ویرگول
ورودثبت نام
پوریا رستم زاده
پوریا رستم زاده
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

کاش خارجی بودم

نوشته ای قدیمی من باب آمال و آرزوهای من در مورد خارجی بودن، با حالِ روز جهان می خواند گویا.


کاش در خارج به دنیا می آمدم . غیر از این که به احتمال زیاد چشم های رنگی داشتم و موی طبیعی طلایی از حقوق بسیار بالایی هم برخوردار بودم.

خارجی بودن یک نعمت است، باور ندارید ؟ باور کنید...

البته مقصود از خارجی بودن، اروپایی بودن است، نه این کشور های سیاه پوست که مردم هایش استخوان هایشان از فرط لاغری به پوستشان چسبیده است.

مقصود همین خارجی های بلوند و خوشگل است که در مراسم اسکار می نشینند...

چیزی شبیه به دی کاپریو!

ایشون خارجی هستند.
ایشون خارجی هستند.


اگر خارجی بودم ...

حق همیشه با من بود و من به خاطر این که کشورم کلی وسایل پیشرفته دارد و توسعه یافته است، فرهنگم هم مترقی میشد. درست مثل همین که اگر پوستمان به استخوانم چسبیده باشد دیگر خارجی حساب نمی شویم و شاید اصلا ً جز آدم هم حساب نشویم، ما فقط می ­شدیم نسلی جهش یافته از میمون که دورمان مگس جمع می شد..

تازه چون خارجی بودم ، یک دونه " من به خدا باور ندارم " ساده میذاشتم جلوی تمام خط قرمز ها و به قول خارجی ها " هر غلطی دلت میخواهد بکن "

آنوقت شاید در تلوزیون کشوری عقب مانده مثل ایران هم برنامه ای در نقد افکار من می ساختن! برای که ؟!

برای مردمی که تلوزیون خودشان را نگاه نمیکنند و دارند در تلوزیون کشور ما، من را نگاه میکنند و افکارم را تحسین میکنند.

حالا که خوب برایتان مشخص شد که چرا دوست دارم خارجی باشم، حالا بیایید باهم فکر کنیم عضو چه کشور اروپایی باشم بهتر است؟

میتوانستم اسکاتلندی باشم، چقدر خوب است که مرد های اسکاتلندی هم میتوانند دامن پوشیدن را تجربه کنند، همیشه در ایران آرزو داشتم به عنوان یک مرد لباسی متفاوت را تجربه کنم، اما ایرانی ها عقب مانده مرد هایشان دامن نمی پوشند.

یا حتی میتوانستم انگلیسی باشم و عضو نیروهای خدوم پلیس و بعد میتوانسم روی آسفالت خیابان با اسب سفید رنگ خوشگلم تاتی تاتی کنم ، وای که چقدر تصویر زیبایی می شود با اسب روی آسفالت راه رفتن، اگر در ایران با اسب روی آسفالت راه بروید، حتماً یک نفر عقب مانده از تکنولژی خارجی ها پیدا می­شود که به شما تیکه ای نرم از صندلی سخت پراید بیندازد!

وای که اگر اسپانیایی بودم... میتوانستم گاو باز شوم! گاو بازی ورزش بسیار مرفه ای است . باید اول گاو وحشی را حسابی عصبانی کنم و بعد جاخالی بدهم، هر جاخالی مساوی است با امتیاز، البته برای حفظ جان به نیزه هم نیاز دارم و مردم برای زدن این نیزه ها تشویقم میکنن! وای که چقدر لذت بخش است خونی که از گاو میریزد! همینطور که من بازی میکنم و مردم هم مرا تشویق میکنند ، کشور عقب مانده ی ایران تیتر یک اخبار بین المللی و داخلی است به خاطر اذیت کردن یک توله سگ بیچاره و واقعاً که چقدر این ایرانی ها عقب مانده و وحشی اند. اینجا ها آدم ها میلیون ها پوند از دارایی خود را به نام سگی میکنند که نمیتواند با آن دارایی هیچ غلطی بکند. چقدر اگر خارجی بودم متمدن و با فرهنگ بودم .

وای یعنی میشود روزی من خارجی باشم؟

به واسطه رنگ پوستم عده ای را زیر پایم له کنم و بعد که له کردم ، بگویم متاسفم اما کاری است که شده. لطفا ً آدم های له شده را جمع کنید!

خارجی بودن یک نعمت است که نصیب همه نشده است و منِ ایرانی به واسطه تمام شیفتگی ام به خارجی ها و این که در این دنیا خارجی ها همه کار میتوانند بکنند به خدا شکایت میکنم!

البته که اگر خارجی بودم به خدا اعتقاد نداشتم!

دیکاپریوخارجینژادپرستینویسندگیاعتراضی
خودمان به خودمان میگوییم آقای نویسنده. چون هیچ اعتباری جز همین قلممان که صدایش در رفته و برخی میگویند خوب است، نداریم. پس چی شد؟ آ باریک الله، آقای نویسنده. باقی بقایت، جانم فدایت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید