poorianajafi8
poorianajafi8
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تنها میانِ تَن‌ها

وسط شهر بودم

خیلی شلوغ بود

پُر از آدم

همه بودند

جای سوزن انداختن نبود

من اما زمین خورده

فقط خیره به اطراف

دستهایم را بالا آوردم

اما کسی ندید

صدا زدم

اما کسی نشنید

فریاد کشیدم

اما کسی توجهی نکرد

انگار خواب بودم

اما نه

همه بودند

سرعت رفت و آمدها اما بیشتر

گاهی نگاه هم می کردند

اما تیر نگاه شان زخم هایم را بیشتر می کرد

درد داشتم

همه بودند

من اما فقط به دنبال یک نفر

کسی که حرف هایم را بشنود

یاد گرفته بودم به کسی رو نزنم

فریادی پُر از سکوت بودم

زمین خوردم

بلند شدم

زمین خوردم

بلند شدم

زمین خوردم

بلند شدم

خودم شده بودم درمانی برای دردهای خودم

خودم مرهم خودم

خودم برای خودم

گذر ثانیه ها به مثابه گذر سال

همه بودند

جای سوزن انداختن نبود

اما

پیدا شد

یک نفر ...

تنهاییسکوتشلوغی
هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید