اولین قسمت پادکست چسب زخم در هشتم مهر 1397 -مصادف با روز جهانی پادکست- منتشر شد، این یادداشت را با کمی تاخیر به مناسبت یک سالگی پادکست می نویسم.
در این نوشته از پیوند خودم با صدا و وسوسه ساخت پادکست می گویم و در ادامه از تلخی ها و شیرینی های ضبط و انتشار پادکست به شیوه چسب زخم، جزئیاتی را با شما به اشتراک می گذارم.
یک کاست بود از صدای ضبط شده من در دو سالگی که بعد ها در اسباب کشی از خانه پدری به خانه خودمان گم شد. کاست صدای ضبط شده من و مادرم بود که باهم نقاشی می کردیم و برایم کتاب می خواند و لابلای نقاشی و کتاب خواندن ازم سوال می پرسید و سعی می کرد چیزکی یادم بدهد، بخش کمی هم صدای من و پدرم بود که با هم گپ می زدیم.
تا سالها بعد خودم را در همان سوال و جواب ها و تعریف های کودکانه پیدا می کردم، در پیوند با کتاب و موسیقی و تعریف اوضاع و احوال جنگ و خانواده از دید یک طفل دوساله، یک مجموعه کاست هم بود که پدر بزرگم تا زنده بود ضبط کرد، خاطرات مردی که 4 پادشاه، حدود 30 نخست وزیر، 4 رئیس جمهور و 2 رهبر را دیده بود. تا سالها بعد گوش کردن به صدای کودکی خودم و صدای ضبط شده پدر بزرگم که خاطراتش را تعریف می کرد پیوند من را با صدا محکم کرد و به گمانم همین بود که به محض آشنایی با پادکست عاشقش شدم.
اوایل 97 وسوسه ساخت پادکست مثل خوره به جانم افتاده بود، یکی دوتا ایده داشتم ولی نمی دانستم ازکجا شروع کنم، چطور مسائل فنی را حل کنم، کار با نرم افزار ویرایش صدا و هزینه های استدیو و نحوه انتشار پادکست برایم مثل مردابی بود که رویش را مه گرفته؛ از طرفی به غیر از شغل تمام وقت، روزنامه نگار حوزه فوتبال هم بودم و زمانی برای اضافه شدن یک کار جدید ابدا وجود نداشت، وقتی برای اجرای زنده استرینگ کست رفتیم می خواستم با بچه های استرینگ کست درباره چگونگی ساخت پادکست حرف بزنم ولی نشد.
گذشت تا اینکه ایوند اعلان کارگاه ساخت پادکست علی بندری را فرستاد. بدون معطلی بلیط گرفتم، خوبی کارگاه این بود که علی اطلاعات اضافه نداد، کارگاه بیشتر ازاینکه ایده آل گرایانه باشد عمل گرایانه بود، وقتی سالن سینما مرکزی را ترک می کردم می دانستم برای شروع ساخت یک پادکست چه می خواهم همان شب وقتی از سالن سینما مرکزی به خانه رسیدم، 5 صبح نقشه راه آماده بود. فهمیده بودم که باید چه کنم، ترسم از مسائل فنی و میزبانی ریخته بود و عمده مشکلات برای شروع کار حل شده بود.
از بین همه انواع پادکستی که تا قبل از آن می شناختم و بقیه انواعی که در آن کارگاه با آن آشنا شدم یکی را انتخاب کردم و شروع کردم به برنامه ریزی برای ضبط 12 قسمت. شاید برای اولین بار بود که به خودم اجازه می دادم تجربه کنم و متعاقبا اشتباه کنم، تا سه قسمت اول پادکست سه شیوه متفاوت از فرم و لحن را امتحان کردم تا بفهمم کدام نوع بیشتر به محتوایی که ارائه می کنم می آید. از قسمت پنجم به بعد به همان شیوه ایی که در قسمت دوم ماکتش را کار کرده بودم وفادار ماندم، سعی کردم تمرکزم را بیشتر بگذارم برای تولید محتوا و بهبود مهارت های ضبط و ویرایش صوتی.
الان که قسمت اول پادکست را کنار قسمت آخر می گذرام، رشد کیفیت بسیار مشهود است و همین رشد پله پله در کیفیت صوتی و محتوایی پادکست در رشد آمار قسمت به قسمت پادکست هم اتفاق افتاد. بخش زیادی از رشد کمی و کیفی را مدیون زمانی هستم که صرف ساخت پادکست می کنم، همینجا بگویم تهیه پادکست انقدر زمان بر بود که ورزشی نویسی را رها کردم و تمام آن زمانی را که صرف نوشتن از فوتبال می کردم را اختصاص دادم به ساخت پادکست و باید اعتراف کنم از این تصمیم کاملا راضیم.
تهیه پادکست به شیوه "چسب زخم" با توجه به اینکه من به تنهایی کار می کنم نسبتا سخت و زمان بری است، سخت نه به معنای مشقت بار، مراحل پیش تولید کار معمولا زمان زیادی می گیرد و مشکلات خاص خودش را دارد و پر از شگفتی است، بیشترین زمان پیش تولید صرف نوشتن خط داستانی و پیدا کردن آدم مناسب می شود، پیش آمده مهمانی اولین سوالی که پرسیده این بوده که برای مصاحبه چقدر پول می دهی، یا شرط گذاشته به شرطی حرف می زنم که تبلیغ دفتر وکالت ما را در پادکست بکنی، یا پادکست چقدر شنونده دارد و سودش چطور به من می رسد؟ پیش آمده قرار ضبط گذاشتیم اما مهمان بدون اطلاع قبلی سر قرار نیامده و هیچ وقت هم بعدا تلفنش را جواب نداده، همین اتفاقات حضور بی منت امثال اطهر کلانتری، حسام خالقی، فریاد قربانی، محمود آموزگار، داروین صبوری، رامتین جباری، رضا اسکندری، رامین بیرق دار، کاوه راد، بهادر امیر حسینی، سحر سخایی و تمامی مهمانان پادکست را برایم ارزشمند می کند.
در کنار سختی مراحل پیش تولید، این شیوه ساخت پادکست، آورده و مزایای خاص خودش را دارد، نزدیک چهارده ماه از انتشار اولین قسمت پادکست چسب زخم می گذرد و می توانم بگویم کم کم دارم ریشه می زنم وجایم را سفت می کنم، حالا می توانم از تجربه های یک سال گذشته حرف بزنم و بگویم مهم ترین آورده پادکست برای من آدمهایی بود که در این مسیر شناختم، با بعضی هایشان دوست شدم و از بعضی دیگر آموختم.
مهم ترین مزیت پادکست برای من شنیدن روایت تجربه زیسته آدمها بود، تجربه ایی که کمک کرد دنیا را از پنجره های مختلفی تماشا کنم و سعی کردم مخاطب پادکست هم دنیا را از این پنجره تماشا کند تا کمی از اتاق پژواکی که جریان اصلی رسانه و شبکه های اجتماعی برایمان درست می کنند بیرون بیاید، شیرینی ساخت پادکست به این شیوه آشنا شدن با مخاطبانی بود که در این مسیر یک سال و خرده ایی همراه "چسب زخم" بودند و اعتبار تجربه کردن را برای پادکست قائل بودند و در این مسیر با نظراتشان راه بهتر شدن را نشان دادند.