بهتر فکر کنیم و تصمیم بگیریم | پول آبی
قبل از اینکه بحث رو شروع کنم یه چیزی بگم همین اول ، اگر بدنبال یک مدرک بین المللی که حقوق خوبی داشته باشه توی همه کشور های دنیا اینجا کلیک کنید. در آمد این حرفه بالای فلان قدر هست .
استدلال موثرتر = ادعاهای بهتر
ما هنوز در مورد چگونگی استدلال مؤثرتر بحث نکرده ایم. قالب ساختار تحلیلی به ما این امکان را میدهد تا آنچه را که انجام میدهیم با وضوح بیشتری ببینیم و بنابراین، پایهای برای بهبود به ما میدهد. اما به خودی خود، این قالب واقعاً کمک چندانی نمی کند: ما همچنین باید بدانیم که چگونه در حین برنامه ریزی و تجدید نظر در کارمان، استدلال خود را قوی و مؤثر کنیم.
این پست و پست بعدی راههایی را مورد بحث قرار میدهند که از طریق آنها میتوانیم از خطا در استدلال، هم در ابتدا، هم در توسعه ایدههایمان، و هم در هنگام برنامهریزی آنها با استفاده از قالب ساختار تحلیلی، از آن ها استفاده کنیم (مارا در ویرگول دنبال کنید) . بنابراین، این قالب را میتوان بهعنوان «نقطه بازرسی» در نظر گرفت که در آن میتوانیم نقاط قوت و ضعف استدلالها و تبیینهای خود را در آن متوقف کرده و ارزیابی کنیم و سپس آنها را پیش از بیان کامل در یک جریان روایی ، بهبود بخشیم.
به یاد داشته باشید، ساختار تحلیلی به خودی خود استدلال را «به کار نمیاندازد». این به سادگی راهی است برای قرار دادن ایده های خود روی کاغذ به صورت منطقی، در این حالت می توانید آنها را بررسی و اصلاح کنید.
بنابراین، هدف اولیه از نوشتن ادعاهای خوش فرم در قالب ساختار تحلیلی این است که هر یک را در بیانیه ای جداگانه ای قرار دهیم که حاوی تمام اطلاعات لازم برای بیان منظور ما باشد. خود عمل نوشتن دقیق به خودی خود به ما کمک می کند تا معنای آن را بهتر درک کنیم. به عنوان مثال، ادعای "خشونت علیه بومیان استرالیا اشتباه است" نامشخص و مبهم است - اگرچه همه ما با این احساس موافق هستیم، اما این ادعای "خوب" نیست. اگر بازنویسی شود (مثلاً خواندن "خشونت علیه بومیان استرالیا توسط مهاجران سفیدپوست استرالیا تأثیر منفی بر نظم اخلاقی کشور داشته و دارد")، در این جمله هدف مشخص شده شرایط واضح تر است.
حتی در این مرحله اول، همانطور که ادعاهای خود را به عنوان مبنا متن خود به عنوان یک اصل قرار میدهیم ، نمی توانیم از نقش زمینه اجتناب کنیم. معنای هر کلمه ای که استفاده می کنیم یک معنی مطلق ثابت نیست، بلکه یک قرارداد اجتماعی و فرهنگی است. منظور من این است که معنای یک کلمه همیشه در رابطه با تمام کلمات و معانی دیگری که در یک جامعه خاص مورد استفاده قرار میگیرند تعیین میشود. اگرچه، برای بیشتر اهداف، کلمات ( ادعاها) که ما استفاده میکنیم، به نظر میرسد منظور واضح باشد، ولی ما هرگز نمی توانیم به سادگی فرض کنیم که مخاطب ما همیشه معنای دقیق ما را درک خواهد کرد. به طور خاص، در حالی که معانی سطحی کلمات مختلف معمولاً پذیرفته شده است، معانی (یا مفاهیم پنهان و مفاهیم روشن ) کلمات می تواند به طور ماهرانه ای بین گروه های مختلف مردم متفاوت باشد.
از این رو، نوشتن ادعاهایی که به خوبی شکل گرفته اند، همیشه مستلزم بررسی معانی سطحی و پنهان کلماتی است که این ادعاها از آنها ساخته شده اند - معانی متفاوتی در زمینه های مختلف ایجاد می شوند. مفاهیم هرگز نمی توانند به طور کامل کنترل شوند.
میتوانیم از «تعریفها» استفاده کنیم، اما خود تعاریف معانی بیشتری را به وجود میآورند (زیرا آنها نیز از کلمات تشکیل شدهاند). یکی از ترفندها این است که انتخاب کلمات خود را با درک مخاطب مورد نظر هماهنگ کنید تا بتوانید مطمئن باشید که منظور شما به طور منطقی مشابه آنچه مخاطب شما ممکن است فکر کند خواهد بود.
و برای مطمئن تر بودن، می توانید در مورد تضادهای احتمالی معانی بحث کنید. از طرف دیگر، میتوانید (تا حد زیادی) زمینه تفسیری را که میخواهید معنای کلماتتان در آن ظاهر شود، ایجاد کنید. در هر صورت، باید زمینه های تفسیری احتمالی را که بر انتخاب کلمات شما تأثیر می گذارد را در نظر بگیرید.