویند. که این هم میتواند عملیات روانی صهیونیستها باشد برای اینکه کاور کند این کار را که معلوم نشود که مثلاً الان دست آنهاست، آمریکاییهاست، پناهنده شده یا دزدیدهاند، اطلاعاتش را گرفتهاند.
چون بالاخره کسی که درگیر بوده با حزبالله و با حزبالله کار میکرده، اطلاعات زیادی دارد دیگر توی سپاه. این وقتی بیمحابا بلند شد، بره ترکیه، بدزدنش، خب، خیلی از اطلاعات را ازش میگیرند. چون در عملیات تعاقب، در اصل تعاقب، خیلی مهم است کسانی که آن مجموعه را کمک کردهاند، ساختهاند، پیگیری کردهاند. با این افراد شما اینها را بگیرید، توی چنگ خودتان، ریز اطلاعات را ازشان بگیرید.
پس یک بخش دربارهٔ مرحوم محتشمیپور — سفیر ایران در سوریه — یک بخشش در مورد علی عسگری، یک بخشش در مورد بخش عمدهای که کلاً در مورد خود حاج رضوان است و زندگی شخصیاش و نمیدانم اینکه حالا نشان میدهد نمیدانم این ازدواج متعدد داشته و یک بخش مهمش دربارهٔ حاج قاسم است. تقریباً از وسطهای فیلم به بعد که حاج قاسم را نشان میدهد که در سوریه اینها جلسات متعدد با حاج قاسم دارند و حاج قاسم طرحهای عملیاتی را میدهد، اینها برن کار — به قول آنها — تروریستی کنند.
یکی از نکاتی که در فیلم اصلاً بهش توجه نمیشود: سال ۱۳۸۵، عملیات موسوم به «سرب گداخته» اسرائیل است که حمله کردند به حزبالله لبنان و حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه، رژیم صهیونیستی را شکست داد. آن جنگ ۳۳ روزه، فرماندهیاش از توسط حزبالله لبنان توسط همین عماد مغنیه انجام میشد یعنی حاج رضوان آن جنگ را فرماندهی میکرد.
بخش مهمی از زندگی حاج رضوان، قلهٔ کار حاج رضوان، آن عملیات جنگ سیوسهروزه است — سال ۱۳۸۵، تابستان ۱۳۸۵ — که اینها اسرائیل را شکست دادند.
خب، داخل فیلم اصلاً به آن توجه نمیشود. دورهای بود که نخستوزیر رژیم صهیونیستی اولمرت بود و جنگی را علیه حزبالله شروع کردند و شکست خوردند. ۳۳ روز. اصلاً اینها مطرح نمیشود.
تصویری که از عماد مغنیه در این فیلم نشان داده میشود، یک تروریست بیمنطق است که بیجهت آمریکاییها را میکشد، اسرائیلی را میکشد و بعضی دیگر از بچههایشان که آنها هم همین دو سه سال گذشته شهید شدهاند تو حزبالله لبنان، اینها مثلاً رفتهاند توی کویت، دارند عملیات تروریستی میکنند. تصویری از رهبران و فرماندهان تروریست، یک گروه چریکی مثل حزبالله، اینطوری دارد القا میکند.
خب، همانطور که گفتم: «کسی که آینده را میخواهد کنترل کند، باید حال را کنترل کند. کسی که حال را کنترل میکند، باید گذشته را کنترل کند.» از قول جورج اورول این را عرض کردم به شما.
اگر قرار باشد شما گذشته را کنترل کنید، چطوری کنترلش میکنید؟ آنطوری که خودتان گذشته را دوست دارید، تاریخش را مینویسید نشون میدید به نسلهای بعد؛ که آقا، یک جایی بوده به نام لبنان و سوریه، یک کسی بوده به نام عماد مغنیه، این همینطوری راه افتاده، آمریکاییها و اسرائیلیها را میکشته و سازمان سیا و موساد با هم ایستگاه مشترک تعریف میکنند. یک مأمور مرد موساد و یک مأمور زن سازمان سیا، اینها دوتا در یک ایستگاه مشترک عملیات تعقیب و انجام میدهند، کامل میچسبند به مسیر حرکت عماد مغنیه و عماد مغنیه را علیالنهایه ترور میکنند.
شما سریال که تموم بشه، این تو ذهنتون میشینه: یک تروریستی بیمنطق، همینطوری الکی کشت و کشتار میکرد، از قاسم سلیمانی دستور میگرفت این اواخر. اولش هم از علی عسگری دستور میگرفت، یک عالم دین هم در لبنان بود به اسم علامه سید محمدحسین فضلالله، آن بهش میگفت این کارها را بکنه.
مخاطبی که تاریخ را دقیق نداند، تصویری که در این سریال به ذهنش میشیند، یک تصویری است از یک گروه چریکی بیمنطق و خشن. ولی واقعیتش این است: اینها حمله کردند، جنوب لبنان را گرفتند. این جوان کارگر فنی برای اینکه کشورش را نجات بدهد از اشغال، آمد گروه تشکیل داد، این عملیات را انجام داد، هماهنگ هم بود با روحانیت لبنانی با سید محمدحسین فضلالله، سپاه هم بعداً آمد کمکشان کرد که بتوانند روی پای خودشان بایستند و تا انتها هم که دیگر با قاسم سلیمانی همکاری میکرد، بعد زدند شهیدش کردند تو همان شهر دمشق.
هنگامی که شما دقیق تاریخ را روایت کنید و تاریخ را خوب بشناسید و بتوانید خوب منتقل کنید به نسل بعد، شما گذشته را کنترل کردید. هنگامی که گذشته را خوب کنترل کنید، بتوانید تاریخ را خوب بگویید، حال را خوب کنترل میکنید. کسی که حال را خوب بتواند کنترل کند، آینده را میتواند کنترل کند.
اما کسی که گذشته را اجازه بدهد از دستش برود؛ آنها هرجوری دلشان بخواهد روایت تاریخی کنند و تقلب کنند درش، شما حال را از دست میدهید. چون در زمان حال باید بیایید پاسخگوی این باشید که: «این حزبالله لبنانی که شما ازش دفاع میکنید، اینطوری بوده؟» شما میریزید زیر سؤال تا بیایی ثابت کنی که اصلاً اینطوری نبوده. این دیگر از شما حرف شنوی ندارد، این دیگر کار خودش را میکند.
پس چرا تاریخ مهم است؟ چرا روایت صحیح تاریخ مهم است؟ چرا اگر کسی تاریخ را قلب کرده، تقلب کرده، دارد یک چیز دیگری را به اسم تاریخ به جامعه میخوراند، شما باید این را ببینید، اصلاح کنید، اعتراض کنید.
قبلاً اگر کتابی نوشته میشد اشکال داشت، کسانی در رد آن یک کتابهایی مینوشتند. خب، یک ۵ هزار نسخه، ۱۰ هزار نسخه چاپ میشد، میآمد بیرون، یک عوامی میخریدند، یک خواصی میخریدند، میخواندند، نقطهٔ مقابلش هم معلوم بود: یک کسی یک همچین کتابی نوشته، آن هم ۵ هزار نسخه، ۱۰ هزار نسخه چاپ میشد، میآمد جواب داده میشد.
اما الآن تقلب در سازوکار تاریخ را سینما دارد انجام میدهد، سریالها دارند انجام میدهند. شما مجبورید فیلمهای سینمایی و سریالها را ببینید و این انحرافهای تاریخی را مشخص کنید، بعد یادآوری کنید به نسلهای بعد. در غیر این صورت، شما قافیه را باختید.
🎬 پخش سریال اشباح بیروت چهار قسمت
Ghosts of Beirut (TV Mini Series 2023) Episode 1-4
همینطوری که در این مینیسریال ۴ قسمتی دیده شده، خط ترور صهیونی برای اینکه کسانی که در مقابل سلطهگری و زیادهخواهی اینها میایستند، اینها را حذف کند. به قول خودشان میگویند: «اینها را در واقع خنثی میکنیم.» همانطور که در جلسهٔ قبلی عرض کردم، اصطلاحی که به کار میبرند، صهیونیستها میگویند «خنثی شد»؛ یعنی کسی را که ترور میکنند، دشمنی را که از بین میبرند، میگویند «خنثی شد». استراتژی «خنثیسازی».
آنچه شما در این ماجرا ذکر فرمودید و چارچوبش را باهاش آشنا هستید از مباحث قبلی. اینها مثلاً شهید عماد مغنیه را خنثی کردند، مثلاً یا مصطفی بدرالدین را خنثی کردند، یا همانطور که حاج قاسم را نشان داد، اینها حاج قاسم را مثلاً خنثی کردند.
آنجایی این استراتژی جواب میدهد که شما وقتی یک نیروی مخالفی را خنثی میکنی، آن به جایش ۱۰ تا دیگر روییده نشود. رویش جدید وقتی وجود دارد، چه سودی دارد که شما بری اون را حذف کنی؟ به قول خودت، خنثی کنی، ترور کنی، بکشیش؛ در صورتی که میدانی آن بلافاصله جایگزین میشود. پس اصل «خنثی کردن» و اصل «ترور»، قاموس عملی یهود و صهیونیزم است. شاید جای دیگر، تو فرهنگهای دیگه جواب بده، ولی در تشیع جواب نمیدهد. و در تشیع این روش جواب نمیدهد.
کما اینکه حاج رضوان یا همین عماد مغنیه بعد از شهادتش اصلاً یگان عملیاتی به اسمش به وجود آمد؛ همین یگان که الان تو حزبالله لبنان، یگان عملیات ویژه است: «یگان حاج رضوان» است دیگر. الهامبخشی حاج رضوان یا همان عماد مغنیه که در دورهای که شهید نشده بود، براش ۵ میلیون دلار برای سرش جایزه گذاشته بودند آمریکاییها و بعد این قیمت را بردند بالا و همچنین مصطفی بدرالدین و بزرگان دیگر، یا خود همین حاج قاسم که داخل این فیلم نشان داده بود و تعابیر بدی هم علیه حاج قاسم استفاده میکردند.
خودشان داخل فیلم میگفتند که وقتی میخواستند حاج قاسم با عماد را با هم تو سوریه کنار هم بودند، گفتند: "الان ترورشون کنیم."» آن گفتش که: «نه، اگر بزنیم جنگ میشه.» خودشون هم میدانستند که جایگاه قاسم در چه سطحی است.
اما آن چیزی که خیلی اهمیت دارد، تعاقبه. دیدید که چقدر اینها کاملاً با جزئیات لحظهبهلحظه از بیروت تا دمشق تا عراق رصد میکردند، کنترل میکردند، دنبال میکردند. در کشورهای مختلف، عماد مغنیه را رصد میکردند تا جای مناسبی پیدا کنند و شهیدش کنند با آن ترفندی هم که دیدید: دیگر، ماشین را چطوری موادگذاری کردند که وقتی ایشان داشت رد میشد، مثلاً آن منفجر بشه.
نکتهٔ مهمی که باید رویش تأکید کرد، مسئلهٔ همکاری سازمان سیا و موساد بود. نشان داد که یک تیمی از موساد با یک تیمی از سازمان سیا همکاری مشترک داشتند تا عماد را بردارند؛ یعنی کسی را که مخالف حضور اینها در اشغال جنوب لبنان بوده، به قول خودشان «حذف» کنند.
البته این هیچ چیزی از ارزش عمل شهید عماد مغنیه کم نمیکند. شهید عماد مغنیه دو تا ضربهٔ اصلی به اینها زد: فرمانده عملیاتهایی بود که آمریکا و رژیم صهیونیستی را از شهر بیروت تا جنوب لبنان به عقب راند. اینها در دانشگاه نظامی تدریس میشود به عنوان «شاهکار» کسی که توانست با عملیات تهاجمی، دشمنی در حد آمریکا و دشمنی در حد رژیم صهیونیستی را به عقبنشینی وادار کند. این در ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۲ بود.
مسئلهٔ دوم چی بود؟ مسئلهٔ دوم در ۱۳۸۵ بود، هنگامی که رژیم صهیونیستی حملهٔ گستردهٔ نظامی به جنوب لبنان کرد. در آن عملیات «سرب گداخته»، حاج رضوان فرماندهی کرد صحنه را حاج قاسم هم کمک میکرد. توانستند در ۳۳ روز، رژیم صهیونیستی را شکست سختی بدهند.
و اینها در جایگاه نظامی و امنیتی حاج رضوان هیچ خللی ایجاد نمیکند این ساختارهای غلطی که در این سریال نمایش داده شده، اما مسئولیت جامعهٔ ما را میبرد بالا که وقتی آنها بلند میشوند تاریخ را اینطوری دستکاری میکنند و یک روایت غلطی از خودشان تو این کار ارائه میکنند، شما باید اصل ماجرا را فیلم سینمایی و سریال و کتابش را آماده کنید که تاریخ را نگذارید اینها [تحریف کنند.]
چون عادت یهود این است که هر چیزی خلاف نظر خودش باشد، در طول ۳ هزار سال گذشته همیشه تاریخ را آنطوری که خودش دوست داشته نوشته، بقیه هم کتابهاش را خریده، نابود کرده، عتیقهفروشیها دست اینهاست، تاریخ را به اصطلاح ویرایش میکنند، میذارند کنار، نابود میکنند. فقط آن چیزی که مورد نظر خودشان است بماند.
در اینجا هم همچین کاری کردند: سعی کردند از مصطفی بدرالدین و از خود حاج قاسم و همچنین از اصل سریال که مربوط به عماد مغنیه است، یک تصویری ارائه کنند که تصویر بسیار مخدوش و غلطی است. تصویر و روایت رژیم صهیونیستی است. ما اینها را باید تبیین کنیم.
که دیدید تو این جلسه به اجزایش رو من اشاره کردم در دو اصل: «تقرب» و «تعاقب». بعد باید خود آثارش را ببینیم، روایت آنها را دقیق مشخص کنیم، بعد بیاییم روایت واقعیاش را رو به روش بذاریم، مشخص کنیم، بگوییم: بعد جریان هنری و سینمای کشور باید بیاید آن روایت صحیح را ازش فیلم سینمایی و سریال و انیمیشن و بازی کامپیوتری بسازد تا ما بتوانیم جواب این انحرافات را بدهیم. ضمن اینکه نگذاریم تاریخ را تحریف کنند: تاریخ انقلاب اسلامی، تاریخ محور مقاومت، تاریخ جهاد و شهادت را نگذاریم تحریف کنند.
بالاخره ۲۹۰۰ تا فرمانده محور مقاومت را شهید کردند. از دورهای که توی مالت، رهبر جهاد اسلامی فلسطین را شهید کردند در دههٔ ۱۳۷۰، اول دههٔ ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ تا امروز که دیگر شهدای خودمان در خیابانهای تهران را در این جنگ غدیر شهید کردند. ما ۲۹۰۰ فرمانده میدانی شهید شدهی محور مقاومت رو ۲۹۰۰ تا فیلم سینمایی میتوانیم براش بسازیم و بگیم که اینها چه کار کرده بودند که دشمن آمد شهیدشان کرد. او فقط میتواند کاری که بزدلانه آمده زده مثلاً اینها را به قتل رسانده رو فیلم سینمایی و سریال براش بسازد. انگار شمر و یزید بلند بشن. اینکه در کربلا امام حسین و یارانش را محاصره کردند و بعد هم ابا عبدالله را سر بریدند، این را بسازند و بگویند: «ما اینطوری پیروز شدیم.»
اونا به منفعت و ضرر رو محاسبه کنیم، آنها به منفعت رسیدند. اما در سنجهٔ قرآنی، «فلاح» و «خسارت»: یزید و اعوان و انصارش به خصوص شمر و عمر سعد و ابن زیاد و حرمله، اینها به خسارت رسیدند. ممکن است یزید و بقیهٔ آنها منفعت برده باشند، اما اینها به خسارت رسیدند. ممکن است امام حسین و یارانش ضرر کرده باشند، اما به فلاح رسیدند. جایگاه فلاح بالاتر از جایگاه منفعت است. جایگاه خسارت مخربتر از جایگاه ضرر است.
این سنجهٔ قرآنی را رژیم صهیونیستی ندارد، هیچ ایدئولوژی دیگری ندارد، فقط قرآن و اسلام دارد. و با این سنجه، وقتی کفار و دشمنان خدا میآیند مردان بزرگ و زنان بزرگ دینی را به شهادت میرسانند، اینها به فلاح میرسند، آنها به خسارت. یزید به خسارت رسید، شمر به خسارت رسید، امام حسین به فلاح.
در این سریال هم این دیده شده: سراسر این ۴ قسمت، گزارهها، نکتهها و فکتهایی است که غلط است. شخصیت دینی و اعتقادی حاج رضوان بسیار عمیق بوده. شما داخل این فیلم از شخصیت معرفتی و دینیاش ندیدید. نسبتش با روحانیت چه با سید عباس موسوی، چه با سید حسن نصرالله، چه با همان دوره با به اصطلاح سید فضلالله، چه با شخصیتهای دیگر و نسبتش با امام و آقا، یک نسبت شناختهشده و مشخصی بوده که داخل این فیلم فقط به آن بخش به اصطلاح علامه فضلاللهاش یک اشارهٔ اجمالی شده بود و رد شده بود.
نکتهٔ بعدیاش نسبت سپاه با ساختار و عملیات اینها بود. هم بخش علی عسگریاش مخدوش بود، هم بخش انتهایش که با حاج قاسم تعاملاتی داشتند، آنها هم تحریف شده و روایت یهودیست، روایت صهیونیستهاست. اصلاً اینطوری نبوده؛ کار اصلاً یک جنس دیگری داشته.
مسائل خانوادگیاش را مخدوش کرده بود. در مسائل خانوادگی، این برخوردها توهینآمیز بود. اصلاً روابط خانوادگی ایشان اینطوری نبوده. خب، این هم یک نکته است که باید طبیعتاً مد نظر باشد: دشمن تحریف کرده.
اما من حیثالمجموع یک نکته برای ما برجسته بود. هدفم آن نکته است. اینکه اینها «تقرب» حاصل میکنند: میآیند، میچسبند به دشمنشان و وقتی دشمنشان یک کاری کرده به اینها ضربه زده، میروند دشمنشان را تعقیب میکنند تا مرحلهای که برسند به قتل برسانند و به قول خودشان بکشنش و «خنثیاش» کنند.
این دو تا اصل امنیتیه: «تقرب» و «تعاقب» را خواهش میکنم بشناسید. در آثار گوناگون فکری، فرهنگی، دینی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و غیره شاخصهاش را، شاهد، مثالها و شاخصهاش را تبیین کنید تا براتون روشن بشه ماجرا چیه و ضرورتش براتون روشن بشه.
یک عاملی که ظاهراً یهود را موفق نشان میدهد، این است که یهود در اصل تعاقب، خلل به وجود نمیآورد؛ انقدر کینهای برخورد میکند، میرود، میرود، میرود تا انتقام را بگیرد، همه چیز را تمام کند. این ممکن است در فرهنگهای دیگر نباشد، یا مثلاً در مجموعهٔ دستگاههای امنیتی و دستگاههای نظامی، انتظامی و امنیتی ما این سماجت نباشد که بروند تا انتهای کار. دشمن یک مقداری تار و مار کردن دیگه، ولش کنند به حال خودش. شاید اشتباه است و باید رفت تا انتهای کار.
مثل همان مثال ادلب و نیروهای احرارالشام که آنجا مستقر شدند و بعدش آمدند همهٔ زحماتی که حاج قاسم کشیده بود را با تسخیر دمشق، با همکاری رژیم صهیونیستی و آمریکا و سازمان میت ترکیه و غیره و ذلک خنثی کردند. شاید آنجا باید مثلاً نیروهای نظامی ما تا انتهای کار میرفتند.
این موارد برای این بود که شما در تفکر استراتژیک، در تاریخ طرحریزی استراتژیک یهود و در ساختار جنگ جهانی چهارم، این تقابلی که بوده را کامل بشناسید.
تقریباً چهل سال مجاهدت عماد مغنیه و رشادتهایی که داشته، اینها یک بازخوانی بشود. اطلاعاتش خوب اینطرف اونطرف موجود است؛ جستجو کنید، میتوانید پیدا کنید. اما هدف من بیشتر این طرف قضیه بود که رژیم صهیونیستی و یهود چطور تاریخ را تحریف میکنند، چطور برای خودشان تاریخسازی میکنند، چطور دشمنان خودشان را با آن نگاهی که خودشان دارند معرفی میکنند.
و این یک صحرای کربلایی بود که روایت یزید و شمر پشتش بود، نه واقعیتهایی که حضرت زینب (سلامالله علیها) و امام سجاد (علیهالسلام) و دیگرانی که آنجا بودند باید تشریح کنند. این، آن نکتهٔ کلیدیاش بود.
من حیثالمجموع مینیسریال «شبح بیروت»، «روح بیروت»، عماد مغنیه که تحت عنوان «مرد خطرناک لبنان» تو این فیلم معرفی شده، تقریباً ۳۰ سال، ۳۵ سال هدف سیآیای بود. سیآیای ۳۵ سال دنبالش بود تا شهیدش کند و بعد با کمک موساد توانستند ردش را بزنند و بعد هم به شهادت برسانندش.
ولی اثر ویژهای که ایشان داشت بر محور مقاومت، این اثر غیرقابل کتمان. متاسفانه هنوز به تصویر در نیامده، فیلم سینمایی و سریال نشده و نسلهای بعد باید بتوانند بشناسند: صدها برابر و هزاران برابر از چگوارای مارکسیستها، عماد مغنیه قابلیت، توانمندی و جسارتش بیشتر بوده. ضمن اینکه مزین بوده به فرهنگ دینی و شیعی و اعتقادات مذهبی، و این اعتقادات مذهبی تا اینجا رسوندش.
در آستانهٔ شبهای تاسوعا و عاشورا، من تسلیت عرض میکنم: شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانشان را خدمت شما عزیزان. و امیدوارم که در این شبها حس و حال معنوی به شما دست بدهد، شما عنایت ویژه داشته باشید و مردم مظلوم غزه و مردم لبنان و شیعیان سوریه و همچنین مردم خودمان را ویژه دعا کنید به خصوص برای سلامتی حضرت آقا. در این شبها متوسل به حضرت اول فضل بشید، متوسل به ابا عبدالله بشید، متوسل به حضرت زینب بشید، متوسل به حضرت علیاصغر بشید و انشاءالله خدا به برکت آبرویی که اینها دارند در درگاه حضرت الله، خدا عنایت کند و شیعیان را، مردم ما را، مسلمانان را از این گردنهٔ سهمگین تاریخ انشاءالله عبور بدهد.
موفق و موید باشید، انشاءالله. والسلام.
◀️ مشاهده در یوتیوب:
◀️ مشاهده در آپارات (همراه با فیلم سینمایی):