چرا باید فلسفه های بازاریابی را بشناسیم و به چه دردی میخورد؟
قبل از هرچیزی باید بدانیم که چه نیازی به شناخت و درک این فلسفههای بازاریابی داریم. زمانی که بازاریابی را بشناسید درک بهتری نسبت به فرایندهای آن پیدا میکنید. تمایزهای آنها را درک میکنید و بطور کلی جهان بینی بهتری نسبت به این موضوعات خواهید داشت.
این فلسفهها تا حدی تقدم و تاخیر دارند. یعنی یکی قبل از دیگری بوده اما این بدان معنا نیست که الان کاربرد ندارند. این فلسفهها را به ترتیب پیش می رویم.
آن موقعی که جد آهنگر ما درحال تولید ابزار کشاورزی برای مشتریان خود بود و رقیب دیگری هم وجود نداشت، تولید بیشتر به معنی فروش بیشتر و بازاریابی و موفقیت بود. فلسفه تولید، بازاریابی را در دسترس بودن میداند. یعنی تا جایی که می توانیم در دستری مخاطب باشیم. این فلسفه دو هدف اصلی دارد؛
1. در دسترس بودن
2. کاهش هزینه و قیمت با افزایش تیراژ تولید
این فلسفه هنوز هم استفاده میشود؟
آیا این فلسفه هنوز هم استفاده میشود؟ در چه مواقعی؟ در شرایطی که تمایز بین محصولات زیاد نیست. به عبارتی این محصولات تفاوت خاصی باهم ندارند، مانند سیمان، پنبه، گندم و… این محصولات باید زیاد تولید شوند که هزینه تمام شده کمتر شود و همه جا در دستی مشتری باشند.
اگر محصولتان ویژگیهای مشابه این محصولات را نداشته باشد، نگرش تولید میتواند از شما یک ایرانخودرو و سایپای جدید بسازد.
کم کم بین اجداد ما چند آهنگر دیگر هم پیدا شد. درحالی که در کورههای آهنگری مشغول کار بودند، متوجه شدند تعداد مشتریان کم شدهاست. درحالی که دنبال دلیل آن بودند، با چند آهنگر دیگر مواجه شدند که احتمالا از قبایل اطراف آماده بودند تا کسب و کاری راه بیاندازند. حالا مشتریان ما میگفتند: “داس همسایه شما خیلی کیفیتش بهتره. ما از اون میخریم”. البته احتمالا به این زبان حرف نمیزدند. پس فلسفه جدیدی شکل گرفت.
قبل از اینکه فلسفه محصول را بدانید، لازم است ذکر کنم زمان اتفاق و تغییر این نگرشها با زمان داستان ما یکی نیست. این داشتان صرفا برای راحت درک شدن این فلسفهها است. فلسفه محصول حوالی دهه 70 تا 90 میلادی و همزمان با نهضت کیفیت شکل گرفته است. نه در زمان اجداد اولیه ما.
فلسفه محصول نگاه ویژهای به کیفیت داشت. در این نگاه، محصول مهمترین چیزی است که به مشتری ارائه میشود. پس باید کیفیت بالایی داشته باشد. این فلسفه به دنبال یهبود مستمر کیفیت بود و دلیل اصلی فروش را کیفیت میداند. این نگرش از طریق کیفیت به دنبال ایجاد تمایز بین رقبا میگشت. طبیعتا در این نگرش تمرکز روی محصول است نه رقبا یا مشتری.
احتمالا بعد از اینکه کیفیت کافی نبود سوالات زیادی شکل گرفت که منجر به نگرش و فلسفه بعدی شد.
“مشتری محصول را نمیخرد مگر اینکه شما آن را به او بفروشید”. این هسته اصلی فلسفه فروش است. این فلسفه روی فروش تهاجمی یا aggressive selling تمرکز میکند. از نگاه فلسفه فروش، ما باید با پروموشنها و تبلیغات و هر ابزار دیگری محصول را بفروشیم و منتظر مشتری نمانیم. این فلسفه هنوز هم کاربرد دارد. در محصولاتی که بطور عادی مخاطب ندارند مانند بیمه عمر یا اهدا خون از این روش استفاده میشود. همچنین اگر نوآوری زیادی داشته باشید و محصول شما برای مخاطب قابل درک نباشد این روش مناسب است.
تمرکز روی ۳ فلسفه اول میتواند باعث بیماری نزدیک بینی در بازاریابی شود.
فلسفه چهارمی که شکل گرفت فلسفه بازاریابی بود. در فلسفه بازاریابی تولید زیاد، کیفیت یا پروموشنها دلیل کافی نیست. در این نگاه بازاریابی مجموعهای از فعالیتهاست که قبل از تولید محصول تا بعد از فروش ادامه دارد. شناخت نیاز مخاطب، تولید مطابق نیاز و ارائه درست به مشتری از طریق کانالهای مختلف و همچنین خدمات پس از فروش میتواند در این فلسفه قرار بگیرد. در بازاریابی سود اصلی وقتی بوجود میآید که رضایت مشتری و وفاداری او را بوجود آوریم.
بازاریابی همواره به فکر منافع و سودآوری بوده است. این نگاه میتواند مشکلات زیادی را برای جامعه به همراه داشته باشد. در فلسفه بازاریابی اجتماعی، شرکت، مشتری و جامعه اهمیت دارد. درست است مشتری شما فست فود را دوست دارد. اما مصرف زیاد این نوع غذاها به منافع جامعه در طولانی مدت آشیب نمیزند؟ این سوالیست که بازاریابی اجتماعی به دنبال حل آن بوده است.
فلسفههای بازاریابی به دنبال برطرف کردن چالشهای جدید و وارد کردن تفکرات جدید به این مفهوم بوهاند و این باعث شده است بازاریابی تکامل پیدا کند. فکر میکنید این فلسفهها هنوز در کسب و کارهای مختلف حاکم است؟
منبع: 5 فلسفه بازاریابی