میخواهم نوشتهام را با گوشت شروع کنم! از وقتی به یاد داریم گوشت در برنامهی غذاییمان بوده است. در کاوشهای باستانی، استخوانهای شکسته شدهای مربوط به دو میلیون سال پیش یافت شده که در اطرافش ابزارهای سنگی دست ساخته برای شکافتن و در آوردن مغز استخوان پیدا شده. رودهی بزرگ انسان در مقابل رودهی کوچک وظیفهی آنچنان مهمی ندارد، مگر جذب مقداری از فیبرها. برعکس در بعضی از میمونها این رویه برعکس است، یعنی رودهی کوچک نقش مهمی ندارد و رودهی بزرگ عضو مهمتری برای آنان محسوب میشود، چرا که برعکس انسان اکثر رژیم غذایی آنان را گیاهان تشکیل میدهند. همین امروزه هم خوشمزهترین غذاهایمان از گوشت تشکیل شده، و گیاهخواران برای قانع کردن دیگر مردم دنیا کار سختی پیش رو دارند، چرا که دل کندن از این غذای لذیذ به شدت دشوار است.
سالهای سال پیش وقتی انسان با شکار و گردآوری روزی خود را بدست میآورد، وظیفهی عمدهی مردان تهیهی گوشت بود و وظیفهی زنان گردآوری گیاه و میوه و دانه. برای این حرف شواهد متعددی وجود دارد. مثلاً قدرت جسمی بیشتر مردان (البته برای قدرت جسمانی بیشتر دلایل تکاملی دیگری هم وجود دارد) و مهارتهای جستجوگری و حافظهی بینایی قویتر زنان برای جمعآوری (برای این امر آزمایشهای جذابی انجام شده که به دلیل طولانی شدن متن نمیخواهم به آن اشاره کنم). گوشتخواری همانطور که در شکلگیری جسممان اثر گذار بوده (که پیشتر اشاره کردم)، در سبک زندگی و رفتارمان هم دخیل بوده است. همانطور که اشاره کردم، گوشت همواره، بدون اهمیت به نژاد یا فرهنگمان، غذای لذیذی برایمان محسوب میشده. اما این غذای لذیذ نه همیشه در دسترس بوده است و نه به راحتی بدست میآمده. گاهی وقتها در یک شکار خوراک تنها یک نفر صید میشد و گاهی خوراک یک هفتهي یک قبیله. تکلیف شکارهای کوچک و راحت و بیدردسر و کمخرج مشخص است، خرج یک نفر میشود. اما شکارهای بزرگ باید بین بقیهی اعضا پخش شود. چرا؟ چون هم مصرف و نگهداری آن همه گوشت برای یک نفر کار دشواری است و هم اینکه اگر این شکار بزرگ به همقبیلهای هایشان داده میشد اتحاد بیشتر میشد و آنان هم در شکارهای موفق خود از شکارشان به بقیه میدادند.
این ملاحظات، انسانشناسان را به فکر فرو برد. آیا میتوان الگویی تصور کرد که بعضی مردان را جذابتر از دیگران نشان دهد؟ یکی از این انسانشناسان هاوکس بود. او در تحقیقات خود نشان داد که زنان، مردانی را ترجیح میدهند که اهل خودنمایی باشند. چرا که خودنمایی در برداشتی تاریخی به این معناست که من قوی هستم و شکارهای خوبی بدست میآورم، تو در کنار من امنیت خواهی داشت. همینطور که زنان مردان قویتر و خودنماتر را برای جفتگیری انتخاب میکردند، مردان هم تشویق میشدند تا شکارهای خطرناکتر، هیکل چالاکتر و خودنمایی بیشتر از خود نشان دهند تا دل دختران را بدست بیاورند. مردان موفقتر در این امر، فرصت جفتگیری بیشتر پیدا میکردند و ژنهای خودنمایی خود را بیشتر منتقل میکردند (البته منظورم این نیست که ژن خودنمایی داریم). دانشمندان با مطالعهی گروهی از قبایل بدوی آفریقایی و آمریکایی و استرالیایی متوجه این نکته شدند که شکارچیان ماهرتر، صاحب جفتهای بیشتر و مطلوبتری میشوند که این امر بقای ژنهای آنها را تضمین میکند.
فقط دن و ساشا نیستند که در حال تکرار این الگوی تاریخی هستند. این الگو در تمام روزمرگیهای ما هم مشاهده میشود. مثلاً من از خیلی از دخترانی که به ازدواج فکر میکنند شنیدهام که یکی از ملاکهای مهمشان برای ازدواج سخاوتمند بودن فرد است. یا در کلیپی که چند وقت پیش منتشر شد و همگی حسابی به آن خندیدیم دیدیم که مرد به شریکش میگفت: عزیزم از این به بعد همهی هزینهها برای توعه! یا همین پدیدهی شوگرددی، چقدر از شوگرمامامی محبوبتر است؟ شوگرددیها بیشترند یا شوگرمامامیها؟
همین پدیدهی هوو هم از همین مسئله نشأت میگیرد. مردان اکثراً چند همسر بودهاند (این هم دلایل دیگری میتواند داشته باشد که در اینجا نمیخواهم به آن اشاره کنم)، و همسران یک مرد نسبت به یکدیگر احساس خوبی نداشتهاند، چرا که هووی بیشتر یعنی غذای کمتر. و این نفرت و حساسیت تا امروز همراه بشر بجا مانده است.
فرهنگ ما بیش از آنچه که فکرش را بکنیم تحت تاثیر جبر تاریخی خود است. بشر ۹۹ درصد از عمرش را شکارچی ـ خوراکجو بوده است، بدون نگاه انداختن به این دورهی مهم، فهم زندگی امروز برایمان دشوار خواهد شد.