کتاب با این سوال اساسی آغاز می شود که: فرض کنید قطاری با سرعت در حال حرکت است و شما می بینید به چند کودک اصابت خواهد کرد که در حال بازی روی ریل قطار هستند. شما کنار سوزن قطار هستید و میتوانید این سوزن را حرکت بدهید و قطار به جای اصابت به آن چند کودک و کشتن آنها، به ریل جانبی می رود و به ماشین لوکس شما اصابت می کند که روی ریل قطار است.
در این وضعیت وظیفه ما چیست؟ معمولا ما با کمال میل انتخاب میکنیم که مسیر ریل را تغییر دهیم
این ایده اصلی شکل گیری "دیگردوستیِ موثر" است.
هر بار که ماشین لوکس، خانه گران قیمت، بلیط ردیف اول کنسرت و جواهرات می خریم یا هر نوع هزینه تجملاتی می کنیم، در واقع انتخاب کرده ایم که آن کودکان بمیرند، چون با هزینه بسیار کمتر از آن ماشین لوکس می شود دهها بلکه صدها کودک را از طریق شیوه های مداخله موثر که الان در دسترس ماست نجات داد.
پیترسینگر در این کتاب با رویکردی فایده گرایانه و عقل گرا به دنبال یافتن پاسخی برای چرایی و چگونگی بهترین شیوه زیست اخلاقی است.
دنیایی که همه افراد بیشترین بهره مندی را از منابع داشته باشند.
(هرچند که به نظر می رسد همین رویکرد فایده گرا گاهی درمتن به افراط کشیده می شود و حداقل برای من به عنوان خواننده چندان مطلوب نبود)
اما محوریت کتاب به حدی نو و بکر است و سینگر با تکیه بر دانش فلسفی و تجربیات خود در زمینه فعالیت در NGO ها روی مطلب مانور مسلط داده که قطعا این کتاب را تجربه ای ارزشمند برای مطالعه می کند.
به گونه ای که به سختی میتوان گفت تجربه زیست بعد از خواندن این کتاب با قبل از آن یکسان خواهد بود.