سی امین روز چالش چهل روزه "زندگی نو"
باید برگردم و از نو پای همه قول و قرارهام با خودم وایسم. گاهی باید بیشتر به خودمون گوش کنیم و به مغز و دلمون بگیم که پای قراری که با هم گذاشته بودیم همچنان ایستادیم و قرار نیست که پا پس بکشیم. در حقیقت با وجود همه خیرخواهی و محبتی که عزیزان و آشنایان نسبت به ما دارند اما هیچ کسی جز خود ما نمیتونه تصمیم بگیره که خیر و صلاح ما چیه؛ آخه کسی که قرار نیست جای ما زندگی کنه، قرار نیست کسی جای ما رنج بکشه و در نهایت هم به جای ما بمیره.
من با تمام مشکلاتی که تا الان داشتم و در همه فرداهای احتمالی هم خواهم داشت، قراره که تصمیم بگیرم و قراره که زندگی کنم؛ زندگی ای بر اساس هر آن چیزی که مدنظر منه نه به صلاح و نظر هیچکس دیگری. یه جمله راهگشا شنیدم که اگر اشتباه نکنم مجتبی شکوری راوی آن بود: جهنم/بهشت هر آدمی دقیقه آخریه که خودی که ساخته با خودی که باید میشده با هم رو به رو میشن. همه ما مجموعه پیچیده ای از توانایی ها، استعدادها و قوت ها و درعین حال ضعف ها، کاستی ها و نقص ها هستیم، وقتی که سعی کنیم به خودمون نگاهی بندازیم تا به شناخت کلی از خود برسیم، همونجاست که میتونیم بفهمیم چه راه های مطلوبی پیش پای ماست که با قدم گذاشتن در آنها زندگیمون رو چه کوتاه و چه بلند سرشار از حس خوب و شادکامی کنیم. من در این سفر که از خودم به خودم و برای خودم در حرکتم هر روز در یه ایستگاه جدید با بخشی از این جغرافیای عظیم آشنا میشم یه روزایی حال و هوای ایستگاه حسابی بارونیه و یه روزهایی سرشار از نور پررنگ آفتاب، یه سری ایستگاه ها قشنگ اند و یه سری دیگه شبیه به قطار وحشت. امیدوارم که در آخر این سفر حسابی بهم خوش گذشته باشه.