ویرگول
ورودثبت نام
Ali Nazari
Ali Nazari
Ali Nazari
Ali Nazari
خواندن ۴ دقیقه·۲۰ روز پیش

رزونانس در کوچینگ، اوج سازگاری مراجع و کوچ ( به زبان آدمیزد)

یادتان می‌آید آخرین باری که احساس کردید یکی واقعاً شما را می‌بیند، نه فقط حرف‌هایتان را می شنود، بلکه تمام وجودتان را می بیند؟ نه برای این است که تغییرتان بدهد، نه برای اینکه نصیحت تان کند، بلکه فقط «حاضر» است ، و حضور دارد تا  شما را ‌بیند. 

در کوچینگ ،گاهی چنین لحظه‌هایی پیش می‌آید. لحظه‌ای که انگار دو نفر با یک آهنگ نامرئی هم‌نوا می‌شوند. به این لحظه می‌گویم "رزونانس".

رزونانس نه تکنیک است، نه سوال قدرتمند، نه مدل GROW و نه چرخ زندگی. رزونانس یک «حالت بودن» است، یعنی این که هر دو نفر در یک مدار فرکانسی و اتفاق پایدار قرار می گیرند.یعنی درک و ادراک و احساسات و رفتارهایشان هماهنگ و سازگار با یکدیگر می شود.

چرا این اتفاق می‌افتد؟

مارتین بابر، فیلسوف آلمانی، صد سال پیش دو نوع رابطه را از هم جدا کرد: 

الف)  رابطه‌ی «من–آن»: وقتی دیگری را مثل یک شیء یا مشکل می‌بینم که باید حلش کنم. 

ب)    رابطه‌ی «من–تو»: وقتی دیگری را به‌عنوان یک انسان کامل، با تمام رازها و زیبایی‌هایش می‌پذیرم، بدون اینکه بخواهم چیزی از او کم یا زیاد کنم.

در کوچینگ، وقتی کوچ وارد حالت «من–آن» می‌شود (یعنی می‌خواهد سریع راه‌حل بدهد، تحلیل کند، هدف بگذارد)، پس رزونانس خاموش می‌شود. 

اما وقتی کوچ جرئت می‌کند فقط "باشد" (being)، بدون نقشه، بدون عجله، بدون اینکه بخواهد حتماً چیزی  را درست کند، ناگهان رابطه به «من–تو» تبدیل می‌شود و رزونانس روشن می‌شود.

نورون های مغز ما هم در این کار دخیل است.  در مغز ما سلول‌هایی هست به نام «نورون‌های آینه‌ای». این سلول‌ها وقتی شما کاری می‌کنید، روشن می‌شوند و جالب اینجاست که وقتی فقط می‌بینید یکی دیگر همان کار را می‌کند، باز هم روشن می‌شوند. انگار مغزتان دارد تجربه‌ی دیگری را در خودش «زندگی» می‌کند. 

  

عکس العمل نرونهای مغز در زمان رزونانس
عکس العمل نرونهای مغز در زمان رزونانس

 وقتی کوچ واقعاً گوش می‌دهد و حضور دارد، این نورون‌ها شروع به کار می‌کنند و احساسات، تنش‌ها و حتی سکوت سنگین مراجع را در بدن خودش حس می‌کند. این حس کردنِ واقعی است که باعث می‌شود مراجع ناگهان بگوید: "وای خدای من، انگار برای اولین بار کسی من را می‌بیند."

به این نمونه از جلسه کوچینگ توجه کنید :

مراجع ۳۸ ساله، مدیر موفق، اما کاملاً خالی و بی‌معنا. در جلسه اول چهل و پنج دقیقه تقریباً هیچ نگفت. فقط سکوت بود و سکوت. من (کوچ) هم  نه تنها هیچ نگفتم. بلکه حتی نه پرسیدم «چرا ساکتی؟»، و حتی نه گفتم «بیا هدف گذاری کنیم»، فقط بودم.یعنی( Being)  من آنجا بود و همین و بس.

در دقیقه  ۴۶  دیدم که ناگهان اشک در چشمانش جمع شد و گفت:   "تو اولین آدمی هستی که نمی‌خوای منو تغییر بدی." از همان لحظه همه چیز عوض شد. نه به‌خاطر تکنیک، بلکه فقط به‌خاطر یک لحظه‌ی واقعی از نوع دیده شدن.

نمونه دیگری از جلسه کوچینگ : مراجع یک زن ۴۵ ساله، مدیر ارشد، همیشه خیلی پرحرف و "کنترل‌گر" بود. یک جلسه آمد و گفت: " امروز نمی‌تونم حرف بزنم، فقط می خواهم گریه‌ کنم." 

من هم فقط نشستم، به چشمانش نگاه کردم و هیچ نگفتم. پنج دقیقه سکوت کامل. بعد شروع کرد به گریه کردن، عمیق و طولانی. من فقط دستش رو گرفتم (با اجازه قبلی). 

بعد از ۲۰ دقیقه گریه گفت: " تا حالا هیچ‌کس اجازه نداده بود این‌قدر گریه کنم بدون اینکه بخواد آرومم کنه یا بگه اشکال نداره." 

از اون جلسه به بعد، انگار یه لایه خیلی ضخیم از وجودش ریخت و برای اولین بار تونست با خودش مهربون باشه.

اجازه بدهید از چهار چیزی صحبت کنیم که در این لحظات مشترک بودند:

۱. سکوت آگاهانه (نه سکوت خالی، بلکه سکوتی که می‌گوید: "من اینجام، هر وقت خواستی حرف بزن") 

۲. کوچ که از نقش «نجات‌دهنده» و «حل‌کننده» بیرون می‌آید و فقط انسان یعنی در نقش حامی می‌ماند .

۳. حس "کامل دیده شدن" در سطح وجودی، نه فقط مشکل یا احساس.

۴. شجاعت هر دو طرف برای آسیب‌پذیر بودن با هم.

 چرا این موضوع مهم است؟

چون بیشتر دوره‌های کوچینگ امروز فقط تکنیک یاد می‌دهند. تکنیک‌ها خوب‌اند، اما کافی نیستند. 

اگر کوچ فقط تکنیک بلد باشد، مثل نواختن پیانو فقط با انگشت شست که صدا می‌دهد، اما موسیقی نمی‌شود.

در حالی که رزونانس همان موسیقی است.

اگر کوچ هستی، این چند کار ساده را حتما" امتحان کن

1-     گاهی فقط سکوت کن و واقعاً گوش بده، بدون اینکه بخواهی جوابی آماده کنی. 

2-     قبل از جلسه از خودت بپرس: "آیا من الان دارم وارد رابطه‌ی من–آن می‌شوم یا من–تو؟"

3-      تمرین ذهن‌آگاهی و مدیتیشن کن؛ حساسیت نورون‌های آینه‌ای‌ات بیشتر می‌شود. 

4-     گاهی از مراجع بپرس: " الان چه حسی داری که من دارم این‌طوری به تو نگاه می‌کنم؟" (این پرسش ساده گاهی رزونانس را روشن می‌کند)

 در ادامه:

بهترین کوچینگ‌ها آن‌هایی نیستند که مراجع با لیستی از اهداف و اقدامات بیرون می‌آید. 

بهترین کوچینگ‌ها آن‌هایی هستند که مراجع  بعد از جلسه می‌گوید: 

"نمی‌دونم چی شد، ولی انگار یه چیزی تو وجودم روشن شد."

آن "یه چیزی" در واقع همان رزونانس است. 

لحظه‌ای که دو تا انسان، بدون هیچ نقشه‌ای، فقط با هم هم‌نوا می‌شوند.

کوچ هستی یا مراجع، امیدوارم تو هم این لحظه را تجربه کنی. 

چون وقتی رزونانس اتفاق می‌افتد، دیگر هیچ‌چیز مثل قبل نمی‌ماند.

 علی نظری آبان 1404

#کوچینگ #کوچینگ کواکتیو #رزونانس

 

کوچ
۳
۱
Ali Nazari
Ali Nazari
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید