تحریریۀ پویان چهاردهم اردیبهشتماه 1400 جلسهای مجازی با یاسر عرب، کارگردان، مستندساز و پژوهشگر اجتماعی با موضوع مسائل زنان برگزار کرد. آنچه میخوانید خلاصه و نکاتی از این نشست است. بدیهی است آمارهای ارائهشده ممکن است دقیق نباشند و باید با دادههای رسمی مستند شوند.
کارهایم حاصل 10 سال تجربۀ زیستۀ من است.
چه میشود که وقتی از زیست جنسی صحبت میشود به زنان فکر میکنیم، نه مردان؟ مسائل زنان به مردان چه ربطی دارد؟
اسیر شبکهای از بافتههای فرهنگی سنتی، عرفی و ... هستیم و با این پیشفرضها به مسئلۀ زیست جنسی نگاه میکنیم.
با ازدواج دائم است که «صیغه» معنا پیدا میکند.
ازدواج موقت مثل استامینوفن میماند.
نگاه ما به صیغه مردانه است.
در حالت عادی فهم ما از مسئله حاصل تخصص ماست. اما زیست جنسی حاصل اجتهاد یک متخصص نیست، حاصل برهمکنش نظرات و رفتارهای اجتماعی مختلف است.
خانمهایی چون خزعلی، آیتاللهی و ... حرفهایی مردانه میزنند.
نگاه ما به فرهنگ مهندسی است. لذا از رسانه میخواهیم ذهنیتها را مدیریت کنیم. برای مثال حالا که نرخ جمعیت به صفر نزدیک شده، شورای انقلاب فرهنگی به نهادهای مختلف نامه زده است تا 25% از 65 درصدِ نرخ آسیبهای اجتماعی را کاهش دهند.
چیزی که در آن مشکل داریم زیست جنسی نیست. مفهوم زندگی در ایران دچار چالش شده است. آیا ما زندگی میکنیم؟
«حیات» در ایران ارزشی ندارد: دیۀ یک فرد را با قیمت پرادو مقایسه کنید.
سیاستگذاری در ایران خلاقیت ندارد، مرده است. در ایران امروز، سیاست خائن است و خائن خائف است و ترسو همهچیز را قفل میکند.
از قدیم گفتهاند «زن و زندگی». برای زندگی مفاهیمی نزدیکتر از ازدواج و بچهدارشدن و ... وجود ندارد.
این مسائل ماحصل یک تجربۀ تاریخی است.
دختران از لج جمهوری اسلامی حجاب نمیگذارند (زیست واکنشی در حوزۀ فرهنگ).
ما از زیست تاریخی چند هزار سالهمان فاصله گرفتیم. امروز دیگر «زیست در خانه» نداریم و اجارهنشین هستیم.
وقتی در معماری، ساختوساز مسکن، کار و ... از رابطۀ تام اجتماعی خارج شدهایم، چطور انتظار داریم در ازدواج در یک رابطۀ تام قرار بگیریم؟ زن گذشته با چادر سفید میآمد و با کفن سفید میرفت.
در ایران امر سیاسی فربه شده و بر همۀ امور سیطره دارد. ما در یک حکومت تمرکزگرای مرکزنشین زندگی میکنیم. معضل امروز ما ماحصل یک «أنا رجلً» است، ماحصل یک ناشنوایی است. لذا «زبان» هم کاملاً مردانه، آمرانه و ... است.
تاریخ همیشه در دست مردان بوده است.
اما «مادری» جهانی است که به اقتدارگرایی «نه» میگوید، وجه زنانه راه میاندازد و وارد سیاست میشود.
پدر وقتی به معنای واقعی «پدر» میشود که مادری کند. مقام مادری مقام ربوبیت و تربیت است. اینجاست که امّ و امام و امت همریشهاند و امام مادر جامعه است.
محمدحسین بادامچی میگوید با ساختارهای فرهنگی میتوان سیاست را تغییر داد.
انسانیت وقتی به وجود میآید که از مرد و زنی خارج شویم.
جمعبندی: باد زوال بر این کشور میوزد. بخشی از مسئله به دلیل نوع خاص حکمرانی ماست. اینجاست که باید به معنای «زندگی» رجوع کرد.
وقتی دولت به جیب مردم تجاوز میکند (چاپ پول بیپشتوانه)، تجاوز در جامعه نهادینه میشود. در زیست جنسیمان هم تجاوز نهادینه میشود. وقتی رئیسجمهور دروغ میگوید، نمایندۀ مجلس دروغ میگوید، پسر و دختر ما هم دروغ میگویند.
ما در لایۀ نظری هم «زندگی» نداریم. دینداری ما مخدوش شده است. جایگاه امام حسین (ع) را به تاسوعا و عاشورا تنزل دادهایم و مسئلۀ ایشان را مساوق با «شهادت» دیدهایم و حیاتبخشی سیدالشهدا به جامعۀ اسلامی را نمیبینیم. اینجاست که باید به پیامبر اقتدا کنیم. مردی که به زن حیات داد، از حقوق دختران دفاع کرد و نگذاشت زندهبهگور شوند.
کاری که باید در حوزۀ دین انجام داد، گذار از ایدئولوژی به حکمت است. کاری که آقای طاهرزاده وظیفۀ خود قرار داده است.