Prince Persia
Prince Persia
خواندن ۱۴ دقیقه·۶ سال پیش

دانای سیمیار

مراسم پیر شالیار اورامانات کردستان
مراسم پیر شالیار اورامانات کردستان

پیر شالیار و دانای سیمیار همان شری و هوری

هوریان در لباس گائوماته زرتشت هستند

پیر شالیار و دانای سیمیار همان شری و هوری هوریان در لباس گائوماته زرتشت هستنداین نظر که نخستین بار در کتاب کردستان رشید یاسمی آمده و شرح آن به عینه از سایت آریا بوم نقل خواهد شد بسیار جالب است. رشید یاسمی پیر شالیار (شهریار جاودانی، شرّی هوریان) را نه همان زروان (پیر زرین زمانهً بیکران) بلکه خود همان گائوماته زرتشت (شهریار زرین اندام) در نقش مؤبدمردمگرا می داند که می دانیم هنگام ترور شدنش نزد قبیله خویش کُردان گوران (گبران=مغان) در هرسین کرمانشاهان سکنی داشته است. از نظر تاریخی پیر شالیار می توان از سویی مطابق کورش (سلیمان) و از سوی دیگر خود بردیه زرتشت پسر سپیتمه جمشید (همان دانای سیمیارپسر"جاماسپ اساطیری مردم اورامانات در معنی مؤبد مقتول") مقابله کرد که پیداست نام کورش (فریدون، فرشوشتر= شاه جوان) را می توان به راحتی در این باب کنار گذاشت. دانای سیمیار نیز که نام دیگر پیرشالیار است به وضوح همان وزیر و داماد و پسرخوانده کورش یعنی گائوماته بردیه (ایرج/آرای آرایان ارامنه، سپیتاک زرتشت) است بی تردید در رابطه با کورش (فریدون، سلیمان، سلمان فارسی اساطیری) در اساطیر اسلامی به جای همان آصف بن برخیا (داماد و پسر خوانده او بردیه زرتشت) است. تشابه متن غزلیات پیرشالیار به غزلیات سلیمان گواهی نه به ارتباط وی با کورش (سلیمان بزرگ تاریخی) بلکه نشانگر این همانی پیر شالیار با بردیه زرتشت است که ملقب به گائوماته و گوتمه (هر دو به معنی دانای سرودهای دینی) بوده است. نظر به اینکه کردان سرودهای کهن خود را گورانی (سرودهای شگرف دینی) می نامند این موضوع نشانگر آن است که ایشان کتاب اوستا (افد ستا= سرودهای شگرف ستایش دینی) را بیشتر گوران می نامیده اند و نام قرآن محمد نیز به واسطه ملل کهن بین النهرین از این کلمه گورانی گورانها (گبران) گرفته است. می دانیم که معجزه قرآن نیز همین موضوع انتساب شگرف بودن و معجزو وار بودن آیه های آن است. لقب سیمیار پیر شالیار/ زرتشت را به سادگی می توان صورتی از کلمهً مرکب کردی سیوی یار یعنی یاور یتیمان به شمار آورد. می دانیم که گائوماته زرتشت مردمگرا یا همان شاهزاده ابراهیم ادهم خلیل الله بت شکن اساطیری بلخ و شمال هندوستان برده ها را آزاد و اصلاحات ارضی کرده و در معابد بت پرستی را تخته نموده و مالیاتهای گزاف امپراطوری هخامنشی را بر ملل امپراطوری بخشیده بوده است.
در این باب نظر به لقب پیر در عنوان پیر "شالیار= شهریار جاودانی" می توان نظری به ریشه زروان پرستی این منطقه نیز بیافکند که در این باب اساسی تر و کهن تر می نماید. مطابق محققان اساطیر و باستانشنان در معرفی زروان که خدای کهن بومی مردم نواحی کردنشین حالیه بوده است، بدین نتیجه رسیده اند که او به عنوان خدای بزرگ شیر سر وعقاب/سیمرغ تن به طور اخص در نظم- قانون(عدالت)- تقدیر- پادشاه (شهریار) نشان میدهد. جالب است که در اساطیر سومری مأوای آنزو خدای حکمت که به هئیت سیمرغ و ایزد توفان است قلّهً دست نیافتنی کوهی به نام کارنئول (کوه بزان کوهی) در مناطق غرب ایران است که به وضوح یادآور دالاهو(=زاگروس یعنی عقاب شکارچی آهوان) است. آشوریان نیز در این حوالی از گردنهً سخت گذر هاشمار= سیمرغ در این مناطق یاد نموده اند. نام سیمیار که به صورت عنوان پیر شالیار ذکر شده است خود به وضوح یادآور نام سائینی (سین، سیمرغ) اوستاست که به وضح زروان را با آنزو/اِنزو (خدای سیمرغ شکل دانش) مربوط میگرداند. به هر حال آنزو از سویی با زال/زر خردمند و مربیش سیمرغ و از سوی دیگر با خود اهورامزدا و پدرش زروان مطابقت پیدا می کند. آنزوی اساطیر سومری نظیر زروان با تقدیر و الواح تقدیر پیوستگی دارد. نظر به زاده شدن دو فرزند مذکر همزاد یعنی اهریمن و اهورامزدا از شکم این ایزد مسلم به نظر میرسد که اصل وی با زالیانو/کوماربی یعنی خدای آسمان و هوای هیتیان-هوریان می پیوسته است که با انلیل بابلیان(الله اعراب) یکی به شمار میرفته است. می دانیم که هوریان زروان پرست در کردستان و کرمانشاهان حضوری گسترده داشته اند. مطابق اساطیر هیتی-هوری وی برای اینکه تکه گوشت آلت تناسلی آنو(خدای آسمان) که وی گاز گرفته بود ، به دو فرزند پسر -که نامشان آرانزاهوس(شریر/دّجال) و تاش میشو(نجیب) بوده است- آبستن نشود، آن را به بیرون تف میکند و این دو ایزد از آن پدید می آیند که به جای همزادان اشوینهای اسب سیمای روز شب وداها یعنی ناستیا (خیّر) و دسره (شریر) می باشند. خود هوریان ایشان را همچنین شّری (روز=شالیار) و هورّی (شب= شیویار) نامیده و گاو سیمایشان محسوب می نمودند. این اسطوره معروف هیتی در غرب اساس آن اسطورهً یونانی معروف شده است که میگوید کرونوس (زمان/زروان) به سبب اینکه می دانست فرزندی از وی او را از تخت خدایگانیش ساقط خواهد کرد، لذا بچه هایش قورت می داد. ولی زنش رئا برای حفظ ششمین فرزندش، زئوس قطعه سنگی را به جای بچه به او خوراند. به هر حال رد پای پرستش زروان این خدای کهن بومی در فلات آناتولی و کردستان، در منطقهً اورامان کردستان بر جای مانده است. توضیحات مربوط بدین خدا/رهبر دینی کهن را ضمن دو مقالهً از سایت فرهنگی آریامن در زیر ارائه می نمائیم:
"مراسمی به نام «پیرشالیار» در اورامان تخت(هورامان، ماننا= سرزمین ماه) کردستان و در کنار مرقد پیرشالیار که در سه روز انجام میشود. در این مراسم از باغ پیرشالیار گردوهایی چیده شده و برای اهالی فرستاده میشود.
آغاز مراسم روز چهارشنبه است. بامداد روز نخست دامداران دام‌های نذری خود را می‌آورند و قربانی میکنند، گوشت قربانی در بین مردم تقسیم می‌شود و مقداری دیگر از گوشتها برای تهیه‌ی غذای دسته جمعی، «آش جو» یا «هولوشینه تشی» به داخل خانه‌ی پیر برده می‌شود.
نیمروز روز دوم گروه‌های دف زن خود را آماده کرده و شروع به دف زنی می‌کنند. نوجوانان، جوانان و پیران دست در دست هم زنجیره‌ای بزرگ تشکیل داده و رقص دسته جمعی را آغاز می‌کنند و با حرکتی نمادین همبستگی همیشگی خود را به نمایش میگذارند. در هنگام رقص، افرادی نیز قصیده‌هایی از بر میخوانند و گروه بزرگ رقص هم لفظ «جلاله الله» را زمزمه می‌کنند. در این سه روز مردم هورامان تخت تمام کارهای خود را تعطیل کرده و فقط وقتشان را در این جشن باستانی صرف میکنند.
درروز پایانی نیز مردم تا شب به رقص میپردازند و ساعاتی از شب را نیز در خانه‌ی پیرشالیار میگذرانند، که به این شب، شب نشست یا «شه وونیشتی» گفته می‌شود. در این شب سخنرانان به سخنرانی درمورد پیر شالیار و بحثهای مذهبی و عرفانی می‌پردازند. بعد از آن سرودی یا قصیده‌ای خوانده میشود وپایان جلسه با دعا ختم میشود.
‌● پیرشالیار کیست ؟
پیرشالیار فرزند جاماسب (موبد مقتول=آبرادات کورشنامه، سپیتمه جمشید)، یکی از رهبران و مُغان آیین زردشت بوده که در اورامان کرمانشاهان می‌زیسته است، وی مردی دانا و آگاه با طبعی روان بود. بعدها کتاب وی توسط شخصی به نام "پیر شهریارشانی " پیراسته شده و با تنظیم مجدد با دیانت اسلام منطبق گردیده است. کتاب به گونه ای نمادین، مواردی را از زبان " زانای سیمیار " بیان کرده است. به اعتقاد برخی از کردشناسان " زانای سیمیار " یا دانای سیمیار همان زرتشت است که رمزگو نیز معنی شده است.
این مغ کتابی را به نام «مارفه‌تو پیرشالیار» (‌معرفت پیرشهریار= اوستای بومی فراموش شده کرمانشاهان) به لجهه¬ی کردی اورامی به نظم درآورده است مشتمل بر امثال و حکم و پند و اندرز با ذکر نکاتی چند از آداب و رسوم آیین باستانی و تاکید و توصیه در جهت حفظ و نگهداری آن. نسخه¬ی این کتاب اکنون کمیاب است و فقط عبارات و ابیاتی از آن را برخی از مردم آن سامان از بر دارند و در مواردی به جای ضرب المثل به کار میبرند.
در این کتاب منظوم، بعد از هر دو بیت، بیتی تکرار شده است به این مضمون :
گوشت جه‌ واته‌ی پیرشالیار بوو / هوشت جه کیاسته‌ی زانای سیمیار بوو
(‌به گفته پیرشهریار گوش بده، و برای درک نوشته‌ زردشت دانا و هوشیار باش )
چند بند دیگر از آن منظومه :
داران گیان‌داران، جه‌رگ و دل به‌رگه‌ن / گایی پر به‌رگه‌ن گایی بی به‌رگه‌ن
که ره‌گ جه ‌هیلین، هیلی جه که‌رگه‌ن / رواس جه رواس ورگه‌ن جه ورگه‌ن
(درختان جان دارند،‌ جگر و دلشان برگ است، گاهی پر برگ و گاهی بی‌برگند. مرغ از تخم است، و تخم از مرغ، روباه از روباه است و گرگ از گرگ)
وه‌وری وه‌وارو، وه‌وره‌وه‌رینه / وریسه ، بریو چوارسه رینه
که‌رگی سیاوه هیلیش چه‌رمینه / گوشلی مه مریو دوی درینه
(برفی میباره که برف خوره است، و رسن که پاره شود چهار سر پیدا می‌کند، ماکیان سیاه، تخمش سفید است، ‌دیگچه که سوراخ شد، دو در پیدا میکند).
در رابطه با تأثر آیین پیرشالیار از زروان پرستی مقاله "کیش زروانی در ایران" را در اینجا ضمیمه می نمائیم .کیش زروانی یکی از باستانی ترین ادیان ایرانیان است که پس از گذشت هزاران سال دوباره در زمان ساسانیان پایه گرفت و رواج به سزائی یافت.
پیروان این کیش،زروان اکرانه را خدای بزرگ و خالق اهورامزدا و اهریمن می دانند.در اوستا چندبار نام زروان در ردیف دیگر ایزدان آمده و از آن به عنوان فرشته زمان بی کران یاد شده است.در اغلب نوشته ها،زروان با صفات اکرانه((Akarana به معنی بی کران آمده که در میتو خرد پازند به "زروان درنگ خدای"و در رساله پارسی علمای اسلام به زمان "زمان درنگ خدای" تعبیر شده است،از این دو صفت پیداست که برای زمان آغاز و انجامی تصور نشده ،آن را همیشه پایدار و به عبارت دیگر قدیم و جاودانی دانسته اند، در زادسپرم فصل یک بند بیست و چهار،زروان به صراحت آفریده اهورامزدا محسوب شده و در ردیف ایزدان دیگر آمده و در خور نیایش خوانده شده است؛ولی پیش از زرتشت به عنوان آفریدگار خالق هستی پرستش می شده است.مغان می گویند:پیش از آنکه آفرینش شروع شود و پیش از آنکه آسمان و زمین و هیچ مخلوقی موجود باشد،در بسیط هستی وجودی حقیقی موجود بود که زروان نام داشت. این زروان خداوند فر یا بخت و اقبال و تقدیر نیز خوانده می شد.وی مدت ۱۰۰۰سال عبادت کرد و قربانی داد تا از او فرزندی به نام ارمیزت(اورمزد،Ormizt) متولد شود که زمین و آسمان و آنچه در آنهاست بیافریند.چون هزار سال بدین منوال سپری شد در دلش اندیشه شک و تردید راه یافت که آیا این قربانی و عبادت و رنج به ثمر خواهد رسید و دارای فرزندی به نام اورمزد خواهد شد؟
در حالیکه در اندیشه زروان این تردید راه یافت،ارمیزت،اورمزد و اهریمن را آبستن بود،چون از حال توامان آگاهی یافت با خود گفت،هر یک زودتر بیرون آید شاهی جهان را به او خبر خواهد داد.اورمزد از این اندیشه آگاهی یافته اهریمن را از پندار زروان خبر داد.پس اهریمن شکم پدر را شکافت و خود را در برابر او نمایان ساخت،زروان با شگفتی از او پرسید:تو کیستی؟
اهریمن پاسخ داد:من فرزند تو هستم.
زروان گفت:فرزند من بایستی درخشنده و دارای بوی خوش باشد،در خالیکه تو تاریک و بدبو هستی.
اورمزد خبردار شد فوراً از شکم پدر بیرون آمد و در برابر وی ایستاد،زروان که اورا درخشنده و خوش بو یافت دانست که این پیکر درخشان پسرش است که برای تولدش آنهمه عبادت کرده و قربانی داده بود.
پس دسته ای از چوب مقدس که در دست داشت به او داد و گفت:تا کنون من برای زادن تو قربانی می کردم و از این پس تو باید برای من قربانی کنی و فدیه دهی.
در این هنگام اهریمن نزد زروان ایستاده گفت:تو عهد کرده بودی که هر یک از ما زودتر بیرون آید و به تو نمایان شود شاهی جهان را به او دهی،اینک بنابر آن پیمان باید مرا شاهی دهی.
زروان اورا خطاب کرده گفت:ای موجود پلید؛۹۰۰۰ سال از فرمانروائی بر جهان را به تو می دهم ولی از آن پس فرمانروائی از آن اورمزد است و فرمان و اراده او اجرا خواهد شد.
بعد از آن آفرینش شروع شد،آنچه را که اورمزد می آفرید خوب و سودمند بود و آنچه را که اهریمن خلق می کرد زشت و زیان آور.
در رساله علمای اسلام درباره کیش زروانی چنین آمده است:
"دیگر بدانند در آفرینش جهان و اختران و گردش افلاک و روشنی و تاریکی و نکوئی و بدی که در جهان پدید است،ولی در کتاب پهلوی جهان را آفریده گویند و پیداست که جزء از "زمان" همه چیز آفریده است و آفریدگار زمان را هم گویند زمانه- زمان را که کرانه پدید نیست بالا و پائین پدید نیست همیشه بوده و همیشه باشد.هرکه خردی دارد نگوید که زمانه از کجا آمده پس آتش و آب را بیافرید ،چون به هم رسیدند اورمزد به وجود آمد،زمان هم آفریدگارز بود هم خداوند – پس اورمزد پاک و روشن و خوشبوی و نیکوکردار بود،بر همه نیکوئی ها توانا بود. پس چون فراشیب تر نگرید- در۹۶۰ هزار فرسنگ اهریمن را دید سیاه و گنده و پلید و بدکردار.اورمزد را شگفت آمد که خصمی سهمگین است.اورمزد چون آن خصم را دید اندیشه کرد که مرا این خصم از میان برباید گرفت....(روایت داراب هرمز دیار جلد دوم ص ۶۳ از روایات دستور برزو.)
پلوتارخوس در کتاب ایزیس و اوزیرس درباره کیش زروانی که اولین دین ایرانیان بوده می نویسد:
که در پنج هزار سال پیش از جنگ تروا گروهی از مردم به دو خدا معتقد بودند و باور داشتند که یکی از این دو،آفریننده نیکی و آن دیگری پدید آورنده چیزهای بد و زیان آور است،اما دسته ای دیگر که زرتشتی هستند آفریننده نیکی ها را خدا و آن دیگری را دیو و شیطان می خوانند.زرتشت یکی ازاین دو نیرو را هرمزد و دیگری را اهریمن خوانده و معتقد بود که هرمزد به روشنی محض و اهریمن(Areimanios) به تاریکی و ظلمت مطلق شبیه است و مهر(Mitres) را واسطه ای بین آن دو می دانست.وی مردم را تعلیم داد که برای هرمزد ، نذور و پیشکش ها گذرانند برای دفع آسیب و بلاها.
پلوتارخوس به طور روشن و مشخص سراسر آفرینش را بر اساس اندیشه زروانی اثر فعل دو خدا ،یا دو نیرو تصویر می کند. در برابر واژه ایزد ،Theos،و در برابر واژه دیو ،Daimon،را می گذارد.
نام این دو در اوستا یزت(Yazata)و دئو(Daeva)است. دایمون در بنیاد خدائی است با ویژگی های مبهم و غیر مشخص که هر چند با خمیره و سرشت شریری که دارد آفریننده زشتی هاست،اما توانائی آن را دارد که موجودات نیک هم بیافریند.
اما آنچه در روایت این مورخ ویژگی دارد،همتوانی و قدرت فعل دو نیروست که در دو قطب مخالف ،رویاروی هم قرار می گیرند و آفرینش ،اثر فعل این دوست.
اهریمن به تاریکی و ظلمت و نادانی همانند است و اورمزد به روشنایی و نور.موردی که جلب توجه می کند نقش برابری هرمزد و اهریمن در آفرینش و نیایش مومنان است.آفرینش به دست هردو انجام شده و هردوی آنان مورد احترام واقع می شوند. هرمزد جهت طلب خیر و برکت و اهریمن برای آوردن آفت وشر.یکی از این دو را بر دیگری برتری نیست و از لحاظ قدرت و حیطه عمل یکسانند،چون همزاد هستند.
کیش زروانی تا این اواخر چنانکه باید و شاید شناخته نبود و اهمیت چندانی به آن داده نمی شد.اما با پیدا شدن متون مانوی،ارزش و اعتبار و گسترش دین زروانی نیز آشکار گشت.چون در دیانت مانوی،زروان بالاترین خدا و هرمزد پسر او معرفی شده است.اینک دانسته می شود که چنین تفکری به پیروی و اعتبار فکر زروانی است.اما مطالعات و حاصل پژوهشها نشان میدهد که دیانت زروانی دارای ریشه ای قدیمی تر از آن است که تصور می شد.
برخی از پژوهشگران بر پایه افسانه ای که بعدها برای زروان ساخته و پرداخته شد،یعنی اینکه اورمزد و اهریمن یا سپنت مئین یئ- وانگره مئین یو هردو گوهر قدیم و خود آفریده و پسران توام زروان هستند،متوجه گاتاها گردیدند.در یک قطعه گاثائی از هردو گوهر همزاد که نماینده خیروشر هستند یاد شده است(گات ها یسنا-هات ۳/۳۰).
یکی از پژوهشگران اوستایی متوجه این نکته شده و استنباط خود را با افسانه زروانی تحلیل کرده است.دانشمندان علم کلام مزدائی با پدید آوردن کیش زروانی ،راهی در تحلیل و بررسی متافیزیک مزدائی گشودند و گفتند:اهورامزدا و اهریمن ،توامان خدای بزرگ ،یعنی زروان بیکرانه هستند.
یونکر بر این باور است که اشاره گاثائی دلیلی است برکهن بودن این اندیشه و مساله زروانیسم که در عصر اشکانی و ساسانی موضوعی تازه ای نبوده است بلکه بازگشت و عطفی بوده به یک اصل کهن.(کتاب فرهنگ نامهای اوستا جلد دوم صفحات ۳۵ و ۶۳۴ و کتاب آغاز دیانت زرتشتی تالیف مولتن ص ۳۴۹).
آنچه مسلم است از روزگاران باستان ،حتی خیلی پیش از زرتشت ،کیش زروانی شناخته شده و رواج داشته است.برخی از پژوهشگران زروان را با برهما و کرونوس و ساتورن یکی دانسته اند.
زروانیان نیز به نوعی قیامت معتقد بوده اند و سر انجام عالم را فانی دانسته اند.دین زروان در زمانی منحصر بفرد بود و بعد از آن همراه با مهر پرستی در میان آریائیان رواج کامل یافت.
ولی پس از ظهور زرتشت و تعالیم او دین زروانی تقریبا منقرض شد و در زمان اشکانیان دوباره پا به منصه ظهور گذاشت تا آنجا که دین زرتشتی را تحت الشعاع قرار داد و مغان زروانی با موبدان زرتشتی به رقابت پرداخته علیه یکدیگر تبلیغ کردند. ظهور مجدد کیش زروانی یکی از جلوه های فلسفی آئین زرتشتی بود که در عصر اشکانی علم مزدائی را بنیان نهاد.
این کوششی بود برای داخل کردن عناصر فلسفی ،اولویت زمان و قدمت آن بود که در هیات خدای بزرگ جلوه گر شد.اگر وجود خدائی لازم می بود که یکتا باشد،ازلی و ابدی باشد،هیچ نوع تجسمی را ارائه ندهد و صفات و کرداری نداشته باشد و به هر حال همه مشخصات خدائی را داشته باشد تا مورد توجه و اعتماد همگان قرار گیرد،جز زروان اکران (زمان بی کران)چه چیزی می توانسته معرفی گردد؟
از طرفی دیگر به گونه منطقی در چنین تفکری،مساله خیروشر حل می گشت (خیر و شر همانها بودند که از شکم زروان متولد شدند و گاه چیرگی ازآن بود و زمان قصد مستقیمی در پیدائی هیچ یک از این دو نداشت).

روستاگردشگری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید