در یک تعریف ساده، فضا مرز تاریک بینِ سواحل هستی و دریای بیکران نیستی است. فرمی ناشناخته از میلیونها، میلیاردها، بلکه تیلیاردها پدیده و شگفتیست. تا امروز تنها چیزی نزدیک به ششصد نفر آغوش آبی رنگ زمین را ترک کردهاند. و گوش دادن به تجربه نبودن روی زمین حیرت انگیز است. اما راستش را بخواهید بدنهای ما برای کاوش در فضا ساخته نشدهاند. رسیدن به سرعت نور و پرواز در بازههای زمانی فوق العاده طولانی بیشک بدن انسان را به کام مرگ میکشاند. بر روی کاغذ ما تا ابد اسیر آسمان آبی رنگ بالای سرمان خواهیم بود. اما کسی چه میداند؟ تا همین صدسال اخیر پرواز در آسمان هم منطقی نبود؛ حتی برای برادران رایت! بدنهای ما شرایط پرواز در همین آسمان را هم نداشتند. اما امروز دیگر رویای پرواز غریب و دستنیافتنی نیست. شاید یکی از همین روزها که فرا میرسد به سان یک دست و یک ذهن منسجم، درست وقتی که زیر پیمان صلح جهانی را امضا میکنیم، بار و بندیل کذایی را جمع کرده و آغوش گرم آبی رنگمان را بدرود گوییم.
بگذارید به چهارده میلیارد سال پیش بازگردیم. درست وقتی که هستی از ذرهای چند نانومتری به چیزی که امروز میدانیم بدل گشت. آن هم با یک بشکن و در کسری از ثانیه و با انفجاری که عظمتش در ابعاد ریاضی هم نمیگنجد. اگر کهکشان خودمان را نقطهای فوق العاده حقیر در جهان هستی بدانیم، در همین مقدار که آن را منظومه شمسی نامیدهایم چیزی بالغ بر چهارصد میلیون ستاره وجود دارد. تخمین زده میشود که در همین کهکشان راه شیری خودمان بیست میلیارد ستاره با مشخصاتی نزدیک به خورشید وجود دارد که درست مثل ما، سیارهای مانند زمین به دور آن میچرخد. در بدترین حالت ممکن اگر فقط 0.1 درصد از این مقدار سیاره حامل حیات باشد، باید گفت که چیزی بیشتر از یک میلیون تمدن متفکر در همین همسایگی ما وجود دارد.
بگذارید کار را با بدیهیترین تئوری ممکن شروع کنیم. شاید واقعا فضاییها وجود ندارند و حیات پدیدهای فوق العاده تصادفی بوده است. شاید واقعا ما موجودات بسیار خوش شانسی بودهایم و اجدادمان میلیونها سال پیش بیآن که بدانند، به یکی از بزرگترین پدیدههای هستی بدل گشتهاند. موجوداتی که فکر میکنند و به یکدیگر عشق میورزند. شاید در میان تیلیاردها سیارهای که دستمان هرگز به آنها نمیرسد، هیچ کدام به خوش شانسی ما نبودهاند. هیچ کدامشان موفق به عبور از فیلتری که ما از آن عبور کردهایم نشدهاند و درحالی که برای اولین بار قیامت پیشانیاش را میبوسد، برای همیشه به خواب رفتهاند. شاید حیات واقعا منحصر به فردتر از چیزی است که تصورش را میکنیم. و شاید، فقط شاید به همان اندازه که تصور میشود اسیرانی تنها و موجوداتی بییاوریم. که اگر فقط ذرهای ریاضیمان خوب باشد، تصورش دود مشکی از سرمان بلند میکند. آن هم وقتی میدانیم که دست کم میلیونها سیاره، درست مانند زمین، در همین کهکشان خودمان وجود دارد. اما منطقی نیست! منطقی نیست که با مرگ زمین تفکر هوشمند از جهات رخت بسته و برای همیشه نابود شود. در گوشهای از این نیستی، باید حیات دیگری وجود داشته باشد. آن هم وقتی میدانیم که تنها پس از دو میلیون سال انسانها موفق به برپایی چنین تمدنی شدهاند و در قیاس با دیگر سیارهها که 12 میلیارد سال فرصت داشتهاند، دانش آنها در قیاس با ما فلسفهای خداگونه دارد. اما اگر با احتمالی غریب به یقین 12 میلیارد سال پیش، درخت حیات در گوشهای از این ناکجا آباد جوانه زده؛ پس چرا انسان تا امروز موفق به ملاقات با فضاییها نشده است.
تمدنها به سه نوع تقسیم میشوند. تمدن نوع اول، به حیات هوشمندی گفته میشود که به طور کامل تمامی انرژی و قدرت سیارهاش را در ید خود داشته باشد. زمین را میتوان با کمی ارفاق تمدنی از نوع اول دانست. تمدن نوع دوم نیز حیات هوشمندی است که نهتنها انرژی و قدرت سیاره خود، بلکه تمام منظومه شمسیاش را در دست داشته باشد. و اما مهمترین تمدن، تمدن نوع سوم است. گونهای از حیات که نهتنها تمام انرژی منظومه شمسی خود را در اختیار دارد، بلکه سلطنتش را در ابعادی کهکشانی به پا کرده است. سفر به فضا برای تمدن نوع اول بسیار دشوار است. اگر چه تمدنهای نوع دوم به راحتی بین سیارات منظومه شمسی خودشان جا به جا میشوند و سفر در فضا پدیده غریبی برای آنها نیست. اما برای تمدن نوع سوم؟ آنها شاید هرگز نیازی به سفرهای فضایی نداشته باشند!
چه میشود اگر حیات هوشمند نوع سومی که از آن سخن میگوییم روزی به این نتیجه رسیده باشد که اصلا دلیلی برای سفرهای فضایی وجود ندارد. آنها میلیاردها سال فرصت داشتهاند. یکی از اختراعاتشان میتوانست ابرکامپیوتری فضایی باشد. کامپیوتری که در عمل حکم همان غول چراغ جادوی خودمان را دارد. چنین حیات هوشمندی چرا باید سیارهاش را ترک کند. وقتی تکنولوژی آنقدر پیشرفت کرده است که مردم با فشردن یک دکمه میتوانند به هرچه میخواهند برسند. اگر چه سفرهای فضایی برای یک تمدن نوع مثل آب خوردن است، اما آنها احتمالا میلیاردها سال پیش به این نتیجه رسیدهاند که هیچ نیازی به ترک خانههایشان ندارند. اما بیایید هیجان زده نشویم؛ تمدنهای نوع سوم شاید اصلا وجود نداشته باشند!
ادامه دارد...