milad asckary
milad asckary
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نقد فیلم «کما»


در فیلم Coma داستان فیلم اینگونه است که یک معمار با استعداد و جوانی به نام «ویکتور» با بازی «رینال موکامتوف» بعد از یک تصادف مرموز و وحشتناک به دنیایی بسیار عجیب و غریب که قوانین فیزیک در آن معنایی ندارد وارد می‌شود. حالا او باید در کنار مبارزه با موجوداتی تحت عنوان «ریپر»، تمام قوانین این دنیا را برای خروج از آن فرا بگیرد و راز این جهان عجیب را کشف کند.

کارگردان این فیلم نیکیتا آرگونوف (Nikita Argunov)، یک هنرمند با تجربه در زمینه جلوه‌های بصری است، حالا او با فیلم کُما اولین کارگردانی خودش را نیز تجربه کرده است. در نگارش فیلمنامه این اثر علمی تخیلی نیز از تیموفی دکین(Timofei Dekin) استفاده شده که از ماهرترین نویسنده‌های روسیه به حساب می‌آید.

فیلم کُما با یک شروع تقریباً مهیج، بیننده را وارد ماجراهای سرگرم‌کننده می‌کند، اما با پیشرفت داستان و زمان فیلم رفته رفته تبدیل به اثری خسته و فرسوده می‌شود.

در همین لحظات ابتدایی و گیج کننده فیلم و بعد از چند صحنه اکشن بسیار بی‌نظم، به قهرمان اثر گفته می‌شود که همه در این دنیای خاص در اغما هستند و جهانِ پیش روی آنها از خاطرات تصادفی این افراد تشکیل شده است. در این زمان بیننده تازه با هویت کلی اثر روبرو می‌شود. از اینجا به بعد فیلم وارد یک سراشیبی تکراری از فرمول پرورش یک قهرمان ناتوان اما ناجی می‌شود.

با این حال هر چه فیلمنامه و منطق روایی داستان در طول فیلم دچار ضعف هستند، تصاویر و جلوه‌های بصری در پس زمینه فیلم کُما به عنصر نجات بخش فیلم بدل می‌شوند. که البته این فضاسازی به شدت تحت تأثیر دو فیلم «تلقین» و «دکتر استرنج» است. در واقع جلوه‌های بصری و خلق صحنه‌های اکشن و جذاب چیزی است که بیننده را با فیلم همراه می‌کند.

اما در باب نقد محتوایی این اثر می‌توان گفت: اگرچه بیشتر فضای داستان در خواب عمیق یا همان کما روایت می‌شود ولی داستان به طور کلی به یک مقوله مهم می‌پردازد. مذهب یا دین.

«یان» یا همان «معلم» که به عنوان رئیس و یا موسس سازمان «der ausweg» یا «راه خروج» که با وعده زندگی جدید پیروان خود را جذب می کند؛ در واقع دکتری است که طی پژوهش‌های خود متوجه می‌شود با فرو بردن انسان به یک خواب عمیق یا کما، می‌تواند آنان را به دنیای دیگری ببرد که براساس خاطرات شکل می‌گیرد و انسان توانایی و قدرت تغییر آن را دارد. این فرد از آنجایی که پول و بودجه‌ای برای تحقیقات خود نداشت یک فرقه یا مذهب راه اندازی می‌کند و به انسان‌ها وعده‌ی خوشبختی و رستگاری در دنیای دیگر را می‌دهد. او در جواب «ویکتور» یا همان شخص اصلی داستان می‌گوید: «اگر می‌خواهی پولدار شوی، مذهب خودت رو بساز».

سوال اینجاست چرا انسان‌ها به سراغ این فرقه‌ها یا مذهب‌های ساختگی می‌روند؟

انسان‌ها معمولا به دنبال دو چیز هستند زندگی بدون رنج که همراه خوشی و عمر طولانی باشد. که حتی این عمر طولانی را هم برای ادامه زندگی بدون رنج می‌خواهند. مورد دوم کمال گرایی و کمال خواهی به حد و حصر آدمی است. این دو مورد همان چیزهایی هستند که غالب ادیان و فرقه‌ها وعده آن را داده و به وسیله آن افراد را به خود جذب می‌نمایند. در واقع گرایش به دین و معنویت امر مشترک انسان‌ها و یا شاید یک نیاز طبیعی است. اگر چه برخی مثل آگوست کنت علت آن را جهل علمی بشر عنوان می‌کنند.

حقیقت این است که مردم جامعه امروز گرفتار زندگی مدرن و ماشینی هستند. جامعه که بی‌نقصی را می‌طلبد و ماشینی فکر می‌کند. بنابراین انسان‌های شکست خورده، ناقص و ضعیف در این سیستم سرمایه سالار و خشک و بی روح یا حذف شده و یا نادیده گرفته خواهند شد.

حتی در ادامه فیلم متوجه می‌شوید، افرادی که به کما فرو رفته‌اند همگی مردمانی هستند که در دنیای واقعی یا دچار نقص جسمانی هستند و یا به دلیل شکست و از دست دادن عزیزانشان کارشان به بیمارستان روانی کشیده شده است. انسان‌هایی که جامعه دیگر پذیرای آنان نیست. به همینن دلیل در پایان فیلم وقتی افراد به کما رفته، متوجه حقیقت ماجرا می‌شوند ترجیح می‌دهند در کما و دنیای بی‌نقص و آزاد آن بمانند و به واقعیت باز نگردند.

کمابرزخفرقهتخیلعلم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید