پوریا شکری
پوریا شکری
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

بدون عنوان، تنها

"دست خودمان نیست آقا گاهی فقط با نوشتن این قسم خزئبلات و اباطیل میتوانیم بار این تنهایی را به دوش بکشیم"

زیست انسان به عوامل مختلفی ربط دارد و این ارتباطات است که او و شخصیتش را میسازد و تعریف میکند.

تنها بودن و تنها گفتن و تنها نوشتن و تنها خندیدن، قلب آدمی زاد را مثل سیبی که بعد از پوست کندن اکسید میشود اول از رنگ طبیعی خودش خارج میکند و آرام آرام تیره و نچسب میشود. زیر این اکسید هنوز سیب تازه ای وجود دارد فقط باید کسی دست بکار شود و دوباره لایه نازکی از سیب بردارد!

اینجای داستان مباحث عجیبی به مغز نویسنده خطور میکند! تلالو نابودی و پوچی در نهایت!

بیخیال این چرت و پرت ها سیب بالاخره تموم میشه نابود میشه!

مخلص کلام اینکه ما تنهاییم کسی هم نیست بتونیم دوکلمه حرف حسابی باهاش بزنیم، یکم گریه کنیم، یکم بخندیم و خیالون راحت باشه از ش که بین خودمون میمونه ولاغیر!

تازگیا احساس میکنم ی چیز هایی میبینم مثل ی سایه، تو زاویه دیدمه از گوشه چشمم بزور میبینمش برای یک لحظه برمیگردم ببینمش اما نیست حس میکنم میخواد باهام بازی کنه اما منم باهاش کاری ندارم..

بیخیال

خیلی هاتون میایید اینجا که پرسونال برندینگ بسازید " چ حرف های گنده ای"

خیلی هاتون میایید اینجا که ببیننده پیدا کنید " مزحک بنظر میاد "

خیلی هاتون میایید مسخره بازی دربیارید " بچگانه ست"

خیلی ها هم میان اینجا که فقط بنویسن و بعدا بعنوان دفترچه خاطرات ازش استفاده کنن (مثل من) "احمقانست"

هواستون هست چی مینویسین ! تو کامنته ها چی جواب میدین!

مراقبین کسی شما رو قضاوت نکنه اما همه رو قضاوت میکنید! یادگرفتید به هر حرف شر و وری احترام بزارید!

پفففف

شاید یروز برسه همین نوشته ها و علیه خودم استفاده کنن و بهم بگن تو دیونه و فلانی و بخوان منو تحت فشار قرار بدن.

اما اون روز هم با خوندن ان داستانا و خرف ها بازمخوشحال میشم و به این فکر میکنم که چقدر بچگانه نوشتم و لبخند میزنم!

دارم چرت میگم

یک ذهن مریض آماده هرگونه تلاش و فعالیتی که بتونه انجام بده و حتی شب های زیادی رو تا صبح بیدار بمونه و کارهاشو انجام بده و صبح با رفقا بازم تو فشار باشیم که یکمش مونده تا تموم بشه و تا ثبل از ظهر به نتیجه بره اونم بعد از کل روز بیداریو خستگی و تلاش، اونروز روز عادی نیست روزیه که باید دوبرابر قبل تلاش کنیم و بریم جلو

از ویرگول درخواست میکنم همه نشته هارو نگه داره و دور نریزه شاید ی روزی یجوری این نوشته ها روایت خوبی بشه!

quot
گاهی فقط میشه به چیز هایی فکر کرد که راهی بجز فکر کردن دربارش ندارم، می‌نویسم که بخونیم باهم شاید....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید