ویرگول
ورودثبت نام
پوریا رستم زاده
پوریا رستم زاده
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

لذت دیگران برای ما مهم است!

نمیدانم شما جز کدام دسته از آدم ها هستید و چه چیزهایی در جهان کنونی زندگیتان مغزتان را وادار به آزادسازی دوپامین می کند تا لذت ببرید! اما فکر می کنم برای همه ما اتفاق می افتد. اینکه از چیزی لذت ببریم که همراهمان از آن لذت نمی برد!

این لحظه دقیقاً نمی دانم مغزمان چه چیزی را آزاد می کند اما نتیجه اش روی صورت آدم ها نوعی عصبانیت و ناراحتی است. وقتی من فیلم خوبی می بینم یا کتابی مجذوب کننده را می خوانم، اینقدر در این دنیا غرق لذت می شوم که تحمل آدمی که مثل من از آن فیلم یا کتاب لذت نمی برد برایم ممکن نیست! اینکه وقتی برایش فیلم گذاشتم، وسط صحنه مهم سرش را اینور و آنور می کند یا کتابی که من دو روزه تمام کردم را صد بار روی زمین می گذارد! یا حتی حسم نسبت به آن فردی که مقابلم در پیتزا فروشی می نشیند و میگوید: من از پیتزا بدم می آید. اگر بگویم دوست دارم بروم و پایم را روی گلویش فشار بدهم تا از این همه بی سلیقگی بمیرد، اغراق نکرده ام!

میدانم. به درستی می دانم که قرار نیست همه آدم ها از چیزهای یکسان لذت ببرند! خود من بارها سعی کرده ام در طبیعتی که آدم ها مدام به به و چه چه می کنند، لذت دروغینی از خود بروز بدهم تا انسانی بیشعور جلوه نکنم یا حداقل آن ها همان دردی را نکشند که من می کشم!

اما هنوز نمی دانم این درد بی درمان چیست؟ این درد که دوست داریم آدم های دیگر را نیز در لذتی که می بریم شریک کنیم و اگر آن ها میلی به این شراکت نداشته باشند، ما عصبانی می شویم. دلخور می شویم. دوست داریم به او پرخاش کنیم که تو انسان بی ذوق و احمقی هستی! موسیقی گوش نمی دهی ؟ خاک بر سر تو! چگونه می توانی از موسیقی لذت نبری؟ نکند مغز تو خراب است؟ تو واقعاً متوجه اینکه چقدر این نقاشی شاهکار است نمی شوی؟ تو روح و حرکت و زنده بودن این عکس را نمی بینی؟ حیف چشمی که خدا به توی نادان داده! تف توی روح نداشته ات!


و کاش حداقل در این دنیا یک آدم را داشته باشیم که لذت های اصلیمان یکسان باشد. از نظر من هر کدام از آن ها نعمتی هستند بی اندازه مهم چراکه من به این نتیجه رسیده ام که لذت دیگران برای ما خیلی مهم است!


پ.ن: تا به حال شده شما تجربه یکسانی داشته باشید؟ در این موقعیت ها چه می کنید؟ برایتان مهم است یا نه؟




لذتدسته جمعیلذت بردنزندگیلذت دسته جمعی
خودمان به خودمان میگوییم آقای نویسنده. چون هیچ اعتباری جز همین قلممان که صدایش در رفته و برخی میگویند خوب است، نداریم. پس چی شد؟ آ باریک الله، آقای نویسنده. باقی بقایت، جانم فدایت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید