ویرگول
ورودثبت نام
پویا عابدپور
پویا عابدپوردر حال مخلوط کردن تجربه‌ زیسته با کمی شیطنت و کلی یادگیری؛ می‌نویسم تا ایده‌ها از ذهنم فرار نکنن.
پویا عابدپور
پویا عابدپور
خواندن ۳ دقیقه·۲۳ روز پیش

دو سال زندگی با MacBook Air M1

حدود دو ساله که یه مک‌بوک ایر M1 دارم. از همون روز اول، بیشتر از یه لپ‌تاپ برام بوده — یه همراه سبک، ساکت و همیشه آماده برای هر کاری که ازش بخوام. از کارای روزمره گرفته تا ادیت ویدیو، طراحی، برنامه‌نویسی، ادیت عکس و حتی بازی.

مک‌بوک من معمولاً روی میزم وصله به مانیتور و نقش یه دسکتاپ کامل رو بازی می‌کنه. وقتی کار تموم میشه، مستقیم میره تو کیف و همیشه همراهمه. مخصوصاً تو سفرهای بین شهری که ساعت‌ها تو اتوبوسم، باتریش نجات‌دهنده‌ست — بدون شارژر راحت یه روز کامل می‌ره، و تو اون مسیرهای طولانی، بهترین چیزه برای دیدن فیلم، آموزش یا حتی نوشتن ایده‌ها.

تجربه‌ی تایپ کردن با کیبوردش واقعاً چیز دیگه‌ایه. همون حس زیر انگشت‌ها که باعث شد بعدش نتونم با هیچ لپ‌تاپ دیگه‌ای ارتباط بگیرم. شاید به فکرم بزنه یه Magic Keyboard هم بخرم فقط برای اینکه اون حس رو روی سیستم‌های دیگه‌م هم داشته باشم.

از نظر کیفیت ساخت، واقعاً تحسین‌برانگیزه. بعد از دو سال استفاده‌ی مداوم هنوز همه‌چیز مثل روز اول کار می‌کنه: تاچ‌پد دقیق، بدنه تمیز، شارژر سالم، و هیچ افت خاصی نه تو عملکرد، نه تو ظاهر.

صفحه‌نمایش و اسپیکرها هم فراتر از انتظارن. نه فقط برای ادیت ویدیو و عکس، بلکه حتی برای تماشای فیلم یا گوش دادن به موزیک. صدای اسپیکر برای یه لپ‌تاپ به این سبکی واقعاً قابل دفاعه.

در زمینه‌ی عملکرد، تجربه‌م ترکیبی از پروژه‌های شخصی و کاری بوده. کارای سنگین شرکت معمولاً روی سیستم محل کار انجام می‌شده، ولی پروژه‌های شخصی — مخصوصاً طراحی‌ها و تولید محتوا — همگی روی همین مک‌بوک. و با اینکه رمش فقط ۸ گیگه و حافظه‌اش ۲۵۶، تو بیشتر کارها کم نیاورده.

حتی بازی‌هایی مثل Dota 2، Tomb Raider و Stray رو با تنظیمات Ultra اجرا کرده، و روان و بدون لگ. تنها زمانیه که نبود فن رو حس می‌کنی وقتی کلی تب کروم بازه یا بازی سنگین اجرا می‌کنی — اون موقع قسمت بالای کیبورد یه‌کم داغ میشه، ولی باز هم هیچوقت آزاردهنده نبوده.

ادیت ویدیو با Premiere و After Effects هم روی فایل‌های Full HD کاملاً روانه، ولی وقتی می‌ری سراغ 4K، محدودیت رم و حافظه خودش رو نشون میده. اونجا مجبوری هوشمندتر کار کنی، مثلاً بخشی از پروژه رو پروکسی بگیری یا فایل‌ها رو روی SSD خارجی نگه داری.

برای طراحی UI/UX با Figma و کارهای گرافیکی با Photoshop، بی‌نقص بوده. نه هنگ، نه تأخیر، نه کندی. فقط عملکرد خالص و بی‌صدا.

اما بخش دوست‌داشتنی ماجرا برای من همیشه macOS بوده. اون حس هماهنگی بین دستگاه‌ها. اینکه یه فایل رو روی آیفون کپی کنی و روی مک پیست بشه. یا وسط کار با ایرپاد، یه تماس بیاد و به‌صورت خودکار صدا از لپ‌تاپ به گوشی منتقل شه. یا اینکه بدون دست زدن به گوشی، از روی مک هات‌اسپات روشن کنی. این هم‌زیستی بین دستگاه‌ها چیزی نیست که تا تجربه‌اش نکنی، بفهمی چقدر توی روزمرگیت جریان پیدا می‌کنه.

از لحاظ برنامه‌نویسی هم برای من یه تغییر اساسی بود. دیگه به PowerShell و دردسرهایش محدود نبودم، ترمینال لینوکسی macOS حس آزادی واقعی می‌داد. مخصوصاً وقتی با VS Code و ابزارهای وب کار می‌کردم، سرعت buildها و اجرای دستورها واقعاً راضی‌کننده بود.

البته هر چیزی محدودیت خودش رو داره. برای اجرای نرم‌افزارهای خیلی قدیمی مخصوصاً ۳۲ بیتی یا تکنولوژی‌های C# دهه‌ی قبل، دردسر داره. ولی برای کارهای مدرن، این دستگاه یه تکه طلاست.

احساس مالکیت نسبت بهش جالبه — من از روز اول نه هیجان خاصی داشتم، نه دنبال فخر فروختن بودم. فقط یه ابزار خواستم که کار کنه. و این مک‌بوک دقیقاً همین بود: یه ابزار درست، قابل اعتماد، بی‌ادعا.

اگه بخوام نمره بدم، از ۱۰ بهش ۷ می‌دم. سه نمره به خاطر کمبود نرم‌افزار، حافظه‌ی پایین و رم محدودش کم میشه. ولی در مجموع، بعد از دو سال، هنوزم حس یه لپ‌تاپ تازه و بی‌صدا رو داره که بدون دردسر انجامش میده.

الان بعد از دو سال استفاده، دارم به دیوایس بعدی فکر می‌کنم. بین Mac mini M4 با حافظه و رم بالاتر، یا iPad Pro برای کارهای سبک‌تر و قابل‌حمل‌تر مرددم.

شاید تجربه‌ی بعدی‌م یکی از این دوتا باشه — هنوز تصمیم نگرفتم.

تو جای من بودی، کدومو انتخاب می‌کردی؟

ui uxتولید محتواmacosاپلapple
۱
۰
پویا عابدپور
پویا عابدپور
در حال مخلوط کردن تجربه‌ زیسته با کمی شیطنت و کلی یادگیری؛ می‌نویسم تا ایده‌ها از ذهنم فرار نکنن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید