از آنجايي كه اخلاق كوششي انساني براي ساماندهي رفتارهاي اختياري انسان و موضوع مهمّ و سرنوشتسازي دربارة سرنوشت انسان و سعادت وي است، ارزش معرفتي و عملي زيادي دارد. گفتگو دربارة مباني فلسفي و منطقي آن نيز از همين منظر داراي اهميّت است. البته روشن است كه آنچه در مرحلة عمل و كاربرد حضور دارد، دستورالعملهاي اخلاقي است و بحثهاي فلسفي و منطقي، دربارة اخلاق، واجد چنين دستورالعملهايي نيستند. اما مسيري كه اين مباني براي اخلاق تعيين ميكنند، تأثير بسيار زيادي در تدوين اين دستورالعملها دارد. تفاوت در مباني، به تفاوت در خود دستورها نيز خواهد انجاميد. نميتوان شباهت ظاهري برخي دستورات و توصيههاي اخلاقي را، كه در اخلاق سكولار و اخلاق ديني مشاهده ميشود، شاهدي بر يكساني آن دو گرفت. اين دو شيوة تبيين اخلاق و صدور دستورات اخلاقي، حتّي در مواردي كه به ظاهر داراي توصيههاي يكسان و مشابه هستند، از دو روح و معناي متفاوت برخوردارند. در اخلاق سكولار، وقتي بر ارزش و كرامت انسان تأكيد ميشود، اين تأكيد از روي استغنا و انسانمحورانه است، تابع هيچ قانون ماورائي نيست و هيچ تقدّسي ندارد. اما تأكيد بر كرامت انسان و دفاع از شأن و منزلت او در اخلاق ديني، رويكردي غايتگرايانه و خدامحورانه است. در نگاه دين و اخلاق ديني، انسان به عنوان موجودي كه مخلوق خداوند است و اشرف مخلوقات است، داراي ارزش و كرامت است، نه به عنوان موجودي كه هيچ تكيهاي جز بر توانمنديهاي خود ندارد. از اينرو، انسان موجودي مقدّس است يا دست كم ميتواند چنين شود.
شناخت تفاوتهاي ماهوي و مبنايي اخلاق سكولار و اخلاق ديني از اين منظر نيز مهمّ است كه تكليف ما را در موضعي كه بايد در برابر مروّجان اخلاق سكولار بگيريم روشن ميسازد. به هر حال، امروزه برخي روشنفكران جامعة ما، كه داعية دينداري دارند، به دفاع از اخلاق سكولار پرداخته و سعي در تئوريزه كردن آن دارند. روشن است كه اين كار جز با تبيين و توضيح مباني مختلف آن امكانپذير نيست. بررسي اين مباني امري است مهمّ كه هم بر عهدة طرفداران آن است و هم بر عهدة منكران. اخلاق سكولار، مبتني بر اصول بنيادين مختلفي است كه در حوزههاي مختلف فكري جاي ميگيرند. مباني معرفتشناختي، هستيشناختي، انسانشناختي و مانند آن. که فرصت بررسی همه این موارد را نداریم اما در زمینه مبانی معرفت شناختی اخلاق سکولار دو نکته حائز اهمیت است که باید به آن توجه کرد.
نکته اول: اخلاق سكولار به عنوان يك گرايش عام، كه همة مكاتب اخلاقي غيرديني را شامل ميشود، داراي دو سطح از مباني است. يك سطح، اموري است كه اصول حاكم بر كلّية گرايشهاي اخلاق سكولار محسوب ميشوند. و ميتوان آن را، در حقيقت، مباني خود سكولاريسم به عنوان يك نظريّه دربارة فلسفة زندگي به شمار آورد كه در گرايشهاي اخلاقي سكولار نيز بالطبع حضور دارند. اين امور، مبناي سكولاريسم در ساير عرصهها همچون حقوق، سياست، اقتصاد، فرهنگ، هنر و غيره ميباشند. به عنوان مثال، ميتوان عقلگرايي به طور عام، يعني خودبسندگي معرفتي انسان را يكي از آنها دانست كه ريشة شكلگيري سكولاريسم بوده و عهدهدار توجيه منطقي آن است.
سطح ديگر اين مباني، اموري است كه گرايشهاي مختلف اخلاق سكولار براي توجيه منطقي خود، بدانها تمسّك جستهاند. روشن است كه در اين سطح، هر يك از گرايشها، مباني ويژة خود را دارند و با مبناي گرايشهاي ديگر تفاوت داشته و حتّي در مقابل آن ميباشد. به عنوان مثال، مكتب اخلاقي ليبراليستي و سوسياليستي، دو مكتب اخلاقي سكولار هستند كه هر يك بر اساس مباني خاصّي كه در رويكرد خود نسبت به فرد و جامعه دارند، شيوههاي خاصّي از رفتار اخلاقي را توصيه ميكنند. حتّي عدالت در نزد هر كدام معناي ويژهاي دارد. ليبراليسم با تكيه بر آزادي فردي و اصالت دادن به فرد، به توصية اصولي ميپردازد كه سوسياليسم در بسياري موارد با آن مخالف است. از نظر مكتب سوسياليسم نيز جامعه بر فرد اولويّت داشته و حقوق او بيشتر بايد مراعات شود. اين سطح از مباني به بحث از اموري ميپردازد كه مبناي همة گرايشهاي سكولار در اخلاق نيست.
نکته دوم: برخي از اين مباني، از نوع تفكر و جهانبيني قائلان اخلاق سكولار استخراج شده و لزوماً اموري نيستند كه خود آنها ذكر كرده و يا حتّي متفطّن به آن بوده باشند. از اينرو، گاه ممكن است كسي طرفدار اخلاق سكولار باشد، اما در عين حال برخي از اين مباني و اصول را نپذيرد. اصول و مبانياي كه ميتوان به عنوان مباني معرفتشناختي اخلاق سكولار برشمرد عبارتند از: شكگرايي، نسبيّتگرايي، عقلگرايي، علمباوري، كثرتگرايي.