"تاریخ ما پر است از شواهدی که قدرت و فساد به جنون کشید و گاه نابود گشت، در جهت مقابل باز تاریخ گواهی میدهد که چون قدرت سالم، درست و به حد لازم به کار نیفتاد خود را بسوخت و خاکستر شد، و جای آن را قدرتی گرفت که تبهکار بود و نا به کار."
_ زندگی و افکار امیرکبیر، نوشتۀ مجتبی برزآبادی فراهانی
چند وقت پیش کتابی رو راجع به زنده یاد امیرکبیر مطالعه میکردم، و حقیقتش با کمال تاسف با این سن تازه اولین کتابی بود که در موردش خوندم، و چقدر احساس حسرت کردم که مردم ما اونطور که باید و شاید و اونطور که در خور شأن و شخصیت انسان بزرگی چون امیرکبیر باشه، درموردش اطلاع چندانی ندارن.
یعنی سالانه این همه دانش آموز از مدارس کشور فارق التحصیل میشن، چندتاشون بلدن یک نیم صفحه راجع به بزرگترین وزیر تاریخ ایران (حداقل در تاریخ معاصر) بنویسن؟!
فکر نمی کنم درصد خیلی راضی کننده ای باشه.
در کنار اینها، خلأ فیلم یا سریال درست و حسابیای که زندگی این شخص رو به تصویر بکشه کاملا مشهوده، و این مسئله حسرت ما به خاطر ضعف ها مون رو دو چندان می کنه.
اغراق نیست اگر ادعا کنیم از دست دادن شخصی مثل امیرکبیر از دست دادن پیشرفت و سربلندی ایران بود. شخصی که قادر بود مسیر تاریخ ایران رو از خفت و خواریِ ناشی از پادشاهان نالایقی مثل ناصرالدین شاه تا احمد شاهِ فراری تغییر بده.
حدودای همون موقع ها، ما با ژاپنیها تقریبا تو یه رَده بودیم. اونها هم مثل ما خیلی از دنیای مدرن اون روز و پیشرفتهایی که در دنیا، به خصوص در غرب رخ میداد بیخبر بودن. در اون زمان امپراتور ژاپن شخصی بود به اسم مِیجی (Meiji).
این امپراتور کسی بود که وقتی غربیها به کشورشون راه پیدا کردن، به جای اینکه از ترس دست به نوکری اونها ببره و یا با راه دادن افراد فاسد به دربارش، مردم رو به روزگار بیچارگی و سیاهی بکشونه، درب دنیای مدرن رو به روی کشورش باز کرد و ژاپنیها به حد زیادی از غربی ها چیزهای جدید یاد گرفتن و خودشون رو در کمتر از 80 سال به پای غرب رسوندن؛ تا جایی که ژاپن در شرق آسیا به عنوان یک تحدید جدی برای قوای غرب محسوب میشد.
برعکسِ ایران!
حکام و سیاستمدارانِ ایرانی سرشون گرم شکم و خرافات و زن بازی بود.
تاریخ قاجار با ننگ شروع شد و با ننگ تمام شد؛ ننگ ظلم های آغا محمد خان و ننگ حقارت احمد شاه.
در دوران تاریک اوج فساد و هرج و مرج ایران بود که انگار نور امید تازهای به نام "میرزا تقی خان فراهانی" نمایان شد و با عزم و اراده باورنکردنی و نظم کم نظیرش، تن نیمه جان ایران رو از آشوب پس از مرگ محمد شاه بیرون کشید و احیا کرد.
احتمالا تنها چیزی که خیلیها یادشون باشه همین "کوتاه کردن دست شاهزادگان" باشه. همین هم به هیچوجه کار کوچکی نبوده (مقایسه کنید با آقازادگان امروز)؛ اگر از وضع اون زمان مملکت و حریصیِ سیری ناپذیر شاهزادگان قاجار مطلع باشید، میدونید همین یک کار هم خودش دنیایی بوده و چه دردسرهایی داشته.
اما این مورد حتی یک دهم خدماتی که امیرکبیر به ایران کرد هم نبود.
متمرکز کردن قدرت و دفع آشوب های سر کشیده از جای جای ایران، حمایت و تقویت جدی تجارت ایران، تشویق مردم به استفاده و تولید اجناس داخلی(تشویق نه به تعبیر عملی امروزی سیاستمداران ما که هیچ فایده ای به جان آدم نداره!)، بومی سازی بعضی صنعت ها و اجناس پر رونق خارجی، استخدام معلمان و اساتید غربی (به خصوص برای دارالفنون که احتمالا شنیدید)، قلع و قمع کردن شورش بهائیان و فتنۀ فرقه اسماعیلیه که آسایش رو از مردم گرفته بودند، ممنوعیت آئین آزار و شکنجه و رسم بست نشتن، رهانیدن اقلیت های مذهبی از اجحاف های شرعی، تعمیم آبله کوبی، مرمت بناهای تاریخی، وَ... وَ... وَ...
هرچقد بنویسم، کم نوشتم...
"نظم تقی خانی" زبان زد عام و خاص بود.
همه این کارها در سه سال!
(انقدر این روزها دچار گرفتاری های عجیبی شدیم که شاید باورش سخت باشه کسی تونسته فقط در سه سال این همه کار برای مملکت ما کرده باشه!)
به جرات میشه گفت تاثیراتی که امیرکبیر بر ملت ایران گذاشت، همچنان ادامه داره و ما تأثیرات مفید اقدامات و افکار این مرد نازنین رو همچنان شاهدش هستیم. برای مثال، حلقه افراد دور امیرکبیر که تحصیل کردگان ممتازی بودند، اکثرا بعدها جزو روشنفکران دوران قاجار و محرکان اولیه حماسه جنبش مشروطه شدند. مثل میرزا یوسف مستشار الدوله، نویسنده رساله "یک کلمه".
اگر بخوام خیلی کتابی بنویسم، اهمیت تاریخی امیرکبیر به سه چیز بود:
1- نوآوری در راه نشر فرهنگ و دانش و صنعت جدید
2- پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی
3- اصلاحات سیاسی مملکت و مبارزه با فساد اخلاق مدنی
نویسنده ای اتریشی (معروف به دکتر پلاک اتریشی) نوشت:
"پول هائی که می خواستند به او بدهند و نمیگرفت، خرج کشتنش شد."
امیر به قدری روی مسئله رشوه خواری حساس بود که احدی از حکام و نظامیان جرات گرفتن رشوه نداشتند.
"جمیع رعایا از بودن امیرکبیر راضی بودند."
این چیزیه که بعد از شهادتش می گفتند. خیلی زود دوران پشیمانی سر رسید. ناصرالدین شاه تا وقتی که زنده بود (47 سال پس از شهادت) هروقت به یاد امیر می افتاد، آهی از سر حسرت می کشید.
این چنین بود مختصری از مرد بزرگ تاریخ ایران، صدراعظمی که همچنان با وجود گذشت این همه سال و تغییر حکومت ها و دولت ها همچنان بهش مدیونیم،
به قلم ناچیز بنده.
پی نوشت:
از شما عزیزی که مطالعه کردی ممنونم. تجربه زیادی در نگارش و شرح زندگی دیگران ندارم، به خاطر همین قطعاً در این متن کم و کاستی هایی وجود داره که صمیمانه ازتون عذرخواهی می کنم و امیدوارم این اشکالات رو بتونم در آینده اصلاح کنم. در این مقاله تنها سعی داشتم قدم کوچکی در شناساندن بیشتر امیرکبیر به شما برداشته باشم و تونسته باشم جرقه رو در کنجکاوی ذهن شما ایجاد کنم تا به سراغ تحقیق و مطالعه بیشتر از این شخص تاریخ سازی ایرانی برید.
امیدوارم براتون مفید بوده باشه.
امروز، 19 دی 1401، روز پیش از سالگرد شهادت میرزا تقی خان