فیلم «خروج» به کارگردانی و نویسندگی ابراهیم حاتمی کیا در سال ۹۸ ساخته شد. این فیلم توانست در سیمرغ سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر در بخش بهترین چهره پردازی و همچنین بهترین جلوههای بصری برنده سیمرغ بلورین شود.
به گفته بسیاری از منتقدان این فیلم از نظر فنی جز فیلمهای ضعیف حاتمیکیا محسوب میشود اما جالب است بدانید که فیلم براساس داستانی واقعی ساخته شده و سعی دارد دست روی بعضی از ضعفهای قوانین اجتماعی، خصوصا همین حق اعتراض بگذارد. بنابراین نباید با عصبانیت از کنارش رد شد.
خلاصه داستان: «خروج» تکرار ایدهها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمی کیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خوردهای است که برای آرمانهای کشورش هزینه داده و حالا خود در مخمصه گرفتار شده و نیاز به حمایت دارد. مانند حاج کاظمِ فیلم «آژانس شیشهای»، در اینجا نیز با مردِ خستهای به نام «رحمت» مواجه هستیم که در مزرعه خود مشغول به کار است و دردی قدیمی را بابت از دست دادن عزیزش در جنگ به دوش میکشد. قصه با جاری شدن آب آلوده به مزرعه و طغیان کشاورزان آغاز میشود. شرکت آب، هنگام تخلیه سد، آب شور را با بیتوجهی روانه زمینهای کشاورزی کشت پنبه میکند و باعث از بین رفتن محصولات آنها میشود. کشاورزان به همراه رحمت پس از آن که از طریق مسئولین سد، دهیار، بخشدار و امام جمعه موفق به حل مشکلشان نمیشوند، تصمیم میگیرند که با تراکتور از روستای خود به تهران، پیش رئیسجمهور بروند و مشکلشان را با او در میان بگذارند. در این بین خبر سفر آنها رسانهای شده و ماجرا شکلی سیاسی به خود میگیرد.
در بین نقدهایی که این فیلم دریافت نمود؛ سه مولفه «داستان پردازی و شخصیت پردازی»، «ژانر وسترن» و «شعار زدگی» بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
داستان پردازی و شخصیت پردازی
در «خروج» ابداً شخصیتی ساخته نمیشود و حتی شخصیت اصلی داستان نیز پرداختی گنگ و نامفهوم دارد و تنها ویژگیاش که در تمامی آثار حاتمی کیا مشترک بوده، این است که مردِ جنگ بوده و اعتقادی به ساز و کارهای امروز جامعه ندارد. همسایههای پیرمرد نیز چندان دل خوشی از او ندارند و «رحمت» را بابت به کشتن دادن عزیزانشان مقصر میدانند. حاتمی کیا این بار هم قهرمان اصلی داستانش را زخم خوردهای مظلوم به تصویر کشیده که هیچکدام از اتهاماتی که به او نسبت میدهند بر قامتش نمینشیند. اما «فرامرز قریبیان» درخشان است و شاید بارزترین ویژگی غیر مضمونی فیلم همین حضور محکم او در هر صحنه باشد.
از نظر مننتقد معروف سینما آقای فراستی؛ قهرمان در این فیلم ساخته و همچنین کشاورز بودن آن در نیامده است. قهرمان ما سکوت زیادی دارد. اما علت خاموشی قهرمان فیلم چیست؟! علت خاموشی مَن ایرانی مماس با امروز است و یا اینکه تحمیلیست؟ یا به دلیل سن و سال و یا واقعی است. این میزان خاموشی؛ خاموشی قصه است یا خاموشی کارکتر است؟ از کجا ریشه میگیرد؟ از چه تنهایی؟ سوالاتی که فیلم به آن پاسخ درستی نمیدهد.
اگرچه نقد استاد فرساتی تا حدودی درست است ولی «حاتمی کیا» ویژگیهای شخصیتی «رحمت» مثل حقطلبی را خوب به تصویر کشیده است. شخصی که هیچ چیز مانع او برای رسیدن به حقش نمیشود. نه پلیس، نه فرماندار، نه پلیس راه و نه نماینده رئیس جمهور. او قصد کرده که با شخص رئیس جمهور دیدار کند و در نهایت هم به هدف خود میرسد.
در این فیلم راهیان جاده به جای اینکه شخصیتهایی قابل شناسایی نزد مخاطب سینمایی محسوب شوند و هریک هویت مستقل و در عین حال قابل جمع پذیری به خود بگیرند، در منظر فیلمساز تبدیل به سیاهی لشگرهایی میشوند که با لهجههای مختلف پیامآور نقطه نظرات سیاسی هستند.
حتی شمایل بیرونی این شخصیتها از «میکائیل» علاقهمند به مذاکره (با بازی جهانگیر الماسی) تا ملای اهل مماشات (با بازی مهدی فقیه) به جای تبعیت از قاعده رئالیسم، در خدمت شعارهای غیرسینمایی طراحی گردیده است تا گویش و لباس شخصیتها بیانگر وجود معترضانی از قومیتها و نگاههای مختلف باشد. با این وجود فیلمساز با چنین تفکری نیازی به پایبندی به قواعد درست داستانگویی و ایجاد تعلیق دراماتیک پیدا نمیکند.
با این حال این ایده که یکسری پیرمرد با زدن به دل جاده و مطالبهگری، انگار انرژی، روحیه و شور جوانیشان بازگشته جالب است و در بسیاری از لحظات پیرمردها را شبیه به کودکانی پر جنب و جوشینشان می دهد که با بامزگی کودکانهشان تحمل این مسیر و راه طولانی، گرم و خشک را برای تماشاگر راحتتر میکند.
ژانر وسترن
برخی از منتقدان تم و یا ژانر فیلم را شبیه به «وسترن» دانستند. بیان گرایش «خروج» به ژانر وسترن چنان غریب است که همانند شوخیهای بیمزهی روستاییان کاروان باید نادیده انگاشته شود، چرا که رفتار شخصیتها به دور از هرگونه مختصات یاغیگری به نمایش درمیآید. برای نمونه اگر در «دلیجان» جان فورد به عنوان نمونهای موفق در ژانر وسترن، عدهای از یک آبادی به نقطهای دیگر حرکت میکنند، عنصر مهم «مخاطره» بخش جدایی ناپذیرِ درام محسوب میشود؛ اما در «خروج»، فقدان شناسنامه نزد کاراکترهای مسافر و عدم توجه فیلمساز به جغرافیای جاده، امکان درگیری سوژه با فضای خارجی را هدر میدهد.
شعار زدهگی
برخی معتقدند ما با فیلمی روبرو هستیم که تصمیم گرفتهاست شعار بدهد و نظامِ حاکم را بیتوجه به خواستهها نشان دهد. اما هیچ تمهیدِ سینماییای برای از آب درآوردن این بیتوجهی نیندیشیده و این مسئلهی اعتراضِ کشاورزان را نیز خراب میکند. نشستن یک هلیکوپتر در زمین، یا آب شوری که در مزارع رها میشود (و مقصرش نیز معلوم نمیشود کیست) و یا چند دیالوگ از معاون، کلیتی از بیتوجهی حکومت نمیدهد. بلکه برعکس، این تقلیلدادن و کاریکاتورکردنِ این انتقادهاست.
در طرف مقابل نیز کشاورزان گویی هیچ وجود و نبضی ندارند که اینگونه ساکت دربرابر گفتههای معاون مینشینند و فقط رحمت، لبخندِ بیمعنا و نیازمندِ تفسیرهای برونمتنی میزند. فیلم با تنهاییای بناست به اتمام برسد که گدایِ تفسیر و وصله کردنِ چیزهای مختلف از بیرون است؛ شاید بزرگترین خصوصیت خروج همین باشد که فکر میکند با «نگفتن» میتواند حس برانگیزد و ابهامِ هنری ایجاد کند. فیلم، اعتراض اصلیاش را نمیگوید و نمیتواند فرق بین «خروج» و «اعتراض» را روشن سازد. در نهایت میتوان گفت «خروج» فیلمی دربارهی اعتراض نیست.
در جواب این قبیل نقدها که در سایتهای مختلف کم هم نیستند، باید گفت: بزرگترین هدف و آرمان «خروج» رسمیت بخشیدن به حق اعتراض و مطالبهگری است. اما نکته اینجاست که با توجه به سال انتشار این فیلم و مولفههایی که حاتمیکیا از رئیس جمهور و رحمت در فیلم قرار داده بود، رئیس جمهور وقت که مورد تایید جریان اصلاحات هم بود، مخاطب اعتراض فیلم قرار گرفت. از این رو خیلی از نقدهای تندی که به فیلم خروج میشود و نمونه آن در بالا بیان شد، منشاء این چنینی دارد.
بنابراین اصلاحطلبان بهدلیل انتقاد شدیداللحن فیلم به آنها و البته بهشخص رئیس جمهور نمیتوانند با نگاهی باز فیلم را ببینند. و این اظهارنظرهای احساسی عموما از سر عصبانیت است. حقیقت این است که پرداختن به بحث مطالبهگری مردمی و بهرسمیت شناختن حق اعتراض اصلا چیز کم و دمدستی نیست و اینکه حاتمیکیا دارد از آن صحبت میکند، برای سینمای ما امیدوارکننده بهنظر میرسد.
سخن پایانی
فیلم خروج اگر چه قوام داستانی چندانی نداشته و معلوم نیست که نوک پیکان حمله فیلمساز بهسمت چه کسی و چه گروهی است و با این که حوادث پیش آمده دلیل کافی برای حرکت نمیسازد ولی صدا طبقهای فراموش شده را فریاد میزند. طبقهای که مدتهاست در سینما و تلویزیون، سراغی از آنها گرفته نمیشود. انسانهایی که جامعهشان با دردها و رنجهایشان بیگانه است.