امنیت عاطفی نشانگر میزان ثبات احساسی یک فرد است. ناامنی احساسی یا به طور سادهتر ناامنی، احساس اضطراب یا ناخشنودی کلی است که ممکن است به دلیل درک شخص از آسیب پذیر بودن یا ویژگیهای منفی خودش به وجود آمده باشد، یا احساس آسیب پذیری یا عدم ثباتی است که تصور یک شخص از خودش را تهدید میکند.
این مفهوم به انعطاف پذیری روانشناختی مرتبط است زیرا هر دوی آنها اثرات شکستها یا موقعیتهای دشوار را بر اشخاص بررسی میکنند. اما انعطاف پذیری، مقابلههای کلی فرد را با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی او تحت مطالعه قرار میدهد، در حالی که امنیت احساسی به طور ویژه اثرات احساسی را بررسی میکند. امنیت احساسی میتواند به عنوان بخشی از انعطاف پذیری در نظر گرفته شود.
مفهوم امنیت عاطفی در یک فرد باید از ایمنی عاطفی یا امنیتی که توسط یک محیط حمایتگر و بیخطر به فرد داده میشود، تمایز داده شود.
شخصی که در برابر افسردگی ناشی از یک شکست کوچک آسیب پذیر است، از لحاظ احساسی امنیت پایینی دارد. فردی که خوشبختی و رضایت عمومیاش حتی با اختلالات عمده در الگو یا بافت زندگیاش متزلزل نمیشود، از لحاظ احساس امنیت فوق العاده بالایی دارد.
آبراهام مزلو یک فرد ناامن را فردی تعریف میکند که دنیا را به عنوان یک جنگل پر خطر و اکثر انسانها را موجوداتی خطرناک و خودخواه میبیند، احساس میکند ترد شده است و به حال خود تنها گذاشته شده است، مضطرب و متخاصم است، به طور کلی بد بین و ناراحت است، در خود نشانههایی از تنش و کشمکش دارد، علاقه دارد به درون خود رجوع کند، با احساس گناه دست و پنجه نرم میکند، یک یا چند مورد اختلال در اعتماد به نفس او وجود دارد، روان رنجور و عصبی است، و به طور کلی خودخواه و خودبین است. (مزلو، ۱۹۴۲، صفحهی ۳۵). او در همهی افراد نا امن احساس تمایل متداوم و مستدامی برای امنیت مشاهده کرد (الگره، ۲۰۰۸).
فردی که از لحاظ احساسی نا امن است، ارزش و تواناییهای خود را دست کم میگیرد، به خودش یا دیگران اعتماد ندارد و میترسد که وضعیت مثبت کنونی، موقتی باشد و باعث شود او در آینده از آن ضربه بخورد و اشتباه پیش رفتن اوضاع، باعث پریشانی و سختی کشیدن او در آینده شود.
این ویژگیها در افراد فاقد امنیت عاطفی مشترک است و تنها درجهی شدت آن در میان این افراد متفاوت است. نباید این ویژگیها با تواضع و فروتنی اشتباه گرفته شود، فروتنی به معنای شناخت معایب خویش در حالی است که میزان مطلوبی از اعتماد به نفس و انگیزه در فرد وجود دارد.
نا امنی، ارزشیابی هدفمند تواناییهای فرد نیست، بلکه تنها یک تفسیر احساسی است. دو شخص با تواناییهای برابر ممکن است تفاوت زیادی در سطح امنیت احساسی داشته باشند.
ناامنی احساسی ممکن است باعث به وجود آمدن ویژگیهایی مانند خجالتی بودن، پارانویا و ترد شدن اجتماعی در فرد شود یا در بعضی موارد ممکن است رفتارهایی مانند غرور، پرخاشگری یا زورگویی را در فرد رشد دهد.
این حقیقت که اکثریت انسانها از لحاظ احساسی آسیب پذیر هستند و ظرفیت صدمه دیدن را ندارند، نشان دهندهی این است که ناامنی احساسی میتواند صرفا یک تفاوت در آگاهی باشد.
عدم وجود امنیت احساسی، تاثیرات زیادی در زندگی یک فرد دارد و چندین سطح دارد. نا امنی تقریبا همیشه درجهای از انزوا را در فرد به وجود میآورد، زیرا یک فرد نا امن معمولی تا حدی از افراد کنارهگیری میکند.
هر چه میزان نا امنی در فرد بالاتر باشد، درجهی انزوای فرد بالاتر میرود. ناامنی معمولا ریشه در سالهای کودکی فرد دارد و به صورت لایهای رشد میکند و معمولا به نیرویی ثابت و بیحرکت تبدیل میشود که سایهای از محدودیتها را روی زندگی فرد میاندازد.
ناامنی با درجات مختلفی زندگی فرد را خراب میکند، درجاتی که به آن اطلاق میشوند، مساوی قدرت آن در زندگی فرد هستند. چون نا امنی باعث آزار و احساس تهدید برای روان فرد میشود، معمولا با کنترل نوع شخصیت یا طفره رفتن به عنوان سیستم و روش درمان روانشناختی همراه است.
امنیت عاطفی تا حدی یکی از عملکردهای شیمیایی مغز است. بعضی از افراد به طور طبیعی مستعد این هستند که احساس خوشحالی کمتری داشته باشند و به طور شدیدتری تحت تاثیر حوادث زندگی قرار میگیرند.
به عنوان مثال برای افرادی که کمکاری تیروئید دارند بعضی داروها مانند SSRI ها یا حتی محرکها، معمولا تجویز میشوند تا چنین کمبودهای طبیعی را جبران کنند. اما اثرات جانبی این داروها در بسیاری از موارد میتواند اثرات مثبتشان را خنثی کند.
به عنوان مثال بعضی داروهای ضد افسردگی خاص، تجربهی ارگاسم را برای شخص مشکل یا غیرممکن میکنند، زیرا مغز را در قطع کردن جریان هرمونهای خاصی که معمولا به احساسات مثبت مربوط هستند دچار اختلال میکنند، قطع شدن این هرمونها برای زمانی کوتاه برای رخ دادن ارگاسم ضروری است.
گفته میشود که چنین داروهایی هم احساسات خوب و هم احساسات بد، یعنی انرژی با ارزش و الهام بخش زندگی را از روح افراد بیرون میکشند. اما ترجیح دادن مزایای چنین شرایطی به معیاب آنها برای هر کس متفاوت است و در بسیاری از موارد خطرهای کم بودن امنیت احساسی طبیعی در فرد ممکن است بدتر از اثرات جانبی این داروها باشد، به خصوص زمانی که فرد در فکر خودکشی و پایان دادن به زندگی خود است.
بسیاری از مفاهیم فلسفی، امنیت احساسی را محصول نگرش میدانند. چنین ایدئولوژیهایی مدافع این هستند که گامهای درمانی امنتری به نسبت مصرف دارو برای افزایش امنیت عاطفی در افراد وجود دارند.
این گزینهها ممکن است از برنامههای درمان سوء مصرف مواد، روان درمانی و تمرینهای فیزیکی یا عبادات مذهبی یا معنوی تشکیل شده باشند.
وقتی که افراد از لحاظ احساسی نا امن هستند، ممکن است احساس بیحوصلگی داشته باشند، در این صورت بهترین گزینه برای آنها افزایش اندروفین خون از طریق ورزش کردن است، در حالی که آنها ممکن است از ترد شدن بترسند و این ممکن است به تنهایی ناسالمی بیانجامد. تنها راه غلبه بر ریسک ترد شدن تلاش برای پیدا کردن همراه و دوست مناسب و خوب است.
تمرینهایی مانند یوگا و دین بودایی، ریاضت کشیدن با کارهای تغییر دهندهی ذهن را تبلیغ میکنند. یوگا یک تمرین یا برنامهی فیزیکی، ذهنی و معنوی برای دستیابی به شفافیت ذهن و امنیت رفتاری از طریق تمرین دادن و تربیت کردن بدن است، در حالی که دین بودایی در اصل تمرینی برای درمان رنج کشیدن است.
فیلسوفها زیاد با مسائل مربوط به امنیت عاطفی درگیر هستند و روی وضعیت روحی هر فرد در دنیا تمرکز میکنند. هستی گرایی، فلسفهای است که بر خلاف مکتبهای عقلانی، بیشتر احساسی است و حول محور روانشناسی رشد، توسعه یافته است. سورن کییرکگور با احساساتی مانند اضطراب، ترس و ناامیدی سر و کار داشته و به نقشی که آنها میتوانند در به وجود آوردن تحولات عظیم در زندگی داشته باشند، اشاره کرده است.
منبع: wikipedia