ویرگول
ورودثبت نام
سپهر
سپهر
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

یار دیرین بشر، کمال‌گرایی

یوال هراری در کتاب انسان خردمند به بررسی تاریخ بشر می‌پردازد. در این کتاب اشاره شده که پدرانمان حدود ده تا دوازده هزار سال پیش زندگی شکارچی – خوراک‌جویی خود را رها کردند و بجای غار‌ها‌ی طبیعی در غارهای خود ساخته به نام خانه ساکن شدند. شکارچی – خوراک‌جویان زندگی مرفهی داشتند و به عبارتی آخرین نسل مرفه گونه‌ی بشر بودند. کار نمی‌کردند، برخلاف آیندگانشان که بیشتر گندم می‌خوردند تنوع غذایی بالایی داشتند، نگرانی‌ای بابت خشک‌سالی و امنیت زمین و خانه‌شان نداشتند، به راحتی می‌توانستند از جایی به جای دیگر بروند، دائم در سفر بودند، جوامعشان طبقاتی نبود (مگر رییس قبیله‌ای داشته باشند) و خلاصه زندگی بخور و بخوابی که ما امروزه به تنبل‌های اطرافمان نسبت می‌دهیم کاملاً برازنده‌ی آنان بود! البته بی‌انصافی نمی‌کنم و سختی‌هایی را هم می‌توان برای زندگی آنان تصور کرد، مثل مقابله با حیوانات خطرناک و گیاهان سمی و سرما و سیل و خطرات طبیعی دیگر. حال کمی جلوتر بیاییم و سراغ پدران روستاییمان برویم. آنان زمینی داشتند که روی آن کشت می‌کردند. از این زمین باید در برابر آفات، دزدان، خشک‌سالی و سیل محافظت می‌کردند. زندگی یک‌جا نشینان علی رغم کم حجم بودن نسبت به زندگی امروزی ما، بازهم آن قدر منعطف نبود که با شروع دوره‌ی خشک‌‌سالی بتوانند به منطقه‌ی خوش و آب و هوا تری کوچ کنند، پس باید به فکر آینده باشند. در هر روستا و در هر خانه باید انباری باشد که مقداری گندم برای روز مبادا در آن ذخیره شده باشد. اصلاً من تصور می‌کنم اصطلاح روز مبادا با یک‌جا نشینی بشر وارد ادبیاتمان شد. در دوران شکارچی – خوراک‌جویی کسی به فکر دزد و آفت نبود. هر جا پا می‌گذاشتند زمین خودشان بود. احتمالاً آنان با خودشان اینطور فکر می‌کردند که اگر این زمین محصول نمی‌دهد پس مهم نیست، می‌رویم سراغ زمین بعدی! اما زندگی روستایی برابر با کار بیشتر بود، کار بیشتر برای بقای تضمین شده‌تر، کار بیشتر یعنی امنیت غذایی بیشتر در روزهای پیش‌بینی نشده. شاید پیش‌بینی و آینده‌نگری هم از همین دوران به یادگار مانده است. من معتقدم کمال‌گرایی از همین جا خود را به انسان تحمیل کرد. فرض کنید در یک روستا دو کشاورز هستند که یکی از آنها کمال‌گراست و دیگری کمال‌گرا نیست. کشاورز کمال‌گرا از ترس آینده‌ی نامعلوم خود تا جایی که جان دارد کار می‌کند، تا جایی که انبارش کفاف می‌دهد گندم جمع می‌کند. کشاورز غیر کمال‌گرا که هنوز در رویای شکارچی – خوراک‌جویی زندگی می‌کند چه؟ شاید با خود فکر می‌کند همین که محصولم کفاف امسال را بدهد کافیست، لازم به کار بیشتر نیست. حال تصور کنید از روی بدشانسی کشاورزی که کمال‌گرا نیست سال آینده محصولش به دلیلی جواب ندهد. چه می‌شود؟ شانس کمتری برای انتقال ژن‌های خود دارد اما کشاورز کمال‌گرا چه؟ در سالی که خشک سالی آمده یا آفت محصولش را از بین برده در خانه‌ی خود نان می‌پزد و ژن‌هایش را منتقل می‌کند!

‌این متن نتایج تحقیق یک انسان‌شناس را نشان می‌دهد
‌این متن نتایج تحقیق یک انسان‌شناس را نشان می‌دهد

اما شاید برایتان سوال باشد اگر یک‌جا نشینی انقدر بد است پس چرا با یک دوربرگردان به زندگی مرفه و بی‌دردمان برنگشتیم؟ برای این سوال جواب‌های کاملاً قانع کننده‌ای وجود دارد. ظاهر متجلل زندگی یک‌جا نشینی ما را گول زد! زندگی کشاورزی بهترین وسیله برای تکامل ژن‌هایمان بود. زندگی شکارچی – خوراک‌جویی اگرچه خوشبختی بیشتری داشت اما غذای کمتر هم برایمان به ارمغان می‌آورد. پس جمعیت زیادی در یک قبیله‌ی شکارچی – خوراک‌جو دوام نمی‌آورد. اما زندگی روستایی چطور؟ به اندازه‌ای که جمعیت داشتیم می‌توانستیم بکاریم. در نتیجه شاید در هر نسل یک‌جا نشینان چند برابر بیشتر از خوراک‌جویان تولید مثل می‌کردند، و مرگ کمتری هم رخ می‌داد. اما مرگ کمتر برابر بود جمعیت بیشتر، جمعیت بیشتر یعنی تراکم بالاتر، تراکم بالاتر در روستاها برابر بود با مریضی بیشتر و غذای کمتر ولی دیگر دیر شده است. انسان در تله افتاده! حالا بعد از چند نسل که روی دیگر زندگی کشاورزی خود را نشان داده کسی به یاد ندارد پدرانمان چگونه زندگی می‌کردند. اگر به خود شما بگویند فردا بروید در جنگل‌های شمال بی هیچ کوله پشتی‌ای دنبال غذا بگردید و زنده بمانید بلدید؟ می‌دانید کدام گیاه‌ها را بخورید و چگونه از پس حشرات بر بیایید؟ خیر اکنون دیگر دیر شده. تاریخ دور برگردان ندارد. این مسیری است که انتخاب شده و باید تا انتها که تمدن است برویم. تا روزی که نویسنده‌ای از اتریش پیدا شود و کتابی به نام تمدن و ملالت‌های آن را بنویسد!

یکی از آخرین قبایل بازمانده‌ی شکارچی ـ خوراک‌جو
یکی از آخرین قبایل بازمانده‌ی شکارچی ـ خوراک‌جو

این اتفاق (یک‌جا نشینی و کمال‌گرا شدن) خیلی دور از ذهن نیست، در همین دوران خودمان هم می‌توانیم شکارچی – خوراک‌جو و یک‌جا نشین پیدا کنیم. شکارچی – خوراک جویان غذای تامین شده داشتند، تقریباً فکرشان از گرسنگی خالی بود. شاید امروز خوراک خوشمزه‌ای گیرشان نیمده باشه اما صبح که شود حتماً چیزی دستگیرشان می‌شود. این زندگی کاملاً شبیه کارمندان امروزیست. حقوق ثابت با مزایا! کارمندان نگران این نیستند که ماه آینده حقوق کمتری خواهند داشت و درنتیجه دست به حقوق این ماهشان نزنند. درست است که تساوی شکارچی – خوراک‌جویی و کارمندی فوق العاده عجیب و دور از ذهن است اما هر چه به تشابه این دو فکر می‌کنم بیشتر متعجب می‌شوم. البته منظورم از تشابه فقط در زمینه‌ی خوراک و درآمد است. در مقابل کارمندی زندگی در شغل آزاد و خویش فرماییست. خویش‌فرمایان (یا به عبارتی فریلنسرها) بر روی زمین و کشته‌ی خود کار می‌کنند. درآمد آنان در آینده تضمین شده نیست، خویش فرمایان نمی‌توانند تضمین کنند پس از این پروژه‌ای که مشغول به کار بر روی آن هستند چه اتفاقی قرار است برای زندگی شغلی آن‌ها و درآمدشان بیفتد. خویش فرمایان بسیار شبیه یک‌جا نشینان باید آن‌قدری کار کنند که انبارشان یا حساب بانکیشان امنیت آینده نامعلومشان را تضمین کنند. پس اگر فهم قصه‌ی اجدادمان برای بچه‌هایمان دشوار است، اگر فهم اینکه چرا انقدر کمال‌گرایند برایشان دشوار است، شاید بهتر باشد برایشان از همین امروز صحبت کنیم، و شباهتی که زندگی ما به گذشتگانمان دارد!

کمال‌گراییتکاملفرگشتژنفریلنسر
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید