شرم با احساس گناه فرق داره. یه موقع است آدم یه کار اشتباهی میکنه، حس گناه میاد سراغش، نه به خاطر خودش، به خاطر اون عملی که مرتکب شده.
احساس گناه اصلا چیز بدی نیست، اگه خودمون رو سرزنش کنیم به خاطر عمل بدی که انجام دادیم، نه تنها بد نیست که باعث رشد ما هم میشه.
ولی وقتی حس شرمندگی داریم ، عموما به خاطر چیزی شرمنده ایم که هیچ ربطی به ما نداره.
طرف با والدینش میره جایی، از رفتارشون شرمنده میشه، یکی میاد خونه اش از مبل قدیمی خونه اش شرمنده میشه، بچه اش بی ادبی میکنه شرمنده میشه، به قدر کافی زیبا و لاغر و خوش هیکل نیست، شرمنده میشه، به پولداری فلان فامیلش نیست شرمنده میشه.
شرمندگی وجود آدم رو از بین میبره، به آدم حس نالایقی و بیکفایتی میده.
چکار کنیم که شرمنده نباشیم؟
یکی اینکه اصیل باشیم، خودمون باشیم، نخوایم که دنباله رو دیگران باشیم که هر چی بریم، بازم بالاتری هست، هر چی ثروت جمع کنی، ثروتمند تر هست، هر چی عمل زیبایی انجام بدیم، بازم یه چیزی هست که ما رو نگران کنه و دوم اینکه قانع باشیم. قبول کنیم همین که هست. من این آدمم با این والدین، با این بچه، با این وضع مالی و تحصیلات ، با این قیافه و تیپ. همین رو قبول داشته باشم.
یکی دیگه اینکه شکرگذار باشیم. ما فقط فکر نداشته هاییم، به خاطر اون چیزی که داریم شکرگذار باشیم، تمام پول هایی که از اول زندگی به دستمون رسیده، تمام خونه هایی که زندگی کردیم، تمام غذاهایی که خوردیم، هدیه هایی که دریافت کردیم، سفرهایی که رفتیم و آدم هایی که تو زندگیمون داریم. همین آدم های معمولی.
ما برای سعادت مند شدن تو زندگیمون به سوپر هیرو ها احتیاج نداریم، احتیاج داریم که قلب آدم های معمولی اطرافمون رو به دست بیاریم. قلب آدم ها و عشقشون بزرگترین سرمایه ی هر انسانیه.