ویرگول
ورودثبت نام
milad asckary
milad asckary
خواندن ۱۳ دقیقه·۱۲ روز پیش

نقدی بر تصمیمات زیگزاگی


روزنامه اعتماد در تاریخ 9 اردیبهشت 1403 مصاحبه‌ای با استاد دکتر بیژن عبدالکریمی درباره تنازع میان سنت و مدرنیته به عنوان یکی از چالش‌های جدی و مستمر کشور ایران، داشتند. مصاحبه‌ای که به ظاهر دلسوزانه و مصلحانه صورت گرفته ولی در واقع چیزی جز توهین به حاکمیت، جبهه انقلاب و قشر دلسوز مذهبی متعهد به اسلام و آرمان‌های امام راحل نبود.

سوال اول درباره تفسیر استاد نسبت به تنازعات و تناقضات موجود داخلی با توجه وضعیت منطقه و درگیری‌های بیرون از کشور مطرح شد. آقای دکتر عبدالکریمی در پاسخ به این سوال می‌فرمایند:

«ما از یک سو با بخشی از جامعه سر و کار داریم که با رویکردهای افراطی و تند و تفکرات پوپولیستی در حال تیشه زدن به ریشه‌های گفتمان انقلاب هستند. اقشاری که بر آتش تنازعات درونی کشور می‌دمند و به جای توجه به موضوعات بنیادین و مهم مانند فساد، توسعه و رشد، تئوری سازی در حوزه فرهنگ و جامعه و ... به موضوعات قشری‌گری توجه نشان می‌دهند.»

درباره این بخش از سخنان استاد باید بگویم که اگر مرادشان از افراد افراطی و تند که دارای تفکرات پوپولیستی هستند مسئولان انقلابی و افراد دل بسته به اسلام و این نظام است؛ باید بگویم افراد تندرو و افراطی و پوپولیسم همان مسئولین غرب زده و غرب پرستی هستند که با انقلاب 57 خود را با وجهه‌ای مذهبی میان جریان انقلاب جا زدند. همان‌هایی که از اعدام سران ارتش حرف می‌زدند، همان‌هایی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و بعد از چند دهه به دامن غرب پناهنده شدند و صحبت از گفتگوی تمدن‌ها می‌کردند، همان‌هایی که به دنبال تعیین رنگ لباس مردم بودند و همان‌هایی که به سر ناموس مردم به جرم بد حجابی پونز می‌زدند. آقای دکتر عبدالکریمی آن افرادی که در ابتدای انقلاب چنین وضعی داشتند باید اکنون آنان را ببینید. وضع زندگی خودشان و فرزندانشان و نوع تفکراتشان که چگونه بعد از آن همه افراط و تحجر و تند روی؛ از اعتدال و سازش با جهان حرف می‌زنند. منظورم دقیقا دولت سازندگی، حزب اصلاحات و جریان اعتدال منتسب به رئیس جمهور سابق حسن روحانی است.

این جماعت همان‌هایی هستند که با روحیه‌ای پوپولیستی و صحبت از توسعه، آزادی و حجاب به موضوعات ظاهری قشری‌گری پرداختند و به جای مبارزه با فساد و تلاش برای پیشرفت و تئوری سازی در حوزه فرهنگ، جامعه را به وضع موجود دچار نمودند.

در جایی دیگر استاد فرمودند: « بخش از جامعه به دلیل خشم و کینه که نسبت به وضع موجود دارند به شدت از سنت و وضعیت تاریخی خود منفک شده‌اند. افرادی که از غرب زدگی عبور کرده و به نوعی غرب پرستی و تجدد سالاری رسیده‌اند. به این معنی که بسیاری از مقولات مرتبط با تجدد را می‌پذیرند بی‌انکه درباره آن‌ها فکر کرده باشند و هرگونه پرسشگری از غرب هم برایشان یک خط قرمز است و به شدت سرکوب می‌کنند.»

در باب توضیح این بخش از سخنان استاد می‌توانم این گونه بگویم که «الناس علی دین مولکهم» وقتی مردم عزیز ما می‌بینند که سبک زندگی دولت مردان، فرزندانشان و افراد منتسب به آن‌ها و همینطور سخنان و حرف‌های آن‌ها تماما از غرب الگو گرفته شده و یا در ستایش این فرهنگ است؛ دیگر از مردم عادی چه انتظاری می‌توان داشت.

اما درباره پرسشگری از غرب که فرمودید تبدیل به خط قرمز شده است. بهترین نمونه خود شما و جریان روشنفکری و دانشگاهی هستید. هژمونی که جریان روشنفکر غرب زده و تکنوکرات به پشتوانه همان سیاسیونی که قبلا از آنان نام بردم در دانشگاه‌ها و فضای علمی کشور شرایطی را رقم زده‌اند که اصلا به جریان مومن انقلابی و دل بسته به اسلام اجازه نمی‌دهند حرفی بزنند و اگر هم بخواهند اشکالی کنند متهم می‌شوند به «افراطی»، «تند رو»، «بنیاد گرا» با تفکرات پوپولیستی. در دانشگاه‌های ما حرف قران و متون دینی غیر علمی محسوب می‌شود. نظریات دکتری در صورتی مورد تایید قرار می‌گیرند که مویدی از سوی یکی از متفکران غربی داشته باشد. حال شما استاد عزیز بگو با این فضای غرب زده سیاسی و علمی که مردم در آن زیست می‌کنند مگر می‌شود غرب زده و غرب پرست نشد؟!

استاد عزیز در بخش دیگری از مصاحبه خود درباره منازعات ایران اسرائیل چنین گفتند:

«موضوع واکنش ایران به جنایات اسرائیل، بسیار شور انگیز بود؛ اما این خطر و پاشنه آشیل برایشان وجود دارد که این غرور و این شورمندی در آن‌ها بیشتر بلندای احساس است و از فقدان نوع نگرش عمیق حکمی و فلسفی رنج می‌برد، نگرش فلسفی‌ای که بتواند به گفتمان انقلاب در حل مسائل پیچیده و هویتی انسان ایرانی در شرایط کنونی کمک کند.»

در نقد این سخنان استاد عزیز باید بگویم که واکنش ایران نسبت به جنایات اسرائیل اصلا شورمندانه نبوده است. شما یقینا یادتان هست که این رژیم اسرائیل، دانشمندان هسته‌ای ما را ترور کرد و در اقدامی جدید نه تنها به سفارت ما در کشور سوریه تعرض؛ بلکه برخی از هم وطنان ما را نیز به قتل رساندند. بعد شما در وضعیتی که این رژیم بیش از سی هزار انسان که اغلب کودکان و زنان بی دفاع بودند را قتل عام نموده، صحبت از فقدان نگرش عمیق حکمی و فلسفی می‌کنید و واکنش کشور ما را شورمندانه و احساسی تلقی می‌کنید؟! باید بگویم استاد عزیز شورمندی و احساس در میان مردم ما شاید مورد تایید باشد ولی در سطح حاکمیت و نخبگانی(منظورم از حاکمیت، دولت‌ها نیستند) که مرادم از نخبگان، افراد و اندیشورزان اسلام شناس، متفکر و انسان دوست است؛ باید بگویم اصلا چنین واکنشی از روی احساس و شورمندی نبوده است.

استاد عزیز در بخشی دیگر از سخنانشان فرمودند که:

«رهایی از بی‌هویتی، غرب پرستی و تجدد خواهی افراطی تنها به واسطه تفکر حکمی و فلسفی محقق خواهد شد و فقدان نگرش عمیق حکمی فلسفی دقیقا مهمترین مساله گفتمان انقلاب و اپوزسیون در جامعه امروز ایران است.»

درباره این سخن استاد باید بگویم که من هم موافق « تفکر حکمی فلسفی» هستم. ولی در اینجا دو اشکال وجود دارد. اول این که هژمونی غرب گرا در دانشگاه، اصلا مجالی برای ایجاد گفت و گو جریان اندیشمند انقلابی را نمی‌‎دهد. چون اعتقادی به اسلام یا به قول شما سنت تاریخی خود ندارند. چون مثل شما اعتقادی به علم دینی ندارند و اساسا اسلام را در حدی نمی‌دانند که بتوان از طریق آن نظام سازی نمود.

اشکال دوم دولت‌هایی است که هر چهار سال یک بار بر سر کار می‌آیند و هر کدوم مطابق میل خود کشور را به سمت و سویی می‌برند. البته تا کنون تقریبا همه گی در یک راستا عمل کرده‌اند. آن هم تیشه به ریشه زدن مبانی بود که انقلاب بر اساس آن رقم خورده بود. از طرفی دولت‌ها تا کنون خواسته یا نا خواسته حرکتشان به شکلی بود که اسلام را حذف و هر چه بیشتر غربی شوند. در مقابل حاکمیت و جبهه اندیشمند مظلوم انقلابی تلاش می‌کرد تا از آرمان‌های خویش پاسداری کند.

به نظر من تا این دو اشکال بر طرف نشود بعید است آن «تفکر حکمی و فلسفی» رقم بخورد و یا اگر هم رقم بخورد بعید است عملیاتی شود.

بخشی از سخنان استاد عزیز به مساله حجاب اختصاص داشت که در آن فرمودند:

«فقدان نگرش حکمی و فلسفی باعث می‌شود مسائل بنیادین در ایران با یک نوع پوپولیسم، یعنی عوام زدگی و عوامگرایی پیوند بخورد و بخشی از نیروهای عقب افتاده گفتمان انقلاب با تندروی‌های شان در مساله حجاب، اصلا توجه ندارند که چه لطمه‌ای به دست آوردهای بزرگ کشور می زنند.»

در توضیح این صحبت‌های استاد باید بگویم که مساله حجاب در کشور ما از این جهت مشکل ساز شده است که دولت‌ها بعد از انقلاب، نسبت به آن سیاست‌های دوگانه‌ای داشتند. وگرنه موضوع حجاب هم دارای مبانی حکمی فلسفی، هم دارای مبانی اخلاقی – انسانی و هم دارای مبانی شرعی است. جدای از این‌ها در جمهوری اسلامی این امر به شکل قانون درآمده است. بنابراین نمی‌توان حرکت و اجرای قانون حجاب از سوی نیروی مظلوم انتظامی را حرکتی افراطی از سوی برخی تندروها دانست.

جالب است بدانید همین سیاسیون غرب زده هستند که وقتی می‌خواهند رای بیاورند صحبت از آزادی زنان، آزادی عقیده و از دیوار کشیدن در خیابان حرف می‌زنند. این سیاسیون غرب زده و عقبه‌ی آن هستند که با شعارهای پوپولیستی مردم را به جان هم می‌اندازند تا خودشان و اطرافیانشان با درگیر کردن مردم به این مسائل از بیت المال کیسه‌ای برای خود بدوزند.

یا در جای دیگر می‌گویند:

« توجه جهانیان متوجه این اعتراضات جهانی علیه اسرائیل و دولت‌های غربی حامی آن است، بعد ناگهان در ایرانی اقداماتی در جهت صدور احکام تند و برخوردهای ناشیانه و نادرست بر سر مساله حجاب صورت می‌گیرد و بعد ناگهان توجه رسانه‌های جهان به جای جنایات اسرائیلی، متوجه ایران، زنان ایرانی و احکام صادر شده می‌شود.»

«وقتی این اشتباهات صورت می‌گیرد ناگهان جریان رسانه‌ای جهانی غرب و آمریکا را در حاشیه قرار می‌دهند و توجه رسانه‌های جهانی متوجه صدور حکم یا احکامی غیر متعارف در ایران و شیوه برخورد با زنان ایرانی بر سر حجاب می‌شود.»

اما درباره هژمونی رسانه‌ای غرب و این که چگونه موضوع از جریان جنایات غزه به مساله حجاب در ایران تغییر می‌کند، باید بگویم استاد عزیز توصیه می‌کنم درباره مالکین بزرگترین خبرگزاری‌های دنیا، نشریات و روزنامه‌ها، شبکه‌های ماهواره‌ای و کابلی و اپلیکیشن‌ها در کشورهای مختلف تحقیقی بفرمایید. با یک سرچ اجمالی در گوگل به راحتی متوجه می‌شوید که همه این «جریان رسانه‌ای جهان غرب و آمریکا» چه پیوند ناگسستنی با هم دارند. بنابراین با توجه به دشمنی غرب با جمهوری اسلامی، بسیاری طبیعی است که همه آن رسانه‌ها دنبال بهانه هستند تا با کوچکترین اتفاقی در ایران، تنور کینه و دشمنی و رسوایی را داغ نمایند.

در ثانی استاد عزیز «حکم حجاب» یک حکم غیر متعارف نیست بلکه یک حکم شرعی و قانونی است که بشتوانه عقلی دارد. شما خودتان استاد هستید ببینید آزادی که غرب از آن نسبت به زن حرف می‌زند چه بلایی بر سر تمدن و شخصیت زن غربی آورده و چگونه او را ابتذال کشانده است.

جدای از همه این ها استاد عزیز فرض کنید جریان رسانه‌ای غرب با تمام قدرت خود تلاش کرد بخشی از فرهنگ یا هویت ما را زیر سوال ببرد. فرض کنید استقلال ما، هویت ما یا اصلا فکر کنید روزی حرف همه رسانه‌های دنیا این شد که کشور ایران از قومیت‌های مختلفی تشکیل شده و یک حاکمیت صلاحیت اداره همه آن‌ها را ندارد و ایران باید تجزیه شود. بعد عده‌ای هم در داخل با این جریان رسانه‌ای هم راه شدند. به نظر شما در این حالت حاکمیت باید کوتاه بیاید و برای مراعات حال فضای تفکر جهانی، هویت و موجودیت خود را از بین ببرد. استاد عزیز این همراهی با رسانه‌های جهانی تا کجا پیش خواهد رفت؟!

در جایی استاد عبدالکریمی فرمودند:

«بارها گفته‌ام در تمام پیکره گفتمان انقلاب در این دهه‌های اخیر حتی یک چهره اصیل فرهنگی نمی‌بینم. تمام نیروهایی که در حوزه فرهنگ و جامعه دخالت می‌کنند، درکی از فرهنگ و درکی از نسل‌های جدید و سوبژه مدرن ندارند.»

باید خدمت استاد عزیز بگویم که اگر وجود برخی از افراد انقلابی و دلسوز مثل آیت الله مصباح به مزاج شما و سایر دانشگاهیان و روشنفکران هم قطار شما خوش نمیاد، دلیل بر عدم وجود چهره‌های اصیل فرهنگی در کشور نیست. جدای از این بر فرض که باشد مگر جریان روشنفکر غرب زده داخلی و همچنین برخی سیاسیون دنیا طلب اجازه ظهور و بروز این افراد را می‌دهند. غیر از این است که با توهین و مسخر کردن و تحقیر شما و هم قطارانتان ترور شخصیت می‌شوند. جریان اندیشمند انقلابی یقینا منکر برخی از ضعف‌ها در ساختار و عملکرد نیست ولی فکر کنید استاد بزرگی چون شما در مناظره با آقای دکتر جمشیدی خیلی راحت و همینطور با خشونت شورای عالی فرهنگی را «مشتی کوتوله» خطاب می‌کند. باید بگویم این قبیل توهین‌ها و تحقیرها در نشریات و صفحات مجازی دوستان روشنفکر شما کم نیستند.

استاد عزیز در جای دیگر فرمودند:

«جمهوری اسلامی از لحظه‌ای که نطفه آن بسته شد تا به امروز سرشار از تناقضات، فرصت‌ها و ظرفیت‌ها در کنار چالش‌ها و خطرها بوده است.

اگر به آفات و آسیب شناسی‌های درونی خود انقلاب توجه نشود و سم زدایی نشود، این آفات قادرند همه دست آوردها را نابود سازند.

پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی در برابر دشمنان بیرونی و کسانی که خواهان براندازی و فروپاشی سیستم بودند، گفتمان انقلاب در مرحله جهاد اکبر، یعنی جهاد درون و جهاد با خویش قرار گرفته است. در واقع دشمن جمهوری اسلامی امروز در درون سیستم لانه کرده است. باید در گفتمان انقلاب یک پالایش درونی صورت گیرد.

اما ایران دشمنان داخلی بسیاری نیز دارد که همانا خوارج گری و پوپولیسم است.

پیوند شومی میان بروکرات‌های اشرافی منش و جهل و نادانی خوارج در جامعه امروز ایرانی شکل گرفته و سبب کریه جلوه نمودن بسیاری از ارزش‌های انقلاب برای بخشی از جامعه شده است.»

باید گفت که جمهوری اسلامی از تناقضات رنج نمی‌برد بلکه از اختلاف و عدم هماهنگی نیروهایش رنج می‌برد. درباره آسیب شناسی هم می‌توان گفت که نظام آموزشی و علوم به خصوص علوم انسانی در کشور ما غربی بوده و متاسفانه تا کنون بومی سازی نشده است. راه کار هم علوم انسانی اسلامی است که شما استاد عزیز اعتقادی به آن ندارید.

و اما درباره جهاد اکبر و اصغر؛ استاد عزیز جهاد اصغر برای جمهوری اسلامی هیچگاه تمام نشده و تا زمان حاضر در داخل مرزها و بیرون آن ادامه داشته است و تنها شکل آن تغییر نموده. درباره جهاد اکبر و مبارزه با نفوذی ها و همان هایی که شما آنان را خوارج خطاب کردید باید بگویم جمهوری اسلامی از بعد انقلاب همواره در حال پیکار و مبارزه با آنان بوده است. در واقع پیوند «بروکرات‌های اشرافی منش و جهل و نادانی خوارجی» همان جریان غرب زده اصلاحات است که نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سخنرانی خود از آن به عنوان امید براندازی نظام یاد می‌کند. همینطور روحانیت و معمین سکولاری که امام خمینی (ره) در منشور روحانیت درباره آنان فرمودند« خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است».

این قشر روحانیون، همان خوارج و متحجران و تندروهایی هستند که از نان انقلاب خوردند و برای خویش دفتر و دستک به پا کردند و با این که در انقلاب هیچ نقشی نداشتند؛ اکنون مدعی و طلبکار هستند و ژست اپوزسیون گرفته‌اند که حاکمیت اسلامی ناکارآمد است. در طرف دیگر سیاسیون از انقلاب برگشته و غرب زده‌ای هستند که تلاش می‌کنند تا نظام را از معارف و دین تهی نموده تا راحت‌تر به امیال و خواسته‌های دنیا طلبانه خود برسند. در این بین مردم با دیدن چنین فضای متشنجی دچار سر در گمی خواهند شد که این یک امر طبیعی است.

آقای دکتر عبدالکریمی در بخش پایانی مصاحبه خویش گفتند:

«گفتمان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به شدت از فقر تئوریک رنج می‌برد. این فقر تئوریک به دلیل فقدان نگرش حکمی، فلسفی و پدیدارشناسانه است. لذا زیگزالی عمل می‌کند.»

در پایان می‌توانم بگویم من با استاد عزیز همدلم که ما مشکلات فراوانی در ساختار و قوانین داریم. اما فقر تئوریک نداریم. ما مبانی قوی و سنت تاریخی کم نظیری داریم که می‌توانیم ضعف‌های خود را جبران نماییم. در واقع مشکل اصلی ما این است که ما مجری قانون به معنای واقعی در تمام سطوح نداریم. به خاطر همین است که وقتی نیروی انتظامی به وظیفه خود عمل می‌کند سر و صداها بلند می‌گردد. اگر این اجرای قانون در تمام سطوح صورت می‌گرفت شاید گفتمان انقلاب اینچنین از سوی نواندیشان و دلسوزانی چون استاد بیژن عبدالکریم متهم به فقر تئوریک، عدم نگرش حکمی فلسفی، تندرو بودن، خوارجی بودن و پوپولیسم نمی‌شد.

همچنین لازم است بگویم که این متن انتقادی اصلا به این معنا نیست که استاد عزیز بخشی از اپوزسیون یا غرب گرا بوده و یا از جمله افرادی است که با بروکرات‌های اشرافی منش ربطی دارد. هر کس از نزدیک با آقای دکتر عبدالکریمی و سبک زندگی و منش او مواجه‌ای داشته باشد می‌فهمد که این استاد عزیز سخنانش از روی دلسوزی و خیر خواهانه بوده. اما این امر مانع این نیست که اندیشه و حرف‌های ایشان مورد نقد و بازبینی قرار نگیرد.

و السلام علی من اتبع الهدای.....

اصلاحاتروشنفکرانقلابمنافقغرب زده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید