فکر کنم بهتره موج رو عوض بکنید...
چون الان روی ایستگاه اشتباهی هستید
«آخرین سخنرانی او بسیار عالی بود. سخنرانیاش را تمام کرده بود. من می توانستم تکهای از جمجمه او را که از سرش بیرون زده بود ببینم. سپس در کنار من افتاد. خون و مغز او روی دامن من ریخته بود.» اینها سخنان ژاكلین كندی اوناسیس در مصاحبه مشهورش با مجله لایف در سال 1963 با تئودور اچ. وایت درباره ترور همسرش است. این مصاحبه وحشت آشکار را نشان می دهد که نه تنها جکی بلکه تمام آمریکایی ها بخاطر مرگ کندی احساس کردند.
همچنین در سال ۲۰۱۶ از روی این سخنان فیلمی ساخته شد که روایتگر داستان جان و جکی کندی بود. ترور او هنوز هم برای مردم آمریکا جالب است.
بخشی از جذابیت مربوط به خود کندی است. بسیاری معتقدند که حکومت کوتاه او بسیار پربار بود. بخش دیگری از آن را ناشی از رازآلود بودن ماجرای ترور او میدانند.
آیا لی هاروی آزولد یک چپ گرای تنهای دیوانه بود که این قتل را به تنهایی انجام داده بود یا اینکه افراد دیگری نیز درگیر آن بودند؟ احتمالاً دولت خود کندی در این تئوریهای توطئه نقش داشته. به تئوریهای توطئه خوش آمدید ، پادکست که در آن داستان های پیچیده ای رادربارهی صحنه های بحث برانگیز جهان مشاهده می کنیم و به جستجوی حقیقت می پردازیم . من کارتر روی هستم من مولی براندنبورگ هستم و هیچ یک از ما تئوری توطئه نمیدهیم، اما ما روشن فکر ، بدبین و کنجکاو هستیم. اشتباه نکن بعضی اوقات نسخه رسمی حقیقت است ، اما بعضی اوقات چنین نیست.
امروز ما در مورد ترور رئیس جمهور جان اف کندی صحبت می کنیم. وی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ در دالاس ، تگزاس توسط لی هاروی آزولد کشته شد.
اما طبق گزارش های رسمی، بیشتر آمریکایی ها اعتقاد دارند که آزولد به تنهایی عمل نکرده است. آمارها از اواخر دهه 1960 به طور مداوم نشان داده اند که اکثریت آمریکایی ها فکر می کنند که داستان رسمی دولت درباره این ترور دروغ است.
از دهه 1960 بسیاری از نویسندگان ، دانشگاهیان ، محققان آماتور ، محققین در زمینه حرکت پرتابه(بالیستیک) و حتی دادستان منطقه نیواورلئان سعی کرده اند آنچه را که واقعاً در آن روز در دالاس اتفاق افتاده کشف کنند و بفهمند چه کس دیگری ممکن است در آن ماجرا دخیل باشد.
به نظر میرسد حتی خود دولت نیز از آنچه رخ داده مطمئن نیست. ما وظیفه داریم این ترور را بررسی کنیم. نخستین بار کمیسیون وارن بود که پس از حادثه رخ داده در ۱۹۶۳ برای بررسی این موضوع تاسیس شد. بعداً در سال 1978 کاخ سفید برای بررسی بیشتر این موضع کمیتهی دیگری تاسیس کرد. هر کدام در مورد جزئیات کلیدی این ترور به نتیجهی متفاوتی رسیدند.
ما داستان رسمی این ترور را بررسی خواهیم کرد،و به اختلافات بین دو کمیسیون دولتی که وظیفه داشتند آن را بررسی کنند میپردازیم.
اکثر افرادی که در ۲۲ دسامبر ۱۹۶۳ زندگی میکردند، میتوانند دقیقاً به شما بگویند که در هنگام تیر خوردن جان اف کندی کجا بودند و چه میکردند.
این رویداد ملت را شوکه کرد. کندی یک چهره محبوب ، جذاب ، و یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم بود که عنوان قهرمان جنگ را گرفته بود.
لهجه شیوای بوستونی ، خانوادهی خوب و همسر زیبایش جکی. باعث میشدند که او به چهرهی دلخواه یک ملت تبدیل شود.
البته مشکلاتی هم در خانوادهی او بوده. خانواده کندی ثروتمند بودند و آنها قبل از روی کار آمدن او نسل ها در امور دولت ماساچوست دخالت کرده بودند. همچنین او قبل از اتمام تحصیلات خود در دانشگاه هاروارد ، به پرینستون رفت.
خانواده همسرش در نیویورک ، ثروت و اصالت مشابهای داشتند. جان و جکی کاتولیک بودند . درست است که کندی تنها رئیس جمهور کاتولیک تا به امروز بوده است ، اما آنها فاصلهشان را با مدرسههای قدیمیای که برای افراد بالامرتبهی آمریکایی هست حفظ کردند تا نشان دهند افراد متجددی هستند و این باعث شد که محبوبیت زیادی کسب کنند. این دید مردمی که او را شخصی تجددخواه میدیدند مربوط به سن وی نیز میشود. وی در زمان ریاست جمهوری تنها 43 سال داشت و هنوز جوانترین رئیسجمهوری هست که آمریکا دیده. نظرات سیاسی او نیز نشان از تجدد داشت. کندی حتی در میان دموکرات ها نیز به طرز غیرمعمولی روشن فکر محسوب میشد. وی از برابری نژادی و جنبش حقوق مدنی حمایت کرد. وی حداقل دستمزد را افزایش داد ، مزایای تأمین اجتماعی را افزایش داد ، صورتحسابهای مسکن را معرفی کرد و خدمات کتابخانه ای را نیز گسترش داد. تصمیمات سیاست خارجی وی نیز مهم است که هنگام بررسی تئوریهای توطئه به آن بیشتر میپردازیم.
دوره ریاست جمهوری کندی در اوج جنگ سرد بود ، بنابراین بخش عمده ای ازسیاستهای خارجهی او مربوط به دولتهای کمونیستی. به ویژه کوبا میشد. در آوریل ۱۹۶۱ ، سیا و تبعیدی های نظامی ضد کاسترو کوبایی توطئه کردند تا به کوبا حمله کنند و فیدل کاسترو را بکشند و دولت کمونیستی وی را سرنگون کنند. این امر به عنوان حمله به خلیج خوک ها شناخته می شود. کندی با آن نقشه موافقت کرد ، اما او اجازهی پشتیبانی هوایی را نداد. نقشه درست پیش نرفت و برخی از اعضای سیا ، فقدان نیروی هوایی را دلیل عدم موفقیت این حمله دانست. این شکست ضربه بزرگی به شهرت دولت کندی وارد کرد. در اکتبر ۱۹۶۲ ، کندی با موفقیت ایالات متحده را از بحران موشکی کوبا نجات داد. هنگامی که ایالات متحده متوجه شد اتحاد جماهیر شوروی در حال ساخت سایت های موشکی بالستیک در کوبا بود. کندی با ترکیبی از تاکتیکها ، از جمله مذاکره و محاصره نیروی دریایی ، توانست رهبر شوروی، نیکیتا خروشچف را متقاعد کند تا سایت های موشکی را از بین ببرد.
این امر ظاهراً برای اکثر مردم ایالات متحده عالی به نظر می رسید ، اما برخی از عناصر محافظه کار تر در درون دولت و ارتش وجود داشتند که رویکرد کندی را صلحطلبانه در نظر گرفتند. آنها موافق حمله به کپبا بودند، و موضوعی هم بود که هنگام مرگ کندی هنوز عمومی نشده بود، اما او در واقع کمی بیشتر از یک ماه قبل از مرگش، دستور خروج کامل نیروهای آمریکایی از ویتنام را داده بود. او مطمئناً فردی صلحطلب یا حامی کمونیسم نبود ، اما او به وضوح تمایل به صلح و مذاکره در مورد جنگ داشت. سیا از نگرش کمتر تهاجمی او نسبت به کمونیسم ناراضی بود.
بدانید که در ابتدای جنگ سرد سیا به طور ویژه برای جنگ با کمونیست ها تأسیس شد . کوبایی های ضد کاسترو که با سیا همکاری می کردند تا فیدل کاسترو را سرنگون کنندبه همراه شرکتهای اسلحه سازی از کندی ناراضی بودند، این شرکت ها با تهیه اسلحه و موارد دیگر برای جنگ ، درآمد کسب می کنند. بنابراین هنگامی که تغییر موضع او در مورد جنگ در ویتنام علنی شد توجه بسیاری را به خود جلب کرد.
و البته کمونیست ها ، کوبا و شوروی هم او را دوست نداشتند. علی رغم مواضع مسالمت آمیز تر برای مذاکره ، وی همچنان رئیسجمهور آمریکای کپیتالیست بود.
واضح است که کندی دشمنان زیادی داشت، افراد زیادی که میخواستند او را بکشند.
اما رسماً این لی هاروی آزولد بود که او را به قتل رساند. گزارش کمیسیون وارن در سال ۱۹۶۴ دربارهی لی هاروی آزولد بیان می کند که شخصی، منزوی ، ناامیدی و بینوا بود و به نظر می رسید وی در یافتن محل مناسبی برای زندگی (از نظر ایدئولوژی) مشکل داشت.
همانطور که میبینیم او شخصیت خاص(تیپیکال) افرادی را دارد که در اکثر تیراندازیهای گزارش شده میبینیم.
بله ، او کودکی دشوار داشت و حتی مدتی را در یک پرورشگاه گذراند. مادرش برای مدتی پس از درگذشت پدرش نتوانست از او مراقبت کند.
او در 17 سالگی به تفنگداران دریایی پیوست تا شاید زندگیاش به ثبات برسد. بر اساس یادداشت های کمیسیون وارن او در حالی که در خدمت بود شروع به مطالعه مارکسیسم و زبان روسی کرد، ، به نظر می رسد که وی در واقع تحصیل روسی در مدرسه زبان نظامی را انجام داده است. من نمی دانم که چگونه یا چرا این آموزش وجود داشته ، اما این چیزی نیست که تفنگداران دریایی به طور کلی به آنها دسترسی داشته باشند مگر اینکه آنها وظیفهای مربوط به اتحاد جماهیر شوروی داشته باشند.
باور این موضوع که ارتش خطر ورود کمونیسم در نیروهای نظامی را تا این حد دست کم گرفته سخت است. هرچه باشد هنوز هم ترس سرخ در آمریکا رواج داشت و این خیلی عحیب است که یک نفر در آن دوره قادر به مطالعهی مارکسیسم و زبان روسی باشد.
موضوع از این هم عجیبتر میشود. در سال ۱۹۵۹ آزولد به طور ناگهانی تفنگداران دریایی را ترک میکند تا از مادر بیمار خود مراقبت کند، اما پس از چند روز، او ایالات متحده را ترک کرد و به شوروی رفت ، در آنجا به سفارت آمریکا اعلام کرد که می خواهد شهروندی آمریکای خود را لغو کند. و تمام اطلاعات خود را در مورد عملیات نیروی دریایی، که اسرار نظامی محسوب میشد، به شوروی بدهد.
و باوجود آنکه آزولد آشکارا برنامه خود را برای به اشتراک گذاشتن اسرار نظامی با دشمن خارجی اعلام کرد ، اما به نظر نمی رسد سفارت ایالات متحده هیچ اقدامی علیه وی انجام داده باشد. در واقع شوروی بود که آزولد را رد کرد و به او گفتند که آنجا را ترک کند. در پی این اتفاق او ظاهراً از سر ناامیدی اقدام به خودکشی کرد. وی رگ دست خود را زد و یک هفته را در یک بیمارستان شوروی گذراند. تنها پس از آن واقعه بود که شوروی به او اجازه داد در آنجا زندگی کند.
اما او برای مدت طولانی آنجا نماند. در سال ۱۹۶۲ او و یک زن اهل شوروی که یک سال قبل با او ازدواج كرده بود ، اجازه پیدا کردند به ایالات متحده برگردند، به نظر میرسید كه او از سختی های زندگی در یک کشور کمونیستی سرخورده شده بود و می خواست به خانه برگردد.
ورود مجدد وی امكان پذیر بود زیرا با وجود تمام صحبت های وی در سفارت آمریكا ، او هرگز در واقع مدارک لازم برای كنار گذاشتن تابعیت خود را پر نکرد. او همچنین تنها میتوانست به آمریکا برگردد زیرا وزارت امور خارجه اعطای وام بازگشت به او میداد. این وام به منظور ایجاد انگیزه برای آمریکاییان خارج از کشور به منظور کمک به بازگشت به خانه داده می شد. براساس گزارش وارن ، وزارت امور خارجه تصمیم گرفت كه مبلغ وام را به او بدهد زیرا شخصیت ناپایدار و ناراضی او در قبال ایالات متحده باعث می شد حضور مستمر وی در اتحاد جماهیر شوروی به اعتبار ایالات متحده آسیب برساند.
بنابراین آزولد با ایالات متحده مشکل داشت توانست دوباره وارد ایالات متحده شود. بله. مسئله این بود که اگر وی در خارج از کشور باشد تبلیغ منفی برای کشور محسوب میشد.
باشه. فکر می کنید این بدان معنی است که وی علاقهای به سازمانهای نظارتی در آمریکا دارد و فعالیت های وی به نوعی مورد نظارت قرار می گیرد؟
اما همانطور که اهالی تئوری توطئه گفتهاند، این اتفاق نیفتاد.
آوزلد در آمریكا در سال ۱۹۶۲ مدام تغییر شغل میداد تا اینکه در اکتبر ۱۹۶۳ در کتابخانهی یک مدرسه مشغول به کار شد. این تنها یک ماه قبل از عملیاتش بود.
او به سرعت با برخی از گروه های طرفدار کمونیست و کاسترو کوبایی ، به ویژه گروهی به نام «بازی منصفانه برای کوبا» درگیر شد. این گروه به دلیل اختلاف ایدئولوژیک بین کمونیسم و سرمایه داری ، از دولت کندی بیزار بود.
با وجود بیزاری او از کمونیسم قبل از ترک روسیه، همراهی او با یک گروه کمونیستی قابل توجه است
تئوری کمیسیون وارن که گفته بود او یه تیرانداز تنها بود که با همه چیز مشکل داشت درست به نظر میسد، او به آمریکا برگشته بود و نتوانسته بود سر یک شغل باقی بماند و نمیتوانست خود را متعلق به جایی بداند. او درگیر یک ایدئولوژی شد که شاید خیلیبه آن اعتقاد نداشت،اما نمیشود تلاش او برای پیدا کردن جایگاه خودش را انکار کرد.
همسر آزولد بعداً شهادت داد كه او قصد داشت در سال ۱۹۶۳ یكی از فعالان جناح راست و افسر بازنشسته ارتش را به قتل برساند كه كمسیون وارن از آن به عنوان شواهدی از تمایل وی به قتل استفاده میکند .
فقیر و مقروض بودن او به همراه اعلام تمایلش برای کشتن یکی از فعالان در اوایل ۱۹۶۳ مدارکی هست که کمیسیون وارن با استناد به آن به این نتیجه میرسد که آزولد تنها کار کرده، آنها مدرکی نداشتند که نشان دهد آزولد با شخص دیگری همکاری داشته
البته باید گفت که نحوهی رسیدگی آنها به مدارک صددرصد پروسهی استانداردی نداشت
ما نگاهی خواهیم داشت به شواهد و مدارک و آنچه که در واقع در تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳، روز ترور کندی، اتفاق افتاد.
ابتدا به داستان رسمی در مورد ترور جان اف کندی میپردازیم که توسط کمیسیون رئیس جمهور در مورد ترور رئیس جمهور کندی ، که معمولاً به آن کمیسیون وارن گفته می شود ، جمع آوری شده است.
براساس گزارش ۸۸۸ صفحهای که كمیسون وارن به لیندون بی جانسون رئیس جمهور، وقت، ارائه داده است ، لی هاروی آزولد به تنهایی در ترور رئیس جمهور كندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ عمل كرده؛ او پشت پنجره طبقه ششم کتابخانهی آموزشگاه تگزاس مخفی شده بود.
پنجره مشرف به دیلی پلازا بود که قرار بود اتومبیل ریاست جمهوری از آنجا عبور کند.
کمی قبل از ساعت ۱۲:۳۰ جان اف کندی به همراه همسرش، فرماندار تکزاس جان کانلی و همسرش، نلی، سوار بر لیموزینی سر باز از کتابخانه خارج شدند.
گلولهای که آزولد شلیک کرد یک گلولهی کارکانوی ۶.۵ میلیمتری بود که برای سلاح تک تیرانداز ساخته شده بود، او سه تیر شلیک کرد، اولی به گردن کندی و مچ دست راست کانلی برخورد کرد، گلولهی دوم خطا رفت، و گلولهی سوم به سر کندی خورد. کمیسیون از ترتیب این شلیکها مطمئن نیست اما این بهترین حدسشان بود.
این موضوع که آزولد تیراندازی کرده بود غیرقابل انکار است. سازمان امنیت اسلحهی وی را در طبقه ششم ساختمان پیدا کردند که اثر انگشت وی روی اسلحه بود و سه پوکه هم همان نزدیکی بود . حداقل یک شاهد، مردی با ظاهر آزولد را دیده که قصد داشت از طبقهی ششم تیراندازی کند ، البته لازم به ذکر است که دیدهها و شنیدههای بسیاری از شاهدان مغایر با نتیجه گیری کمیسیون بوده ، به عنوان مثال آنها منکر آن بودند که هر سه شلیک از کتابخانه اتفاق افتاده باشد.
پس از تیراندازی ، آزولد بلافاصله از کتابخانه فرار کرد. به گفته شاهدان وی بعد از ۴۵ دقیقه دیده شد که به یک افسر پلیس دالاس شلیک کرد و او را به قتل رساند. هنگام دستگیری او در یک سالن سینما ، دیدند که پوکهی پیدا شده از اسلحهی آزولد با تیری که به پلیس شلیک شده بود مطابقت داشت. او تا یک ساعت و ده دقیقه پس از قتل کندی این اسلحه را در دست داشت
وی هنگام بازداشت در تئاتر مقاومت كرد و ادعا كرد كه نمی داند به چه علت دستگیر شده است.
«من به کسی شلیک نکردم ، پس هنوز به من گفته نشده است که چرا اینجا هستم.»
همچنین مشهور است که ادعا كرده تنها یک آلت دست است. این کمیسیون این سخنان را به عنوان یک سری ادعای توخالی در نظر گرفت و رد کرد ، اماآنان که تئوری توطئه میسازند این حرفها را سخنانی مهم و قابل استناد میدانند.
این کمیسیون همچنین به تیر خوردن آزولد دو روز بعد توسط صاحب کلوپ شبانه دالاس، جک روبی، پرداخته است.
در تاریخ ۲۴ نوامبر پلیس از پاسگاه محلی به زندان ایالت اسکورت می شد. ، روبی از میان جمعیت حاضر به شکم آزولد شلیک کرد.
این کمیسیون مشخص کرد که روبی مانند آزولد به تنهایی عمل می کند. آنها اظهار داشتند که روبی بخاطر ناراحتی ناگهان کنترل خود را از دست داده و این عمل را انجام داده.
قتل خود آزولد تنها چند روز پس از این ترور قبل از اینکه فرصتی برای توضیح دادن در دادگاه پیدا کند یکی از مشکوک ترین عناصر داستان است. اگر او با هر کس دیگری همکاری می کرد ، قبل از اینکه بتواند همدستان خود را آشکار کند ، ساکت شده بود.
اما همچنین ممکن است که تیراندازی روبی به آزولد به اندازهی شلیک آزولد به کندی بی معنی و تصادفی باشد. اینکه ما به این قتلها معنای بیشتری بدهیم باعث ارضای روان خود ما میشود اما گاهی اوقات یک قتل از سر هیجان تنها یک قتل بوده و معنای بیشتری ندارد.
چند عامل عجیب دیگر در ترور کندی وجود دارد. نظریه پردازان حتی به سراغ آنچه که بلافاصله پس از مرگ کندی رخ داد هم نگاهی میاندازند.
اهمیت ملی این قتل و مشکوک بودن اتفاقات مربوط به آن ، باعث شد که لیندون بی جانسون تنها یک هفته پس از ترور کمیسیون وارن را تشکیل دهد.
شهروندان آمریکایی و دولتهای خارجی فکر نمیکردند که قتل کندی حاصل یک نقشهی از پیش تعیین شده است با این حال خیلی مهم بود که نشان دهند این یک کودتا نبوده و دولت آمریکا با ثبات و تحت اختیار دولتمردان باقی مانده بود. رئیس جمهور جانسون می دانست که ما نیاز داریم که یک گروه تحقیق معتبر را جمع کنیم تا به مردم این موضوع را نشان دهند.
او ارل وارن رئیس دیوان عالی کشور را به عنوان رئیس کمیسیون در مورد ترور رئیس جمهور کندی انتخاب کرد. وارن رئیس دادگستری بود که قاضی دادگاه براون در برابر هیئت آموزش، که منجر به غیرقانونی شدن جدایی نژادی شد، بود.کمیته نام مستعار خود را ،از نام وارن به دست آورده.
شش عضو دیگر این کمیسیون اعضای فعلی یا سابق دولت بودند ، از جمله آلن دالس ، مدیر سابق سیا که پس از حمله به خلیج خوک ها استعفا داده بود.
این کمیسیون 522 مصاحبه با شاهدان انجام داده است ، برخی تنها باصحبت غیر رسمی ، برخی به شکل رسمی که با شهادت و سوگند خوردن همراه بود.
اما گذشته از مصاحبه ها ، بخش عظیمی از اطلاعاتی که به آن استناد کردند توسط افبیآی جمعآوری شده بود. این موضوع در نهایت مانع اعتماد عمومی به کمیسیون شد.
به این موضوع هم میرسیم ابتدا به گفتهی شاهدان عینی بپردازیم.
بزرگترین مشکلی که ایدهی «تنها بودن آزولد» دارد مسئلهی زمین چمن نول است. قبل از دستگیری آزولد ، بسیاری از شاهدان تصور می كردند كه زمین چمن نول محل تیراندازی به کندی بوده. بسیاری از شاهدان هنوز معتقدند که باید یک تیرانداز دوم در نول وجود داشته باشد. این یعنی آزولد تنها نبوده.
زمین چمن نول منطقه ای بود که همچون کتابخانه به دیلی پلازا دید داشت و میشد از آنجا به خودروی ریاست جمهوری شلیک کرد.
دست کم ۳۳ شاهدی که به کمیسیون وارن اعتراض کرده اند ، گزارش دادند که در این منطقه صدای شلیک گلوله هایی شنیده شده است ،حتی دو نفر شهادت دادند که دیدهاند از آنجا دود بلند شده.
یکی از کسانی که دود را دیده بود ، الی باورز ، کارگر راه آهن در یک برج تعویض مشرف به نول سر پست بود. وی در شهادت خود ادعا كرد كه دقایقی قبل دو مرد را دیده بود كه کنار فنسها ایستاده بودند و در لحظهی شلیک نوری از آنجا ساطع شده بود و پس از آن دود را دیده بود.
باورز همچنین طی 20 دقیقه قبل از تیراندازی چندین وسیله نقلیه را دیده که در بنبست میان چمن زار نول و کتابخانه در رفت و آمد بودند.
شهادت باورز نشان میدهد که حتی اگر هم تیراندازی در نول اتفاق نیفتاده باشد حرکتهای مشکوکی آنجا رخ داده که با شهادت دیگر شاهدینی که صدا را از آنجا شنیدند همخوانی دارد.
کمیسیون تلاش زیادی برای رد این حرف شاهدان که حداقل یکی از تیرها از زمین چمن نول شلیک شده نکرد. آنها نه دربارهی آن دو مرد و نه دربارهی وسیلههای نقلیه بین دو نقطه بازرسیای انجام ندادند. حتی اسنادی وجود ندارد که کوچکترین تلاش جدیای در آن زمینه انجام داده باشند. آنها در گزارشاتشان گفته بودند که شاهدین بخاطر صدای همهمه و خاصیت پژواک صدا در پلازا به اشتباه فکر کردند که مبدأ صدا از جای دیگری است.
توضیح خیلی قانعکنندهای نیست، درسته؟ دلیل بیشتری هم برای رد این موضوع وجود دارد. چندین شاهد در کتابخانه فقط از شنیدن صدای یک یا دو شلیک در شهادت هایشان به کمیسیون خبر داده اند. این مسئله را با شهادت افرادی که قبلتر گفتیم در نظر بگیرید و آنگاه این سؤال پیش میآید که آیا تیرها واقعاً از پنجره کتابخانه شلیک شده؟
ما و بسیاری از منتقدین این کمیسیون در اینجا با اظهار نظر وارن صدردصد قانع نشدهایم ، اما اگر کمیسیون متقاعد شده بود که فقط یک تیرانداز وجود داشت ، باید مدارکی دیگر وجود داشته باشد که نتیجه گیری آنها را تأیید کند. به عنوان مثال ، گزارش کالبد شکافی کندی.
اینجا جایی است که واقعاً جالب است. گزارش کالبد شکافی به دور از شواهد غیرقابل اثبات و غیرقابل باور است. در حقیقت ، آنچه بر سر جسد کندی پس از مرگ وی آمده یکی از نگران کننده ترین جنبه های کل پرونده است.
طبق قانون تگزاس ، کالبد شکافی باید در بیمارستان دالاس اتفاق بیفتد ، جایی که رئیس جمهور کندی بلافاصله پس از تیراندازی با عجله به آنجا برده شد.
معاینه مقدماتی در دالاس انجام شد ، اما سپس جسد به طور غیرقانونی توسط افراد کندی به واشنگتن منتقل شد و در آنجا کالبد شکافی کامل توسط یک متخصص آسیب شناسی انجام شد که عملا هیچگونه تجربه ای از زخم های حاصل از شلیک گلوله نداشت و فقط دو روز بعد از عمل به دلایلی، پزشک مدارک به دست آمده از کالبد شکافی را سوزاند. من دکتر نیستم ، اما این به نظر نمی رسد روش استاندارد باشد.
علاوه بر آن ، پزشکان دالاس در ابتدا به مطبوعات گفتند که زخم گردن کندی یک زخم ورودی است ، به این معنی که یک گلوله از روبرو باید وارد بدن میشده.
پزشکان واشنگتن که در هنگام کالبد شکافی زخمها را کامل بررسی کرده بودند با این گزارش های ضد و نقیض روبرو شدند . کمیسیون از پزشکان دالاس پرسید که آیا آنها فکر میکنند که زخم موجود در گردن واقعاً یک زخم ورودی بوده و بیشتر آنها فکر میکردند که در کالبدشکافی اشتباه کردهاند.
اما عوامل زیادی باقی مانده است. مردم نسبت به میزان اعتماد به شواهد پزشکی تردید دارند . اول از همه ، متخصص آسیب شناسی که به طور سنتی علل و عوارض بیماری ها را بررسی می کند ، تخصصی در کالبد شکافی ندارد و انتخاب او موضوع عجیبی بود.از طرفی پزشکان غیرنظامی با نظر پزشکهایی که مسئولیت معاینه را داشتند مخالف هستند و از طرفی یک سری از یادداشتها سوزانده شده. در طی کالبد شکافی اشتباهات دیگری نیز انجام شده است ، از جمله واریانس چهار اینچی در گزارش کالبد شکافی درمورد اینکه دقیقاً گلوله به کدام نقطه از بدن کندی شلیک شده.
به نظر میرسد در گزارشهای کالبدشکافی نتایج غیرمنتظرهی زیادی وجود داشته. ممکن است که این نتیجه خطای انسانی و ناراحتیها و فشارهای ناشی از ترور رئیسجمهور باشد ، اما قابل درک است که چرا بسیاری از افراد گمان می کنند که چیزی در مورد جراحات رئیسجمهور عمداً از دید عموم پنهان شده است.
و به ویژه با توجه به اینکه مغز کندی و دیگر موارد کلیدی از کالبد شکافی که باید حفظ می شد ناپدید شدند. پس از اتمام کالبد شکافی ، این خبر در سال ۱۹۷۲ پپخش شد زمانیکه وارن اجازه داد یکی از منتقدان به نام سیریل وچ، به پروندهها دسترسی پیدا کند. وی به تصاویر ایکس گرفته شده از کندی دسترسی داشت، اما متأسفانه مدارک کلیدی به شکل مشکوکی ناپدید شدند، و تا به امروز پیدا نشدهاند.
با نگاهی دقیق تر به مغز کندی ، ممکن بود اطلاعاتی جدید در مورد زاویه و مسیر گلوله سوم، که به سر کندی اصابت کرده است، پیدا کنیم. متأسفانه ، این شواهد به طرز مرموزانه ای ده ها سال است که گمشده و ممکن است هیچ وقت پیدا نشوند.
خوب ، بخش جالب و حل نشده دیگری از تحقیقات کمیسیون وارن وجود دارد که به آن آزولد دوم میگویند.
پس از گزارش های مربوط به ترور، شاهدان عینی فراوانی ادعا کردند که در ماه های پیش از تیراندازی ، آنها لی هاروی آزولد را در جاهای مختلف اطراف دالاس دیده بودند.
حداقل شش نفر گزارش كردند كه آزولد را در مركز اسلحه دیدند، هیچ مدرک و سندی برای اثبات آنکه او آزولد بوده وجود ندارد.
طبق گزارش ها ، آزولد همچنین دارای یک اسلحه مجهز به دوربین بوده و در دالاس با یک مرکوری رفت و آمد میکرده. اما این حرفها به نظر معتبر نمیرسیده،چراکه او نمیدانسته چگونه رانندگی کند.
کمیسیون تشخیص داد که این لی هاروی آزولد که گزارش شده نمی تواند لی هاروی آزولد باشد که به رئیس جمهور شلیک کرد ، و شاهدان یا دروغ میگفتنٌ یا اشتباه می کردند ، اما چرا همه این شاهدان دروغ می گویند؟ آیا کسی میخواسته قبل از ترور کندی کاری کند که افرادی که اطراف دالاس زندگی میکردند متوجه شوند؟ اگر چنین است جه نقشهای در سر داشته؟
این کمیسیون هیچ وقت به این سؤالات پاسخ نداد . آنها پس از تشخیص اینکه آزولد دوم نمی تواند لی هاروی آزولد باشد ، تحقیقات را در مورد این گزارش های عجیب و غریب شاهدین را قطع کردند. به نظر میرسد این بیمسئولیتی کمیسیون را نشان میدهد که چنین موردی را نادیده گرفته،و از طرفی هیچ مدرکی نیست که نشان دهد او یک شخصیت دیگر بوده، یا شاهدین دروغ گفتهاند، یا اشتباه کردهاند.
حرف منطقیای بود، باید ببینیم چند مورد دیگر میتوان پیدا کرد. بیایید به مورد دیگری بپردازیم، قاتل آزولد، جک روبی.
او شخصیتی جالی است که آنان که تئوری توطئه میدهند به او توجه ویژه دارند. گزارش شده که روبی هم با مافیا همکاری داشت و هم با افبیآی.
برخی گمان می كنند كه آزولد با مافیا همکاری داشته و مافیا روبی را اجیر کردند تا حرفی از آنان در دادگاه زده نشود.
براساس گزارش كمسیون ، افبیآی و سیا در مورد ارتباطات روبی و آزولد تحقیق كردند ، اما هیچ مدرکی دربارهی این موضوع پیدا نکردند.
ظاهراً کمیسیون حرفهای سازمان امنیت را قبول کرده بود ، اما بعداً معلوم شد گزارش هایی که افبیآی و سیا به کمیسیون وارن ارائه داده بودند ناقص بودند.
پس از ترور غم انگیز جان اف کندی در سال ۱۹۶۳ که موجب جریجهدار شدن احساسات عمومی شد، کمیسیون وارن توسط رئیس جمهور جدید، لیندون جانسون، برای پیدا کردن جواب برخی از سؤالات پیرامون این ترور تشکیل شد.
اما از بسیاری جهات ، خود کمیسیون سؤال برانگیزتر از خود ماجرا بود. و آنها بدون اینکه مدرک قانعکنندهای داشته باشند خیلی از مسائل را به راحتی قبول میکردند
در سالهای بعد ، آنان که تئوری توطئه میدهند از طریق خواندن گزارش ۸۸۸ صفحهای که کمیسیون وارن نوشته بود،متوجه شدند شهادتهای بیپایانی وجود دارد که آنها را نادیده گرفته بودند پس بنابراین شروع کردند به تئوری دادن در این زمینه.
خب ، بیایید به برخی از مسائل رخ داده پس از انتشار گزارش بپردازیم که به دلیل مشکوک بودن مردم به ترور کندی رخ داده، سه سال پس از مرگ کندی، بازپرس نیواورلئان، جیم گریسون، شخصی را به جرم دست داشتن در ترور کندی به دادگاه فراخواند.
تحقیقات وی بر روی دیوید فری متمرکز شده است ، شخصی مشکوک که هم با مافیا و هم با سازمان سیا ارتیاطاتی داشت. او همچنین فرمانده گشت هوایی غیرنظامی در نیواورلئان بود ، و بلافاصله پس از ترور کندی سفری مشکوک به تکزاس داشت.
کمیسیون وارن با چند نفر از کسانی که آزولد را میشناختند صحبت کرد ، اما آنها گفتند که فری، آزولد را شخصاً نمیشناخت و به همین دلیل کاری به او نداشتند. اما گریسون به راحتی قانع نشد.
او علناً گفت میرود به سراغ جاهایی که کمیسیون وارن درست عمل نمرده و این موضوع با فری شروع میشود.
اما چهار روز پس از آنكه گریسون این موضوع را عمومی کرد، مظنون اصلی وی مرده است.
طبق گزارش مرگ او طبیعی بوده و علتش خونریزی مغزی بود.
اما گریسون متقاعد نشده بود که خونریزی مغز نتیجه علل طبیعی باشد . یک نامهی خودکشی در آپارتمان فری پیدا شد. در بخشی از آن نوشته شده بود« ترک این زندگی برای من شیرین است. من چیزی در آن نمی بینم که مطلوب باشد. و از طرف دیگربه نظر می رسدهمه چیز ناراحتکننده است.» آیا او خودش را کشته یا توسط کسی کشته شده؟ آیا مرگ او مربوط به پروندهی کندی بوده و سازمان سیا یا مافیا در آن نقش داشتند؟
خب، مرگ فری مطمئناً مشکوک است. پرونده گریسون بدون فری بسته شد. گریسون اظهارات دیگری هم داشت ، از جمله اینکه معتقد بود طرفداران کوبایی کاسترو، سیا ، اعضای نیروی پلیس دالاس که با مافیا زد و بند داشتند و سایر افراد پشت پرده که با شرکتهای اسلحهسازی همکاری داشتند در مرگ او نقش داشتند. او قادر به اثبات هیچ کدام در دادگاه نبود.
پرونده وی با شکست روبرو شد ، اما نگرش وی نشانگر ظن گسترده کشور نسبت به گزارش وارن است. مردم قانع نشده بودند.
در دهه ۱۹۷۰ دولت کمیسیون دیگری را تشکیل داد تا کارهای کمیسیون وارن را بازنگری کنند.
در اواخر دهه ۶۰ آمارها نشان داد که مردم نسبت به آنچه کمیسیون وارن ارائه داده بیاعتماد هستند. آبراهام زاپوردر از ترور کندی فیلم گرفته بود، این فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۷۰ در تلویزیون پخش شد و به مردم آمریکا اجازه داد تا این واقعه را خودشان مشاهده و ارزیابی کنند. به زودی ترور کندی به پسزمینهی سیاست آمریکا بدل شد.
جنگ ویتنام توسط جانسون و نیکسون ادامه پیدا کرد. و سپس در سال ۱۹۷۲ ،رسوایی واترگیت رخ داد دولت نیکسون شکست خورد و او استعفا داد
واترگیت باعث شد مردم به دولتشان اعتماد نکنند. رئیس جمهور نه تنها قانون را زیر پا گذاشته بود ، بلکه به دلایل سیاسی دروغ گفته و تقلب کرده بود، اما یک مورد دیگر هم بود سازمانهای دولتی دیگر، مانند سیا و افبیآی به او کمک کرده بودند.
این عدم اعتماد فقط گریبانگیر نیکسون نبود بلکه کل سیستم حکومتی آمریکا را تحتالشعاع قرار داد.
وضع وقتی بدتر شد که مشخص شد سازمان سیا برای قتل برخی از رهبران دنیا همچون رهبر کوبا(کاسترو)، رهبر شیلی، و جمهوری دومینیکن، بدون اطلاعرسانی به مردم آمریکا برنامه ریخته بود.
در سال ۱۹۷۴ ، روزنامهی نیویورکتایمز یک شفافسازی دیگر انجام داد و آن این بود که سازمان سیا به شکل غیرقانونی مردم ضدجنگ آمریکایی را زیر نظر داشته و این به بیاعتمادی بیشتر دامن زد.
افرادی همچون گریسون این بار تلاش کردند که بگویند سازمان سیا در قتل کندی نقش داشته، جای تعجب نداشت که در آن زمان این موضوع دوباره وسط کشیده شد.
با شروع سال ۱۹۷۵ کنگره برای مرگ کندی عملیات تحقیق و تفحصی را شروع کرد. نخست ، در ژانویه سال ۱۹۷۵ ، جرالد فورد ، کمیسیونی برای بررسی اعمال داخلی سازمان سیا ترتیب داد، که یکی از موضوعات مورد بررسی ترور کندی بود. این کمیسیون معروف به کمیسیون راکفلر ، گزارش های گسترده نظارت غیرقانونی توسط سیا را تأیید کرد ، اما هیچ اثباتی برای نقش داشتن این سازمان در ترور کندی پیدا نکرد.
با این حال ، مردم آمریکا به نتایج این تحقیقات دربارهی کندی اعتماد نداشتند . مدیر اجرایی کمیسیون راکفلر دستیار شورای کمسیون وارن بوده است و انتصاب وی به نظر بسیاری از افراد مشکوک بوده است
اعضای کنگره خواستار تحقیقات جدیدی شدند که به طور خاص بر مرگ کندی و همچنین ترور وحشتناک مارتین لوتر کینگ جونیور در سال ۱۹۶۸ تمرکز کند.
در سال ۱۹۷۵ یکی از سازمانهای مدافع حقوق مدنی در آمریکا از طریق نیویورکتایمز گزارشی را منتشر کرد که خبر از ارتباط افبیآی با هاروی آزولد و جک روبی داده بود. طبق این گزارش اعضای بلندمرتبهی افبیآی ده روز قبل از ترور کندی نامهای از آزولد دریافت کرده بودند. که پلیس دالاس را تهدید کرده بود
این بدان معنا است که جی ادگار هوور وقتی به کمیسیون وارن گفته بود که دلیلی نمیدیده که آزولد بتواند عملی خشونتآمیز انجام دهد دروغ گفته. بعد از آن مشخص شد که افبیآی نامه را از بین برده و خطر احتمالی را نادیده گرفته. همچنین مشخص شد که جک روبی یا خبرچین افبیآی بوده یا اینکه قرار بوده به استخدام افبیآی درباید و از آنان حقوق میگرفته. در گذشته افبیآی به دستور کمیسیون وارن از جک روبی بازجویی کرده بود و طبق بازجویی او نه با مافیا همکاری داشته و نه با آزولد. اما آنها هرگز سؤالی دربارهی خودشان نپرسیده بودند. نیازی به گفتن ندارد که مردم آمریکا به این نتیجه رسیده بودند که عدم اعتمادشان به کمیسیون وارن منطقی بوده. در همین زمان سنا کمیتهای به نام کمیتهی چرچ را تشکیل داد که فعالیتهای سازمانهای اطلاعاتی را بررسی کند، این کمیته برای تحقیق دربارهی مرگ کندی هم مسئول شد.
در حالی که تحقیقات انجام شده دست داشتن افبیآی و سیا در قتل کندی را تأیید نکرده بود. اما گزارش به شدت از تحقیقات افبیآی و سیا در مورد این ترور انتقاد کرده بود. آنها خاطرنشان كردند كه تحقيقات افبیآی، به جاي پرداختن به همه چیز، از جمله تئوریهای مطرح شده،تنها به لی هاروی آزولد پرداخته، آنها همچنين از سيا انتقاد كرده اند كه اطلاعاتی را به كميسيون وارن نداده است، خصوصاً در مورد توطئه های شکست خورده این سازمان برای ترور فیدل کاسترو، چراکه اقدام برای ترور رهبر کوبا میتواند باعث شود کمونیستهای کوبایی مقابله به مثل کنند. و چنین موضوعی باید به اطلاع کمیسیون میرسید. اما سیا این اطلاعات را مخفی نگه داشت. هیچ چیز جدیدی توسط کمیته چرچ اثبات نشده است ، اما نشان دادند که کمیسیون وارن کارش را به درستی انجام نداده است. این گزارشها تنها باعث شد که شک مردم نسبت به این مسأله قوت بگیرد.
بنابراین ، در سپتامبر ۱۹۷۶ ، کنگره سرانجام رأی به تشکیل کمیتهای داد تا قتل کندی و مارتین لوتر را از ابتدا بررسی کنند. متأسفانه، این کمیته از همان ابتدا به دلیل دعوای سیاسی منحل شد. بهار سال ۱۹۷۷ بود که رئیس کمیته و مشاوران اصلی جایگزین شدند و کار کمیته واقعاً شروع شد و اصطلاحاتی در گزارشها انجام دادند. هنگامی که گزارش کمیته سرانجام در تابستان سال ۱۹۷۹ منتشر شد، تحقیقات به سؤالات بسیار کمی پاسخ دادند. تفاوت بزرگ بین گزارش این کمیته و کمیسیون وارن این بود که در واقع یک تیرانداز در زمین چمن نول بوده و او به سمت کندی شلیک کرده، اما تیرش خطا رفته. هیچ مدرکی مبنی بر محلی که گلوله به آن اصابت کرده وجود ندارد ، اما ظاهراً نه به ماشینهای جلویی، نه به موتورسواران و نه حتی به جمعیت حاضر برخورد نکرده است، در این گزارش از تیرانداز دوم و چهارمین گلوله حرف زده شد، این موضوع براساس صدای شنیده شده در آن روز اثبات شد.
یک افسر پلیس دالاس ظاهراً در تمام این سالها صدایی ضبط شده از آن روز داشته. تحلیل اولیهی این صدا نشان داده که احتمال آنکه صدا از چمن زار نول باشد پنجا-پنجاه هست ، اما بررسی جدیدتر نشان از آن داشت که با احتمال نزدیک به صددرصد صدا از نول میآید. به نظر می رسد کمی سردرگمی در بین کارشناسان وجود دارد ، اما گزارش نهایی با اطمینان خاطر نشان می کند که یک تیر چهارم از یک تیرانداز دوم در نول شلیک شده. این بدان معناست که آزولد تنها فردی نبوده که میخواسته کندی را بکشد. گزارش نهایی نتوانست به سؤالات مربوط به اینكه چه كسانی پشت این ماجرا بودند، چگونه برنامهی این کار را اجرا کردند و چه هدفی داشتند پاسخ بدهد. کمیته شواهد کافی برای مقصر دانستن دولت های اتحاد جماهیر شوروی یا کوبا، گروه های ضد کاسترو، یا گروه های جنایتی سازمان یافته نداشت، اما دخالت هر یک از این گروه ها را کاملاً رد نکرد.
بنابراین به جز رد نظریه تک تیرانداز که توسط کمیسیون وارن مطرح شده بوداین کمیته کارخاصبی نکرد. حتی اگر این روند را دنبال کنید ، اگر داستان را دنبال کنید متوجه میشوید که چیزی نیست که بشود از آن سردرآورد، به دنبال یک مطالعه توسط افبیآی در سال ۱۹۸۰ و مطالعهای دیگر در سال ۱۹۸۲ توسط آكادمی علوم ملی، شواهد كمیته برای تئوری چهارمین گلوله را آنالیز كرد. با بررسی ضبط رادیویی افسر پلیس دالاس مشخص شد كه زمان شلیك گلوله در صدای ضبط شده با زمان رخداد این ماجرا تفاوت دارد و این ماجرا باید در واقع از چیزی به نام تقاطع امواج رادیویی باشد. در اصل ، این بدان معنی است که صداهای ضبط شده در ضبط رادیو پلیس در واقع در جایی دیگر از شهر اتفاق افتاده و فقط به دلیل خطای انتقال در این ضبط پخش شده است. تنها چند سال پس از انتشار گزارش کمیته. تنها گزارش رسمیای که با گزارش کمیسیون وارن تفاوت داشت اشتباه از آب درآمد. اوضاع از قبل هم پیچیدهتر شده بود. تا به حال نتوانستهایم از راز یکی از مهمترین قتلهای قرن بیستم پرده برداریم. جای تعجب نیست که تا این حد تئوری توطئه در این باره داده شده است.
{صدای گزارشگر}
«ما اطلاع پیدا کردیم که تیراندازی اتفاق افتاده است. هماکنون خودروی رییسجمهور پیدا شده است. ما مطمئنیم که خودروی رییسجمهور است. من خانم کِنِدی را میبینم، با لباس صورتی رنگش. یک مأمورِ سرویس مخفی روی سقف خودرو ایستاده است. ما اطلاع یافتیم فرماندار ایالتی و خانم کانلی به همراه رییسجمهور و خانم کندی در ماشین هستند. نمیدانیم آیا کسی آسیب دیده یا نه؟ ولی ظاهراً اتفاقی افتاده است، اتفاق وحشتناکی افتاده است! من پشت کاروان موتوری رییسجمهور هستم. به نظر میرسد آنها به سمت بیمارستان پارکلند میروند. ما هم در مسیر حرکت به سمت بیماستان پارکلند هستیم.»
اوایل سال 1967 بود که آمریکا رفته رفته از زیر سایۀ بحرانِ سه سالۀ ترور جان اف. کندی خارج شد. جنگ ویتنام شدت گرفته بود و تظاهراتهای ضد جنگ، آتش اعتراضات را در آمریکا شعلهور کرده بود. کشور به کلی به آشوب کشیده شده بود ولی هیچ کس وقایع نوامبر 1963 را از یاد نبرده بود.
در هفدهم فوریه اعلام شد که جیم گریسون[1]، دادستان وقتِ نیواورلئان، تحقیقات جنایی در مورد توطئههای احتمالی پیرامون ترور کندی را آغاز کرده است. مطرح شدن نام گریسون به عنوان عامل تحقیقاتِ این پرونده برای روزنامهها و مردم بسیار شک برانگیز بود. در تحقیقاتِ گریسون، دیوید فری[2](خلبان)، به عنوان عامل اصلی ترور معرفی شد و در معرض توجه همگانی قرار داده شد. کمتر از یک هفته بعد، دیوید فری مُرد.
آیا این ترور یک توطئه بود؟ شاید یک حادثۀ تصادفی بود و شاید یک پروندۀ پیچیده و بغرنج باشد. حتماً همینطوره!
در این بخش به بررسیِ روایتها و گزارشهای غیر رسمی از ترورِ کنِدی میپردازیم.
تئوری توطئۀ شماره 1: عملیات تلافی جویانۀ کمونیستها
طبق این تئوری، اُسوالد برای کوباییها و یا شاید هم برای شوروی کار میکرده است. نگاهی به سفر معروف و اسرارآمیز اسوالد به مکزیک میاندازیم و زمانی که در اتحاد جماهیر شوروی بوده است را بررسی خواهیم کرد.
تئوری توطئه شماره 2: نظریۀ حادثه
این نظریه یک احتمال تراژیک را مطرح میکند و آن اینکه حداقل یکی از گلولههایی که به کنِدی برخورد کرده است اتفاقی شلیک شده است و بعداً سرویس مخفیِ FBI و دیگران روی این حادثه سرپوش گذاشتهاند.
تئوری توطئۀ شماره 3: همکاری CIA و FBI
گروههای کوباییِ مخالفِ فیدل کاسترو و ائتلافِ نظامی - صنعتی[3] با هم متحد شدند تا کنِدی را ترور کنند و از اسوالد به عنوان طعمه برای اجرای این عملیات، سوء استفاده کردند.
خب! سعی میکنم تا تکههای این نظریه را سر هم کنم تا بهتون نشون بدم این توطئۀ مرموز و قدرتمند چطور توسط راستگراهای افراطی انجام شد.
{صدای گزارشگر}
«خانمها و آقایان! به خبر فوری که هم اکنون به دستم رسید، توجه کنید! امیدواریم که تکذیب بشود ولی به احتمال زیاد این خبر صحت دارد! رییسجمهور ایالات متحدۀ آمریکا ترور شد!»
طبق گزارشاتِ رسمی، لی هاروی اسوالد[4]، به تنهایی، جان اف. کنِدی را ترور کرد. اسوالد، تفنگدار سابقِ نیروی دریایی و یک کمونیست بود. اسوالد در طبقۀ ششمِ انبارِ کتابِ مدرسۀ تگزاس مستقر شده بود و از پنجرۀ آنجا به رییس جمهور شلیک کرد. مکانی که در همانجا استخدام شده بود. از اسلحۀ اسوالد سه گلوله به سمت کاروانِ اسکورتِ رییسجمهور در منطقۀ دیلی پلازا[5] شلیک شد. گلولهها به سر و پشت رییس جمهور اصابت کردند که در نتیجۀ آن جراحتی در سر و گردنِ او ایجاد شد. جان کانلی[6]، فرماندار تگزاس هم مجروح شد. یک ساعت و نیمِ بعد، اسوالد بازداشت شد و 2 روز بعد با شلیکِ گلولۀ جک روبی[7]، (صاحبِ یک باشگاه شبانه) کشته شد.
مطرح شدنِ تئوریهای توطئۀ مختلف در مورد ترور کنِدی بلافاصله بعد از 22 نوامبر شروع شدند.
لیندون بی. جانسون[8]، رییس جمهور جدید، با صدور یک فرمان اجرایی، کمیسیون وارِن[9] را تشکیل داد. این کمیسیون رسماً مسئول تحقیقات در مورد حادثۀ ترورِ رییس جمهور شد. ولی فعالیتِ این کمیسیون به هیچ عنوان عادی و بی دردسر نبود.
شایعاتِ پراکنده و نظرسنجیهای عمومی نشان میداد که اکثریتِ مردم نسبت به سرنوشت جنگ و همچنین نتیجۀ تحقیقاتِ این کمیسیون بدبین هستند.
تا به امروز بیش از 1000 عنوان کتاب با موضوع ترور کنِدی منتشر شده است. طبقِ گفتۀ خبرگزاریِ ABC بیش از 90 درصد این کتابها به نوعی توطئههای احتمالیِ پشتِ این ترور را بررسی کردهاند. این یعنی تئوریهای توطئۀ پیرامون این حادثه بیش از هر حادثۀ دیگری بررسی شدهاند.
اما در کنار این تئوریها، این کتابها چه اطلاعاتی در مورد اشخاصی که در ترور کنِدی نقش داشتهاند، دادهاند؟
معاون اولِ رییس جمهور (لیندون بی. جانسون)، جمعیت حاضر در صحنه و مرد چتر به دستی[10] که در صحنۀ ترور حضور داشتند، چه نقشی داشتهاند؟ در تصاویر رهگذری دیده میشود که در هوای صاف و آفتابیِ آن روزِ دِیلی پلازا، چتری بالای سر خود گرفته است. در فیلمها حرکات عجیبی از این فرد دیده میشود و از او به عنوان یکی از مظنونین یاد میشود و به نام مرد چتر به دست (Umbrella Man) معروف شده است.
همۀ این تئوریها بر اساسِ تحقیقاتِ دقیق و موشکافانۀ کمیسیونِ وارن که در سال 1964 انجام شد، مطرح شدهاند. این گزارشِ 888 صفحهای و 15 جلد ضمیمۀ به دنبالِ آن برای برخی از مردم قانع کننده بود. این گزارش در ظاهر، نتیجۀ یک تحقیقاتِ گسترده و بسیار دقیق را نشان میداد ولی خیلیها نسبت به نتیجهگیریِ ساده لوحانه و غیرمنطقیِ این گزارش بدبین بودند و آن را نپذیرفتند و نتیجهگیریِ این گزارش را به نوعی لاپوشانی و مخفی کردنِ حقیقت دانستند و بعضی به بررسی دقیقِ شواهد و مدارک برای کشف حقیقت پرداختند.
امروز میخواهیم بررسیِ دقیقی روی محتملترین تئوریهای مرگِ جان اف. کنِدی انجام دهیم. اما قبل از آن اجازه دهید نگاهِ مجددی روی چند عاملِ مهم که در بررسیِ این تئوریها حائز اهمیت است، بیندازیم. فارغ از اینکه آیا خودِ این نظریه پردازان به این موارد توجه داشتهاند یا خیر.
به طور حتم یک عامل روانشناختی را باید در نظر گرفت. جان اف. کندی واقعاً یک شخصیتِ محبوب در آمریکا و همچنین در کشورهای دیگر بود. خانوادۀ او مورد علاقۀ همه بود. او برنامهها و ایدههای بزرگی داشت و همۀ سیاست مداران قبول داشتند که او فردی جسور و متفاوت است. نمیتوان قبول کرد که چنین شخصیتی به تنهایی توسط یک مهرۀ ساده لوح به نام اسوالد بدون هیچ برنامهریزی به قتل رسیده باشد. ترور او تنها یک مرگِ غمانگیز و بی هدف نبوده است. به طور حتم برنامه ریزیِ دقیق و یکپارچهای در پشتِ این ماجرا وجود داشته است.
دلایلِ محکمی برای نپذیرفتنِ نتیجهگیریِ کمیسیون وارن وجود دارد. در سالهای بعد اشکالاتِ زیادی به نتیجهگیریِ این کمیسیون وارد شد و دولت در این مورد به شدت زیر سؤال قرار گرفت. در اوایلِ دهۀ 70، رسواییِ واترگیت[11] شوکِ بزرگی را به کشور وارد کرد. این رسوایی شاخۀ اجراییِ FBI، CIA، IRS[12] را متهم کرد. رسوایی واترگیت، اطلاعات زیادی را دربارۀ فعالیتهای غیرقانونی و مخفیِ CIA افشا کرد.
بعد از آن اسنادی دربارۀ اقداماتِ FBI علیهِ مارتین لوتر کینگ جونیور[13]در زمانِ قبل از ترور شدنش در سال 1968، افشا شد. این اسناد باعثِ تعجب همگان شد و این ذهنیت را ایجاد کرد که FBI، تحقیقات درمورد ترورِ مارتین لوتر کینگ را در جهتِ مورد نظرش هدایت میکند و شاید خودِ FBI نقش اصلی را در این ترور داشته است. به دنبال این مسائل، شهادت دروغِ رییسِ FBI، جِی. ادگار هوور[14]، در خلالِ تحقیقاتِ کمیسیون وارن آشکار شد. هوور در دادگاه شهادت داده بود که FBI دلیلی برای مشکوک شدن به اسوالد نداشته است و هیچ نشانهای از خطرناک بودنِ اسوالد وجود نداشته است. ولی درواقع یکی از مأمورینِ FBI، جیمز پی. هاستی[15]، ده روز قبل از ترور، یک یادداشتِ تهدیدآمیز از اسوالد دربارۀ انجام یک عملیات بزرگ و خشن علیه پلیس دالاس دریافت کرده بود.
در این زمان بیاعتمادیها و هیاهوها علیه گزارش کمیسیون وارن به اوج خود رسیده بود. دولت برای بازگرداندنِ اعتماد عمومی در سال 1976 کمیتۀ تحقیق و تفحصِ دیگری را برای بررسیِ مجددِ ترور کنِدی و مارتین لوتر کینگ تأسیس کرد. (کمیته انتخابیِ مجلس برای بررسی ترورها[16])
همانطور که قبلاً اشاره کرده بودیم، این تحقیقاتِ مجدد، باز هم نتیجهگیریِ گزارشِ وارن را تأیید کرد که اسوالد به تنهایی کنِدی را ترور کرده است. ولی اینبار این تحقیقات بر اساسِ شواهدِ صوتی و بررسیِ صداهای موجود در فیلمِ صحنۀ ترور انجام شده بود که بعدها نادرست بودن و ناقص بودنِ این تحقیقات با بررسیهای علمیِ مکرر اثبات شد.
نظریه پردازانِ تئوریهای توطئه و همچنین افرادِ شکاک و دیرباور مثل ما، اسناد و مدارکِ تحقیقاتِ مختلف مثل گزارشِ وارن و پیوستهای آن و همچنین تحقیقاتِ مجددِ سال 1976 و خیلی اسناد دیگر که به تدریج در سالهای پس از ترور منتشر شد را به دقت موشکافی کردهاند. هنوز خیلی از اسناد مربوط به این حادثه محرمانه هستندکه ممکن است در آینده منتشر شوند. اما در حال حاضر اسناد و مدارک بسیار زیادی در اختیارمان است. خیلی از این اسناد ما را به سمت تئوریِ توطئۀ شماره 1 راهنمایی میکنند: اینکه جان اف. کنِدی توسط لی هاروی اسوالد و در جریان یک عملیات تلافی جویانۀ کمونیستی کشته شد.
کنِدی یک دموکرات پیشرو بود و در زمان جنگ سرد از نظر اتحادیۀ کمونیستی، او نمادی از سرمایه داری و رییس جمهور قدرتمندترین کشور سرمایه داری در دنیا بود. ولی نمیتوانیم تمامِ ابعادِ این تئوری را به جنگ سرد نسبت دهیم. شواهد قویای وجود دارند که نشاندهندۀ نقش احتمالی اتحاد جماهیر شوروی و کوبا در ترور کندی هستند.
نسخه (ورژن) کوباییِ این تئوری محتملتر است. قبلاً اشاره کرده بودیم که در جریانِ تحقیقاتِ کمیسیون وارن افشا شده بود که CIA در چندین مرحله برنامههای ناموفقی برای ترورِ فیدل کاسترو داشته است. افشای این موضوع میتواند انگیزهای برای کوباییها برای انجام عملیات ترور تلافیجویانه باشد.
پس کوباییها انگیزههایی برای انجام این ترور داشتهاند. اسوالد ارتباطاتی با گروهی از طرفداران فیدل کاسترو به نام «کمیتۀ عدالت برای کوبا[17]» داشت. او در فاصلۀ بین بازگشتش از شوروی و ترور کندی به این گروه ملحق شده بود. بنابراین اسوالد موقعیت و فرصت ارتباط گرفتن با عوامل کوبایی و برنامه ریزی برای عملیاتِ ترور را داشته است.
این تئوری وابستگیِ شدیدی به سفر 6 روزۀ مهم و سرنوشت سازِ اسوالد به مکزیکوسیتی چند هفته قبل از ترور دارد. میدانیم که اسوالد در مکزیکوسیتی به سفارتهای کوبا و اتحاد جماهیر شوروی رفته است، ظاهراً برای دریافت تابعیتِ یک کشور کمونیستی. ولی نمیدانیم در این دیدارها دقیقاً چه اتفاقاتی افتاده است. چیزی که از خلال اسناد منتشر شده در سالهای مختلف میتوان متوجه شد این است که CIA و FBI و وزارت امور خارجه هیچ وقت تحقیقاتی درمورد این سفرِ اسوالد نکردهاند. بنابراین این سفر در هالهای از ابهام قرار دارد. این یک کوتاهی و قصورِ واضح است که فضای خوبی به نظریه پردازان میدهد تا حدس و گمانهای مختلفی دربارۀ سفر اسوالد به مکزیکوسیتی مطرح کنند.
اسوالد در مکزیکوسیتی چه کرد؟ چرا هیچ یک از کمیتههای تحقیقاتِ ترور در موردِ این سفر تحقیق نکردند؟
شهادتِ توماس مَن[18](سفیر وقت ایالات متحده در مکزیک) در جریان تحقیقات مجدد دهۀ 70 بخشی از اتفاقات مکزیکوسیتی را روشن کرد. زمانی که اسوالد برای سفر به مکزیک از کشور خارج شد، به علت بازدید از سفارتهای شوروی و کوبا تحت نظرِ CIA بوده است. بنابراین سفیر آمریکا میدانسته که او با دیپلماتهای کوبایی و افسرانِ طرفدار انقلاب فیدل کاسترو ملاقات کرده است. توماس مَن حدس زده بود که ترور جان اف. کندی درنتیجۀ توطئهای بوده است که توسط بعضی از این شخصیتها طرح ریزی شده و او اعلام آمادگی کرده بود که دربارۀ این ارتباطات در مکزیکوسیتی تحقیق کند.
ولی این تحقیقات خیلی زود متوقف شد. دین راسک[19](وزیر امور خارجۀ وقت) با ارسال یک یادداشت فوق محرمانه دستور توقفِ این تحقیقات را صادر کرد. در این یادداشت هرگونه تحقیقاتی که به تأیید یا ردِ شایعات مبنی بر دست داشتنِ کوباییها در ترورِ کندی دامن میزد، ممنوع شده بود. همچنین توماس مَن شهادت داده است که وینستون اسکات[20](مسئول عالیرتبۀ CIA در مکزیک) هم همین دستور را دریافت کرده است. هرچند خودِ اسکات هیچوقت این موضوع را تأیید نکرد. ولی در کتاب خاطراتش که در سال 2008 یعنی چند دهه بعد از مرگش منتشر شد، نوشته است که او هم مثل توماس مَن باور دارد که اسوالد با هماهنگیِ نیروهای خارجی عمل میکرده است.
بنابراین CIA میدانسته که اسوالد چند هفته قبل از ترور تماسها و ارتباطاتی با کوباییها داشته است و میدانیم که وزارت امور خارجه و احتمالاً CIA جلوی تحقیقات در این زمینه را گرفتهاند.
البته این احتمال وجود دارد که وزارت امور خارجه در نظر داشته که تحقیقات به صورت متمرکز و تنها توسط کمیسیون وارن انجام شود. که باعث شود پایه و اساسِ تحقیقات تحت کنترل کامل FBI باشد و FBI مسیر حرکت تحقیقات را تعیین کند. این موضوع ممکن است به نفع تحقیقات رسمی باشد. چون عواملِ تحقیقاتِ محلی ممکن است با هشدار دادن به شاهدان و توطئهکنندگانِ احتمالی، آنها را برای گمراه کردن کمیته تحقیقات آماده کنند و تشخیص حقیقت را مشکل کنند.
این احتمال هم هست که از آنجا که CIA میدانست که ممکن است جزئیاتِ تلاشهایش برای ترور فیدل کاسترو لو برود، نسبت به تحقیقات در مکزیک نگران بود و این احتمال را میداد که تحقیقات در مکزیکوسیتی اطلاعاتِ ترورهای ناموفق کاسترو را افشا کند. چندین مرحله و در زمانهای مختلف تلاشهایی برای ترور فیدل کاسترو در مکزیکوسیتی انجام شده بود بنابراین وحشت CIA از این موضوع غیرمنطقی نبود.
ما این تئوری رو از خودمون درنیاوردیم. این دقیقاً چیزیه که دیوید اسلوسُن[21](مأمور تحقیق کمیسیون وارن) باور دارد که اتفاق افتاده.
اسلوسُن مأمور ارشد تحقیقات دربارۀ مدارکی بود که نقش خارجیها در توطئۀ ترور کندی را بررسی میکرد. او یکی از اصلیترین عوامل نتیجهگیریِ کمیسیون وارن یعنی اعلام اینکه اسوالد به تنهایی عمل کرده است، بود. ولی در سال 2013 اسلوسُن به طور علنی اعلام کرد که در مورد این پرونده نظر دیگری دارد و اعلام کرد که اطلاعات زیادی وجود دارند که سازمانهای اطلاعاتی او را از پرداختن به آنها منع کردهاند و این اطلاعات باعث شدهاند که نظرِ او در مورد این پرونده کاملاً تغییر کند.
ما مطمئن هستیم که مأمورین عالیرتبۀ CIA اطلاعاتِ مهمی را دربارۀ سفرِ اسوالد به مکزیک از کمیسیون وارن مخفی کردهاند. آنها شهادت دادهاند که هیچ مدرکی نبوده که نشان دهد اسوالد ممکن است با همکاریِ کسی که در سفرِ مکزیک با او دیدار کرده، عمل کرده باشد. ضمن اینکه طبق شهادتهای بعدیِ افسران CIA، آنها از بررسیِ نوار مکالماتِ تلفنیِ اسوالد در مکزیک و همچنین عکسهای او منع شده بودند.
واضح است که کمیسیون وارن نتوانست مسیرِ تحقیقات را با حُسن نیت به سمت اتفاقات مکزیک هدایت کند. همانطور که اسلوسُن بعدها این موضوع را افشا کرد، آنها کاملاً جلوی تحقیقات در این زمینه را گرفتند. این مسئله قطعاً مدرکی برای کسانی است که از سهلانگاری، اهمال و لاپوشانیِ CIA و کمیسیون وارن شوکه شدهاند و نشان میدهد که تحقیقات کمیسیون وارن درمورد سفر مکزیک نمیتوانست نتیجۀ قطعی داشته باشد چون اطلاعات آن ناقص بود ودرواقع این گزارش نمیتواند بگوید اسوالد برنامهریزیِ این عملیات را باچه کسی انجام داده است.
طبق بعضی از شواهد و مدارک، CIA جلوی تحقیقات واقعی در مورد آنچه که در مکزیکوسیتی اتفاق افتاده است را گرفته است. طبق صحبتهای اسلوسُن شاید به دلیل اینکه میخواستند جلوی درز اطلاعات مربوط به ترورهای کاسترو را بگیرند. و مدارک کمی دربارۀ آنچه که اسوالد در مکزیک انجام داد و آنچه که CIA انجام نداد وجود دارد.
بنابراین شواهد نشان میدهند که در آن سطح از CIA اتفاقات مشکوکی افتاده است. در دهۀ 70 مشخص شد که افسران رده بالای CIA در جریان تحقیقاتِ کمیسیون وارن، برای جلوگیری از درزِ ترورهای ناموفقِ کاسترو توسط CIA، شهادتِ دروغ دادهاند. با این توضیحات خیلی سخت نیست که ارتباطی بین اسوالد و کمونیستهای کوبایی پیدا کرد.
موافقم! خب! حدس و گمانهای زیادی در مورد سفر مکزیکِ اسوالد وجود دارد و این حدس و گمانها در اصل از اقداماتِ CIA علیه کاسترو در مکزیک سرچشمه میگیرد. اگرچه تمایلات و وابستگیهای کمونیستیِ اسوالد مشخص است ولی هیچ مدرکِ واقعی از اینکه کمونیستهای کوبایی در ترور دست داشتهاند وجود ندارد.
همچنین ما از مدارک و اسناد منتشر شده میدانیم که خودِ کاسترو میدانست اثباتِ وجود ارتباط بین حامیانِ او و اسوالد چقدر میتواند برای او خطرناک باشد. در واقع او به صورت محرمانه با مأمور تحقیق کمیسیون وارن ملاقات کرده و پافشاری کرده است که با ترور کنِدی هیچ ارتباطی ندارد. فیدل کاسترو بعدها و در سال 2013 اشاره کرد که دولت آمریکا را در توطئۀ ترور کنِدی دخیل میداند چرا که کنِدی از سمت راست هدف قرار داده شده. این تئوری را بعداً بررسی خواهیم کرد.
ما به این تئوری احتمال 4 از 10 میدهیم. ارتباط بین کوباییها و ترور اثبات نشده است.
این تئوری یک نسخۀ (ورژن) شوروی هم دارد. این نسخه از تئوری با زمانی که اسوالد در اتحاد جماهیر شوروی بوده، مرتبط است و اینکه احتمالاً اسوالد در آن زمان به استخدام KGB درآمده بوده است. در سفر مکزیکوسیتی او به سفارت شوروی هم رفته بود. مدارک کمتری برای اثبات این نسخه از تئوریِ نقشآفرینیِ دولتهای کمونیستی در ترور کندی وجود دارد. درواقع تنها مدرکِ واقعی برای اثبات این تئوری این است که اسوالد ادعا کرده بود که اطلاعاتِ مربوط به نیروی دریایی را زمانی که به شوروی پناهنده شده بود، به آنها میداده است. هرچند بعدها ادعا کرد که چنین کاری نکرده است. ولی اگر او این کار را کرده باشد، یعنی به عنوان جاسوس و مأمورِ KGB به آمریکا بازگشته است. این موضوع میتواند علت دلبستگیِ او به آرمانِ کمونیستیِ کوبا هم باشد.
به محضِ بازگشتِ اسوالد به ایالات متحده، با وجود اینکه به نظر میرسید او نسبت به کمونیسمِ شوروی بیعلاقه است ولی بازدید او از سفارت شوروی در مکزیکوسیتی میتواند به این معنی باشد که او در آنجا ارتباطات و برنامهریزیهایی برای ترور کندی داشته است.
همۀ اینها تنها حدس و گمان است. من به این تئوری امکان 2 از 10 میدهم. با توجه به اسناد محرمانهای که در سال 2017 منتشر شد، میدانیم که مقامات اتحاد جماهیر شوروی هم مثل فیدل کاسترو فکر میکردند که این ترور یک توطئۀ بزرگ و سنگین است و گرایشاتِ کمونیستیِ اسوالد و اینکه زمانی او در شوروی بوده است ممکن است آنها را به عنوان مقصر این ترور به دردسر بیندازد.
خب! کم و بیش به این تئوری پرداختیم هرچند نسخۀ کوباییِ این تئوری نکات جالبتر و شک برانگیزتری داشت.
در ادامه تئوریای را بررسی میکنیم که محتملتر از تئوریِ قبلی به نظر میرسد. این تئوری این نکته را مطرح میکند که اغلب، غمانگیزترین سناریوهای تاریخ، بر اثر حوادث و اتفاقاتِ غمانگیز رخ میدهند. تئوریِ دومی که درمورد ترور جان اف. کنِدی مطرح میکنیم توسط هاوارد داناهیو[22] (متخصصِ علم پرتابه شناسی[23]) مطرح شده است. این تئوری اولین بار در سال 1977 به صورت خلاصه در روزنامۀ بالتیمورسان[24]مطرح شد. و در سال 1992 به صورت مفصل در کتابی که بونار مِنینگِر[25]گردآوری کرد (با عنوان اشتباه مرگبار[26]) توسط انتشارات معتبر سنت مارتین منتشر شد.
تئوری توطئه دوم:
اسوالد شلیکِ مرگباری به جان اف. کندی کرد ولی در هرج و مرج و شلوغیِ آن لحظه، کنِدی سهواً و به صورت غیرعمدی توسط یکی از افراد سرویس مخفیِ خودش، هدف قرار گرفت. یک اشتباه تراژیک که CIA، FBI و سرویسِ مخفی برای محافظت از مأموری که شلیک کرد، این موضوع را پنهان کردند.
این تئوری براساس مشاهدات و تحقیقاتِ دقیقِ پرتابه شناسی (بالستیک) مطرح شده است. داناهیو متوجه شد که این موارد به طور محسوسی در تحقیقاتِ رسمیِ پرونده مطرح نشدهاند. داناهیو مسیر حرکت گلوله را با استفاده از فیلمِ معروفِ آبراهام زپرودر[27] از صحنۀ وقوع ترور، تجزیه و تحلیل کرد. او نتایجِ این تجزیه و تحلیل و اطلاعات مربوط به خودرویی که جان اف. کندی و فرماندار کانلی در آن نشسته بودند و همچنین مدارکِ پزشکی مربوط به جراحات کندی را کنار هم گذاشت.
نمیدانم که داناهیو خودش را یک نظریهپردازِ تئوری توطئه میدانست یا نه. او مردی با منطق و استدلال بود که با حسن نیت به گزارش کمیسیون وارن نگاه میکرد. اما با بررسی شواهد و مدارک این پرونده به شک و تردید افتاد. قبل از هر چیز اجازه دهید به ماجرای آن گلولۀ جادویی بپردازیم که اولین چیزی بود که داناهیو بررسی کرد.
گلولۀ جادویی[28]اصطلاحی است که کسانی که گزارش وارن را باور نکردند برای طعنه به تحلیلِ عجیبی که گزارش وارن از مسیر حرکت یکی از گلولههای اسوالد ارائه داده بود، به کار میبرند. گزارش وارِن ادعا میکند که این گلوله از سمت راست فرماندار کانِلی به کنِدی اصابت کرده و از گردن او عبور کرده و در ران فرماندار کانلی متوقف شده است. این به این معناست که گلوله از عقبِ ماشینی که جان اف. کندی و ژاکلین نشسته بودند وارد شده است و به ردیفِ جلو که فرماندار کانلی و همسرش نِلی نشسته بودند رسیده است. این یک مسیر دور و دراز و عجیب و غریب برای یک گلوله است. درواقع، بررسیهای پرتابهشناسیِ (بالستیک) داناهیو، تئوریِ جادویی بودن این گلوله را تأیید میکند. او در ابتدا مثل بقیه مسیر جادویی که توسط کمیسیون اعلام شده بود را پذیرفت. گزارشِ وارن اعلام کرده بود که گلوله از پنجرۀ انبارِ کتابِ مدرسۀ تگزاس شلیک شده و از بدن رییسجمهور عبور کرده و به کانلی اصابت کرده است. ولی بعد از انجام بررسیهای بیشتر و آنالیز دقیقِ وضعیتِ قرارگیریِ جسد در ماشین و فاصله و زاویۀ آن با انبار کتاب به این نتیجه رسید که درواقع غیرممکن است که همۀ جراحاتِ دو نفر (کنِدی و کانلی) کار تنها یک گلوله باشد.
صرف نظر از مسیر حرکت گلوله، یک دلیل دیگر هم برای جادویی خواندنِ این گلوله وجود دارد. ظاهرِ این گلوله بعد از عبور از بدن کنِدی و ورود به بدن کانِلی همچنان سالم و بدون فرورفتگی باقیمانده است. داناهیو ظاهرِ گلوله را از طریق بایگانیِ اسناد ملی بررسی کرد و به این نتیجه رسید که از منظر پرتابهشناسی (بالستیک)، غیرممکن است که گلوله بعد از عبور از بدن دو نفر همچنان سالم و بدون فرورفتگی و پیچ و تاب باشد و نتیجهگیریِ گزارش وارِن از نظر او غیرعلمی و بیپایه بود. درواقع گلوله تنها کمی تاب برداشته بود. با دانستنِ نوع و مشخصات و جنسِ گلوله و اینکه یک گلوله معمولاً پس از طیِ چنین مسیری چه ظاهری خواهد داشت میتوان نتیجهگیریِ گزارشِ وارن را رد کرد. این گلوله غلاف (پوششِ بیرونیِ) تمام فلزی داشته و طبق دستورالعمل کنوانسیون ژنو بوده است.
این غلافِ سخت باعث میشود که در درگیریهای نظامی، بدون اینکه گلوله به طور کامل در بدنِ طرف مقابل متلاشی و خُرد شود، او را مجروح کند و تکههای خرد شدۀ گلوله در بدنِ مجروح پخش نمیشوند. درست برخلاف گلولههای هالوپوینت[29](سر سوراخ) که بعد از اصابت در بدن، خُرد میشوند و جراحت وحشتناکی به جا میگذارند و بافتهای مختلفی را از بین میبرند.
خیلی مهم است که بفهمیم داناهیو دقیقاً کجا با گزارش وارِن مخالفت میکند؟
اینجا پای گلولۀ دوم به ماجرا باز میشود. سرِ کنِدی جراحتِ بسیار بزرگی برداشته بود. درواقع قسمتی از سرِ او تخلیه شده بود. آن زنِ معروف در فیلمِ صحنۀ ترور به سمت عقبِ ماشین میخزد و سعی میکند تا قطعاتی از سرِ کندی را جمع کند. بنابراین طبق نظریۀ گزارش وارن یعنی نظریۀ تک تیراندازِ مستقر در انبار، این گلوله هم توسط اسوالد و از اسلحۀ او شلیک شده است. با توجه به اسلحۀ اسوالد و نوع گلولۀ او، این گلولۀ دوم، گلولۀ جادویی خوانده شد. چیزی که داناهیو به آن توجه کرد این بود که چقدر این گلوله به نسبتِ گلولۀ اول متفاوت عمل کرده است و چقدر جراحتِ سرِ کندی با جراحتِ گردنش و زخمِ رانِ کانِلی متفاوت است!
بنابراین طبق گزارش وارن از اسلحۀ اسوالد دو نوع گلوله شلیک شده است که اصلاً منطقی نیست.
جراحتِ سر، ناشی از گلولهای بود که پس از اصابت به سرِ کندی، به طور کامل خُرد شد. برخلاف گلولهای که تقریباً سالم مانده بود. بخشهایی از تکههای گلولهای که خُرد شد در ماشین و بخشهایی در سرِ کندی پیدا شدند. داناهیو میخواست آزمایشات شیمیایی روی این تکهها انجام دهد تا بفهمد دقیقاً چه نوع گلولهای است؟ و از چه اسلحهای شلیک شده؟ ولی زمانی که داناهیو در جستجوی این تکهها بود، بقایای ترکشها و تکههای داخل مغز کندی ناپدید میشوند.
تکههای خرد شدۀ گلوله و بافتهایی که ممکن بود روی آنها باقیمانده باشند در کمالِ تعجب مفقود شده بودند. ظاهراً چند تکه از خُردههای گلوله که در جراحتِ سرِ رییسجمهور بوده، در آرشیوِ اسناد ملی موجود بوده ولی وزنِ این تکهها با آنچه که از آزمایشاتِ FBI بدست آمده بود مطابقت نداشت. آزمایشاتی که در کمال تعجب در گزارش وارن ثبت نشدهاند بنابراین بررسیِ آنها غیرممکن است.
ولی حتی بدون اطلاعاتِ این آزمایشات، بررسیهای پرتابهشناسیِ داناهیو باعث شد او به نتیجۀ شگفت انگیزی برسد. داناهیو به این نتیجه رسید که این غیرممکن است که جراحت سرِ کندی با همان اسلحهای به وجود آمده باشدکه گردن او را سوراخ کرد.
با این وجود داناهیو مخالفِ تئوریهایی است که جراحتِ سر کندی را بر اثر شلیک از روبرو میدانند و عقیده دارند تک تیرانداز دوم روی تپۀ سبزِ[30] دیلی پلازا مستقر شده بوده است.
بررسیها و تجزیه و تحلیلهای او از مسیر حرکت گلوله و نوع گلولهای که جراحتِ سنگینِ سرِ کندی را ایجاد کرده او را به ناچار به سمتِ نقطهای در بالای ماشینِ سرویس مخفی که پشتِ ماشینِ کروکیِ حاملِ رییسجمهور حرکت میکرد، راهنمایی کرد. در خودروی سرویس مخفی یک اسلحۀ AR15 وجود داشت.
به عبارت دیگر یک مأمور سرویس مخفی به به سرِ جان اف. کندی شلیک کرده است!
داناهیو متن شهادتهای همۀ مأمورانِ این ماشین را بررسی کرد و مشخص کرد که کسی که آن تیر را شلیک کرده، جورج هیکی[31] بوده است که سهواً شلیک کرده است. جورج هیکی که اسلحۀ AR15 در دست داشت در واکنش به صدای بلندِ شلیکِ اسوالد به رییسجمهور سراسیمه روی سقفِ خودروی سرویس مخفی پرید. ظاهراً بر اثرِ این پرشِ سریع، او به صورت ناخودآگاه و اشتباهی شلیک کرده است. خودِ او و دیگر مأمورانِ داخل ماشین شهادت دادهاند که در آن لحظۀ بحرانی، جورج هیکی با اسلحۀ AR15 روی سقفِ ماشین بوده است.
همچنین داناهیو تشخیص داد که این گلوله بعد از اصابت گلولۀ مرگبارِ اول به رییسجمهور برخورد کرده. بنابراین این مأمور مسئول مرگ رییسجمهور نیست. اما با این حال این نتیجهگیری خیلی تکاندهنده و هولناک است.
اعضای سرویس مخفی بعداً این نظریه را به طور کامل تکذیب کردند. هرچند هیچیک از مأمورینِ حاضر در خودروی سرویس مخفی در آن روز با این نظریه مخالف نبودند.
این نظریه واقعاً تکاندهنده و عجیب است ولی خیلی از مغایرتها و ابهامات در زمانبندیِ شلیکها را به خوبی توجیه میکند. اگر به جزئیاتِ تحقیقاتِ مفصلِ بونار که تحقیقات و آزمایشاتِ طولانی و دقیقِ داناهیو در ده سال قبل را جمعآوری کرده است، نگاهی بیندازید، رد کردن این نتیجهگیری برایتان خیلی سخت میشود.
چیزی که این تئوری را جذاب میکند این است که داناهیو در بررسی کل پرونده با این که شاهدِ اتفاقات عجیب و نادری مثل وجود مدارک غیرقابل انکار از پنهانکاری، کالبدشکافیِ عجیب و غیرعادیِ رییسجمهور، مفقود شدنِ اسناد و مدارک آرشیوی، گم شدن نتایج آزمایشات، نادیده گرفتنِ گزارشهایی از شلیک شدن گلولههایی بیشتر از آنچه که در گزارشِ وارن اعلام شده بود، تحقیقات مبهم و آزمایشات ناتمام بود ولی به هیچ عنوان نگرشِ کشفِ توطئه نداشت.
در طول سالیانِ بعد هرچه اسنادِ بیشتری در ارتباط با ترور کندی منتشر شد، حقایقِ بیشتری در مورد روندِ عجیب و غریب کالبدشکافیِ کندی روشن شد.
این یکی از گزارشهایی است که در سال 1997 در گرینفیلد واشنگتن منتشر شد و بعضی از این تخلفات را توضیح میدهد:
«جرالد فورد[32] گفته است که 33 سال قبل با تغییر دادنِ بعضی از واژههای کلیدی در گزارشِ وارن تنها سعی داشته تا صریح و شفاف باشد. فورد گزارش را ویرایش کرد تا بگوید گلولۀ اول به جای نیمۀ بالاییِ کمر از پشت گردنِ جان اف. کندی وارد شده است. این تغییر باعثِ تقویتِ منطقِ نتیجهگیریِ گزارشِ وارن میشود و تئوریِ آنها را تأیید میکند. یک گلوله از گردن کنِدی عبور کرده و فرماندارِ تگزاس، جان کانلی را مجروح میکند. این درحالی است که اگر گلوله همانطور که در گزارشِ کالبدشکافی اعلام شده بود، به نیمۀ بالاییِ کمرِ کنِدی خورده باشد، نمیتوانسته در ادامۀ مسیرش به فرماندار کانلی هم برخورد کرده باشد.
فورد اصرار داشته که ویرایشِ این قسمت از گزارش تنها به دلیل شفافسازی بوده است. درحالیکه خود او هرگز تصاویر کالبدشکافی را ندیده بوده.»
در این گزارش متوجه میشویم که اسنادِ کالبدشکافی تغییر کردهاند و درواقع پزشکان درهنگام نوشتنِ گزارشها، تصاویر کالبدشکافی را انکار کردهاند. این مسئله خیلی با روندِ عادی و استانداردِ فرایند کالبدشکافی فاصله دارد.
بنابراین تئوریِ داناهیو، اعضای سرویس مخفی، FBI و احتمالاً سایر دست اندرکاران را برای پنهان کردنِ حقیقتِ ترور، متهم و شریک جرم معرفی میکند. او به هیچ عنوان به اثباتِ ادعاهای بدون مدرک نمیپردازد و به نظر میرسد بیشتر به توضیحِ آنچه که در مورد آن تخصص دارد یعنی جنبههای پرتابه شناسیِ پرونده علاقمند است. این تئوری به برخی از عواملِ عجیب و ابهام آمیزِ دیگر مثل سفر اسوالد به مکزیکوسیتی یا شغلِ او در انبار کتاب مدرسۀ تگزاس یا زمینههای شخصیتِ او یا نکات مبهم دیگر در سابقۀ او نمیپردازد. نکتۀ جالبی که درمورد این تئوری وجود دارد و باعث شده که قانع کننده و باورپذیر باشد این است که این تئوری کاملاً روشن، صریح و بدون ابهام است. این تئوری به سادگی میتواند با خیلی از تئوریهای دیگر درمورد این پرونده جفت و جور شود و تناقضی با دیگر تئوریها ندارد. که باعث میشود بیشتر روی این موضوع تمرکز کنیم که اسوالد احتمالاً با چه کسانی همکاری میکرده؟ درواقع تنها تئوریِ مهمی که با این تئوری در تضاد است، تئوریِ تک تیراندازِ دوم بالای تپۀ سبز[33] و شلیک به رییسجمهور از روبرو (به جای پشت) است.
من به این تئوری احتمال 8 از 10 میدهم. این تئوری همۀ ابهامات را برطرف نمیکند و پاسخ همۀ سؤالات دربارۀ ترور را نمیدهد. ولی همان سؤالاتی را که جواب میدهد به روش کاملاً علمی و واضح توضیح میدهد که رد کردنِ آن و یا ایراد گرفتن از آن خیلی سخت است.
این تئوری به نسبتِ تئوریِ نهایی که مطرح میکنیم کمتر توطئهگراست ولی من میخواهم خطر کنم و این تئوری را با تئوری بعدی ترکیب کنم تا به یک تئوریِ تمام عیار وکامل برسیم.
تئوریِ جیم گریسون[34]دربارۀ ترور جان اف. کندی را میتوان به عنوان پدر همۀ تئوریهای توطئه دانست. اگرچه اولین تئوری نبود. تئوریهای توطئۀ مختلفی دقیقاً به محض شنیده شدن صدای تیراندازی در دیلیپلازا مطرح شدند. ولی این اولین و تنها پروندۀ تحت پیگرد در مورد ترور بود.
این تئوری از جهاتی کمی بی در و پیکر و ابتدایی است به طوری که هیچ کس را به عنوان همدست و شریک جرم معرفی نمیکند. به همین دلیل خیلی از نظریهپردازانِ تئوریهای توطئه از این تئوری به عنوان نقطۀ شروعِ تئوریِ خودشان استفاده کردهاند.
در سال 1991 فیلم سینماییِ به یادماندنیِ JFK که برندۀ جایزۀ اسکار شد، ساخته شد. الیور استون[35]نویسنده و کارگردان این فیلم سینمایی است. او هم در این فیلم درواقع تئوریِ جیم گریسون را روی صحنه برد و باعث ترویج و تبلیغ این تئوری شد.
الیور استون با مطرح کردن و سر زبان انداختنِ این تئوری باعث شد تا قانونِ غیرمحرمانه کردن مجموعۀ سوابق رییسجمهور جان اف. کندی[36] سریعتر تصویب شود. این قانون در سال 1992 تصویب شد و مقرر کرده بود که بخش بزرگی از سوابق و مدارک مربوط به ترورِ جان اف. کندی فوراً از طبقهبندیِ محرمانه خارج شود در دسترس عموم قرار گیرد.
بنابراین جیم گریسون و بعدها الیور استون به طور انکارناپذیری نقطۀ شروعی برای تئوریهای توطئۀ مختلف در مورد ترور جان اف. کندی بودند. بیایید ببینیم این نظریههای تأثیرگذار دقیقاً چه میگویند؟
تئوری توطئۀ شماره3:
جان اف. کندی توسط توطئۀ جناح راست و با مشارکت FBI، CIA و ائتلاف نظامی – صنعتی[37] ترور شد.
برای بررسی عوامل و زمینههای مهمِ این تئوری باید به سیاستهای کندی نگاه کنیم. او از برنامهها و رویکردهای مترقی مثل لغو تبعیض نژادی و حقوق مدنی، حمایت میکرد و خیلی از مواقع متهم میشد که نسبت به کمونیسم خیلی ملایم است. او تصمیمِ خود برای بیرون رفتن از ویتنام را نزدیک به یک ماه قبل از ترور، خیلی صریح اعلام کرده بود.
این یعنی میتوان گفت راستگرایانِ سیاسی، اصلاً کندی را دوست نداشتند و این راستگرایان شامل تعداد زیادی از افرادِ شاغل در سازمانهایی که به صورت سنتی محافظهکار هستند، مثل CIA و FBI هم میشود. همینطور افرادی که به نوعی جزئی از آنچه که آیزنهاور در سخنرانیِ خداحافظیاش ائتلافِ نظامی – صنعتی نامیده بود، بودند.
در سال 1961 و تنها 2 سال قبل از ترور، آیزنهاور (رییس جمهور پیش از کندی)، سخنرانی معروفی به عنوان خداحافظی انجام داد. او در این سخنرانی به آمریکاییها هشدار داد که در مورد ارتباط دوسویهای که بین بعضی قسمتهای صنعت و جنگ برقرار شده، مراقب و نگران باشند. او این روابط متقابل را ائتلاف نظامی – صنعتی نامید. خیلی از صاحبانِ صنایعِ نظامی و کارخانهدارانِ قدرتمند و ثروتمند در کشور قد علم کرده بودند و امروز هم هستند و با تولید سلاح و سایر تدارکات نظامی برای جنگ منافع مالی به دست میآورند. قطعاً رویکردهای ضد جنگ اصلاً برای این طیف قابل قبول نیست.
بنابراین این موضوع توجه ما را به تئوریِ گریسون دربارۀ ترور کندی جلب میکند. او معتقد بود که اعضای CIA، FBI، سرویس مخفی و ائتلاف نظامی – صنعتی و کوباییهای ضد کاسترو با هم توطئه کردند و از جک روبی و اسوالد به عنوان ابزار استفاده کردند و جان اف. کندی را به قتل رساندند تا لیندون جانسون[38](معاون اول رییسجمهور) که کمتر ترقیخواه و بیشتر جنگ طلب بود را به کاخ سفید بفرستند و در نتیجه بازگرداندنِ سربازان آمریکایی از ویتنام را متوقف کنند. گریسون، لیندون جانسون را هم همدست در این توطئه میداند.
این تئوری خیلی پیچیده است. جزئیاتی دارد که خود گریسون در طول زمان در مورد آنها تغییر عقیده داد. بیایید بعضی از بخشهای کلیدیِ این تئوری را بررسی کنیم.
دیوید فری[39] یک شخصیت مرموز بود که ارتباطاتِ مشکوکی با عواملِ عملیاتی، کوباییهای ضدکاسترو و CIA داشت. او فرماندۀ اسوالد در ناوگان گشت هواییِ غیرنظامی در نیواورلئان بود که سفر بسیار مشکوکی به تگزاس، بلافاصله بعد از ترور داشت. فری ادعا کرد که برای بررسی و تحقیق در مورد پیستهای اسکیت روی یخِ تگزاس به این سفر رفته است چون در نظر داشته چنین پیستی در نیواورلئان باز کند. ولی طبق نظر گریسون، فری با این هدف به تگزاس رفت تا به عنوان خلبان به فرار کردنِ اسوالد کمک کند.
ولی گریسون هیچ وقت نتوانست فری را پای میز محاکمه بکشاند چون همانطور که در اوایلِ بحث اشاره کردیم، فری 4 روز بعد از برملا شدن نتیجۀ تحقیقاتِ گریسون، مُرد. پزشکی قانونی گزارش داد که او به دلایل طبیعی و بر اثر خونریزیِ مغزی مُرده است. ولی با پیدا شدنِ یک نامۀ خودکشی در آپارتمانِ فری، خلاف این موضوع به ذهنِ گریسون خطور کرد. در این نامه نوشته شده بود:
«دست کشیدن از این زندگی برای من یک منظرۀ زیبا و دلچسب است. من هیچ چیز خوشایندی در آن نمیبینم و به عبارت دیگر همه چیز آن نفرتانگیز است.»
گریسون بر این باور بود که فری زیر فشار سنگین از طرف دیگران بوده است و یا شاید از ترس اتفاقاتی که در مورد پروندۀ ترور در شرف وقوع بودند، تصمیم به خودکشی گرفته است. او اعلام کرد که فری بر اثر مصرف بیش از حد داروی پرولوید[40]، مُرده است که میتواند مرگ او را طبیعی و به صورت خونریزی مغزی جلوه دهد.
ولی این موضوع برای افراد شکاک قابل قبول نبود. آنها عقیده داشتندکه این قطعی نیست که یادداشت پیدا شده در آپارتمان فری، یک نامۀ خودکشی باشد.
حتی ممکن است این تنها یک اتفاق بوده باشد که او چندی قبل از اینکه به دلایل طبیعی بمیرد این نامۀ مظلومانه را نوشته باشد. در هر حال فری مُرد. مرگ او ضربۀ سنگینی به پروندۀ گریسون وارد کرد. ولی گریسون نهایت تلاشش را کرد تا یک داستان قانع کننده بدون دیوید فری سر هم کند.
بعد از مرگ دیوید فری نگاهها روی کِلِی شاو[41] (یکی از تاجران سرشناس نیواورلئان) متمرکز شد. گریسون عقیده داشت توطئۀ ترور را کلی شاو به همراه دیوید فری، اوسوالد و گای بَنیستر[42] (که در همان سالِ ترور بر اثر حملۀ قلبی مُرد) طرحریزی کردهاند.
شاید در میان این افراد گای بنیستر قابل توجهترین شخصیت باشد. او مأمور سابق FBI و وابسته به شاخۀ اطلاعاتی بود. همچنین در نیواورلئان او جزو گروه تأمین کنندگانِ اسلحه برای نیروهای مخالف فیدل کاسترو در کوبا بود. بنیستر و دیوید فری با هم همکاریِ نزدیکی داشتند. از آنجا که دیوید فری فرماندۀ اسوالد در ناوگان گشت نیروی هوایی بوده است، منطقی است که هر دوی آنها (بنیستر و فری) با اسوالد ارتباط داشته باشند. ولی با توجه به اینکه بنیستر و فری هر دو مُرده بودند، گریسون نیاز داشت که ارتباط بین اسوالد و تنها فرد زندهای که میتوانست او را به میز محاکمه بکشاند یعنی کلِی شاو برقرار کند.
گریسون ادعا کرد کلی شاو و اسوالد با هم مرتبطند. شاو یک روز بعد از ترور با یک وکیل در نیواورلئان تماس گرفته است و از او درخواست کرده تا وکالت اسوالد را برعهده بگیرد. این وکیل در ابتدا شهادت داده بود که چنین تماسی را دریافت کرده ولی بعداً آن را انکار کرد. این تماس از طرف کلِی برتراند[43] بود. گریسون ادعا کرد که این تماس درواقع توسط خود کلی شاو انجام شده و برتراند نام مستعاری است که او در محلۀ فرانسویهای نیواورلئان از آن استفاده میکرده.
بخشی از پروندۀ گریسون صرفِ تلاش برای یافتن شاهدانِ معتبری شد که ممکن بود بتوانند با هم دیده شدنِ کلی شاو و اسوالد را تأیید کنند. اما از نظر هیئت منصفۀ دادگاه این تلاشها موفق نبود. آنها حکم دادند که شواهدِ کافی برای دست داشتنِ کلی شاو یا اثبات انگیزۀ او در ترور وجود ندارد. هرچند بعضی از اعضای هیئت منصفه با گریسون موافق بودند.
شاهدِ اصلیِ گریسون برای اثبات ارتباط اسوالد و کلی شاو، پری روسو[44]بود. روسو شهادت داد که در جلسهای بوده است که اسوالد، شاو و فری هر سه در آن حضور داشتهاند. او به یاد میآورد که این سه نفر به وضوح دربارۀ ترور کردن کندی از طریق تیراندازی از سه جهت به کاروانِ او در دالاس صحبت میکردند.
ولی شهادت روسو کمی بعد زیر سؤال رفت. چون مشخص شد این اقرارها به وسیلۀ هیپنوتیزم و داروی سدیم تیوپنتال[45] که به سرم حقیقتیاب[46]معروف است، گرفته شده. ولی گریسون ادعا کرد که روسو این اطلاعاتِ کلیدی را قبل از متوسل شدن به این روشها، به آنها داده است و خود روسو بر سر اقرارهایش هست.
با این توضیحات، معتبر بودنِ شهادتِ روسو برای ما نامشخص است. برای هیئت منصفۀ دادگاهِ کلی شاو هم نامشخص بود. این به این معناست که اثباتِ ارتباط بین اسامیای که گریسون روی میز دادگاه گذاشت، دشوار است. ولی به هر حال این افراد انگیزههایی برای ترور داشتهاند.
طبق گفتههای گریسون انگیزۀ آنها، خشم و عصبانیتشان از سیاستهای خارجی کندی بوده است. گریسون ادعا کرده همۀ این افراد گرایشِ شدید به جناح راست و تمایلاتِ ضد کاسترو داشتهاند و از اینکه کنِدی با مسئلۀ کوبا به جای برخوردِ نظامی، برخوردِ دیپلماتیک میکند، به شدت ناراضی بودند.
ارتباط بَنیستر و دیوید فری با اسلحهسازیهایی که تجهیزاتِ نظامیِ نیروهای مخالف کاسترو در کوبا را تأمین میکردند، این نتیجهگیری را تأیید میکند. در این مرحله بنگاههای مالی و همینطور نیروهای ایدئولوژیکِ راستگرا واقعاً در معرض خطر بودند.
ولی بنیستر و فری هر دو مُردند و تشخیصِ ارتباطِ کلی شاو با جنبشهای مخالف کاسترو مشکلتر شد. اما به هر حال میتوانیم کلی شاو را مرتبط با CIA بدانیم. چیزی که گریسون ادعا کرد ولی در آن زمان اثبات نشد.
در سال 1978، نزدیک به یک دهه بعد از پایانِ تحقیقات گریسون، ریچارد هِلمز[47](رییس پیشینِ CIA) تأیید کرد که کلی شاو مأمور پاره وقتِ CIA بوده است. وظیفۀ او جمعآوریِ اطلاعات در سفرهایش به کشورهای آمریکای لاتین در پوششِ تاجر بوده است. این نشان میدهد که ترس و نگرانیِ CIA از گسترشِ کمونیسم در آمریکای جنوبی به او هم منتقل شده است. از نظر من این مطلب بر اعتبار و باورپذیر بودنِ نتیجهگیریِ گریسون میافزاید. یعنی میتوان گفت کلی شاو با گروههای راستگرای ضد کاسترو مثل گای بنیسر و دیوید فری همدست شده بود.
خب! این از ارتباطِ کلی شاو با CIA و انگیزههای سیاسی و اقتصادیِ صنایع مختلف که درواقع به دخالتِ طیفِ وسیعی از شخصیتها و قدرتها در این ترور اشاره میکند. صنایعِ تسلیحات نظامی، FBI، CIA و احتمالاً خودِ لیندون جانسون.
جک روبی (صاحب یک باشگاه شبانه در دالاس) هم به این گروه گره خورده است و ممکن است با باند کوباییهای ضد کاسترو ارتباط داشته باشد. او اسوالد را قبل از آنکه بتواند دیگر دستاندرکارانِ این توطئه را به خطر بیندازد، به قتل رساند.
در این تئوری روابط بین شخصیتها منطقی و قانعکننده است. ولی یکی از اصلیترین مشکلاتِ تئوریِ گریسون این است که او هرگز به ما تصویرِ روشنی از اینکه همۀ این توطئهگرانِ احتمالی، چطور با هم همکاری کردند و عملیاتِ قتلِ کندی را چطور اجرا کردند، نمیدهد. او بر پایۀ اقرارِ پری روسو، دیوید فری و کلی شاو و اسوالد را با برنامهریزیِ ترور مرتبط میکند. با اینکه میخواهیم این شهادت را جدی بگیریم ولی این تئوری در طول سالیان متمادی هر چه افراد بیشتر و بیشتری را به عنوان همدست در توطئه معرفی کرد، نتوانست به روشنی توضیح دهد که این چهرهها چطور بخشی از برنامهریزیِ عملیاتِ ترورِ رییسجمهور بودهاند.
بله! درسته! ولی یک احتمالِ شگفتانگیز دیگر هم وجود دارد که میتواند این تئوری را تقویت کند.
بعضی از مدارک نشان میدهند که اسوالد مأمور مخفیِ CIA شده بود. بیایید به بخشی از اتفاقاتِ عجیبی که بعد از آشکار شدنِ تمایلاتِ کمونیستیِ اسوالد در زمانی که در نیروی دریایی بود، برایش افتاد، بپردازیم. بعد از اینکه مشخص شده بود او تمایلاتِ کمونیستی دارد، باز هم مجوزِ امنیتیِ سطح بالای او باطل نشد. حتی در آن زمان او آموزش زبان روسی دیده بود. این موضوع نشان میدهد که تغییر خط مشیِ اسوالد و کمونیست شدنِ او در واقع با هماهنگیِ CIA بوده است و بعد از آن اسوالد به اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شد تا به نوعی یک مأموریتِ جاسوسیِ مخفی را برای CIA انجام دهد.
خیلی عجیب است که او به این راحتی، کار به این مشکلی یعنی سفر به شوروی را انجام داد. این مسئله، منطقِ این تئوری را تقویت میکند. او توانست به راحتی و خیلی سریع ارتش را ترک کند که در حالت عادی اصلاً به این راحتی نیست و علیرغم اینکه پسانداز کمی داشت، سفرِ پرهزینهای به اتحاد جماهیر شوروی داشت.
همچنین یک رفتار غیرعادی و درواقع عدم برخورد و نادیدهگرفتنِ غیرعادی در سفارت آمریکا اتفاق افتاد. اسوالد به آنها اعلام کرده بود که اسرارِ نظامیِ آمریکا را به شوروی تحویل میدهد.در واقع وقتی اسوالد این موضوع را به آنها اعلام کرد، هیچ اقدام خاصی انجام ندادند. این موضوع تنها در صورتیکه اسوالد این کار را با هماهنگیِ CIA انجام داده باشد، منطقی به نظر میرسد.
بازگشتِ دوبارۀ او به ایالات متحده هم در کمال تعجب ساده و بیسروصدا انجام شد. حتی در این زمان او از وزارت امور خارجه وام دریافت کرده است. همۀ اینها را در صورتی میتوان توجیه کرد که او مأمور مخفی CIA در شوروی بوده باشد.
درادامه، ارتباط اسوالد با جورج دِمورنشیلد[48] (یکی از مهاجران روسیه سفید) مطرح شد که رابطۀ نزدیکی با نخبگانِ صنعتیِ دالاس داشت و یک مأمور محلیِ CIA در دالاس بود. او کاملاً گرایشاتِ راستگرایانه داشت. او مظنون به همکاری با نازیها بود. طبق تحقیقات کمیسیون وارن، دِمورنشیلد و همسرش جین[49]نزدیکترین افراد به اسوالد در فاصلۀ بین چند ماه پس از بازگشت او از شوروی و قبل از ترور، بودند. درواقع جین دِمورنشیلد کسی بود که اسوالد را در انبار کتاب مدرسۀ تگزاس مشغول به کار کرد. این موضوع، ارتباط داشتنِ اسوالد با شخصیتهایی که گریسون آنها را با توطئه مرتبط میدانست را تأیید میکند. نقش دِمورنشیلد در مشغول به کار کردنِ اسوالد در محلی نزدیک به صحنۀ جنایت، کاملاً این تئوری را تأیید میکند.
یک مسئلۀ دیگر هم شک و تردید ما را نسبت به اسنادی که اسوالد را فردی با گرایشات چپ معرفی کرده بودند، برمیانگیزد. بیشتر دوستان او که مرتبط با کارخانهداران و صنعتگران بودند مثل دیوید فری و سایر کسانی که اسوالد در نیواورلئان با آنها برخورد داشته است، به صورت متعصبانه و افراطی ضد کمونیسم بودهاند. این تناقض بین همکاریِ اسوالد با گروههای طرفدار فیدل کاسترو و روابط شخصیِ او با ضد کمونیستها تنها در صورتی منطقی خواهد بود که اسوالد به عنوان مأمور CIA تنها وانمود میکرده که چپگراست.
گریسون ادعا نمیکند که ترور کندی توسط اسوالد، با دستور رسمیِ CIA بوده است. ولی اسوالد احتمالاً همراستا و هماهنگ با سازمانهای اطلاعاتی و شخصیتهایی مثل دِمورنشیلد و احتمالاً فری، بَنیستر و کلِی شاو عمل کرده است.
پیوندهای بالقوۀ اسوالد با سازمانهای اطلاعاتی و روابطِ او با دِمورنشیلد و همچنین فری، بَنیستر و شاو همگی نشاندهندۀ راههای مختلفی است که هر کدام از آنها میتواند منتهی به اجرای توطئۀ افراطی و ضد کمونیستیِ جناح راست برای حذف جان اف. کندی باشد.
این تئوری واقعاً جالب و شگفتانگیز است. ارتباطها و نحوۀ قرارگرفتنِ قدرتها و انگیزهها در کنار هم کاملاً منطقی است. بنابراین با توجه به این موارد میتوان پذیرفت که اسوالد به این توطئه گره خورده است. ولی با این حال احتمالات گستردهای دربارۀ نحوۀ اجرای این نقشه وجود دارد. گریسون تصویرِ باورپذیر و قانعکنندهای از نحوۀ اجرای این عملیات در روز ترور ارائه نداد.
خب! فکر کنم دیگه کافی باشه!
براساس تئوریِ گریسون، این ترور در نتیجۀ شلیکِ سه تکتیرانداز از سه جهت انجام شد. یکی از آنها روی تپۀ سبزِ[50] دیلی پلازا مستقر شده بود. تکتیرانداز دوم در دهانۀ کانال فاضلاب مخفی شده بود. گریسون نتوانست هیچ کدام از این دو نفر را شناسایی کند.
گریسون هم درست مثل داناهیو از تجزیه و تحلیلِ پرتابه شناسی (بالستیک) برای رسیدن به این نتیجهگیری استفاده کرد. تعداد زیادی از مدارکِ او برای اعلامِ نظریۀ وجود چند تکتیرانداز از شهادتِ حاضرانِ در صحنۀ ترور به دست آمد. خیلی از رهگذرانِ دیلی پلازا در آن روز باور داشتند که صدای شلیک چند گلوله را از تپۀ سبز شنیدهاند و آنها معتقد بودند تعداد شلیکها بیشتر از تعدادی بوده که توسط تحقیقاتِ رسمی اعلام شده (بیشتر از سه شلیک).
گریسون براساس شهادت یکی از شاهدان اعلام کرد که اسوالد با یک ونِ سبزرنگ از انبار کتاب فرار کرده است. رانندۀ این ون هم هیچ وقت شناسایی نشد.
ولی شاهدینِ یک حادثۀ تیراندازی اغلب در فهم اتفاقاتی که در آن موقعیتِ بحرانی میافتد، اشتباه میکنند. به عنوان مثال این یک پدیدۀ عادی و معمول است که صرف نظر از اینکه از کدام طرف تیراندازی میشود، کسانی که صدای تیراندازی را شنیدهاند تصور میکنند تیراندازی از روبروی آنها انجام شده.
گریسون توضیحات کامل و قابل اطمینانی از اینکه چرا اسوالد دستگیر شد و چرا دیوید فری مأموریتش در فراری دادنِ اسوالد با هواپیما را انجام نداد، نداده است. من در این مورد متقاعد نشدم. من به دلیل اینکه این تئوری سؤالات زیادی را بدون پاسخ گذاشت، به آن امتیاز 7 از 10 میدهم. این تئوری ارتباطاتِ افراد و انگیزههاشان را خیلی دقیق موشکافی کرده است ولی من فکر میکنم گریسون نمیدانسته که در روز عملیات دقیقاً چه اتفاقاتی افتاده است. قطعاً اگر فری و بَنیستر زنده بودند، گریسون میتوانست با استفاده از شواهد و مدارکش تصویر باورپذیر و قابل اطمینانتری از این توطئه ترسیم کند.
درهرحال گریسون به درستی تشخیص داد که درواقع چه کسانی جان اف. کندی را ترور کردند. روایت او از این واقعه درست به قلبِ سازمانهای اطلاعاتی و مراکز غیر رسمیِ قدرت مثل حق امتیاز نفتیِ دالاس زد. به لطف گریسون بعد از گذشت بیش از حدود 50 سال از مرگ کندی، همچنان بعد از خارج شدنِ هر سند جدیدی از طبقهبندیِ محرمانه، متعجب و شگفتزده میشویم که احتمالاً این روند در سالهای آینده هم ادامه خواهد داشت.
فکر میکنم با اطلاعاتی که بررسی کردیم منصفانه است اگر بگوییم روایت رسمیای که از حادثۀ ترور اعلام شد، درست نیست ولی تصمیمگیری در مورد اینکه واقعاً چه اتفاقی افتاد خیلی سخت است.
خب! فکر کنم مشخص شد که نتایج تحقیقاتِ رسمی به هیچ عنوان قانع کننده نبود. ولی هیچ یک از تئوریهای مطرح شده به تمام ابهامات پاسخ نمیدهند. من گزارش رسمی را نمیپذیرم ولی نمیتوانم هیچ کدام از تئوریهای دیگر را هم به طور کامل تأیید کنم.
ولی فکر میکنم که میتوانیم چند تئوری را کنار هم قرار دهیم. من تحلیلِ پرتابهشناسیِ داناهیو را کاملاً میپذیرم و تئوریِ او را در کنار تئوریِ دخالتِ بعضی از توطئهگرانِ گریسون به خصوص CIA و کوباییهای ضد کاسترو قرار میدهم. این تئوریِ نهاییِ من است: یک مأمورِ سرویسِ مخفی بر اثر اشتباه سرِ کنِدی را هدف قرار میدهد و شلیکِ اسوالد هم توسط مقاماتِ اطلاعاتیِ قدرتمندِ جناح راست و ارتباطاتِ آنها با صنایعِ اسلحهسازی ترتیب داده شده.
شاید در ادامه و با غیرمحرمانه شدنِ سایر اسناد حقیقت این ماجرا آشکار شود. دونالد ترامپ بعد از انتشار اسناد سال 2017 در توییترش نوشته بود که تصمیم ندارد مانع غیرمحرمانه شدن اسناد بشود. ولی تا این لحظه این اتفاق نیفتاده است و در سال 2018 جلوی غیرمحرمانه شدن بعضی از مدارک را برای بررسیِ بیشتر گرفتند. ظاهراً در سال 2021 آخرین اسناد مربوط به این پرونده از طبقهبندی خارج خواهند شد. پس منتظر میمانیم!
در پایان به یاد داشته باشید که همیشه واقعیت بهترین داستان نیست! و اینکه روایت رسمی هم همیشه واقعیت ندارد!
ممنون از توجه شما.
[1] Jim Garrison
[3] Military–industrial complex (MIC)
[4] Lee Harvey Oswald
[5]Dealey Plaza
[6] John Connally
[7] Jack Ruby
[8]Lyndon Baines Johnson
[9]Warren Commission
[10]Umbrella Man
[11] Watergate scandal
[12] Internal Revenue Service (سازمان خدمات درآمدهای داخلی آمریکا)
[13]Martin Luther King Jr.
[14]John Edgar Hoover
[15]James Patrick Hosty Jr.
[16]United States House of Representatives Select Committee on Assassinations (HSCA)
[17]Fair Play for Cuba Committee (FPCC)
[18] Thomas Clifton Mann
[19]David Dean Rusk
[20]Winston Mackinley Scott
[21]David Slawson
[22]Howard Donahue
[23]Ballistics
[24] Baltimore sun
[25]Bonar Menninger
[26] Mortal Error
[27]Abraham Zapruder
[28] Magic Bullet
[29]hollow-point bullet
[30] Grassy Knoll
[31] George Hickey
[32] Gerald Ford
[33] Grassy Knoll
[34] Jim Garrison
[35] Oliver Stone
[36] President John F. Kennedy Assassination Records Collection Act of 1992
[37] Military–industrial complex
[38] Lyndon B. Johnson
[39] David Ferrie
[40] Proloid
[41] Clay Shaw
[42] Guy Banister
[43] Clay Bertrand
[44] Perry Russo
[45] sodium pentothal
[46] Truth Serum
[47] Richard Helms
[48] George de Mohrenschildt
[49] Jeanne
[50] Grassy Knoll