خیلی وقته کتابی رو ورق نزدم، آهنگ گوش ندادم، آواز نخوندم. خیلی وقته که مردم. دست و دلم به کارایی که باید انجام بدم نمیره. خسته ام از باید های زندگیم. باید درس بخونم. باید کار پیدا کنم. باید زندگی کنم. باید، باید، باید. به مامانم گفتم اگه نتونم خرج خودمو بدم چی؟ چطور تنهایی زندگی کنم؟ و گریه کردم. گریه کردن، کاری که این روزها خیلی خوب و راحت از پسش برمیام. عاشق میشم اما جدی نمیگیرم. حسمو نمیگم. چون پرم از ترس و نگرانی. ترس از دوست داشته نشدن، طرد شدن. و چقدر گاهی دلم هوای عشق میکنه. هوای ی دوستت دارم ساده. ی نگاه پر از احساس. میگم آخرش چی میشه؟ و همیشه آخرش تلخه. آخرش سیاهه. میگم ولش کن تو چی کار به آخرش داری، الانو ببین. الانو زندگی کن. ولی تو کتم نمیره.
چند روز پیش پیامش دادم دلم براتون تنگ شده، فرصتی بود بگید تماس بگیرم. در جوابم نوشت ماموریتم، بهت خبر میدم. از دلتنگی گفتی، چه مصاحبت گرمی بشه، منم مشتاقم. باید شاکر باشم که به گرمی جواب گرفتم. باید شاکر باشم که پیامم جوابی داشت. خدایا... آزادم کن از خودم. از آدم های دور و برم. از خود پر از خشم و ترس و دلهره ام. از خود دیوانه ام. از خود لطیف و پر از احساسم. از خود خود آزارم. آزادم کن. بم بگو زندگی چیه. بم یاد بده زیستنش رو. تنهام نزار. نیس کسی اینجا جز تو. همه هم که باشن، بازم نیس کسی اینجا جز تو. تنهام نزار.
الان بعد مدت ها رفتم تو ساند کلود و از توی استریمام ی موزیک بی کلامو پلی کردم تو گوشام. نمیدونم از کیه. لینکش میذارم براتون. شاید دوس داشتین. میدونید ی علتی که کم مینویسم اینه که پرم از حسای منفی. اصلا دیگه نمیفهمم معنی شادی و خنده رو. دوس ندارم تو این اوضاع بد منم بد باشم و بدتر کنم همه چیو ولی باور کنین دق میکنم اگه حرف نزنم. شما که غریبه نیستین گاهی با خدا حرف میزنم. اونم خوبه. با شما هم حرف بزنم هم خوبه. اینکه نمیشناسمتون قشنگه برام. اینکه نمیدونید کیم من قشنگه برام. مرسی که هستید. از این به بعد بیشتر مینویسم. امیدم اینه با نوشتن حالم بهتر شه. و البته قول میدم اتفاقای مثبت و خوب رو هم بنویسم که همیشه بد نشنوید از من. دوستون دارم.
https://soundcloud.com/modernarecords/oliver-patrice-weder-people