سرگذشت مرد تنهای شب به بهانه هفتاد و ششمین سالروز تولدش
سپید پوشیده بودیم با موی سیاه، اکنون سیاه جامه ایم با موی سپید، می اندیشیم که شاید خواب بوده ایم، شاید خواب دیده ایم. آسمان شهر تلخ و ملال انگیز شده و روزگارمان شبیه روزگار "مرد تنها" است، مردی با پاهای خسته، با دستای فقیر، با چشمای محروم، مردی "خسته" که بیزار از زندگی است، مردی که "اسیر شب" شده و هر روزش "جمعه" است، جمعه هایی که هیچ وقت سر نمی آیند، جمعه هایی که جغد سیاه شب روی دیوار بلندش جا خوش کرده. کمی آنطرف تر، عده ایی مثل بنفشه ها وطنشان را با برگ و ریشه و خاک داشتند با خود می بردند از مهمان خانه مهمان کشی که روزش تاریک است، این شهر فقط صدای فرهاد را کم دارد تا درگوش هایمان "نجوا" کند : "من و تو، کم نه ودرهم نه، که می باید باهم باشیم؛ من و تو حق داریم، در شب این جنبش، نبض آدم باشیم".
بوی عیدی
همه چیز از ورزشگاه امجدیه شروع شد، از جایی که این روزها مکانی است برای تشییع جنازه پسرهایی که جام قهرمانی ملتهای آسیا را بردند. فرهاد بلافاصله در اجرای ورزشگاه امجدیه به همه نشان داد ستاره ایی خواهد درخشید، ستاره ایی متفاوت که بدون گروه موسیقی، فقط با یک گیتار می تواند جمع بزرگی را مسحور کند. کاری که بعد تر به همراه برادران شبپره و دیگر اعضای گروه گربه های سیاه در کافه کوچینی هر شب آن را به نحو احسن انجام می داد.
آن روزهای رنگین
"نوحه خوان مدرن کاباره ایی با صدایی انکر الاصوات"، همین توصیف شاملو از داریوش اقبالی کافی بود تا کسی دیگر سراغ اشعارش نرود اما فرهاد با اجرای ترانه های شبانه 1 و 2 نشان داد فرزند راستین زمانه خود است، فرزندی که فرمی نو و متناسب با محتوای اشعار شاملو ساخت. آنچه فرهاد را از دیگر هم نسلان و هم صنف هایش جدا می کند، نوسازی تکنیک های آوازی و اجرای تحریر هایی منحصر به فرد و متفاوت از موسیقی دستگاهی ایران است، فرهاد به خوبی توانست محتوای غیر عاشقانه و مضامین اجتماعی ترانه سرایان آن زمان را با فرمی متفاوت از آنچه در موسیقی دستگاهی رایج بود ارائه کند. فرمی منحصر به فرد که هنوز تازه به نظر می رسد.
گنجشکک اشی مشی
وقتی بعد از سالها خانه نشینی اجباری روی صحنه ظاهر شد حتی طرفدارانش هم او را نشناختند، دوران ممنوعیت به راستی دوران رنج است، دوران تعلیق و سردرگمی است، فرهاد و همسرش پوران سالها تمام وقت، انرژی و استعدادشان را صرف کردند تا کشف کنند چه کسی یا چه نهادی ورای قانون وجود دارد که به او اجازه کار و فعالیت نمی دهد. در آن سالها آثار فرهاد تکثیر می شد بدون اینکه خودش نفعی از آنها ببرد، درواقع اعتبار و خاطره فرهاد دستاویزی بود برای کسب اعتبار و سرمایه برای عده ایی که حتی به او نگفتند چرا ممنوع الکار و فعالیت است. دوران بعد از انقلاب برای فرهاد اگر نگوییم دوران اختگی بود، می توان گفت دوران کوفتگی و رنج این هنرمند بود. دورانی که یکی با دست پیش می کشید دیگری با پا پس می زد.
تنهای تنها
دیماه امسال، فرهاد هفتاد و شش ساله شد، صدای او را روی تصویر فیلم های ماندگاری از تاریخ سینمای ایران به یاد می آوریم، صدای او را در ترانه های اجتماعی قبل از انقلاب به یاد می آوریم که در دوران ظلم و خفقان پشت میکروفون رفت و در کنار همکارانش جایگاه هنرمند را به همه نشان داد. صدای او را در کافه ها و خانه های این شهر و این کشور همچنان می شنویم. اما برای من اهمیت، اعتبار و تاثیر فرهاد نه در موسیقی های فیلمی که از او به یادگار مانده نهفته است، نه در ترانه های اجتماعی اش، اهمیت، اعتبار و تاثیر فرهاد نزد من در همخوانی تفکر، زندگی و آثارش نهفته است، فرهاد جوری زندگی و کار کرد که می اندیشید، فرهاد کمبود و در مقاطعی نبود درآمد مالی را تحمل کرد اما تن به ابتذال نداد؛ فرهاد تمامی شاخصه های یک هنرمند جریان فرعی را داشت اما چنان صدایش را بلند کرد که به یک هنرمند جریان اصلی تبدیل شد، هنرمندی شاخص، یگانه و جاویدان.
تبریک گفتن تولد برای من کمی دشوار است، در این روزها کمی دشوار تر از قبل، اما به دوست ندیده ام فرهاد مهراد و برادرم آریا که از کودکی صدایش را دوست داشت، تبریک می گویم، تولدتان مبارک.
*در پارگراف ابتدایی کلمات و عناوینی که در بین علامت گیومه آمده، عناوین ترانه های فرهاد است، بخش پایانی پاراگراف هم قسمتی از ترانه "نجوا" است.