سریال «در برابر آینده» روایتگر ماجراهای گری هابسون1است. هر روز گربه ای روزنامه شیکاگو سان تایمز2روز آینده را برای او آورده و با میومیو کردن خبرش میکند. هابسون باید خبرهای بد قابل پیشگیری را شناسایی کرده و با شتاب جلوی رخداد آنها را بگیرد.
گربه نارنجی راه راهی که در سریال در برابر آینده بازی کرده است «پنتر3» نام دارد. بیل کیسی4، مربی حیوانات درباره این گربه چنین میگوید: «پنتر یکی از گربههای بسیاری بود که در پناهگاه حیوانات زندگی میکردند. من گاهی برای یافتن گربهها به آنجا میرفتم؛ یک گربه نارنجی راه راه معمولی آنجا بود که زیاد چشمم را نمیگرفت. هر بار به پناهگاه سر میزدم آنجا بود و هر بار کمی رنجورتر به نظر میرسید. با این حال حیوان بسیار با محبت بود و هر جا میرفتم دنبال من میآمد. با این که به او توجه نمی کردم و حواسم به گربههای دیگر بود، او چشم از من بر نمیداشت. هر بار که به پناهگاه بر میگشتم مریض تر شده بود؛ من حیوانات را دوست دارم و آخر سر مهرش به دلم نشست. اولش برای این که امکانات درمانی بهتری برایش فراهم شود و از او پرستاری کنم، او را پیش خودم آوردم و قصد نگه داشتنش را نداشتم. خلاصه، برای درمان بیماریاش او را به چند دانشکده دامپزشکی بردم و هزاران دلار خرج کردم. یک سال تمام که گذشت کم کم سرپا شد و مسئول پناهگاه گفت ببرش، مال خودت. این گربه خیلی سعی کرده بود تا خودش را توی دل من و خانواده ام جا کند.»
«از آنجا که من این گربه را به قصد درمان کردنش برده بودم نه استفاده از آن، در ابتدا تقریبا در هیچ کاری بازی نکرد. با این حال وقتی او را پس از مدتی همنشینی بهتر شناختم و دیدم چقدر با شخصیت است، شروع به تربیت کردنش برای بازی در فیلم کردم. او در چند پیام بازرگانی (مثل غذای گربه پورینا5و فروشگاه های زنجیره ای سیرز6) و کارهای کوچک دیگر بازی کرد که بیشترشان نقشهای خیلی فرعی بودند.»
«چند سال بعد پنتر مورد توجه کارگردانی قرار گرفت که برای سریال در برابر آیندهبه دنبال گربه میگشت. به این دلیل از پنتر خوشش آمد که زمانی گربه نارنجی رنگی در دفترش در لس آنجلس برای خودش ول میگشت. سپس برایم توضیح داد که گربه باید در فیلم چه کارهایی بکند. من پاسخ دادم که پنتر بسیاری از این کارها را قبلا یاد گرفته و بنابراین برای این نقش ایدهآل است. پنتر در آن زمان حدود نه سال داشت و تقریبا گربه پیری به حساب میآمد.»
«فیلم برداری آزمایشی را زمانی شروع کردیم که پنتر هشت سال و خرده ای داشت و هنوز ساخت سریال قطعی نشده بود. یعنی از ماه مارس یا آوریل که فیلم برداری آزمایشی انجام شد، قرارداد ساخت فیلم تا ماه ژوئیه هنوز امضا نشده بود. پنتر در فیلم برداری آزمایشی خوش درخشید و نشان داد که میتواند دنیای غریب فیلمسازی را در مقیاسی چنین بزرگ تاب آورد؛ با این که نزدیک نه سال سن داشت. او به بازی در این سریال ادامه داد؛ با این حال در پایان فصل اول بیماری شدیدی به سراغش آمد. به گفته دامپزشکان نوعی عفونت تقریبا تمام استخوان دور چشمش را گرفته بود که احتمالا از سالها پیش به سراغ او آمده بوده است.»
«پنتر برای درمان این بیماری باید جراحی ای انجام میداد که تمام صورتش باز میشد، به همین دلیل در قسمت آخر فصل نخست غایب بود. هیچ معلوم نبود بتواند در فصل دوم هم بازی کند. ما جراح پلاستیک استخدام کردیم تا صورت او را مثل قبل درست کند، معلوم نبود این جراحی جواب بدهد یا نه؛ این موضوع را در روزنامههای نیویورک هم نوشته بودند. پنتر بعد از جراحی مانند فرانکشتاین وصله پینه ای شده بود؛ اما خوشبختانه بین فیلم برداری سه ماه وقفه افتاد و پنتر با استراحت در این مدت بهبود یافته و دوباره مثل اولش شد. او با موفقیت تا آخر سریال به ایفای نقش پرداخت.»
کیسی میگوید به عنوان جایزه به پنتر غذای «فنسی فیست»7 میدادند که برایش انگیزهای برای ادامه راه شده بود. «پنتر غذای فنسی فیست خیلی دوست داشت و به عشق یک قاشق آن همه کار میکرد: نگاه کردن به این طرف و آن طرف، دویدن به یک جا و آمدن به جایی دیگر.»
او میافزاید: «پنتر بسیار با شخصیت بود. بسیاری از چیزهایی که ما در سریال نشان دادیم، ویژگی های منحصربه فرد خودش بود. مثلا اگر به او میگفتیم اینجا بنشین، مینشست و اگر زیاد طول میکشید، از جایش بلند نمیشد ولی میو میکرد. راستش را بگویم: این که وقتی روی روزنامه نشسته بود میو میکرد، ما یادش نداده بودیم: خودش انجام میداد یا در واقع حین آموزش این را هم خود به خود یاد گرفته بود. نیازی نبود ما ما مدت زیادی به او سختی بدهیم تا این چیزها را یاد بگیرد. روش او برای برقراری ارتباط این بود که هر وقت نشستن او مدتی طول کشید، میو کند و این در بسیاری از صحنه ها بسیار زیبا از آب درآمد.»
«اوضاع خیلی جالب پیش میرفت. گربهای که اول قرار بود نقشی تقریبا کوتاه بازی کند، حالا تبدیل به بخش مهمی از سریال شده بود. از آنجا که پنتر پا به سن گذاشته بود و دلم نمیآمد او را در ده، یازده سالگی مجبور به یاد گرفتن کارهای جدید کنم، برایش بدل پیدا کردم تا مقداری از حجم کارش کم شود. به این گربه بدل کارهای متفاوتی یاد دادم و در چند صحنه مثل نماهای بیرونی در خیابان و زمستانهای سرد شیکاگو بار را از دوش پنتر برداشت.»
«نام شخصیت گربه در فیلمنامه کارل8بود و ما اسم گربه بدل را هم همین گذاشتیم. از آنجا که ما این گربه را پس از شروع سریال انتخاب کرده بودیم، نام کارل را برایش برگزیدیم زیرا هم نام بودن گربه با نقشش در سریال به نظرمان جالب آمد. بیشتر وقتها پیش از آنکه حیوانی برای نقش انتخاب شود، برایش اسم گذاشته اند. البته گربه سریال در برابر آینده حالتی مرموز و اسطورهای دارد و این از ویژگی های جالب این نقش است. گرچه در فیلمنامه نام گربه کارل است اما در عمل دیگران فقط گربه صدایش میکنند.»
کیسی میگوید:« اوایل سال ۲۰۰۰ بود که تولید این سریال متوقف شد و پنتر از آن زمان دیگر در حال استراحت است. الان حدود چهارده یا پانزده ساله است. من دیگر او را بازنشسته کرده ام، چون به نظرم بعد از این همه کاری که برایم انجام داده و سختیهایی که از سر گذرانده، استراحت حق اوست. او همیشه، حتی پیش از این که شروع به بازی در فیلم کند، از حیوانات محبوب من بوده است. همیشه هنگامی که روی تخت دراز کشیده ام و مثلا مشغول تماشای تلویزیون هستم، میآید و کنارم دراز میکشد. همیشه شبها کنار من میخوابد، رابطه اش با سگهایم بسیار خوب است و خیلی هم به خودش مطمئن است؛ تا جایی که راحت بین آن سگها میخوابد. یک جورهایی ریش سفید جمع اوست. اصلا اهل دعوا نیست، ولی ویژگی های منحصر به فردی دارد.»
کیسی مربی تراکر9هم بود. این سگ از نژاد ژرمن شپرد آلمانی بوده و در این سریال نقش اسپایک10، سگ راهنمای ماریسا11را بازی میکرد. کیسی می گوید: «تراکر در سه فصل اول سریال بازی کرد و در فصل چهارم، سگی از نژاد رتریور طلایی12به نام رایلی13را جایگزینش کردیم. صاحب تراکر یکی از دوستانم بود که در شیکاگو زندگی میکرد. ما نمیدانستیم نقش او در سریال چقدر پررنگ است؛ تمرکز بیشتر روی نقش گربه بود.»
«میزان کار سگ در فصلهای مختلف فرق داشت؛ در برخی قسمتها نقشی مهم داشت و گاهی هفتهها در هیچ قسمتی بازی نمیکرد. بیشترین بازی اش در فصل اول بود. البته سگ بیشتر وقتها خارج از کادر بود، زیرا کنار پای ماریسا راه میرفت؛ به همین علت بینندگان اغلب او را نمیدیدند و این موضوع ذهن تهیه کنندگان را درگیر کرده بود.»
«تراکر علاوه بر بازیگری به عنوان سگ امداد و نجات هم کار میکرد و در یافتن افراد گمشده بسیار کامیاب بود؛ استعداد بالای او در امداد و نجات از ویژگیهای مهم او است که البته با بازیگری تداخل پیدا میکرد. او تا امروز هم به این کار مشغول است ودر منطقه میدوست14با جدیت به نجات افراد گمشده میپردازد.»
کیسی میافزاید: «علت دیگری که باعث شد سگ دیگری را جایگزینش کنیم، این بود که در طی سریال کارگردانان و تهیه کنندگان زیادی آمده و رفته بودند. اولین کارگردان که پنتر هم انتخاب او بود، اصرار داشت که سگ باید از نژاد ژرمن شپرد باشد. برایش توضیح دادم که امروزه دیگر کمتر کسی از نژاد ژرمن شپرد به عنوان سگ راهنمای نابینایان استفاده میکند. شاید در دهه هفتاد و شصت این اتفاق میافتاد ولی امروزه انواع نژاد رتریور به عنوان راهنمای نابینایان بسیار محبوب تر هستند. خیلی تلاش کردم قانعش کنم؛ ولی آخر او تهیه کننده و کارگردان بود و هر چه میگفت، باید همان کار را میکردیم. با این حال هر چه کار جلو میرفت باز هم عقیدهام را مطرح میکردم تا این که حدود فصل سوم سریال، تهیه کنندگان قانع شدند و موافقت کردند که این انتخاب منطقیتری است. من رایلی را برای این نقش پیدا کردم که در آن زمان یک سالش بود.»
«با این که رایلی سگ بسیار کم سن و سالی بود، ولی در چند پروژه از او استفاده کرده بودم و خوب از پس کار برآمده بود. آنها را تشویق کردم که نقش را در فصل چهارم و پایانی به او بدهند. نقش بسیار خوبی بود و آدم هیچ وقت نمیداند نتیجه چطور از کار در میآید.»
Ken Beck and Jim Clark, “The Encyclopedia of TV Pets” Nashville, Tennessee: Rutledge Hill press, 2002
پی نوشت: ربطی به پست نداره، اما استفاده از دوره آموزشی نرم افزار GIMP رو به همه شما دوستان توصیه میکنم. این نرم افزار مشابه فتوشاپ بوده اما رایگان و بسیار سبک است. لینک دوره رو به زبان فارسی براتون میذارم:
جلسه ی 1 - دوره ی آموزش gimp استاد نیک زاد (aparat.com)
1Gary Hobson
2Chicago Sun-Times
3Panther
4Bill Casey
5Purina Cat Chow
6Sears
7Fancy Feast
8Carl
9Trucker
10Spike
11Marissa
12Golden Retriever
13Riley
14Midwest