?ترجمه :دکتر رضا کاویانی - دکتر محمد حسن لطفی
?تعداد صفحه : 569
♨️بخشی از کتاب جمهوری افلاطون…!!
این کتاب از حیث مطالب فلسفی گوناگون که در آن مورد بحث قرار گرفته، غنی تر از آن است که بتوان با مقدمه کوتاه معرفی کنیم.
اینجا فقط اشاره میتوانیم کرد به اینکه منظور افلاطون از نوشتن ((جمهوری)) طرح این مسئله است که مهم ترین هدف زندگی اجتماعی چیست ، برای انیکه آن هدف به دست آید وظیفه اساسی دولت کدام است، و برای آنکه دولت (جامعه سیاسی) بتواند از عهده انجام آن وظیفه برآید سازمان سیاسی آن چگونه باید باشد؟
درباره سازمان سیاسی جامعه، افلاطون بارها، مخضوضا در دو کتاب بزرگ خود جمهوری و قوانین به تفصیل تمام سخن گفته ولی هسته مرکزی همه آن سخن ها این جمله معروف است ((اگر درجامعه ها فیلسوفان زمامدار نشوند ، یازمامداران به راستی دل به فلسفه نسپارند، و اگر فلسفه و قدرت سیاسی با یکدیگر توام نشوند… بدبختی جامعه ها ، و بطور کلی بدبختی نوع بشر با پایان نخواهد رسید))
این سخن در نظر نخست چنان شگفت انگیز می نماید که سبب شده است بسی کسان آرزهای آفلاطون را درباره سازمان سیاسی جامعه خیالی واهی بشمارند.ولی اگر هدفی را که افلاطون برای زندگی اجتماعی قائل است، بشناسیم، در آن باره داوری دیگر خواهیم کرد.
پژوهش های افلاطون را درباره اخلاق تربیت اخلاقی به سه فصل می توان تقسیم کرد:1- غیات زندگی اخلاقی: رسیدن به ((خود خوب)) یا خوب برترین. 2- تحقق ((خوب)) در فرد :قابلیت 3- تحقق ((خوب)) در جامعه :دولت (جامعه سیاسی) به معنی راستین.
در رساله های دوران جوانی افلاطون، که به گفت و شنودهای سفراطی معرف اند و موضوعشان به احتمال بسیار قوی بیان اندیشه های سقراط است، میخوانیم که هدف همه کوشش های آدمی رسیدن به خوب است، زبرا ((خوب))مایه نیکبختی است