💠 کلبه کرامت - جلسه ۱۱۴۸
سرفصل: معماری اجتماعی در هندسه الهی (۳۴)
پیش به سوی فقهیدن
اختتامیهی دومین جشنوارهی نظام اندیشکدهای انقلاب اسلامی
اندیشکده به مثابه دارالتفقه
برگزارشده در ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۴

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصرا و معین.
مفتخرم که مراسم اختتامیهٔ دومین دورهٔ جشنوارهٔ نظام اندیشکدهای را در محضر شما عزیزان برگزار میکنیم. بعد از یک هفته تلاش دوستان در جشنوارهٔ دوم، تبیین شعار «پیش به سوی فقهیدن» و چشمانداز نظام اندیشکدهٔ انقلاب اسلامی، بعد از جنگ ۱۲ روزهٔ غدیر و تحولاتی که رخ داده، در محضر شما هستیم.
ما در جشنوارهٔ نخست در سال گذشته، موضوع «عبور از وهن و رسیدن به فهم و عبور از فهم و رسیدن به فقه» در نظام ولایت فقیه را به عنوان چشمانداز حرکت اندیشکدهای بررسی کردیم. در اینکه امروز همهٔ نظام دانشگاهی غرب ناظر است به اینکه همهٔ مباحث تولیدشده و نظریهها ریشه در وهن دارند، جنبش تبیین اوهام در نظام علمی غرب این معضل را نشان داده که توهم امروز، توهمی است که تبدیل به تمدن شده و تمدن امروز چیزی جز یک سازوکار توهمی نیست.
از این منظر، چون توهم سطح دریافت و ادراک حیوان است؛ دریافت حیوانات حوزهاش حوزهٔ وهم است و انسان باید از سطح وهن ارتقا پیدا کند به سطح فهم و سطح فقه. انسانیت در تفهم و آدمیت در تفقه سنجش میشود. که اگر کسانی صاحب سنجهٔ قلب ممکن التفقه نباشند، آنها حتماً میروند جهنم. رک و صریح قرآن فرموده: «کثیری از کسانی که به نام جن یا به نام انس رقم خوردهاند، اینها به گونهای عمل میکنند که علیالنهایه سر از جهنم در میآورند». شاخصش هم این است که «لهم قلوب لایفقهون بها»؛ آنها امکان تفقه ندارند؛ نه اینکه «لهم قلوب لایفهمون بها» یا «لهوم قلوب لا یوهمون بها»، بلکه «لهم قلوب لایفقهون بها».
در یک نظام اجتماعی که قرار است کسانی بروند بهشت، باید حتماً شاخص و مولفهای به نام «قلب ممکن التفقه» داشته باشد. در نظام ولایت فقیه هم، فقیه هنگامی میتواند ولایت داشته باشد بر تودهٔ مردم تابعهٔ خودش که مردمش اهل وهم نباشند.
ولایت دونالد ترامپ در آمریکا، ولایت وهیم است؛ یعنی ولایت کسی که وهم دارد و متوهم است. این فرد متوهم بر تودهای از مردم متوهم حکومت میکند و قدرتهای ریز و درشت کرهٔ زمین بر این متوهم صحه میگذارند، چون آنها خودشان هم متوهماند. اگر شما توصیفاتی در قرآن دربارهٔ فرعون شنیدید، امروز میتوانید در هیبت دونالد ترامپ ببینید.

از این منظر، عالم امروز وقتی علم دانشگاهش علم وهم است؛ جامعهٔ وهیم امروز که یک جامعهٔ حیوانی است. به تعبیر قرآن: «کَالْاَنْعامٌ بل هُمْ اضل اولئک هُمُ الغافِلُون» اینها چون غافلاند، در غفلت به سر میبرند، در ذکر و یاد الله نیستند، و چون بالاخره حیواناند، مثل حیوان در وهماند. جامعهٔ حیوانی و پر از اوهام امروز، ولایت برش ولایت وهیم است. رهبران، رئیسجمهورها، شاهها، نخستوزیرها، اینها همه در وهماند. مردم وهیم حاکم و ولی وهیم میخواهند.
اما اگر مردم فهیم شدند و از اوهام خارج شدند، ولایت فهیم بر آنها جاری میشود. و اگر مردم صاحب قلب ممکن التفقه شدند، حالا ولایت فقیه معنا پیدا میکند و زمینهٔ ظهور و بروز خواهد یافت. ما در حکومت ولایت فقیه، برای اینکه حکم ولی به عنوان ولیالامر ضریب نفوذ داشته باشد، باید مردمی داشته باشیم که قلب ممکن التفقه داشته باشند.
پرسشی که در ذهن شماست. چرا انبیا این امکان برایشان به وجود نیامد؟ و هر کدامشان جداگانه از قومشان رفتند بیرون و قومشان نابود شد. چرا در دورهٔ ائمه هم این اتفاق نیفتاد و یکی پس از دیگری ائمه شهید شدند و مردم دچار این مشکلات شدند؟
پاسخش در یک نکته است: مردم دورهٔ انبیا قلب ممکن التفقه نداشتند. مردم دورهٔ ائمه قلب ممکن التفقه نداشتند. مردم امروز جمهوری اسلامی تلاشهایی برای فقهیدن کلام امام مسلمین کردهاند، اما اگر این نهادینه نشود و جریان اندیشکدهای نتواند به سازوکاری برسد که مردم سازوکار فقهیدن داشته باشند، سرنوشت نظام جمهوری اسلامی هم به سرنوشت حکومت ائمهٔ اطهار (علیهمالسلام) و حکومت انبیا عظام تبدیل میشود و سرانجام اینگونهای خواهد داشت.

پس رسالت و مسئولیت جامعهٔ اندیشکدهای، تبیین وهم، فهم و فقه و ارتقای مردم از سطح وهم به سطح فهم و به سطح تفقه است. اگر چنین گزارهٔ مهمی مطمحنظر نباشد و اتفاق نیفتد، امکان ظهور فراهم نمیشود. یعنی شاخص اصلی ظهور این است که مردم منتظر، مردم واجد و صاحب قلب ممکن التفقه باشند.
پس امروز، چشمانداز نظام اندیشکدهای، به عنوان نظام پیشتاز حوزههای فکری پیشرفته — به قول غربیها: advanced study و مطالعات پیشرفته — یک هدفگذاری مشخصی است که جریان اندیشکدهای به عنوان جریان دارالتفقه، نوع نظام فهمیدن امروز نسل جوان را به سمت نظام فقهیدن سوق بدهد.
البته خب، یک مانع و مشکلی که داریم این است که بلافاصله کلمه را تا میگوییم، فوری جامعه تصورش این است که خب همه بروند حوزهٔ علمیه و همین درس فقه را بخوانند. اما این منظور، یک جنبش اجتماعی عمومی است که «وَلَقَد ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرا مِّنَ ٱلجِنِّ وَٱلإِنسِ» چرا؟ چون «لهم قلوب لایفقهون بها». نه. هر کسی میخواهد برود بهشت، ناچار است و گریزی از این نیست که قلبی داشته باشد تا بتواند تفقه کند. فقهیدن را نباید واگذار کرد به یک عالم دین. عالم دین یک سطح پیشرفتهای را باید جلو ببرد، اما همهٔ مردم باید قلب ممکن التفقه داشته باشند. و اگر کسی نداشته باشد، مطمئن باشد که سر از جهنم در میآورد.
شاخصهای توسعهٔ منابع انسانی که سازمان ملل منتشر میکند — از مثلاً صحت جسم، برخورداری از نشاط و شادابی، ورزش، خانهای، امنیتی و شاخصههای اینجوری دیگر — دنیوی و مادی است. اما شاخصهای توسعهٔ منابع انسانی در قرآن، مسئلهٔ اصلی و اساسیاش داشتن «قلب ممکن التفقه» است. منابع انسانی متعالی و رستگار این است.
نقشهٔ خدا و هندسهٔ الهی، در هندسهٔ الهی، قدرریزی اجتماعی در هندسهٔ الهی مبتنی بر نظام تفقه. هدفگذاری بود که دستگاه اندیشکدهٔ کشور باید انجام بدهد.
آقا! حکومت ولایت فقیه است باید ولی فقیه امتداد داشته باشد. اگر میخواهد امتداد داشته باشد، باید حکم فقهی ولی جاری شود تا پایین جامعه؛ نه اینکه ولی حکمش را بدهد، بگویند این ارشادیه دارد، همینطوری به ما میگوید، ما را به عنوان مرشد، دارد یه چیزایی به ما میگوید، ما حالمان خوب شود، میرویم از لایهٔ رئیسجمهور و شوراهای دولت و مجلس به پایین کارهای علمی میکنیم، تو نظرات غربیها. ببینیم، تو اسناد ۲۰۳۰ و نمیدونم جای دیگه چی گفتند؟ شما خیانت کردید به ولایت فقیه! باید از رأس تا ذیل، هرچه ولی فقیه گفته، امتداد داشته باشد؛ امتداد اسلام، امتداد قرآن، امتداد ائمه، امتداد ولی فقیه، کار ماهاست. هدف را گم نکنید!
دانشگاه اگر رفتی، عمرت را گذاشتی. دانشگاه «وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» میکند با علم. تو دانشگاه، شما هر چی فرا بگیری، جلو پیشرفت حکم ولی فقیه را میگیری. چون میخواهی بیایی سیاستی که تو قرآن نداری، بذاری روبروی ولایت دیگه؛ اقتصادی که تو قرآن نداری، میخواهی بذاری روبروی بیع قرآنی دیگه؛ روانشناسی غربی میخواهی بذاری روی فطرت قرآنی دیگه؛ چون میخواهی یه چیز دیگهای بیاری، کل بر قرآن کنی، تو «وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» کردی، نمیذاری حکم ولی فقیه امتداد داشته باشد.
پس جهتگیری این شد که نه «طرحریزی استراتژیک»، بلکه «قدرریزی فقهی». قدرریزی فقهی مبتنی بر هندسهٔ الهی. ما هنگامی میتوانیم نهاد ولایت فقیه را پشتیبانی کنیم و امتداد بدهیم که بتوانیم مبتنی بر قدرریزی فقهی جلو برویم.
من عباسی که بیش از ۳۰ سال طرحریزی استراتژیک درس دادم، ما این طرحریزی استراتژیک را گذاشتیم کنار، رفتیم به سمت قدرریزی فقهی. یعنی شما هنگامی میتوانید جامعه را دینی کنید که بتوانید قدرریزی کنید — نه طرحریزی استراتژیک — مبتنی بر آیهٔ «قَد جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيء قَدرا». قدر را باید موسع کرد. جامعه باید قادر بشه قدرت پیدا کنه، مقتدر بشه؛ به شرطی که مبتنی بر فقه باشه، نه مبتنی بر استراتژی.

ما از این علم غربی رد شدیم. رسماً توی جلسات کلبه دیدید ما گفتیم: «آقا، این تموم شد. دورهٔ قدرریزی فقهی شروع شد». مبتنی بر قدرریزی فقهی باید حکومت دینی جلو برود. یعنی وزارت نیرو باید بگوید: «من قدرریزی فقهی کردم». وزارت آموزش و پرورش باید بگوید: «من مبتنی بر فقه قدرریزی کردم». وزارت کشاورزی باید بگوید: «من مبتنی بر فقاهت و قرآن قدرریزی کردم». نیایند بگویند که «ما طرحریزی استراتژیک کردیم». ۲۰ سال من اینجا با یه چی روبرو هستم: هی یه چیزی رو بغلش میذاره، ۴ تا طرح میآره، میگه: «ما ترویج استراتژیک فلان بخش نظام را انجام دادیم نظر نهایی بدید.» میگم: «آقا، من از استراتژی رد شدم. تو دوباره طرح استراتژیک پیش من آوردی. این حکومت فقهی است.»
این ساختار پارسال بود. ساختار امسال را به اجمال عرض کنم. در «پیش به سوی فقهیدن» که شعار امسال است؛ حرکتی که ۲۵ سال دیگر طول میکشد تا در جامعه جا بیفتد. «پیش به سوی فقهی» معناش چیه؟ شما ۳ تا درخت در قرآن میشناسید، درخت منفی: «شجرهٔ ممنوعه» «شجرهٔ خبیثه» و «شجرهٔ ملعونه».
«شجرهٔ ممنوعه» شجرهای است که حضرت الله به آدم فرمود: «در این بهشت با زنت ساکن شو، از این میوهها تناول کن، فقط به این درخته نزدیک نشو: لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، که اگه بری، میشی از ظالمین». نرو. ظالم نشو.
تصور یهودی در جامعه این است که این درخته عینی است، در بیرون است. همانطوری که تصوری که یهود از حضرت الله ارائه کرد تحت عنوان «یهوه» یه مرد پیری است. یهود آمد خدا را تجسد بخشید تا جایی که این خدا میآید زمین، کشتی میگیرد با حضرت یعقوب! آن پیرمردی که دارد با حضرت یعقوب تو این نقاشیهاشون کشتی میگیرد، این خداست: «یهوه». خیانت یهود این بود که آمد، حضرت الله را تجسد بخشید و تبدیلش کرد به یهوه مادی. حالا مسیحیها گفتند که خدا نبوده، جبرئیل بوده آمده کشتی گرفته. آن تصاویری که میبینید با حضرت یعقوب، یه فرشتهای دارد کشتی میگیرد، اون مال فرهنگ مسیحیهاست. اما خطای یهود که آمد، همه چیز عالم غیب را تعیّنی کرد، یکی از خطاهاش هم این بود که آمد جوری جا انداخت که این درخته یه گوشهٔ باغی بوده، همه داشتن نزدیک میشدند.
شهید مطهری میگوید که این درخته سمبلیک است. این درخته تمثیلی، نمادینه. یعنی درخت وجود عینی در بیرون ندارد که حالا این درخته اینجا بوده، خدا به حضرت آدم گفته: «ببین، این طرفا باش، به این نزدیک نشی ها». نگفته: «نرو بهش، آویزون شو، ازش بخور». میفرماید: «لَا تَقْرَبَا» اصلاً نزدیک نشو که میشی از ظالمین. شهید مطهری میگوید که این تمثیلی است، یعنی یه پدیدهٔ ذهنی است.
خب، منظور چیه؟ بحثهای مفسرین چیه؟ این فالهمها فجورها و تقواها در انسان الهام شده فجور و تقوا. شق فجور ما میشه این درخته که نباید بهش نزدیک بشیم. درخت چیه؟ درختی است که از یه جایی، از یه کلمهٔ خبیثی شروع میشه، شاخ و برگ گناه پیدا میکنه. چون بچهای که شروع میکنه خلافکاری، تو ۳۰ سالگی، ۴۰ سالگی میشه یه گنگستر، میشه ترامپ، میشه هیتلر، میشه صدام، میشه ابن ملجم، میشه یزید. او که از اول این فساده توش نبوده، این مثل یه درخت درش پرورانده میشه. کسی که به فجور درون قلب خودش نزدیک بشه که الهام شده بهش. حالا این قلب تو قرآن، بیرون بهش میگن «ذهن». تو قرآن ما ذهن نداریم. کسی که این رو بپرورونه، یه درختی درش شکل میگیره به نام همین «شجرهٔ ممنوعه». که خدا فرموده به این بخش فجور درون خودت نزدیک نشو که میشی از ظالمین. برونداد و کار بیرونیت دیگه ظلمه.
اما این سو شما باید به تقوای درونت نزدیک بشی یعنی «فالهمها فجورها و تقواها» ما یه شق تقوا داریم که نمیذاره نزدیک بشیم به فجور. باید به اون بپردازیم، نه این ور. شهید مطهری میگوید این تمثیله، این درخته بیرونی نیست، عینی نیست، یه پدیدهٔ بیرونی نیست، پدیدهای درونی و ذهنی است.
پس درخت اول برای شما محرز شد که وقتی ابلیس آمد وسوسه کرد حضرت آدم را، بهش گفت: «ببین، میدونی چرا بهت میگه نزدیک نشو به اون قسمت دیگهی قلبت، ذهنت؟ ببین نمیخواد تو ملک بشی یک. تو مثل فرشته بشی. دو نمیخواد تو ملک داشته باشی — به اصطلاح ملکی داشته باشی که هیچوقت کهنه نشه — حکومت و ساختاری که هیچوقت کهنه نشه. سوم نمیخواد تو جاودانه بشی. این سه تا رو نمیخواد در مورد تو.» ما چیکار کنیم؟ این کاشته شد در ذهن حضرت آدم.
حضرت آدم راه رفت، گفت: «چرا خدا نمیخواد من ملک بشم؟ چرا خدا نمیخواد من ملکی داشته باشم که کهنه نشه؟ چرا خدا نمیخواد که من جاودان بشم؟» هی شروع کرد با خودش این کارها رو کردن. همین کارهایی که الان ما میکنیم دیگه. ما یه سری الهامات شیطانی داریم. در این الهامات شیطانی در خودمون چکار میکنیم؟ یک سازوکار رو ایجاد میکنیم که عجیب و غریبه. ما هم داریم هر روز اون وسوسههای ابلیس رو شکل میدیم، به اون درخته نزدیک میشیم.
این درخت وقتی کسی بهش نزدیک شد — خب، حضرت آدم نزدیک شد به این وسوسهها — «دَلْو» معرف حضور شماست. «دَلْو» اون سطلی که میندازنش توی چاه که آب بیارن بالا. قرآن از این کلمه — ریشهٔ کلمهٔ «دَلْو» — استفاده میکنه، میگه: «اینا سقوط کردن به غرور»، یعنی مثل دلو، آدم افتاد پایین سقوط کرد به غرور. غرور از چی میآد؟ از «غره» شدن میاد. خدا فرموده بود: «نزدیک نشو به این درخته»، غره شد به خدا: «چرا خدا نمیخواد من به این درجات برسم؟» یعنی تردید داشت به خدا، غره شده بود به یافتههای خودش و وسوسههای ابلیس، و این ذهنیتش غره شده بود، غرور رو رقم زده بود. در اثر این غرور، «فدلاهُمَا» فدلاهُمَا ریشهاش از همون کلمهٔ «دَلْو» میآد. مفسرین میگن کلمهٔ «دلو» رو به این دلیل بهش میگن «دَلْو» که اینجوری یه دفعه تالاب سقوط میکنه ته چاه و از اونجا آب در بیاره. سقوط انسان به غرور و غره شدن از این منظره. پس این درخت اول.
بله، «فدلاهُمَا بغرور فلما ذاقا» ذاقا، ذائقهٔ ابلیس آمد براش ذائقهسازی کرد. ذوق، ذوق پیدا کرد، ذوق رسیدن به اون ملکشدن، و ذوق رسیدن به اون حکومت، و ذوق رسیدن به جاودانگی. ذائقهسازی کرد براش. ذاقا به فارسی میگن «چشیدن». اون درخت ذهنی که هی داشت میپروراندش در خودش و به خدا قره شد و چون و چرا کرد، شک کرد، تردید کرد به حضرت الله. این در ذهنش بود به قول امروزیا. به قول قرآن در قلبش بود. نتیجهاش شد سقوط و «بَدَتْ لَهُمَا» بَدَتْ یعنی یه دفعه چشمش باز شد، دید برهنه است. این برهنگی چیزی نیست که با تلقی عوام باشه، بلکه برهنگی از این جهت که در اثر این ذهنیته، حالا یه بروندادی داشت در جسم خودش.
درخت دوم «شجرهٔ ملعونه» است.
فرمود به رسول جلیلالقدر اسلام بعد از اون رویایی که دیده بود: حضرت در عالم رویا دید که میمونها از منبر حضرت بالا میرن. فرمود: «این فتنهای برای مردمه». که میمونها بالا میرن از منبر تو، فتنه است برای مردم. ضمناً این چیه؟ این همون «شجرهٔ ملعون» است.
مردمی که ۱ نفر، ۱ نفر، ۱۰ نفر، ۱۰ نفر، ۱۰۰ نفر، ۱۰۰ نفر شروع کردن به اون بخش فجور وجود خودشون رجوع کنن، هی این درخته رو در خودشون بپرورانند. این درخته تعیّن بیرونی پیدا میکنه، اسمش میشه «ملّت». «ملّت» به معنی دین و آیین. میشه تمدن. یه تمدنی از این درخته درست میشه: این «شجرهٔ ملعونه». حالا سادهاش رو مفسرین میگن منظور امویاناند — همین ابوسفیان و معاویه و یزید و ... — این سادهاش است. نه! کل تمدن الان «شجرهٔ ملعونه» همین تمدن غربه که در اثر چی ساخته شده؟ یک سری فیلسوفی که فکر فاسدی داشتن، به بخش فاسد فکر خودشون پرداختن، این تمدن ساخته شده. حالا دکارت اسمش رو گذاشت «درخت فلسفه»، گفت: ریشهاش متافیزیک، تنهاش فیزیک، شاخههاش دانشها هستند، میوهاش میشه «تخنه» یا تکنولوژی. حالا بگیرید: مفهوم خوردن از میوهٔ درخت ممنوع، منظور اینه. یعنی چیزی که امروز اینا بهش میگن «فلسفه» که خودشون میگن همهٔ فیلسوفانشون کافرند و هر کس آلوده شد به این، به عنوان فتنه برای مردم به اینجا میرسه.

حالا اینا از منبر پیامبر بالا میرن این میمونها که خودشون گفتن که «انسان حیوانه». همون یهودی که در ماجرای فتنهٔ سبت که نباید روزهای شنبه ماهی میگرفتن، توجه نکردن، حکم خدا رو گذاشتن زیر پا. قرآن میفرمود: میمون شدن «قِرَدَةً خاسِئينَ» یعنی تبدیل شدن به میمون. همون میمونها امروز علم غربی رو رقم زدن.
به صراحت میگن: «علم امروز ما علم پرومتهایه». به صراحت میگن: «فیزیک امروز مال شاگردان پرومئه است». به صراحت میگن: «بمب اتم رو مبتنی بر این سازوکار ساختیم». به صراحت میگن: «فلسفه، فلسفهٔ پرومتهایه». به صراحت میگن: «همهٔ ارکان هنر پرومتهایه». همش هم تو ایران ترجمه شدهها، ولی زیر بار نمیرن که خودشون دارن میگن: «پرومته همون ابلیسه».
پس شجرهٔ به اصطلاح ممنوعهای که فرموده بود حضرت الله که «به این نزدیک نشو» اینا نزدیک شدن بهش بعد از هبوط حضرت آدم. حالا این تبلور بیرونی پیدا کرده، شده یه تمدن. خدا اینجا میفرماید: «این همون شجرهٔ ملعون است که در قرآن آمده». این «شجرهٔ ملعون» تمدن امروزه.
درخت سوم چیه؟ کسایی که آلوده شدن به اون «شجرهٔ ممنوعه» و این «شجرهٔ ملعونه»، علیالنهایه در قیامت از شجرهای میخورند به نام «زقوم». اینجا دیگه قرآن میفرماید: «میخورند» اینجا دیگه واقعاً میوهٔ این درخت رو میخورن. میفرماید: این ریشهاش در چیه؟ در «جحیم». اصل درخت زقوم در جحیمه. آتشیست در جهنم درون انسان که همون آتش هوای نفسش است. اینجا دعوا نار و نوره. دعوا آتش و نور الله است.
در مقابل این، در قرآن یه درختی داریم به نام «شجرهٔ مبارکهٔ زیتونه» در سورهٔ نور. میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ» مثل چی؟ مصباح. نور الله مصباحه. مثل نور مصباح. داخل یه گوی بلورینه به اسم زجاجه. این نور مصباح داخل اون گوی بلورین زجاجه است. این زجاجه تو یه چراغدانیه به نام مشکات. مشکات این جوری آویزونه داخلش یه حبابیه به اسم زجاجه. داخل اون حبابه نور مصباحه. این جریان داشتنش مثل چیه؟ مثل روغن زیتون. میفرماید همونطوری که اون روغن زیتون جاری میشه، شفافیتش مثل اونه. آتش نیست، نار نیست، نوره.
همهٔ دعوا در عالم خلقت بین نار و نوره: نور ائمه (علیهمالسلام)، نور انبیا (علیهمالسلام)، نور حضرت الله، نور قرآن عظیم، نور مصلحین با نار ابلیس، آتش ابلیس، با نار شهوت انسانها، با نار هوای نفس هر کدوم از ماها. تقابل بین نار و نور اصل دعوا در قرآن است.
اون درختی که «شجرهٔ ممنوعه» بود، آدم بهش نزدیک شد و الان همهٔ ماها بهش نزدیک شدیم و شد «شجرهٔ ممنوعه»، اومد شد «شجرهٔ ملعونه» — همین تمدن امروز — شد درختی که تو قیامت باید ازش بخوریم: «شجرهٔ زقوم». اون ریشهاش در ناره. اما «شجرهٔ مبارکهٔ زیتونه» اساسش بر نوره. نور الله. این تقابل رو که میبینید، در کجا شکل میگیره؟ در درون قلب انسان.
اگر کانت میگفت: «میخوایم فلسفه داشته باشیم، باید ذهن رو بشناسیم»، شهید مطهری همین رو گرفت، اومد گفتش: «ما هم میخوایم فلسفه داشته باشیم، باید ذهن رو بشناسیم». قرآن میگه: «میخوای به شناخت برسی، میخوای نجات پیدا کنی، به نور برسی. باید قلبت رو بشناسی، قلبت رو دریابی». در غیر این صورت، در قلبت آتش «جحیم» شکل میگیره، ریشه و اصلی از اون میزنه بالا به نام درخت «زقوم». چرا؟ چون تو قلبت و ذهنت قبلاً به درخت ممنوعه نزدیک شدی و در اونجا درخت ملعونه رو در عالم بیرون شکل دادی. به عنوان یزید و معاویه و ترامپ و نتانیاهو و هر کس دیگهای.
از کجا باید شروع کرد «فقهیدن» رو؟ از «قلب ممکن التفقه». اگر بیتوجهی کنی چیه؟ میری، کلمههایی رو تو مدرسه و دانشگاه یاد میگیری که اینا کلمهٔ خبیثه است. مثال زده میفرماید: «كَلِمَةٍ خَبِيثَة كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ» مثل درخت خبیثه میمونه که بین زمین و آسمون رهاست. اما اگر نرفتی دانشگاه، نرفتی علوم انحرافی جک و جورجی رو ببینی و بخونی، تن دادی به کلمهٔ طیبه «كَلِمَةٍ خَبِيثَة كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ» که «أَصلُهَا ثَابِت وَفَرعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ».
چون شما چند تا ثبت در مورد انسان میشناسید؟ «إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدَامَكُم» ثبات قدم، دوم ثبات نفس، سوم ثبات فؤاد. پیامبر چرا برات تو قصه میگیم ماجرای انبیای پیشین رو؟ برای اینکه در قلبت، در فؤادت تثبیت به وجود بیاد. «كُلًّا نقص عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ» میدونید چرا قصه میکنیم اخبار انبیای پیشین رو؟ برای اینکه «نثبت به فُؤَادكَ» این هستهٔ مرکزی قلبت تثبیت بشه.
انسانی که به ثبات قدم، ثبات نفس، ثبات فؤاد برسه، حضرت الله براش ثبات فؤاد ایجاد کنه، کلمهٔ طیبه در درونش هست که به ثبات رسیده. حالا از این کلمهٔ طیبه در اصل ثابت، درختی شکل میگیره، میآد بالا. این درخت «شجرهٔ طیبه» است. این همون «شجرهٔ مبارکه» است. پس بعد رسیدیم به کلمه.
اگر اصل انسانشدن و آدمشدن و رستگاری رو میخوایم در «فقهیدن»، فقهیدن تو کتاب حوزهٔ علمیه نیست، توی لمعه و مکاسب و نمیدونم قانون و به اصطلاح کفایة الاصول و اینا نیست. فقیهشدن به قلب است. قلبی که مواظب باشید در اون «شجرهٔ ممنوعه»، «شجرهٔ ملعونه» و «شجرهٔ زقوم» شکل نگیره یعنی «شجرهٔ خبیثه» از کجا میآد؟ از کلمهٔ خبیثه. مراقب باشید! شما میدونید یه آبی حرامه نباید بنوشید، مشروب الکلی حرامه، گوشت خوک حرامه، فلان مردار حرامه. میدونی چه چیزی رو نباید بخوری، چه چیزی رو نباید بنوشید، چه چیزی رو نباید استنشاق کنید. چرا کسی مراقب نیست که چه کلمههایی رو نباید بشنوه؟ ذرهای حقیقت توش نیست! هر چی جلوتر میری رجسه، رِجس یعنی ناپاکی. شما اگر الان نجس بشه دستتون با خون با چیز دیگهای، میرید میشویید، پاک میشه، طاهر میشه، تطهیر میشه. نجاست روی پوسته. اما نجاست درون قلب بهش میگن «رِجس» — با قمار، با شرب خمر، با حرف کفرآمیز، با مفاهیم انحرافی. خب، این علوم «رِجس» ایجاد میکنه.
«پیش به سوی فقهیدن» چجوری بریم بفقهیم؟ راهش اینه که بدانید در قلبتون «شجرهٔ ممنوعه» شکل نگیره. اندیشهٔ کانت در «نومن و فنومن» شجرهٔ ممنوع است، شجرهٔ ملعون است. کوجیتو دکارت شجرهٔ ممنوعه است. گایست هگل شجرهٔ ممنوعه است. پدیدهٔ دیفرانس ژاک دریدا شجرهٔ ممنوعه است. پس درختی که شما تحت عنوان «شجرهٔ مبارکهٔ زیتون» میشناسید در قرآن «شجرهٔ طیبه» ریشهاش در کار کلمه است.
اگر کلمه، کلمهٔ طیبه باشه در قلب ما، در ذهن ما. ما رستگار میشیم و قلب ما ممکنه التفقه باشه، میتونه اون کلمهها رو دریابه. اما اگر قلب ما قلب ممکن التفقه نباشه، قلب ما پر از وهمه. اوهام وقتی در قلب ما بود، ما اسیر اون بخش فجورها هستیم فالهمها فجورها، نه تقواها.
۱. لذا نظام اندیشکدهای در حرکت رو به جلو باید به سمت این سازوکار بره. نظام اندیشکده متولی قدرریزی اجتماعی مبتنی بر تفقه دینی در نسبت با ریزی استراتژیک غربیه.
۲. در واقع، نظام اندیشکدهای «دارالتفقه» که هم از وهم و فهم باید به فقه ترفیع یافته باشه. در این صورت میتونه در ساختار تصمیمسازی نظام ولایت فقیه موثر واقع بشه.
۳. ثقل «دارالتفقه» اصطناعت آدمیان واجد قلب ممکن التفقه. اما سوال اینه که چگونه؟
۴. سعی آدمی برای داشتن قلب ممکن التفقه از کشمکش آدم (علیهالسلام) با وسوسههای ابلیس در خوردن از میوهٔ درخت ممنوع آغاز شد که یه کشمکش قلبی بود.
۵. شهید مطهری (رضوانالله علیه) ماجرای درخت ممنوعه رو تمثیلی و نمادین میدونه. یک ماجرای سمبلیک، یعنی درختی که ماهیتی ذهنی و معرفتی داشته و داره. الله تبارک و تعالی به آدم (علیهالسلام) هشدار داد که به درخت ممنوعه نزدیک نشه — «تَقَرُّب» ذهنی و قلبی زیرا از ظالمین خواهد شد. ضمناً هشدار داد که ابلیس برای آدم (علیهالسلام) دشمن مبین است.
ابلیس آدم (علیهالسلام) رو وسوسه کرد که: «دلیل منع تو از پرداختن به شجرهٔ کذایی اینه که ملک نشی، جاودانه نگردی و به ملک نرسی».
آدم (علیهالسلام) که این وسوسه موجب شد که ویروس این شائبه در ذهن او بیفته — در واقع در ذهنش کاشته بشه با خودش وهمید — نفهمیدها، نه فقهید وهمید یعنی به اوهام رسید — که: «چرا الله نمیخواد که من ملک بشم؟ چرا الله نمیخواد که من خالد و جاودانه بشم؟ چرا الله نمیخواد که من به ملک، ملک ویژه و به اصطلاح شاداب برسم؟»
این اوهام موجب شد که در ذهن خودش به آن درخت تمثیلی نزدیک بشه و از اون بچشه چون برای او این تقرب رو ذائقهسازی کرده بود ابلیس. پس از رسیدن اون شبهه به مذاق او و همسرش، هر دو غره شدن یعنی نسبت به حکم خدا تردید یافتن و وسوسهٔ ابلیس رو پذیرفتن. پس کاشت ذهنی رخ داد و به الله مردد و مشکوک شد، شک کردن به سخن الله تبارک و تعالی. این غرور یعنی فریب خوردن با افق و رویایی که ابلیس برای اونا ترسیم کرد، موجب سقوط دلووار اونها شد.
حضرت (صلواتالله علیه) فرمود: «برادرم عیسی (علیهالسلام) گفت: گناه نکنید. من میگویم: فکر گناه نکنید». آدم (صلواتالله علیه) پندار باطل و اوهام رو در قلب خودش جایگزین یقین به حکم خدا کرد.
وقتی ما مأموریم در پیروی از پیامبرمون «فکر گناه نکنیم»، «فکر گناه نکردن، نزدیک نشدن به اون درخته در ذهنه».
الله تبارک و تعالی گلایه کرده: «مگر نگفتم که ابلیس دشمن شماست و مگر تحذیر ندادم که به اون درخت که شما رو ظالم میسازه نزدیک نشید؟» یعنی در ذهن خودتون به اون نپردازید. اما کار گذشته بود. علیهالسلام و حوا استغفار کردن و الله توبهشون رو پذیرفت، اما حکم به هبوط اونا فرمود «هبوط قلبی».
پس از چشیدن از اون درخت — مزهکردن ذهنی و ذوق قلبی — به «بَدَتْ» رسیدن، «سَوْآتُ» اونها بر اونها نمایان شد. الله تبارک و تعالی به بنیآدم هشدار داد که مبادا ابلیس همانگونه که از تن والدین شما لباس رو کند، شما رو هم برهنه کنه.
۶. پدیدهٔ ذهنی، معرفتی و سمبلیک «درخت ممنوعه» با هبوط آدم و حوا و ابلیس در بین بنیآدم به فرهنگ و مناسک و تمدن منجر شد و نام اون «شجرهٔ ملعونه» گشت.
رسول (صلواتالله علیه) در رویا دید که میمونها از منبر ایشان بالا میروند. فرمود: «آنچه دیدی و شجرهٔ ملعونه، فتنهای برای مردم هستند». که فروکاست شد در بحثهای تفسیری صرفاً به بنیامیه، اما «شجرهٔ ملعونه» تعیّن اجتماعی قوم و قبیله و شَعوب شد که به «ملّت» شهره گشت؛ آیین هر قوم و امت.
مردم هر لحظه در ذهن و قلب خودشون به اون درخت ممنوعه نزدیک شده و پرداختهاند و ذوق اون رو دارن. مستمراً از اون میچشن و در عین و در علن به اون ذوقیات عمل میکنن؛ و نسل اندر نسل این رویه رو تکرار کرده و میکنن. در نتیجه، درخت ممنوعهٔ ذهنی به درخت ملعونه تعمیم یافته که فرمود: «فتنهای برای مردم شده» و کسانی که از منبر رسول (صلواتالله علیه) بالا میروند و آن درخت ذهنی را به جای حکم الهی یعنی حکمت حقنه میکنند، اونها کارکرد در واقع میمونی دارن.
۷. پیامد «ملّت شجرهٔ ملعونه» — یعنی تمدن برخاسته از اون — که امویان و یهودیان یک جزء اون هستند؛ محکوم شدن به «شجرهٔ زقوم» است که اصل اون در «جحیم» است. «شجرهٔ ممنوعه»، «شجرهٔ ملعونه» و «شجرهٔ زقوم» — سه پردهٔ یک واقعیتاند. دیرینگونهٔ «شجرهٔ ممنوعه» به تمدن «شجرهٔ ملعونه» منجر شده که پرومتِهایهای غرب به اپل مینازند، و پیامد اون «شجرهٔ زقوم» و عذاب خوردن از اون میوهٔ اون درخته. کسی که ذوق «شجرهٔ ممنوعه» داره و «شجرهٔ ملعونه» رو آبیاری میکنه، لاجرم باید میوهٔ تلخ «زقوم» رو به عنوان عذاب بخوره. از ذائقهسازی «شجرهٔ ممنوعه» تا «زقوم»، یک سبک زندگی پدید میآد که «شجرهٔ تمثیلی خبیثه» لقب گرفته: «کَلِمَةٌ خَبِيثَةٌ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ». اما این آلودگی قلبی — آلودگی موسوم به «رِجس»
۸. در تقابل چهار «شجرهٔ ممنوعه»، «ملعونه»، «زقوم» و «خبیثه»، «شجرهٔ مبارکهٔ زیتونه» قرار داره که تمثیلی از نوره «الله نور السماوات الارض». «نور الله» همانند مصباحی که در گوی بلورین «زجاجه» است، که اون گوی در چراغدان «مشکاة» قرار داره. «مشکاة» رو بگیرید بدن یک انسان مومن. «قلب انسان مومن» رو بگیرید: «زجاجه». و در درون «زُجاجَةٍ»، در درون قلب او، «نور حضرت حق» ایمان رو بگیرید: «مصباح». و نور آن در شفافیت مانند روغن درخت مبارکهٔ زیتونه جاریه.
«شجرهٔ مبارکه» مبتنی بر «کلمهٔ طیبه» است که همچون «شجرهٔ طیبه» که اصل اون ثابته — ثبات فؤاد و ثبات نفس — و فرع اون در سماست.
۹. «شجرهٔ ممنوعهٔ ملعونه» منتهی به «زقوم» ناره. آتشه. چون شجره سبز به نار سرخ تبدیل میشه. در قرآن فرموده: «همین شجرهٔ اخضر، همین درخت سبزی که میبینی، وقتی آتیش میگیره به هیزم تبدیل میشه، ازش نار در میآد.» پس چگونه از این سبزی و شادابی و به اصطلاح خیسبودن، این آتشِ سرخ در میآد؟ فرموده: «آیتش رو خودم رقم میزنم». حضرت الله فرمود: «شجرهٔ اخضر از اون نار در میآد». و این یک آیت الهیه: «هیزم جهنم کسی نشوید». مثل قرآنیه. زیاد این ضرب المثل رو شنیدید که میگه هیزم جهنم کسی نشوید! هیزم جهنم کسی نشوید برخاسته از همین آیه است، اما شجرهٔ مبارکهٔ طیبه سراسر نوره، نه نار. خاستگاه هیزم و نار نیست؛ خاستگاه نوره. چرا؟ چون مبتنی بر کلمهٔ طیبه است.
۱۰.قلب ممکن التفقّه، قلب تهی از رجس کلمهٔ خبیثه و وهم شجرهٔ ممنوعه و ملعون است.
اولاً، در نوروساینس امروز تأکید میکنن که فراگرفتن هر کلمه در شبکهٔ نورونها، ایجاد بخش مادی زائد میکنه که مجموعهٔ اونها به اکنه تبدیل میشه و مانعِ فقهیدنه. الان دیگه در نوروساینس میگن: «شما هر یِه کلمهٔ جدیدی یاد میگیرید، در این شبکهٔ نورونهاتون یِه وجه مادی پیدا میکنه.» چطور یه درختی که شاخههاش یِه برگهای اضافی میده، هی ازش میزنه بیرون. شما هر کلمهٔ جدیدی یاد بگیرید، در نظام نورونهاتون یک وجه مادی پیدا میکنه. هزار تا کلمه یاد بگیرید؛ هزار تا، دههزار تا، دههزار تا. یه دفعه مغز شما از شبکهای از نظام نورونی شکل گرفته که مبتنی بر کلمههای خبیث است در وجه مادی.
اینکه فرموده: «روی قلب اینا اکنهیست؛ اینا نمیتونن بفقهند» همینه. آدمی که مغز خودشو کاری کنه، کلمههای غلطی یاد بگیره، این کلمهها وجه مادی در مغزش پیدا کنن. خب چطوری این انتظار داره بتونه تفقّه کنه؟ وقتی میگی: «آقا، کلمهها خبیث است، مصرف نکن». مثل اینکه میگی: «آقا، این مشروب الکلی ننوش، این غذای حرام نخور، اون گوشت خوکه نخور، اون مال حرامه نخور». وقتی خوردی، به سلولهای بدن تبدیل شد، نمیذاره نمازت بالا بره، عبادتت کامل بشه.
کلمهٔ خبیثه موسیقی انحرافی، اون لغو، اون سازوکارهای این چنینی هم وقتی شنیدی، بر جانت نشست. در مغزت، در نظام نورونهات وجه مادی پیدا میکنه؛ لایههایی در زیر کورتکست شکل میگیره که نمیتونی بشکنیش فردا. بعد، اون نمیذاره تو تعقل کنی، نمیذاره تفقّه دینی کنی. لذا باید همونطور که خوردن گوشت خوک حرامه، نوشیدن مشروب الکلی حرامه، خوندن بعضی از این کتابهای ضاله تو دانشگاهها حرام باشه. اینا اسمش کتاب ضاله است. کتاب ضاله رو نباید بذاری دختر و پسری که تشخیص حق و باطل نمیتونه بده، بره بخونه. چرا دختری که قوهٔ تشخیص کامل نداره، باید ۶۵ درصد دانشگاهها دخترا باشن؟ دخترا برن این علوم ضاله رو بخونن، بعد انتظار داشته باشه فردا اینا بشن مادران متدین؟ این اون انحرافیها که باید باهاش مبارزه کرد!
ثانیاً، یافتههای جریانهای پرومتهای، یعنی جریان ابلیسی که تو غرب به خودشون میگن «پرومتهای» که به تمدن امروز منجر شده، مصداق قواعد کفاره است که رسول (صلواتاللهعلیه) از اطاعت از اون منع شده، مکلّف به جهاد کبیر با اون شده. یعنی با شجرهٔ ملعونه که «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیرا» پس باید از کلمهٔ طیبه آغاز کرد تا قلب از رجس طاهر بشه و در قلب نور جاری بشه، نه از اون نار شراره کنه.
۱۱. درخت فلسفه به زعم دکارت، همون شجرهٔ ملعون است که بشر پرومتهای با وهمیدن اون، تمدنِ تناورِ کنونی رو پدید آورده که در آخرین مقصد به هوش مصنوعی رسید و همون هوش طبیعی رو به اوهام عمومی پرورانده و در ۲ دههٔ آینده، بردگی عمومی بشر برای میوهٔ شجرهٔ ملعونه، یعنی تکنولوژی رو رقم میزنه.
خودشون گفتن ۲ سال دیگه، «۲۰۲۷» منتهاش اون افقِ کرزویل رو در نظر میگیریم. سال «۲۰۴۵» نه این ۲ سال آینده، نه اون ۲۰ سال آینده. ۱۰ سال دیگه، ۱۰ سال دیگه، ۱۵ سال دیگه، بشر به بردگی این نظام هوش مصنوعی در میآد. و اون روز جریان حق، جریان قرآنی باید روبروی هوش مصنوعی، عقلانیت الهی رو بروز بده. این عقلانیت الهی از کجا متبلور میشه؟ از قلبِ ممکن التفقّه؛ کسانی که از کودکی تربیت بشن، استطاعت بشن تا بتوانند قلبِ ممکِنِ التفقّه داشته باشند. ۲۰ سال دیگه که بچهٔ ۵ سالهٔ امروز میشه ۲۵ ساله، این کسی باشه که شونههاش رو بده زیر بار مشکلات معرفتی بشر ۲۰ سال دیگه، بشر ۲۰ سال دیگه رو از چنگ هوش مصنوعی و از انحرافهایی که این نظام تکنولوژی داره رقم میزنه برای بردگی، نجات بده.
دیر بجنبید، کاستی داشته باشید! به قول امام که فرمود: «اگر این انقلاب شکست بخورد، این جمهوری شکست بخورد، اسلام چنان سیلی میخورد که تا صد سال، هزار سال دیگه هم سر بلند نمیکنه». اگر ما برای این انحرافات تمدن از الان کاری نکنیم، حرکت نکنیم، همراه با تمدن که فرو میپاشه، بلایی سر جامعهٔ مسلمین هم خواهد آمد که نخواهیم توانست پاسخگوی این حرفها در قیامت باشیم در محضر حضرت الله.
لذا چاره چیست؟ چاره این است که همگان به یک هدف بپردازند: داشتن قلبِ ممکِنِ التفقّه با استغفار از شجرهٔ ممنوعه و ذائقهسازی اون توسط ابلیس، و در مقابل اون جهاد کبیر علیه شجرهٔ ملعونه و علیه النهايه کاشت کلمهٔ طیبه در قلب خود برای رویش شجرهٔ طیبهٔ مبارکهٔ نور الهی در قلب، به جای نار شهوات و هوسهای نفس.
راه نجات در حرکت به سوی فقهیدن است، نه فهمیدن و وهمیدن. مبتنی بر اولاً تقوأ فردی، ثانیاً قرآن عظیم. این قرآن عظیم منظورِ نظام تفسیری جامعی است که حضرت علامه آیتالله جوادی آملی (حفظهالله) در یک عمر با برکت ۴۵ سالهٔ تفسیری، زحمت این پروژهٔ برنامهٔ عظیم رو کشیدند و تبیین نظام قرآنی در جامعهٔ امروز، مواد اولیهاش یعنی مباحث تفسیریش کاملاً آماده است.
ما اگر جهاد عمومیه به گفتمان درآوردن تفسیر فارسیزبان تسنیم رو در دستور کار بگذاریم، قطعاً در ۱۰ سال آینده موفق خواهیم شد جلوی انحرافات ذهنی رو بگیریم یعنی اون کاشت کلمهٔ طیبه در ذهن. ما اگر در هر جلسه به کودکان یک کلمهٔ طیبه رو در ذهنشون بکاریم، در همین دورهٔ کودکی، به جای اینکه پای این انیمیشنها، فیلمهای سینمایی، بازیهای کامپیوتری و مطالبی که بعداً در مدرسه میخونند، کلمههای خبیثه رو بگیرند، بچهها با کلمهٔ طیبه آشنا بشن. در قلب اینا درخت مبارکه زیتونه شکل میگیره. یعنی حب به اهلبیت، حب به ائمه، حب بده قرآن، ولايتمداری محض و حب به حضرت الله. اینها از راه این سازوکار محقق میشه.
و لذا شعار امسال این بود در جشنواره که: «پیشبهسوی فقهیدن». این فقهیدن در این حوزه باید انجام بشه. الان ما با کودکان «اسما الحسنی» رو کار میکنیم: این ۹۹ تا اسم اصلی و بقیهٔ اسامی که در قرآن و روایات آمده.
کودکی که امروز یهدونه، یهدونه اسما رو کار میکنه، اینجا. یهدونه، یهدونه. یک اسم حسنا رو میذاریم با انیمیشن، این رو براش شفاف میکنیم، تعمّق کنه چرا حضرت الله یک اسمش اینه؟ ایمان به الله رو با عمق و غنا باید اینگونه جلو رفت. جلسه رو متبرک میکنیم به صوت دلانگیز این قاریان و «اسما الحسنی» رو بشنویم که متبرک بشه و قلب شما به اسامی حضرت الله شاد بشه انشاءالله. آقایان اگه زحمت بکشن.
پخش ویدیویی از تواشیح اسماء الله الحسنی با اجرای گروه لون لایف یمن
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. انشاءالله خدا توفیق بده که کودکان رو از کودکی به اسما الحسنی مسلط کنیم و مجهز کنیم و در قلبشون کلمات طیبهٔ قرآنی و کلمات طیبهٔ ائمه نقش ببنده و در مقابل این انحرافهای پیچیده بایستیم. آنچه جریان اندیشکدهٔ انقلاب اسلامی انشاءالله از امسال دنبال میکنه. الگوی فقهیدن در کودکان و جایگزینی فقهیدن با فهمیدن و وهمیدن به عنوان حرکتی که توی دههٔ آینده، انشاءالله باید به گفتمان عمومی تبدیل بشه رو در داخل و خارج کشور، توی اندیشکدهها و اندیشکدههای تابعمون دنبال میکنیم که انشاالله خدا این توفیق رو بده بتونیم این رو به یک سرانجامی برسونیم.
موفق و موید باشید، انشاءالله. والسلام.
◀️ مشاهده در یوتیوب:
◀️ مشاهده در آپارات: