گاهی گم شدی ولی خودت خبر نداری! نه که ندونی بلکه نمیدونی چقدر این گم شدن عمیق، تو در تو و پیچیده است؛ من الان تو این وضعیتم که هر روز به یه گوشه از معنای گم شدنم پی میبرم می فهم که بیشتر ایده هام نه برای پیدا کردن راه که برای نگه داشتنم تو این وضعیته؛ چرا؟ چون همین گم شدن به احتمال قوی نتیجه یه فرار بزرگ از یه بحران در زندگیم بوده و تا روزی که با این بحران رو به رو نشم نمیتونم خودم را پیدا کنم.واقعا دارم تلاش میکنم که با وجود همه شکستگی ها و خستگی های مزمنی که تمام وجودم رو گرفتار کرده راه پیدا شدن را پیدا کنم و به رویا ها و ایده هام نظم و ثبات ببخشم. درون من یه صحرای بزرگه که کلی طوفان شن عظیم هر روز تنش رو جارو میزنه و بخشی از وجودش رو با خودش میبره به دور دست ها.این ها رو مینویسم که به خودم یادآور بشم که با هر حالی که دارم باید و باید و باید این چالش را ادامه بدم و راهی به آرامش پیدا کنم. دقیقا خاصیت این چالش همینه...
گاهی گم شدی ولی خودت خبر نداری! گاهی هم نه که ندونی که راهت رو گن کردی بلکه نمیدونی چقدر این گم شدن عمیق، تو در تو و پیچیده است؛ من الان تو این وضعیتم که هر روز به یک گوشه از معنای گم شدنم پی میبرم و می فهم که بیشتر ایده هام نه برای پیدا کردن راه که برای نگه داشتنم تو این وضعیته؛ چرا؟ چون همین گم شدن به احتمال قوی نتیجه یک فرار بزرگ از بحرانی در زندگیم بوده و تا روزی که با این بحران رو به رو نشم نمیتونم خودم را پیدا کنم.
واقعا دارم تلاش میکنم که با وجود همه شکستگی ها و خستگی های مزمنی که تمام وجودم رو گرفتار کرده، راه پیدا شدن را پیدا کنم و به رویا ها و ایده هام نظم و ثبات ببخشم. درون من یه صحرای بزرگه که یک طوفان شن عظیم هر روز تنش رو جارو میزنه و بخشی از وجودش رو با خودش میبره به دور دست ها.
این ها رو مینویسم که به خودم یادآور بشم که با هر حالی که دارم باید و باید و باید این چالش را ادامه بدم و راهی به آرامش پیدا کنم. دقیقا خاصیت این چالش همینه...