💠 کلبه کرامت - جلسه ۱۱۵۸
سرفصل: نقشهی خدا و هندسه الهی (۱۱۰)
آدم بهشتی (۱)
کودک طراز انقلاب اسلامی
دومین جشنواره حکمت و تفقه برای کودکان و نوجوانان
برگزارشده در ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۴

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصرا و معین.
این هفته ما دومین جشنواره حکمت و تفقه برای کودکان را با شعار «کودک طراز انقلاب اسلامی» برگزار کردیم و امروز در خدمت شما عزیزان هستیم که مراسم اختتامیه را در جمع شما عزیزان داشته باشیم.
تکلیف دو نکته روشن شد. نکته اول این بود که ما در ساختار معرفت طراز قرآنی، از مرحله وهم به مرحله فهم و به مرحله فقه باید ارتقا پیدا کنیم. سطح معرفت حیوان، وهم است و با کمال تاسف، اکثر انسانها در این ظرفیت معرفتی هستند؛ یعنی درگیر توهم و تخیل که امروز خود غربیها اعتراف دارند که تقریباً مطلق علوم غربی در همهی رشتههایشان توهم است و با تکیه بر دو کلمهی «ایلوشن» و «دیلوشن» صراحتاً در همهی رشتهها و همهی حوزهها نوشتهاند و گفتهاند که علوم دقیق مثل فیزیک، علوم زیستی مثل زیستشناسی و داروینسم، مطلق علوم انسانی در رشتههای مختلف، همه اینها توهم هستند.
سطح دریافت بشر میتواند مثل حیوان باشد، یعنی توهمی. یک سطح بالاتر، انسان قابلیت معرفتی دارد که فهمیدن است و این فهمیدن مربوط به انسان غیرمؤمن است؛ انسانهایی که روی دو تا پا میروند، هیبت و ظاهر انسانی دارند اما علیالنهایه سطح دریافتشان فهمیدن است. یک سطح بالاتر مربوط به کسانی است که قلبی دارند که در لایه سوم و چهارم، یعنی از مرحلهی صدر و شغاف به مرحلهی قلب و فواد رسیدهاند. قلبشان مهر نخورده و بسته نشده، اینها کسانی هستند که امکان تعقل دارند. اینها کسانی هستند که به حکمت میرسند. اینها کسانی هستند که قلب ممکنالتفقه دارند.
خطایی که در رشته فلسفه، استادان فلسفه ایرانی و کشورهای اسلامی مرتکب میشوند این است که «ریزن» و «رَشِنالیتی» را در تلقی غربیها میگیرند. عقل، یک مفهوم قرآنی است که فقط درباره انسان مؤمن صدق میکند. به هر کسی هم داده نشده. حضرت رضا (علیهالسلام) فرمود که حِباء میشود از طرف حضرت الله. البته خب به یک گروه محدودی. همگان صاحب عقل نخواهند شد و نخواهند بود و تعقل نمیکنند. تکرار میکند بارها قرآن که «اکثرهم لا یعقلون». اما اینکه برخی عقل همراه نطفهشان به آنها داده میشود، خب آنها معصومند. برخی در مرحله جنینی صاحب عقل حامل میشوند، آنها نزدیک به عصمتاند. گروهی هستند که در کودکی یا نوجوانی امکان عقل پیدا میکنند، عقل به آنها حِباء میشود. بسیاری از مصلحیناند. اهل تعقل که مورد رحمت الهی واقع میشوند، ممکن است تا ۴۰ سالگی از قوهی عقل بهرهمند بشوند و صاحب عقل بشوند. بعید است، خیلی ثقیل است که کسی بعد از ۴۰ سالگی اگر تا ۴۰ سالگی به عقل نرسیده، صاحب عقل بشود و عقلش به او حباء شود. شرایط بسیار دشوار میشود برای انسانها. نمیگویم غیرممکن است، ولی طبیعتاً دستیابی به آن خیلی دشوار است.
پس تکلیف یک نکته روشن شد. نظام معرفت قرآنی نظامی است که انسانها از سطح حیوان بودن و وهم میآیند تو سطح فهم. مثل همهی تودههای انسانی، از سطح فهم میآیند تو سطح فقه. مرحلهای که قوهی تفقه پیدا میکنند، قوهی عقلانیت است، قوه حکمت است. سررشته مبحث از دست شما خارج نشود؛ ما مقوله حکمت و تفقه برای کودکان را داریم مشق میکنیم.
اگر قرار است کودکی حکیم بشود، این نیست که برود توی مدرسه و دانشگاه، فلسفه یونان و ارسطو، افلاطون و کانت و هگل و دکارت و ابنسینا و سهروردی و ملاصدرا بخواند و حکیم بشود. نه. کسی در قرآن با تلقی قرآنی حکیم میشود که از وهم بیاید به فهم، از فهم بیاید به فقه. این فقه هم اینی نیست که الان در حوزه است. تفقه در دین و فقهیدن بر بستر ایمان شکل میگیرد. انسان باید مؤمن بشود تا بتواند بفقهد.
پس نکته اول روشن شده دیگر: آمدن از عالم وهم به عالم فهم، از عالم فهم به عالم فقه. حالا شما ولایت فقیه را متوجه شدید. کسانی که در عالم وهماند، ولایتشان وهیم است. کسی مثل ترامپ، ولایتش ولایت وهیم است چون خودش اهل وهم است دیگر. توهم دارد مثل حیوان. قرآن به اینها میگوید «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ». مثل چهارپا و خوک، بلکه در ضلالت و گمراهی. در نگاه قرآنی، ما باید از سطح ولایت وهیم خودمان را آزاد کنیم، بیاوریم در سطح ولایت فهیم؛ کسی که اهل فهم است بر ما ولایت داشته باشد و سپس بیاییم در سطح ولایت فقیه؛ یعنی کسی که در طراز عالی فقاهت است و از نظر ایمان و عقل و حکمت در مرتبه بالایی است، او بر ما ولایت داشته باشد.

این درگیری که امروز هست این است که شخص ولی فقیه را ماها میخواهیم بیاوریمش تو عالم وهم، میکشیم پایین. ولی فقیه مثل انبیا و مثل ائمه میخواهد ماها را از عالم وهم بیاورد تو عالم فهم، بیاورد بالا، تو عالم فقهیدن این نکته اول.
نکته دوم که تکلیفش روشن شد این بود که اگر حالا قرار شد ما برسیم به فقهیدن، خب اینکه راحت است؟ همه داریم تعقل میکنیم، تفقه میکنیم؟ نه، اصلا همچین چیزی نیست. نه ما تفقه میکنیم، نه تعقل میکنیم. صراحت آیه قرآن این است که «اکثرهم لا یعقلون». آیه این است. نکته دوم آیه این است: «ولقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنّ والإنس». چرا؟ چون «لهم قلوب لا یفقهون بها». کثیری از جن و انس میروند جهنم، نه قلیلی. کثیری از جن و کثیری از انسان میروند جهنم، چون قلبی ندارند که با آن تفقه کنند. «لهم قلوب لا یفقهون بها»؛ آنها قلبی دارند که با آن بفهمند؟ «لهم قلوب یفهمون بها»؛ قلبی دارند که با آن توهم کنند. «لهم قلوب یوهمهون بها». اما «لهم قلوب لا یفقهون بها». اگر قرار است کسی حیوان نباشد، انسان هم نباشد، آدم باشد. بین آدم و انسان فرق بگذارید. هر کافری هم انسان است، بشر است. انبیا بشر بودن، انسان بودن؛ اما آدم بودن، و از آدم بالاتر، از ملک هم بالاتر. اما همه موجوداتی که روی دو تا پا میروند و اسمشان بشر است و اسمشان انسان است، لزوماً آدم نمیشوند.
آدم شدن و رسیدن به مرتبه فراتر از ملکی، کار سادهای نیست. این نکته مدنظرتان باشد. اگر قرار است کسی آدم بشود، باید قلب ممکنالتفقه داشته باشد. کسی که قلب ممکنالتفقه ندارد، آدم نیست. علیالنهایه انسان است؛ یعنی دارد میفهمد. علیالنهایه حیوان است، دارد میوهمد. البته قرآن بیشتر تأکید حیوان میآورد رویشان. انتهای همین آیه «لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنّ والإنس» فرموده که اینها «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛ اینها مثل چهارپا میمانند، مثل خوک میمانند، بلکه در ضلالت و گمراهی بیشتر. صراحتاً میفرماید: کسی که قلبی ندارد که تفقه کند با آن، انسان نیست، آدم نیست، حیوان است؛ از حیوان در ضلالت و گمراهی بیشتری است. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» غافل است دیگر. نگاه کنید ما تو زندگی روزانهمان چقدر غافلیم؟ چقدر در ذکر و یاد الله هستیم؟ چقدر در ذکر و یاد خودمانیم؟ چقدر در غفلتیم؟ خب بیشتر در غفلت است انسان دیگر.

نکته دوم این شد پس. اگر قرار است که کسی آدم باشد و به تبع آدم بودن به بهشت برود، لایق بهشت بشود، یک شرط دارد: باید قلبی داشته باشد ممکنالتفقه. این میشود هدفگذاری راهبردی در حکومت دینی. کودک طراز انقلاب اسلامی، انقلابی که سیصد هزار ابرانسان برایش شهید شده، هدفگذاری آموزش و پرورش باید این باشد: به مُر این آیه هدفگذاری این باشد: ۱۲ سال کودک در اختیار شماست تا جوانیاش. باید به این در ۱۲ سال قلب ممکنالتفقه بدهی. اما اگر انسان هدف خلقت خودش را بداند، هدف خلقت انسان عبودیت است دیگر. فرمود: خلق نکردم شما را مگر برای عبودیت «و ما خلقت الجنّ والإنس إلا لیعبدون». شما و جن، دو تا گروهی هستید که کاملاً موقعیتتان موقعیت اختیاری است. ملک که اختیار ندارد، فرشته، حیوان که اختیار ندارد. جن اختیار دارد و شما انسانها. من شما را خلق کردم برای عبودیت. حضرت فرمودند این «إلا لیعبدون» ناظر به «لیعرفون» است. یعنی وقتی عبودیت میکند، باید معرفت را رقم بزند، باید به «لیعرفون» برسد.
اگر هدف خلقت انسان لیعبدون است، انسان باید برای بهشت خودش را آماده کند. هیچ کاری مهمتر از این که میخواهد برود بهشت ندارد انسان. تمام شد. خب، کودک طراز انقلاب اسلامی، انقلابی که به نام اسلام و به نام قرآن و به نام الله انجام شده، به نام ائمه انجام شده، برایش سیصد هزار تا انسان شهید شده. این انقلاب هدفگذاریش یونسکو نیست. اگر قرار بود طرحهای یونسکو در آموزش و پرورش همه دنیا در قالب طرح «۲۰۳۰» اجرا بشود، در ایران هم پیاده بشود، انسانی که آنها میخواهند بپرورانند، ما هم آموزش و پرورشمان همان را بپروراند، نیاز نبود انقلاب کنیم، سیصد هزار نفر به اصطلاح شهید داشته باشیم.
هدف و فلسفه و حکمت وجودی انقلاب اسلامی این است که آن گونه که در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده که باید زمینه رشد فضائل اخلاقی جوری فراهم بشود که مردم بروند بهشت. امروز وحدت تلاشها در حکومت جمهوری اسلامی برای به بهشت رفتن مردم نیست. بانکهای جمهوری اسلامی ربوی است، دانشگاههایش تثلیثی و شرکآلوده است، آموزش و پرورش پیاژهای و غلط است. فاصله فقیر و غنی در مناسبات اقتصادیاش بسیار بسیار زیاد است. در یک چنین شرایطی چطور انتظار دارید مردم بروند بهشت؟
اما اگر در کلام رهبران انقلاب، هم امام راحل، هم حضرت آقا، هدفگذاری این بوده که مقصد الله است و انسانها باید برای بهشت آماده بشوند، این هدفگذاری را ایشون در سال ۱۳۹۳ وقتی دیدار مسئولین آموزش و پرورش بود، در محضر ایشون متعرض شد. فرمود: چه شد این تعریف انسان طراز؟ چند بار من گفتم چه شد این انسان طراز را تعریف کردید؟ خب الان شما با کودک طراز قرآن، با کودک طرازی انقلاب اسلامی باید برایش زمینهسازی کنید. آشنا شدید؟ انسان طراز، آدم طراز است. آدم طراز کسی است که قلبی دارد که تفقه میکند. این قلب را داشته باشد، میرود بهشت. قلب را نداشته باشد میرود جهنم. هیچ پیچیدگی ندارد. ببینید، انسان طراز انقلاب اسلامی، آدم است. آدم شدن با انسان شدن فرق دارد ها. بسیاری انسانند ولی آدم نشدهاند. خب، در انقلاب اسلامی طرف باید بشود آدم. اگر شد آدم، حالا هدف این آدم باید این باشد که به سر سفره حضرت الله بنشیند، عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ بشود، برود در بهشت. اگر قرار است برود در بهشت، فرموده اگر قلبی داشتید که ممکنالتفقه بود، میروید بهشت، اگر نه، میروید جهنم. پیچیده است این؟ از یک صریحتر آیهی قرآن بیاید بگوید که آقا میروند جهنم کثیری از انسانها و جن، چون آن قلب را ندارند.
اما اگر قرار است که انسان طراز انقلاب اسلامی رقم بخورد، خب مبنا قرآن است دیگر: «لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنّ والإنس». چرا؟ «لهم قلوب لا یفقهون بها». «لهم أعین لا یبصرون بها». «لهم آذان لا یسمعون بها». اینها اولئک کیاند؟ «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»، اینها مثل حیوان میمانند، بلکه در ضلالت و گمراهی بیشتر. «اولئک هم الغافلون». خب، اینجا نظام اندیشکدهای است دیگر. ما اینجا تفکر استراتژیک میکنیم، قدرریزی فقهی میکنیم. هدفگذاری درازمدت ۱۰ سال، ۲۰ سال، ۵۰ ساله، ۱۰۰ ساله میکنیم.
آیه را اینجوری در قاعده خلف بخوانیم. میخواهم الان این آیه را عوضش کنیم، بَرش گردانیم. در «تعرف الاشیاء بأضدادها». هر چیزی را میخواهید بشناسید، به ضدش بشناسید. الان این را میگیریم ضد. میخواهیم ببینیم درست است که مدنظر حضرت الله است چیست؟ «ولقد ذرأنا لجنة قلیلاً من الجنّ والإنس». قلیلی از جن و انس میروند جنت. چرا؟ چون «لهم قلوب یفقهون بها». قلبی دارند که میتوانند تفقه کنند. «لهم أعین یبصرون بها»؛ چشمی دارند که میتواند آیتها را ببیند. «لهم آذان یسمعون بها»؛ گوشهایی دارند که میتواند سروش آسمانی را بشنود. «أولئک» نه «کالانعام»؛ نه مثل چهارپا. که اینها کسانی هستند که از ملائکه بالاترند.
بار دیگر از ملک پراّن شوم / آنچه اندر وهم ناید، آن شوم
پس اینها از ملک بالاترند. «اولئک هم ذاکرون». اینها در ذکر الهی هستند. این شد قاعده خُلف. این شد تعرف الاشیاء بأضدادها. پس نکته دوم هم روشن شد.
نکته اول این است که ما یک وهم داریم، یک فهم داریم، یک فقه. باید از وهم بیاییم تو فهم، از فهم بیاییم تو فقه. تکلیف این ۲ تا نکته روشن شده بود: یک: عالم وهم، عالم فهم، عالم فقه. آمدن بالا از سطح وهم به سطح فقه. این نکته اول. نکته دوم که روشن شد این است که اگر ما میخواهیم برسیم به آنجا، چه مشکل و مانعی داریم؟ مانع قلبی داریم. باید قلبمان را آماده کنیم، قلب ممکنالتفقه بشود. جستجو نکنیم. بیرون تو کتابها نیست. دست هیچ کس دیگری نیست که بگوییم آقا میرویم تو یک کتابی میخوانیمش یا دست کسی هست، میرویم ازش شاگردی میکنیم، میگیریم. نه. ببین در درون خودت است. قلب خودت را باید ممکنالتفقه کنی. چشم خودت را باید باز کنی، بتوانی ببینی. گوش خودت را باید باز کنی، بتوانی بشنوی. بشوی «أولئک هم ذاکرون». ذاکر باشی، نه غافل.
این ۲ تا نکته مشخص شد. الان سؤال شما این است: چگونه؟ در جشنواره دوم، آقایان و خانمها تلاش کردند در این هفته در نشستهای عمومی که داشتند و مبانی که در طول یک سال گذشته بعد از جشنواره اول بررسی کرده بودند، به این سؤال پاسخ بدهند که چگونه میشود آدم شد؟ چگونه میشود قلب ممکنالتفقه داشت؟ چگونه میشود اصطناعت شد؟
خب اگر قرار است یک کودکی از ۵ سالگی تا ۱۵ سالگی، به مدت ده سال، از ۶ سالگی تا ۱۶ سالگی به مدت ده سال به درجه داشتن قلب ممکنالتفقه برسد چنین کودکی، چه باید بکند؟ به ترتیب، من سرفصلها را عرض میکنم خدمت شما.
ابتدا اینکه چنین کودکی باید تمایز عالم خلق از عالم جعل را فرا بگیرد. چه اهمیتی دارد در قرآن این نکته؟ اساس آنچه از دوره فراعنه تو مصر درآمده، بیش از ۳۰۰۰ سال پیش، بعد آمده تو یونان شده فلسفه، بعد رفته توی رم، بعد رفته عالم مسیحیت را درنوردیده، بعد از مسیحیت شده دوره مدرن. اساس تثلیث است. این که میبینید مسیحیها صلیب میکشند، این مال قبل از مسیحیت است، مربوط به دوره فراعنه است تو مصر. همه نظام معرفت بشر غربی امروز تثلیثی است. حکم خدا در قرآن این است که «لا تقولوا ثلاثة». این سهگانه را در مورد عیسی نگویید. اگر قرار است کودکان ما تثلیثی بار نیایند، باید با تقسیمبندی قرآن معرفتشان شکل بگیرد؛ یعنی به عالم خلق و عالم جعل مسلط شوند.

خب ضرورت دومش چیه؟ این بچهها از کودکی مینشینند پاندای کونگفو را میبینند، انیمیشنهای داخل این شبکههای نمایشی را میبینند. سراسر این انیمیشنها پر از تبیین ین و یانگ است. معرفت این بچهها را معرفت بودایی، به خصوص کنفوسیوسیستی میکند، به خصوص لائوتسوئیستی میکند. بچه وقتی به تفکر لائوتسو و کنفوسیوس مؤمن شد، همه چیز را در تلقی تائو، سفید و سیاه، و زن و مرد، و شب و روز، و سرد و گرم و تر و خشک دید، معرفت ثنویتی پیدا کرد. آن طوری که قرآن فرموده «لا تقولوا ثلاثة»؛ جای دیگر فرموده این تثنیه را نگویید. قرآن هم تثلیث را رد میکند، ۳ را. هم تثنیه را. شما تا این ۲ تا را رد نکنید، به توحید نمیرسید. رُک. توحید یک است، تثنیه ۲، تثلیث ۳. قرآن هر ۲ تا را رد کرده.

اگر قرار است ما تثنیه و تثلیث را رد کنیم، تثنیه در شرق (۲، ین و یانگ، ثنویت) از تلقی زرتشتی که ثنویت دارد تا هندو که ثنویت دارد، تا بودا که ثنویت دارد، تا کنفوسیوس که ثنویت دارد، تا لائوتسو که ثنویت دارد، تا شینتو که ثنویت دارد؛ یعنی از داخل ایران زرتشتیگری تا بروید برسید به ژاپن در شینتویسم، ژاپن. همه این نحلهها اساسشان بر ۲ است. و قرآن فرموده نگویید. از ترکیه به بعد که میشود یونان تا انتهای آمریکا، اساس بر ۳ است. خب شما میگویید ما موحدیم. اگر موحدیم باید این را بگذاریم کنار دیگر. چطوری ذهن بچه قرآنی میشود؟ چطور قلب بچه ماهیت قرآنی پیدا میکند؟ با تفکیک عالم خلق از عالم جعل.
قرآن ۳۲۰ دوتایی دارد که به ۴ دسته تقسیم میشوند. با ۲ دستهاش کار داریم. دسته اولش مربوط به عالم خلق است که دویست بار است. بیش از دویست بار عالم خلق را فرمود است. بخش عالم خلقش این است: دیگر شب و روز، زن و مرد، تر و خشک، سرد و گرم، سفید و سیاه. اینها بیش از ۱۰۰ مورد در قرآن. بعد باید این ۱۰۰ تا را یاد بگیرد، بداند اساس عالم بر زوجیت است. یکیاش را بگیری، اون یکیاش ناقص است.
بعد باید بیاید عالم جعل را بشناسد. عالم جعل یک دوتاییهایی است که یکیاش کار حضرت الله است، آن یکی کار ما و جن است. راست و دروغ: حضرت الله راست را رقم زده، دروغ کار ماست. قرآن بهش میگه صدق و کذب. حق و باطل: حضرت الله باطل رقم نزده، باطل کار ماست. اینکه حق و باطل، کفر و ایمان، شک و یقین، نور و ظلمات، هدایت و ضلالت، طیبه و خبیثه، سعادت و شقاوت، منفعت و ضرر، فلاح و خسارت. این را اینجوری شما این ۱۰۰ تا را بشمارید، بیایید بالا، نظام ذهنی کودک توحیدی بشود. این مربوط به عالم جعل است. بیش از دویست بار در قرآن فرموده «خلق»، بیش از سیصد بار در قرآن فرموده «جعل». ۲۰ بار مشترک. «الحمدالله الذی خلق السماوات والأرض و جعل الظلمات والنور». اگر ذهن کودک قرآنی شد، تسلط بر عالم خلق پیدا کرد در ثنویتها، تسلط بر عالم جعل پیدا کرد در به اصطلاح ثنویتهای توحیدی، آن کودک از تثلیث غربی و تثنیه شرقی نجات پیدا کرده، معرفتش خالص توحیدی میشود، مثل امامش امام علی (علیهالسلام). لذا حضرت آقا در توصیف امام علی فرمود: ویژگی اول حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام داشتن معرفت توحیدی است. مگر میشود تو شیعه علی باشی، معرفت توحیدی نداشته باشی؟

پس ضرورت اول برای داشتن قلب ممکنالتفقه، گذروندن ۲ سرفصل به نام آشنایی با عالم خلق و آشنایی با عالم جعل در قرآن. از آن ۳۶۰ دوتایی، صدتایش عالم خلق، صدتایش عالم جعل. تقسیم کنید در ۱۰ سال: سالی ۱۰ گزاره عالم خلق را کودک یاد بگیرد، سالی ۱۰ گزاره عالم جعل را. در ۱۰ سال هر دوتاش میشود دویست تا با همدیگر. خب ۲ تا از سرفصلها مشخص شد: عالم خلق و عالم جعل. چرا؟ چون بچه باید بشود موحد، باید به توحید ناب برسد.

خب یک سرفصلی داریم برای ایمان. ایمان هفت تا متعلقه دارد که هفت تا سرفصل میشود خودش. کودک باید ایمان به غیب را در ۱۰ سال بنوشد. مشکل امروز با یهود این است که یهود آمد همه گزارههای غیبی را عینی کرد. خدا را آورد تعینی کرد مثل یک مرد پیرمرد. همه چیز را در اسرائیلیات تعینی کردن. این تعینات آمد امروز تسری پیدا کرد در مقولهای که شما اسمش را گذاشتهاید علوم غربی. علوم غربی انسانها را تعینی کرده. اینا خدایشان میآیند زمین کشتی میگیرند با حضرت یعقوب. به این دلیل اسمش اسرائیل است. میگویند قوم بنیاسرائیل، قوم یعقوب که وقتی کشتی گرفت، کتک خورد از یعقوب، میخواست فرار کند، یعقوب پایش را گرفت، گفت باید به من برکت بدهی. گفت باشه، بهت برکت میدهم. تو دیگر از این به بعد یعقوب نیستی، از این به بعد اسرائیلی؛ یعنی مقاوم در برابر خدا. خدا زورش نرسید تو را بزند.

کودک ابتدا باید ایمان به غیب پیدا کند در ۱۰ سال. همزمان باید ایمان به ملائکه پیدا کند. اگر ایمان به ملائکه پیدا کند در ۱۰ سال، از ۵ سالگی تا ۱۵ سالگی، میبیند دست حضرت الله را در این جنگ که حضرت جبرئیل آمد تألیف قلوب کرد، حضرت میکائیل آمد موشکها را برد از ۴ لایه گنبد آهنین و اَرو و سیستم فلاخن و تاد و غیره و ذلک عبور داد، زد به تلآویو و حیفا. نمیرود بگوید که کار کوروش بود و کار آرش بود. کسی که چشم آیتبین دارد، دارد میبیند دست حضرت الله را، دارد میبیند دست حضرت جبرئیل امین را، دارد میبیند دست حضرت میکائیل امین را. کودک ما باید ایمان به ملائکه داشته باشد، باید جبرئیل را بشناسد، میکائیل را بشناسد، اسرافیل را بشناسد، عزرائیل را بشناسد، کرامن کاتبین را بشناسد، انواع ملکها را بشناسد.
در سرفصل سوم ایمان، باید ایمان به وحی، ایمان به کتاب و ایمان به آنچه نازل شده را در او تقویت کرد. کار بسیار دشواری اما در طول ۱۰ سال کودک باید شأن الهام و وحی را دریابد.
سرفصل چهارم در ایمان، انبیا هستند. آن وحی را ملائکه بر سینه انبیا نازل میکنند دیگر. کودک در ۱۰ سال باید این ۲۵ نبی که در قرآن عظیم نامشان آمده، اینها را بشناسد. سالی ۳-۴ تا از این انبیا را دقیق بشناسد، نه با این اسرائیلیات. باید بهش نشان داد که اینا میگویند یعقوب انقدر قوی بوده که خدا را شکست داده، کشتی گرفته، خدا با یعقوب شکست خورده، بعد خدا به یعقوب گفته تو دیگر اسرائیلی. حالا بنیاسرائیل میگویند ما خدا را شکست دادیم، شما که دیگر چیزی نیستید. این بچه باید حقیقت حضرت یعقوب علیهالسلام را در قرآن دریابد، نه آنچه در تورات معروف است. حضرت نوح را، حضرت ابراهیم را، حضرت موسی را، حضرت عیسی را، حضرت الیاس را، حضرت شعیب را، حضرت یونس را، و در رأس همه اینها وجود نازنین حضرت محمد بن عبدالله. این ۲۵ نبی را بشناسد و ۱۲ امام معصوم را در طول ۱۰ سال دقیق، شفاف، خرافهزدایی شده، صرفاً قرآنی و جامع.
در لایه پنجم باید ایمان به الله را بشناسد. کودک باید اسمای حسنی بر او خوانده بشود. حضرت آدم (علیهالسلام) اسمای حسنی بهش تعلیم داده شد، بعداً ملک و جن و حیوانات و کهکشانها و همه، از همه خواسته شد که به انسان سجده کنند، به آدم سجده کنند. در رأسشان به ملائکه. حالا توی یک لایهاش که در سطح جن که ابلیس تمرد کرد و این کار را نکرد. هر کس باید خودش را در موضع حضرت آدم ببیند؛ یعنی باید در معرض تعلیم اسمای حسنی همانطور که برای حضرت آدم خود حضرت الله اسمای حسنی را تعلیم فرمود، تکتک ما باید اسمای حسنی بر ما تعلیم بشود. ما باید تعلیم ببینیم اسمای حسنی را. زشت مسلمان مویش سفید بشود، اسمای حسنی را نداند. نتواند اسمای حسنی را تدریس کند.
اگر ۹۹ اسم حسنی تقسیم بشود در ۱۰ سال، میانگین سالی ۱۰ اسم حسنی، و کودک باید با دقت فرا بگیرد با ضدشان. لذا این نکته نکته بسیار مهمی است. الله در قرآن بعید التصوره. اگر در ایمان به الله، کودک در ۱۰ سال از ۵ سالگی تا ۱۵ سالگی، سالی ۱۰ مورد از اسمای حسنی را فرا بگیرد، انتهای دوره یک نظام فقهی در ذهنش و قلبش شکل میگیرد درباره صفات حضرت الله که به طمأنینه قلبی میرسد. مگر نمیگوییم «ألا بذکر الله تطمئن القلوب»؟ قلبی از یاد حضرت الله آرام میشود که صفات حضرت الله را بشناسد. دیگر خب شما این را همیشه تو این ۲-۳ دقیقه میشنوید دیگر؛ یعنی موقع ماه رمضان این پخش میشود، میشنوید، در مواقع دیگر میشنوید. خب چرا این عمومیت ندارد؟ خب الان گفتیم کودکان اینها را همخوانی کنند، فرا بگیرند دیگر.
پخش ویدیویی از تواشیح اسماء الله الحسنی با اجرای گروه لون لایف یمن
خب در ایمان به الله حداقل اسمای حسنی را بچهها باید ۹۹ تا ۱۰۰ تایش را بشناسند با ضدش میشود ۲۰۰ مؤلفه و اشراف داشته باشند.
در ایمان به متعلقه ششم، یعنی ایمان به آیتها، یک ویژگی انسانی که میرود بهشت، داشتن چشم آیتبین است. «لهم أعین یبصرون بها». آنجا فرموده اینا که میروند جهنم، چشمی ندارند که ببینند: «لهم أعین لا یبصرون بها». این «أفلا تبصرون» که در آیه ۲۰ سوره ذاریات فرموده که قرار دادم در زمین برای شما آیتهایی برای شما اهل یقین، و در نفس خودتان «أفلا تبصرون». خب چرا نمیبینید؟ اینکه ما چشم آیتبین باید داشته باشیم تا بتوانیم ببینیم. «و فی الأرض آیات للموقنین»؛ در زمین نشانیهایی است برای اهل یقین. «و فی أنفسکم» و در نفس خودتان، «أفلا تبصرون»، خب چرا نمیبینید؟ کسی که نتواند آیتها را ببیند، مصداق این آیه است که «لهم أعین لا یبصرون بها».
اگر قرار است که یک کودکی چشم آیتبینش باز بشود، به تعبیر علامه جوادی آملی، حفظه الله که میفرماید چشم آیتبین باز بشود، دروازه حکمت است. کودک باید حداقل ۱۰۰ آیت را دقیق بشناسد. اگر در ۱۰ سال، سالی ۱۰ آیت را بشناسد، این در طول ۱۰ سال میشود ۱۰۰ آیت. البته باید در طول ۱۰ سال بیشتر از ۱۰۰ تا آیت بداند. حالا ما کف را حساب میکنیم دیگر. بداند صدف آیت چیه؟ کرم ابریشم آیت چیه؟ خروس آیت چیه؟ میمون آیت چیه؟ طاووس آیت چیه؟ طاووس آیت چیه؟ بله؟ عُجب بعد از رزق؛ یعنی جلال و شکوهی رزقش شده، حالا وقتی یک چیزی رزق ماها میشود، ما تازه حالت بعدیمان شکل میگیرد، دچار عُجب میشویم. آیت عُجب یعنی کسی تا بهش رزقی نرسیده که هیچی، ولی وقتی رزقی بهش رسید، اگر بعد از اینکه رزقی شامل حالش شد، کارش به تفاخر و بدتر از تفاخر به عُجب نکشید، کارش درست است دیگر. ما اینگونهایم که اگر یک موهبتی رزقمان شد، بلافاصله بعدش کارمان به عُجب میکشد. بدبختیهای ما از اینجا شروع میشود.
خب کودکی که ۱۰۰ مورد حداقل آیت بداند، چشم آیتبین داشته باشد، میتواند به دروازههای حکمت نزدیک بشود و حقایق عالم را ببیند. ببینید، خواندن چه داخل کتابهاست، هنر نیست. کتاب هستی و عالم، همین طبیعت است، همین عالم خلقت است. این که شما حروفی که خدا در عالم خلقت گذاشته تحت عنوان این گیاهان و حیوانات و کوه و جنگل و در و دشت و اینا، اینها را بتوانید بخوانید و معنی کلمات حضرت الله را که بر در و دیوار عالم هست بتوانید بشناسید، خواندن اینها میشود حکمت. کسی اهل تفقه در دین است که دین حضرت الله یک بخشش در نظام خلقت رقم خورده، بتواند آن را مطالعه کند: مطالعه دفتر وجود خود، مطالعه دفتر عالم خلقت، سپس مطالعه آیات قرآن. آنجا شما به تاویل در قرآن میرسید، نه صرفاً تفسیر در قرآن.
پس در لایه ششم در نظام ایمان، کودک باید در ۱۰ سال حداقل ۱۰۰ آیت را بداند. حالا اگر در طول این ۱۰ سال خودش چشم آیتبینش که باز شد، آیاتی را شناخت، آیتی را تبیین کرد، آن دیگر مفت چنگش که غالباً اینجوریه. غالباً بچهها وقتی ۵-۶ سال درگیر میشوند، حالا خودشان میبینند؛ یعنی خودشان چشم آیتبینشان باز میشود، میبینند.
گزاره هفتم، سرفصل هفتم در ایمان: ایمان به آخرت. از مجموع بیش از ۲۰ مورد مؤلفه آخرت و عناوینش، کودک باید میانگین سالی ۲-۳ تاش را دقیق یاد بگیرد. قیامت یعنی چی؟ ساعت یعنی چی؟ خب شما الان میدانید دیگر، به این وسیلهای که همه میگذارند روی دستشان، رو دیوار نصب میکنند، گفتیم ساعت. خب معلومه، بچه دیگر این را که میگیرد ساعت، آن زلزله نهایی آخرالزمان که در آن سازوکار ساعت رقم میخورد را چجوری باید بگیرد ساعت. اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ خب اینا چجوری باید دریابد؟ یکی از اسامی آخرت «جاثیه» است دیگر. سوره دارد اصلاً دیگر، سوره «جاثیه» سوره داریم به نام قیامت. لذا ساعت، قیامت، آخرت، عاقبت، جهنم، جنت، همه این سازوکارها ناظر به این است که ما باید برای عالم پس از دنیا آماده بشویم. آماده کردن یک نسلی برای عالم پس از دنیا، لازمهاش اشراف کامل این کودکان به این بیش از ۲۰ گزاره در قرآن عظیم است. اینا را باید دقیق بشناسند، یک تصویری از فردای پس از رفتنشان از این دنیا داشته باشند.

خب، دو مورد ابتدا بود برای توحید: عالم خلق و عالم جعل. ۲ تا سرفصل در طول ۱۰ سال. هفت سرفصل در ایمان بود: ایمان به غیب، ایمان به ملائکه، ایمان به آیات کتاب و آنچه نازل میشود، ایمان به انبیا، ایمان به الله تبارک و تعالی، ایمان به آیتها و نشانیها، و سپس ایمان به آخرت. این ۹ سرفصل میشود عقل معاد.

کودک ۲ تا عقل باید درش کامل بشود: عقل معاد، عقل معاش. عقل معادش که میخواهد کامل بشود، این ۲ لایه را دارد: لایه توحید در عالم خلق و عالم جعل، لایه ایمان در آن ۷ تا متعلق. اما عقل معاشش چجوری باید کامل بشود؟ ما الان بحرانی که با نسل جوان داریم، پسر دخترهای امروز ما فقط نشستن تو مدرسه و دانشگاه درس خواندن، عقل معاش ندارند. امروز خواستگاری میروند، پس فردا ۱۰ جلسه مشاوره میروند، ۶ ماه بعد طلاق میگیرند. سواد عاطفی ندارند. رفتن دانشگاه، خیلی درس خواندن، سواد عاطفی ندارند. رفتن خیلی فیلم سینمایی و سریال دیدن، عقل معاش ندارند. نمیدانند چجوری عیششان را رقم بزنند، چجوری زندگی را مدیریت کنند، زیر یک سقف با هم دوام بیاورند. چرا اینجوریه؟ خب ظلمی که به کودکان شده که ما به کودکان عقل معاش ندادیم. خب ما مقصریم.
لذا حضرت فرمود: تجارت کنید، تجارت کنید تا عقلتان کامل بشود. یک پسر باید از ۷ سالگی برود کار کند تا اصطناعت بشود، کدخدا بشود. وقتی از ۷ سالگی رفت شروع کرد کار کردن، در ۹ سالگی باید تکیهاش دیگر به جیب خودش باشد. نسلی که انقلاب کرد و نسلی که در دفاع مقدس درخشید، نسلی بود که بلااستثنا از ۵-۶ سالگی کار میکرده؛ یعنی در نسل ما کار کردن در کودکی قبل از رفتن به مدرسه یک فرهنگ بود. همه باید کمک پدر و مادر میکردند. اگر کسی در زمین کشاورزی بود، باید کمک پدر کشاورزش میکرد، دام و طیور را میبرد بیرون، سر زمین کشاورزی کار میکرد. اگر پدرش پیلهور بود، پدرش مثلاً کفاش بود، نانوا بود، مکانیک بود، بنا بود. مرد شدن از این راه است.
آمدن یک گزاره غلطی را باب کردند: «کودککار». این حرفها یعنی چی؟ کودکی که از ۷ سالگی وارد میدان کار نشود، آدم نمیشود، مرد نمیشود. قرآن میفرماید: «ای موسی! من تو را ساختم برای خودم.» «اصطنعک لنفسی». خدا در قرآن نفرموده که «ای موسی! من تو را تربیت کردم برای خودم.» تربیت نداریم، اصطناعت داریم. اصطناعت هم در صحنه عملی است. باید بروی کار کنی، باید بروی تو میدان عمل تا ساخته بشوی. «اصطنعک لنفسی».
خب اگر قرار است کسی ساخته بشود، باید برود تو میدان کار. لذا حضرت میفرمود: بروید کار کنید، بروید تجارت کنید تا عقلتان کامل بشود. میفرماید آیهی قرآن در سوره حج. میفرماید: سیر کنید در زمین تا شما را باشد قلبی که با آن تعقل کنید «لهم قلوب یعقلون بها». ببینید: «أولم یسیروا فی الأرض» سیر کنید در زمین «فتکون لهم» تا شما را باشد قلوبی که «یعقلون بها» و گوشی که «یسمعون بها». آقا! نباید بنشینی سر جلسه درس، باید بلند شوی راه بیفتی بروی کوه و بیابان. باید بلند شوی بروی آثار تاریخی گذشتگان را ببینی، عبرت بگیری. باید بروی طبیعت و عالم خلقت را مطالعه کنی، نه تو کتابها، نه سر جلسه درس. این است که امروز کودکان اردیبهشتماه وقتی مدرسه تموم میشود، میآیند بیرون، کتابهای درسی را تکهپاره میکنند، میریزند بیرون مدرسه، بعد با پا میدوند رویش. ببینید. این واکنش فطری کودکان و نوجوانان به نظام غلط ارسطویی است که ۲۵۰۰ ساله بشر را بدبخت کرده. بشر هی مینشیند، بچهها را مینشاند، بزرگها کوچکها را مینشانند روی صندلی، برایشان حرف میزنند. روش قرآن کار عملی است.
پس کودک باید از ۷ سالگی برود وارد بازار کار بشود. ۹ سالگی به مرحلهای برسد که دیگر دستش تو جیب خودش باشد، هرقدر تلاش کرده مصرف کند. پدر را دستگاه خودپرداز نبیند، جامعه را خودپرداز نبیند، حکومت را خودپرداز نبیند، خدا را خودپرداز نبیند. این اتفاق باید بیفتد.
خب الان آقایان زحمت کشیدند، حاجآقای قدردان، حاجآقای احمدی، دوستان دیگر. الان ما در این مرحله، ۲-۳ ساله که بچهها را میفرستیم وارد میدان کار. بچهها میروند کار میکنند، متوجه بشوند پول درآوردن چقدر سخت است، عقل معاششان کامل بشود. بچه فرا بگیرد مرد بشود. باید بشود کدخدا. معنی ندارد امروز جوان ۳۰ سالش است، هنوز دستش تو جیب پدر و مادرش است. توقع دارد از خدا چرا خدا به من نداده، توقع دارد از حکومت، توقع دارد از پدر و مادرش، توقع دارد از جامعه، همه چی میخواهد، تلاش هم نمیکند. بعد میگوید: «من فعلاً دارم درس میخوانم.» اما اینایی که نشستند قانون کودککار نوشتند و قانون کودکهمسری نوشتند، اینا نه دین را میفهمند، نه نظام اجتماعی را، نه شأن فطرت انسان در پسر و دختر را.
پس عنایت داشته باشید عزیزان: پسر بچهها باید کار کنند تا انسان بشوند، تا آدم بشوند. چرا؟ چون عقل معاششان باید کامل بشود. عقل معاش فقط هنگامی کامل میشود که کسی بتواند کار کند، کم و زیاد کار را دریابد، بدهکار صاحب کارش و کارفرمایش باشد، تعهد داشته باشد کار را با کیفیت انجام بدهد. اینجا عقل کامل میشود، عقل معاش. مشتریمدار باشد و دستش تو خرج باشد، توقع از خدا و خانواده و جامعه و حکومت نداشته باشد. میشود برنامه ملی کدخدایی.
اما برنامه ملی کدبانویی یعنی در اینکه چگونه مرد شویم در ۱۰ سال، که کودک باید برود کار کند (پسر بچه). در ۱۰ سال که دختربچه باید بشود یک بانو بشود، کدبانو. کجا عقل زن کامل میشود؟ جایی که خوب تدبیر منزل میکند، خوب هزینه زندگی و خانهداری و سازوکارها را مدیریت و تمشیت میکند.
خب ما میخواهیم عقل معاش پسرها کامل بشود، گفتیم باید بروند بیرون کار کنند. عقل معاش دخترها میخواهد کامل بشود چجوری؟ از ۷ سالگی مادر باید هزینه زندگی، خرج و دخل، حساب و کتاب زندگی را بدهد دست دخترش. دختر ۷ ساله مدیریتش کند. دختر ۷ ساله باید بداند که چقدر تا آخر ماه پول دارند، این را چجوری باید تقسیم کند. وقتی که دید دو زار و ده شاهی بیشتر نیست، اینها آب و برق و گاز و تلفن و نان و دان و اینها را باید حساب کند. آنجا یاد میگیرد که نباید بگوید کفش نو بخریم، بعد بگوییم کفش باید تعمیر بشود. لباس نو بخریم، لباس باید تعمیر بشود. مبلمانمان را چون خاله مبلمان جدید خرید، ما هم بریم مبلمانمان را عوض کنیم. بچه یاد میگیرد که دو زار و ده شاهی بیشتر پول نیست، زندگی را باید تمشیت کرد، مدیریت کرد. حالا اینکه تصمیم بگیرد چه نوع میوهای بخرند، او باید تصمیم بگیرد. دو زار و ده شاهی بیشتر نیست، او باید تصمیم بگیرد حبوبات چجوری باشد، او تصمیم بگیرد جدول غذایی هفته چی باشد. آیا در هفته میتوانند یک جلسه مثلاً پلو بخورند؟ یک وعده مثلاً ماکارونی بخورند؟ آیا امکان اینکه در هفته یک وعده گوشت بخرند یا مرغ بخرند وجود دارد؟
نسل را از اسارت مدرسه و دانشگاه نجات بدهید. بگذارید بچهها زندگی کنند. منطقش نکنید به اینکه تو اگر نروی دانشگاه آدم نمیشوی. ۳۰ سال پیش، بیش از ۳۰ سال پیش، ۴۰ سال پیش این فیلم را ساختند، فیلم «The Wall». یک موسیقی معروفی هم رویش بود. یکی از اولین فیلمهای به اصطلاح پستمدرن است دیگر. که میگوید مدرسه کارخانهی سریزنی است، آدمها را مسخ میکند. ۴۰ سال پیش این موسیقی انقدر معروف بود که موج اعتراضی در انگلیس اول شروع شد با این فیلم «The Wall» یعنی «دیوار». یعنی مدرسه دیواری ایجاد میکند تو جامعه. ببینید بچهها مثل روبوت بار میآیند و میروند، میریزند تو چرخ گوشت ۴۰ سال پیش.
پخش موسیقی آجر دیگری در دیوار از پینک فلوید (۱۹۷۹)
Another Brick In The Wall - Pink Floyd (1979)
همانطوری که دیدید در فیلم «The Wall» آموزش و پرورش رسمی جوری خراب میکند همه چیز را که بچهها انگار دارند میریزند تو چرخ گوشت، یکدست بشوند. بچهها طغیان میکنند، ماسکها را کنار میزنند و دیوار را خراب میکنند. خب این تقریباً ۴۰ سال پیش، نزدیک ۴۰ سال پیش به گفتمان عمومی تبدیل شد و یکی از سرآغاز جنبش پستمدرن در این حوزهها بود. این موسیقی بعداً معروف است، قطعات از موسیقی پینک فلوید دیگر، آن گروه پینک فلوید، از معروفترین قطعهشان همین است دیگر. هی «تیچر» یعنی معلم را صدا میکنند و شورش میکنند علیه او. این مواردی که تازه تو ایران دارد یواش یواش مطرح میشود، در خود غرب ۴۰ سال اعتراض دارند به این سیستم. خیلی فیلم معروفی است این فیلم «The Wall» و موسیقی معروف پینک فلوید.
اما به هر جهت، ما در جمهوری اسلامی وحی منزل گرفتیم. مدرسه را وحی منزل گرفتیم. دانشگاه را وحی منزل گرفتیم. بچهها را عمرشان را به اصطلاح هدر میدهیم به اینها. درس زندگی نمیدهیم.
اگر قرار است درس زندگی به بچهها داده بشود، پسرها از ۷ سالگی تا ۹ سالگی باید در کار مستقر بشوند. دیگر ۹ سالگی به بعد همراه باشند. ببینید قبلاً اینجوری بود ۵۰ سال پیش. یک کسی بچهاش را در ۷ سالگی میگذاشت در مغازه کسی، در تیمچه کسی، در بازارچه، شاگرد کسی میشد. این کنار دست او اصطناعت میشد، شبها تو مغازه او میخوابید، علیالنهایه میشد داماد آن فرد، وارث آن فرد، میساختش طرف تو محیط. الان چکار میکنیم؟ الان میگوییم همه این کسانی که به کسی یک چیزی یاد میدادند تو کار عملی، بروند کنار، بچهها را بگذاریم سر کلاس مدرسه با معدل و نمرهی چه و چه. خب بچه میآید بیرون، آنجوری کتاب را پاره میکند. این روشها غلط است. باید این روشهای غلط را متوجه شده باشید که غلط است. باید متوجه شده باشید که برای پسرها این روشها دیگر جواب نمیدهد. باید متوجه شده باشید که مدرسه برای دخترها آوردهای ندارد. دختری که دیپلم میدهد، دستش هیچی از شوهرداری نمیداند، هیچ کس روابط عاطفی نمیداند. بعد بلند میشود میرود مثلاً با ۲۰ تا ۳۰ تا پسر رابطه میگیرد که بلکه هم یکی از اینها مثلاً فردا بیاید خواستگاریش. این میشود وضع نابهنجار اخلاقی کف جامعه.
لذا اگر قرار است که اصلاحی صورت بگیرد، باید باور بکند پسر که باید بشود کدخدا و دختر باید باور کند که بشود کدبانو. این ۲ تا مفهوم گم شد تو ۵۰ سال گذشته در جامعه ما. و وقتی یکبار اتفاق افتاد، ما این سازوکار را جلو خواهیم برد. این میشود موسع شدن قدر انسان. انسان اصطناعت میشود با نظام کدبانویی و کدخدایی. دختری که به اصطلاح مشق زندگی کند، دختری که بتواند هزینهٔ زندگی را مدیریت کند، دختری که بتواند تشخیص بدهد الان چه میوهای با همین پول حداقلی خریده بشه. چه وسیلهای تو خانه جا به جا بشه. مهمانی باید چطوری باشد. دختری که مدیریت زندگی را مادر داد دست او، این دختر است؛ بعداً همسر خوبی هم خواهد شد برای آینده، مادر خوبی هم خواهد شد.
پسری که از الان میرود بیرون کار میکند، شاگردی میکند. وقتش را پای فوتبال و گیم و این جور چیزها صرف نمیکند؛ یاد میگیرد از وقتش استفاده بهینه کند، عقل معاشش کامل میشود. پس کامل کردن عقل معاش پسر و دختر از سن ۷ سالگی به بعد، یک ضرورتی است که در فرهنگ عمومی ما قبلاً بود تا قبل از انقلاب. بعد از انقلاب، به برکت اینکه نظام جمهوری اسلامی به شکل افراطی آمد تا توانست مدرسه درست کرد. یک مملکتی که بیسوادی وقتی انقلاب شد، امام حکم داد به آقای قرائتی، نهضت سوادآموزی راه افتاد. ۷۰ درصد جمعیت کشور بیسواد بود؛ مردم باسواد بشوند.
به افراطی کشید کار نظام که از چین یک میلیارد و چهارصد میلیون نفری، تعداد دانشگاههای ایران بیشتر است! تا جایی که یکماه پیش، رئیسدولت وفاق آمد پشت تریبون گفت که: «چرا ما تو ایران ۲۸۰۰ تا دانشگاه داریم؟» خب چرا ما تو ایران ۲۸۰۰ تا دانشگاه داریم؟ چین که اینقدر دانشگاه ندارد، هند که اینقدر دانشگاه ندارد، آمریکا که اینقدر دانشگاه ندارد! انگلیس که انقدر دانشگاه ندارد. هر جا تو این مملکت یک زمینی پیدا کردنذ، یک دیواری کشیدند دورش. ۴ تا کتاب و متن هم دادند دست ۴ نفر. دانشجو گرفتند، بچههای مردم رو به جای اینکه بگذارند زندگی کنند، کار کنند، کشیدنشان تو محافلی که اسمش رو گذاشتند «دانشگاه»!
امروز در سطح رئیسدولت، رئیسشورای عالی انقلاب فرهنگی میروند، پشت تریبون اعتراض میکنند به تعداد دانشگاههای ایران. خب، بابا! این روشها غلطه! این روشها امتحان پس داده؛ تو غرب رد شده. ۴۰ ساله دارن تو غرب علیه مدرسه مبارزه میکنند. کتابهاش داره اخیراً تو ایران ترجمه ترجمه میشود. اسم کتاب اینکه «خنگمان میکنند».
خب، چرا بچهها اجازه میدید خنگ بشوند؟ چرا اجازه میدید بچهها سواد عاطفی نداشته باشند؟ روابط عاطفی بلد نباشند؟ نظام مثلاً شیوهٔ زن و شوهری ندانند، بچهدار شدن ندانند، کار کردن ندانند، سادهزندگی ساده رو بلد نباشند؟این نسلی که الان ریخته کف جامعه، بالای ۳۰ سال سن دارند، امکان ازدواج ندارند. این پسر و دخترها اشکال شرعی و گناه معصیتی که مرتکب میشوند گناهش گردن کیست؟ گردن همون برنامهریزهایی که حاضر نیستند به این موارد اعتراض کنند؛ گردن همون روحانیت، همون عالمان دین، همون آدمای مجلس، همون افراد در شورای نگهبان، همون مسئولین در شورای انقلاب فرهنگی، و همون دانشگاهها و تربیوندارایی هست که حاضر نیستند به این روشهای غلط بپردازند، بگویند: «اینها اشکال دارند!»
اینها وحی منزل تلقی شده، اما در نظام کدبانویی و نظام کدخدایی ما میگوییم: دختر و پسر به حسب فطرتشان تا ۷ سالگی وقت داشتند کودکی کنند، سروری کنند. از ۷ سالگی به بعد باید پاسخگو باشند، برای آینده تربیت بشوند و آماده شوند. خوب این شد. بحمدالله آقایان زحمت کشیدند، خانمها زحمت کشیدند. در ۲ سال گذشته که روند آموزشی و آزمایشی برنامه اجرا شد، کار بحمدالله به سطح خیلی خوبی رسیده. این باید انجام بشود.
پس در یک دوره ۱۰ ساله، از ۵ سالگی تا ۱۵ سالگی یا علی النهاییه از ۶ سالگی تا ۱۶ سالگی، عقل معاش کودک باید برود بالا، عقل معادش هم باید برود بالا. عقل معاش و عقل معاد، محورها را عرض کردم خدمت شما. کودکی که عقل معاش و عقل معادش برود بالا، قلب ممکنالتفقه پیدا کرده. حالا وقتی قلب ممکنالتفقه پیدا کرده، حالا امکان این را دارد که تعقل کند. تعقل و تفقهاش چه به او میدهد؟ این را به حکمت میرساند. اینکه حضرت آقا چند بار تأکید فرمود که آقا دانشگاه حکمتبنیان ایجاد کنید، مدرسه حکمتبنیان، افراد علیالنهایه حکیم بشوند، منظور ایشان این بود.
خب اگر قرآنی این روند را طی کنیم و این چارچوب را ببینیم، ما میخواهیم به یک سازوکاری برسیم که کودک حکیم بشود در ۱۵ سالگیش، در ۱۶ سالگی. و بلافاصله سال بعدش در ۱۷ سالگی که سقف ازدواج است، به تعبیر رهبری که بچهها در هفده سالگی ازدواج کنند، سال بعدش بتواند ازدواج کند. وقتی از عالم وهم گرفتیش آوردی تو عالم فهم، از عالم فهم آوردی تو عالم فقه، تعقل و حکمت و تفقه را به او دادی. فردی که به این سطح رسیده، حالا کودک همسر نیست، امکان ازدواج اگر برایش فراهم بشود، میتواند خیلی خوب زندگی اداره کند.
اگر غیر از این مسیر قرآنی و روایی که عرض کردم خدمت شما، غیر از این بخواهید جلو بروید، با همین روشهای یونسکو و روشهای غربیها که الان در مدارس و دانشگاهها و کف جامعه دارد اجرا میشود، در بر همین پاشنه میچرخد: آش همین آش است و کاسه هم همین کاسه است. بچهها هر چه بیشتر میدوند و درس میخوانند، کمتر میرسند، کمتر به زندگی میرسند. اضطراب درشان بیشتر است، بیاعتقادی و سازوکارها اینجوری درشان بیشتر است. ما باید جلوی فاجعه و انحراف را بگیریم. اگر قرار است جلوی انحراف را بگیریم، از یک جایی باید این روش را بشکنیم و باید مسیر تغییر کند. در این مرحله، بحمدالله این اتفاق افتاده.
خب میگویند ۴ وجه دارد دیگر: میگویند علم، معلم، متعلم و دارالعلم. میگویند مدرسه، مدرس، درس و متدرس. میگویند مربی، متربی، دارالتربیت و آن مادهای که باید با آن تربیت را رقم زد. حالا اینجا میشود فقه، فقیه، دارالتفقه و فرد متفقه. اینجا هدف، فرد متفقه است؛ یعنی نه خود آن فقیه که این را تعلیم میدهد هدف است، نه دارالتفقه (مکان) هدف است، نه محتوای فقهیدن هدف، بلکه آن کودکی که متفقه است، آن کودکی که باید بشود، او هدف است. در این نظام معرفتی، در نقشه خدا و هندسه الهی، عنایت داشته باشند عزیزان: انقلاب اسلامی باید مبتنی بر نقشه خدا و هندسه الهی عمل کند. شخص حضرت آقا فرمود: باید دید حرفی که زده میشود و کاری که دارد انجام میشود، در نسبت با این نقشه در چه حالتی قرار دارد. از نقشه خدا و هندسه الهی نباید کوتاه آمد. عین جمله آقاست.
خب وقتی از نقشه خدا و هندسه الهی نباید کوتاه آمد و به پیامبر فرموده: جهاد کبیر، از قواعد کفار تبعیت نکن. «فلا تطع الکافرین و جاهد هم به جهادکبیرا». ما چرا از قواعد کفار در نظام آموزش و پرورش تبعیت میکنیم؟ چرا از قواعد کفار در نظام دانشگاه تبعیت میکنیم؟ اصلاح این امور یک اصل است. مبتنی بر نقشه خدا و مهندسی الهی عمل کردن میشود اینی که دیدید. از این منظر، در طول جشنواره دوم به این سازوکار پاسخ داده شد و در ۱۰ محور اینها دیده شد. البته محور دهم تفکیک جنسیتی میشود: اصطناعت برای دختران میشود کدبانویی، اصطناعت برای پسران میشود کدخدایی. و بحمدالله نمونههای عینی و آزمایشیش درآمده.
امروز در اختتامیه در خدمت مادر بزرگوار شهید سرافرازمان سید مصطفی ساداتی و خانواده معظمشان هستیم که از باب اینکه نوههای ایشان هر ۳ تاشان به درجه سعادت رسیدند در این مسیر، و عروس ایشان نمونهی بارزی از زیست کدبانویی قرآنی بود و نوههای دختری ایشان زیست قرآنی داشتند. مصدع حاجخانم شدیم که ایشان زحمت بکشند، قدم بر چشم ما بگذارند تشریف بیاورند. ما در مراسم جشن امروز که این بچهها گواهیهایشان را میگیرند از دست حاجخانم متبرک بشود گواهیهایشان و آغازی بشود بر زندگی این بچهها در مسیر کدبانویی که خودشان را متعهد به خون شهدا بدانند؛ یعنی گرفتن گواهی دوره از دست یک مادر شهید، اصلیترین نکتهای که ایجاد میکند برای بچهها: این بچهها بدانند که بدهکار شهدا هستند و باید با آرمان امام و شهدا پیوند بخورند و میثاق ببندند. از این جهت مصدع حاجخانم شدیم. ایشان زحمت کشیدند تشریف آوردند. من تشکر میکنم از حسن نظر و حسن توجه ایشان و امیدوارم خدا ما را لایق راه شهدا قرار بدهد.
کلیپ جدال احسن در مورد شیهد مصطفی ساداتی ارمکی و خانواده:
پدر شهید:
همانطور که آقای دکتر فرمودند و شهید سلیمانی عزیز فرمود: کسی شهید میشود که شهیدانه زندگی کرده باشد. این خانواده واقعاً همینطوری شهیدانه زندگی کردند.
افتخار میکنم از اینکه توانستیم فرزندی را تحویل این جامعه بدهیم و خدمتگزار این نظام باشد که چندین سال، نزدیک ۲۰ سال، بیش از ۲۰ سال شاگرد آقای دکتر بودن. و مسلماً آقای دکتر در راهی که این فرزند ما رفت، خیلی نقش داشتند. ما پیشرفت فرزندمان را اول مدیون خانواده شهید مقیمی میدانیم. شهید حسن مقیمی در سال ۶۵ در جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
و از این شهید، ۲ تا دختر موند و این دختر، یکیاش عروس ما بود، یکی هم خواهرش هست که الان هست که انشاءالله خدا سلامتی بهش بدهد و طول عمر با عزت. و مادر این ۲ تا دختر، هم همسر شهیده، هم خواهر شهیده و نتیجه این پدر و مادر که این بچهها را اینطوری تربیت کردند. ما ۳ تا نوه خدا بهمان داد. این ۳ تا نوه. اولیش ریحانهسادات بود.
و یک روز این دختر، هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، آمد به من گفت که من حضرت آقا را دیدم که میفرمود که من آن موقع هم که میخواهم بخوابم، با مطالعه و با کتاب خواب میروم. و منم اقتدا میکنم به حضرت آقا و دوست دارم که اهل مطالعه و کتاب خواندن باشم. و این دختر از قبل از اینکه به سن بلوغ برسد، اهل حجاب بود، اهل چادر بود، اهل روزه بود. تو طول این چندین سال هم که به سن بلوغ رسید، یکی موی این دختر را ندید، یکی مچ دست این دختر را ندید.
توی آن شهرکی که زندگی میکردند، شهرک شهید رجایی، این دختر هیئتی تشکیل داده از همسنوسالهای خودش و این هیئت را خودش اداره میکرد. این دخترهای همسنوسال خودش را، خیلیها را جذب کرده بود. هم اهل نمازشان کرده، هم اهل حجابشان کردن، هم اهل روزه. دختری که بیش از ۵۰۰ جلد کتاب خوانده و میگوید: من اقتدا کردم به حضرت آقا. دختر ۱۴ ساله گفت: باباجان دعا کن من شهید بشوم.
دختر بعدیمون، عزیز بعدیمون، فاطمهسادات بود که این فاطمهسادات طوری تربیت شده و طوری در دامن این مادر تربیت شده بود که این مادرم تربیتش از همان مادری بود که خواهر شهید بود، همسر شهید بود. این دختر یک سال بود به سن بلوغ رسیده بود. روز دحوالارض بود، آمده بودند خانه ما با سید علی خانم میگوید که من سر سفره که پهن کردم، دیدم که این غذا نمیخورد. بهش گفتم چرا غذا نمیخوری؟ دیگه دید ناچاره گفتش که من روزهام. اما همان جا آن غذا را عین مادری مهربان دهن این داداشش سید علی میگذاشت.
هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، میآمد دست من، پدربزرگ را قایم میکردم ولی میبوسید، دست مادربزرگش را میبوسید. پدرش از سر کار که میآمد، این دختر میآمد پای پدر. وقتی خسته بود میخوابید، میرفت پای پدر را میبوسید. و اگر پدر مثلا پتویی رویش نبود، پتو روش میانداخت.
شهیده فهیمه مقیمی (همسر):
میگن صله رحم به عرش الهی متصله. درسته یه سری آسیبها دارد، یک سری نظر دادن و دارد یک سری فلان دارد، ولی بسیار کمکت میکند از نظر روحی روانی. صله رحم رو خدا قرار داده. تو شفا هست واقعا. این را ترکش نکن. بعد حتماً تو محیطهای مذهبی؛ یعنی مثلاً اینا را تربیتی بدون، این جور جاها را میگویم تو تربیت آدم را جلو میاندازد. ببرشان به نیت تربیت، ببرشان یک امامزاده حتی، یک مسجد، فقط به این نیت که بگو انشاالله خودتون بچه من رو تربیت کنید، خودتون دست هدایت به سرش بکشید. من مثلاً آن زمان فاطمه سادات کوچیک بود، یعنی منو به خدا میرسوند. مصطفی هر هفته میرفت جمکران، بعد بچه انس میگیرد.
یعنی من یادمه آن موقع که شاه عبدالعظیم بودیم، ریحانه با این همه اذیتی که داشت، من دعا کمیل حرم را میرفتم. این دعای کمیل حتی برای خودش الان خاطره است. میگه مامان چقدر خوب بود اونجا. ولی یک مدت میرود، هی برای خودش عادت میشود. انس میگیرد، خوشش میآید از آن محیط. چشمش عادت میکند. حتما جاهای مذهبی. حالا خانه فامیل هم جای خود. اینا هم پاشو برو؛ یعنی مثلاً یک روز که شوهرت خونه هست، راهش بنداز برین این جور جاها. خیلی برین. هم برای حال دل خودت و هم بچهات.
پدر شهید:
دو روز قبل از شهادت این عزیزان، دختر کوچکم فاطمهسادات از داییاش میپرسد: دایی، شهادت چجوریه؟ دردم دارد؟ داییش بهش میگوید: نه دایی، درد ندارد. یک آن تموم میشود، میرود. حالا من خودم برداشتم این است که این شهدا قبل از اینکه شهید بشوند، اصلاً بهشان الهام میشود.
بعد دختر اول من، ریحانه سادات روز عید غدیر منزل ما بودند. خب باباش که باباش هم بود، باباش خداحافظی کرد رفت. من همانجوری که باباش میخواست خداحافظی کنه بره البته گفت. دوستانش زنگ زدند که بیا محل کار، کاریت دارم. من همان جا چون قبلاً گفته بود که لیست اسامی دانشمندان آقایان کدخداپرستها داده به سازمان بینالمللی انرژی هستهای، آنها حفاظت کنند از اینا، خوبم حفاظت کردن. وقتی خواست برود، من به همین داداشش سیدعباس گفتم که بابا داداش رو از زیر قرآن ردش کن بره. انگار یه چیزی به خود منم گفته بود که شاید دیگر نبینمش.
بصیرا بانو عزیز ما سطح یک و دو را دریافت میکند. حکیمه بانو کوثر حائریزاده سطح دو و سه. حکیم علی آقای شمسینیا سطح یک و دو. حکیمه بانو حلما ذوالفقاری سطح یک و دو. یه صلوات دسته جمعی برای حلما بانوی عزیزمون بفرستید. حکیمه بانو راحیلزهرا رهجو سطح یک و دو. حکیمه بانو نازنینزینب رحمانی سطح یک. حکیمه بانو فاطمه قدردان سطح یک. حکیمه بانو فاطمه قرقانی سطح یک. حکیم آقا متین اوسطی سطح یک. حکیم آقا محمدحسین پورحجت سطح یک. حکیم آقا حسن سورانی سطح یک. حکیم آقا ابوالفضل زهرهوند سطح یک. حکیمه بانو ایمانا آذربخش سطح یک. حکیم بانو مانیا بشیریزاده سطح یک. حکیمه بانو زهرا پاجانی سطح یک. حکیمه بانو زهرا شوشتری سطح یک.
ما سطح یک را و سطح دو و سطح سه را تعدادی از بچههایمان را گواهیهایشان را تقدیم کردیم. حاجخانم زحمت افتادند. ما برای ریحانهسادات یعنی برای هر دو تا نوههای حاجخانم که مادرشان زحمت کشیده بودند بچهها را در نظام معرفت دینی جلو برده بودند. گواهی سعادتنامه صادر کردیم؛ یعنی گواهی سطح ۱۰ را. اون گواهی سطح ۱۰ که بچهها سر ۱۰ سال طی میکنند تا آن درجه سعادت را پیدا کنند، به درجه حکمی و فقهیشان برسد. برای هر ۲ تا دخترهای شهید آقا مصطفی که این مدارج را طی کردند و خدا توفیق شهادت بهشان عطا فرمود، گواهی بچهها آماده شده که این را ما تقدیم میکنیم به حاجخانم به دست حاجآقا. خب سعادتنامه خواهر ارجمند بانو فاطمهسادات ساداتی ارمکی. صلوات. انشاالله که بهشتیها تو برزخ دعاگوی همه ما باشند. شادی روحشان صلواتی ختم بفرمایید! سعادتنامه گواهی خواهر ارجمند بانو ریحانهسادات ساداتی ارمکی. انشاءالله که خدا ما را لایق این شهدا و مسیر شهدا قرار بدهد و انشاءالله بچههای ما همه مسیر زندگی را جوری طی کنند که مسیر زندگیشان انشاءالله به سعادت ابدی ختم بشود. انشاءالله با صلوات بر محمد و آل محمد. از اینکه تحمل کردید ممنونم. انشاءالله
موفق و موید باشید. انشاءالله والسلام.
◀️ مشاهده در یوتیوب:
◀️ مشاهده در آپارات: